طاهره وحیدیان
07-27-2012, 09:17 AM
********** یه داستان جالب و خواندنی************
توماس ساعت ۲ از محل کارش خارج شد و چون نیم ساعت وقت داشت تا به محل کار
دوستش بره،تصمیم گرفت با همان یک دلاری که در جیب داشت ناهار ارزان قیمتی بخوره !
چند رستوران گران قیمت را ردکرد تا به رستورانی رسید که روی در آن نوشته شده بود:
”ناهار همراه نوشیدنی فقط یک دلار”
توماس معطل نکرد، داخل رستوران شد و یک پرس اسپاگتی و یک نوشابه برداشت و سر میز نشست.
و یکدفعه گارسون براش دو نوع سوپ، سالاد، سیب زمینی سرخ کرده، نوشابه
اضافه، بستنی و دو نوع دسر آورد !!! و به اعتراض توماس توجهی نکردکه گفت: ”ولی من این غذاها رو سفارش ندادم.”
گارسون که رفت, توماس شانه ای بالا انداخت و گفت: ”خودشان می فهمند که من نخوردم!”
اما موقعی که جلو صندوق رفت فهمیدکه این شیوه جدید آن رستوران برای کلاهبرداری است !!!
متصدی رستوران پول همه غذاهارو حساب کرد و گفت ۱۵ دلار و ۱۰ سنت.
توماس معترض شد: ”ولی من هیچکدوم رو نخوردم!” و مرد پاسخ داد ”ما آوردیم، می خواستین بخورین!”
توماس که خودش ختم زرنگ های روزگار بود، سری تکان داد و یک سکه ۱۰ سنتی
روی پیشخوان گذاشت ! و وقتی متصدی اعتراض کرد، پاسخ داد: ”من مشاوری هستم که بابت نیم ساعت مشاوره ۱۵ دلار می گیرم.”
متصدی گفت: ”ولی ما که مشاوره نخواستیم!” و توماس پاسخ داد:
”من که اینجا بودم! می خواستین مشاوره بگیرین!”
و سپس به آرامی از آنجا خارج شد.
توماس ساعت ۲ از محل کارش خارج شد و چون نیم ساعت وقت داشت تا به محل کار
دوستش بره،تصمیم گرفت با همان یک دلاری که در جیب داشت ناهار ارزان قیمتی بخوره !
چند رستوران گران قیمت را ردکرد تا به رستورانی رسید که روی در آن نوشته شده بود:
”ناهار همراه نوشیدنی فقط یک دلار”
توماس معطل نکرد، داخل رستوران شد و یک پرس اسپاگتی و یک نوشابه برداشت و سر میز نشست.
و یکدفعه گارسون براش دو نوع سوپ، سالاد، سیب زمینی سرخ کرده، نوشابه
اضافه، بستنی و دو نوع دسر آورد !!! و به اعتراض توماس توجهی نکردکه گفت: ”ولی من این غذاها رو سفارش ندادم.”
گارسون که رفت, توماس شانه ای بالا انداخت و گفت: ”خودشان می فهمند که من نخوردم!”
اما موقعی که جلو صندوق رفت فهمیدکه این شیوه جدید آن رستوران برای کلاهبرداری است !!!
متصدی رستوران پول همه غذاهارو حساب کرد و گفت ۱۵ دلار و ۱۰ سنت.
توماس معترض شد: ”ولی من هیچکدوم رو نخوردم!” و مرد پاسخ داد ”ما آوردیم، می خواستین بخورین!”
توماس که خودش ختم زرنگ های روزگار بود، سری تکان داد و یک سکه ۱۰ سنتی
روی پیشخوان گذاشت ! و وقتی متصدی اعتراض کرد، پاسخ داد: ”من مشاوری هستم که بابت نیم ساعت مشاوره ۱۵ دلار می گیرم.”
متصدی گفت: ”ولی ما که مشاوره نخواستیم!” و توماس پاسخ داد:
”من که اینجا بودم! می خواستین مشاوره بگیرین!”
و سپس به آرامی از آنجا خارج شد.