غریبه
07-26-2012, 12:31 PM
اِلهى لَوْ لاَ الْواجِبُ مِنْ قَبُولِ اَمْرِكَ لَنَزََّهْتُكَ مِنْ ذِكْرى اِیّاكَ عَلى اَنَّ ذِكْرى لَكَ بقَدْرى لا بقَدْرِكَ وَ ما عَسى اَنْ یَبْلُغَ مِقْدارى حَتّى اُُجْعَلَ مَحَلاًّ لِتَقْدیسِكَ وَ مِنْ اَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَیْنا جَرَیانُ ذِكْرِكَ عَلى الْسِنَتِنا وَ اِذْنُكَ لَنا بِدُعاَّئِكَ وَ تَنْزیهِكَ وَ تَسْبیحِكَ...
خدای من!اگر اطاعت امر تو نبود هرگز با کوره خاطر خویش بر ساحل دریای یاد تو گذر نمی کردم چرا که می دانم ظرف وجود من شایسته من است، نه بایسته تو.و کاسه دل من به اندازه ظرفیت خویش از بحر تو آب ذکر بر می دارد، و نه به وسعت بی کرانگی تو.و کجا پای ناتوان مرا قدرت نیل به شناختگاه مقام مقدس توست؟
خدایا!
هم یاد کردن ما تو را، لطف توست و هم یاد کردن تو، ما را.
خدایا!همین که به اذن تو بر ذهن این ناپاک، یاد پاکی مطلق می گذرد مرا بزرگترین نعمت توست و همین که این آلوده را نام منزه تو بر زبان می رود مرا عظیم ترین لطف توست.خدایا!تو منزه تر از آنی که بر زبان ما به تنزیه بگذری.و تسبیح تو برتر از آنست که تا اوج دلهای ما تنزل کند.و تقدیس تو فراتر از آن که خود را به بالهای قلب ما بیالاید.
اِلهى فَاَلْهِمْنا ذِكْرَكَ فِى الْخَلاَّءِ وَالْمَلاَّءِ وَاللَّیْلِ وَالنَّهارِ وَ الاِْعْلا نِ وَ الاِْسْر ارِ وَ فِى السَّرّاَّءِ وَ الضَّرّاَّءِ وَ آنِسْنا بِالذِّكْرِ الْخَفِىِّ وَ اسْتَعْمِلْنا بِالْعَمَلِ الزَّكِىِّ وَ السَّعْىِ الْمَرْضِىِّ وَ جازِنا بِالْمیزانِ الْوَفِىِّ...
اما خدای من!ما را به خویش خوان در هویدا و نهان واز روشنای ذکرت بر ما بتابان، در صبح و شامگاهان.و از زلال خاطره ات ما را بنوشان، در آشکار وپنهان.و نسیم یادت را بر دلهای ما بوزان، در بهار وخزان.خدای من!میان ما و خویش الفتی نهانی ساز و پیوندی خفیه، و ما را توفیق تلاشی بی شائبه و صادقانه عنایت کن و کوششی که ما را تا بوستان رضایتت برساند و از میوه پاداش تو، به ما بچشاند.
اِلهى بِكَ هامَتِ الْقُلُوبُ الْوالِهَةُ وَ عَلى مَعْرِفَتِكَ جُمِعَتِ الْعُقُولُ الْمُتَبایِنَةُ فَلا تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ اِلاّ بِذِكْراكَ وَ لا تَسْكُنُ النُّفُوسُ اِلاّ عِنْدَ رُؤْیاكَ اَنْتَ الْمُسَبَّحُ فى كُلِّ مَكانٍ وَالْمَعْبُودُ فى كُلِّ زَمانٍ وَالْمَوْجُودُ فى كُلِّ اَوانٍ وَ الْمَدْعُوُّ بِكُلِّ لِسانٍ وَ الْمُعَظَّمُ فى كُلِّ جَنانٍ...
