پرواز
07-28-2012, 11:03 AM
پناه می برم به خدا از شر شیطان رانده شده/به نام خداوند بخشنده ی مهربان
آيه 52)-انعام
مبارزه با فكر طبقاتى- در اين آيه به يكى ديگر از بهانهجوييهاى مشركان اشاره شده و آن اين كه آنها انتظار داشتند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله امتيازاتى براى ثروتمندان نسبت به طبقه فقير قائل شود، بىخبر از اين كه اسلام آمده تا به اين گونه امتيازات پوچ و بىاساس پايان دهد، لذا آنها روى اين پيشنهاد اصرار داشتند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اين دسته را از خود براند، اما قرآن صريحا و با ذكر دلايل زنده پيشنهاد آنها را نفى مىكند، نخست مىگويد:
«كسانى را كه صبح و شام پروردگار خود را مىخوانند و جز ذات پاك او نظرى ندارند، هرگز از خود دور مكن» (وَ لا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ).
در حقيقت آنها روى يك سنت ديرين غلط امتياز افراد را به ثروت آنها مىدانستند، و معتقد بودند بايد طبقات اجتماع كه بر اساس ثروت به وجود آمده همواره محفوظ بماند، و هر آيين و دعوتى بخواهد زندگى طبقاتى را بر هم زند، و اين امتياز را ناديده بگيرد، در نظر آنها مطرود و غير قابل قبول است.
در جمله بعد مىفرمايد:
«دليلى ندارد كه اين گونه اشخاص با ايمان را از خود دور سازى، براى اين كه نه حساب آنها بر توست و نه حساب تو بر آنها» (ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ).
«با اين حال اگر آنها را از خود برانى از ستمگران خواهى بود» (فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ).
قرآن پاسخ مىدهد به فرض اين كه آنها چنين بوده باشند، ولى حسابشان با خداست، همين اندازه كه ايمان آوردهاند و در صف مسلمين قرار گرفتهاند، به هيچ قيمتى نبايد رانده شود، و به اين ترتيب جلو بهانهجوييهاى اشراف قريش را مىگيرد.
آيه 52)-انعام
مبارزه با فكر طبقاتى- در اين آيه به يكى ديگر از بهانهجوييهاى مشركان اشاره شده و آن اين كه آنها انتظار داشتند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله امتيازاتى براى ثروتمندان نسبت به طبقه فقير قائل شود، بىخبر از اين كه اسلام آمده تا به اين گونه امتيازات پوچ و بىاساس پايان دهد، لذا آنها روى اين پيشنهاد اصرار داشتند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اين دسته را از خود براند، اما قرآن صريحا و با ذكر دلايل زنده پيشنهاد آنها را نفى مىكند، نخست مىگويد:
«كسانى را كه صبح و شام پروردگار خود را مىخوانند و جز ذات پاك او نظرى ندارند، هرگز از خود دور مكن» (وَ لا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ).
در حقيقت آنها روى يك سنت ديرين غلط امتياز افراد را به ثروت آنها مىدانستند، و معتقد بودند بايد طبقات اجتماع كه بر اساس ثروت به وجود آمده همواره محفوظ بماند، و هر آيين و دعوتى بخواهد زندگى طبقاتى را بر هم زند، و اين امتياز را ناديده بگيرد، در نظر آنها مطرود و غير قابل قبول است.
در جمله بعد مىفرمايد:
«دليلى ندارد كه اين گونه اشخاص با ايمان را از خود دور سازى، براى اين كه نه حساب آنها بر توست و نه حساب تو بر آنها» (ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ).
«با اين حال اگر آنها را از خود برانى از ستمگران خواهى بود» (فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ).
قرآن پاسخ مىدهد به فرض اين كه آنها چنين بوده باشند، ولى حسابشان با خداست، همين اندازه كه ايمان آوردهاند و در صف مسلمين قرار گرفتهاند، به هيچ قيمتى نبايد رانده شود، و به اين ترتيب جلو بهانهجوييهاى اشراف قريش را مىگيرد.