خدای من!دلها کجا بی یاد تو آرام می شود و قلبها کجا بی گرمای نفس تو مطمئن؟
خدای من!چه دلهای سرگشته که شیفته تو گشت و چه قلبها که بی تاب و دیوانه تو شد و چه عقلها که معرفت تو را گرد هم آمد و راه به جایی نبرد.خدای من!دلها کجا بی یاد تو آرام می شود و قلبها کجا بی گرمای نفس تو مطمئن؟
خدای من!اگر اطاعت امر تو نبود هرگز با کوره خاطر خویش بر ساحل دریای یاد تو گذر نمی کردم چرا که می دانم ظرف وجود من شایسته من است، نه بایسته تو.و کاسه دل من به اندازه ظرفیت خویش از بحر تو آب ذکر بر می دارد، و نه به وسعت بی کرانگی تو.و کجا پای ناتوان مرا قدرت نیل به شناختگاه مقام مقدس توست؟
خدایا!
هم یاد کردن ما تو را، لطف توست و هم یاد کردن تو، ما را.
خدایا!همین که به اذن تو بر ذهن این ناپاک، یاد پاکی مطلق می گذرد مرا بزرگترین نعمت توست و همین که این آلوده را نام منزه تو بر زبان می رود مرا عظیم ترین لطف توست.خدایا!تو منزه تر از آنی که بر زبان ما به تنزیه بگذری.و تسبیح تو برتر از آنست که تا اوج دلهای ما تنزل کند.و تقدیس تو فراتر از آن که خود را به بالهای قلب ما بیالاید.
اِلهى فَاَلْهِمْنا ذِكْرَكَ فِى الْخَلاَّءِ وَالْمَلاَّءِ وَاللَّیْلِ وَالنَّهارِ وَ الاِْعْلا نِ وَ الاِْسْر ارِ وَ فِى السَّرّاَّءِ وَ الضَّرّاَّءِ وَ آنِسْنا بِالذِّكْرِ الْخَفِىِّ وَ اسْتَعْمِلْنا بِالْعَمَلِ الزَّكِىِّ وَ السَّعْىِ الْمَرْضِىِّ وَ جازِنا بِالْمیزانِ الْوَفِىِّ...
اما خدای من!ما را به خویش خوان در هویدا و نهان واز روشنای ذکرت بر ما بتابان، در صبح و شامگاهان.و از زلال خاطره ات ما را بنوشان، در آشکار وپنهان.و نسیم یادت را بر دلهای ما بوزان، در بهار وخزان.خدای من!میان ما و خویش الفتی نهانی ساز و پیوندی خفیه، و ما را توفیق تلاشی بی شائبه و صادقانه عنایت کن و کوششی که ما را تا بوستان رضایتت برساند و از میوه پاداش تو، به ما بچشاند.
اِلهى بِكَ هامَتِ الْقُلُوبُ الْوالِهَةُ وَ عَلى مَعْرِفَتِكَ جُمِعَتِ الْعُقُولُ الْمُتَبایِنَةُ فَلا تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ اِلاّ بِذِكْراكَ وَ لا تَسْكُنُ النُّفُوسُ اِلاّ عِنْدَ رُؤْیاكَ اَنْتَ الْمُسَبَّحُ فى كُلِّ مَكانٍ وَالْمَعْبُودُ فى كُلِّ زَمانٍ وَالْمَوْجُودُ فى كُلِّ اَوانٍ وَ الْمَدْعُوُّ بِكُلِّ لِسانٍ وَ الْمُعَظَّمُ فى كُلِّ جَنانٍ...
خدای من!دلها کجا بی یاد تو آرام می شود و قلبها کجا بی گرمای نفس تو مطمئن؟
خدای من!چه دلهای سرگشته که شیفته تو گشت و چه قلبها که بی تاب و دیوانه تو شد و چه عقلها که معرفت تو را گرد هم آمد و راه به جایی نبرد.خدای من!دلها کجا بی یاد تو آرام می شود و قلبها کجا بی گرمای نفس تو مطمئن؟