آســـــمان
05-31-2011, 01:40 PM
پديدهاي به نام حجابهراسی در میان دختران
به نام خدا
هدف از این جستار صرفا تبیینی پیرامون مسأله «حجابهراسی» در ميان برخی از دختران است که سعی شده در آن به ریشههای فرهنگی و روانشناختی مسأله توجه شود. نکته قابلتوجه این مسأله است که این مقاله به هیچوجه درصدد بررسیِ عللِ شکلگیری پدیدهای تحت عنوان بیحجابی نیست.
الف) سیاستهای تربیتی
غالبا سیاستهای تربیتی ایرانیان در چند دهه گذشته مبتنی بر سیاستهای تنبیهی بوده و نه سیاستهای تشویقی و در این میان نقش «سیاستهای محدودیت کننده» بسیار کلیدی و اساسی بوده است. بهعنوان مثال یکی از راهکارهای رایج در سیاستهای تربیتی، محدود کردن کودکان در انجام کارهای مورد علاقهشان بوده است. مثلا اگر کودک کار ناشایستی انجام میداده، از رفتن به مهمانی تولد دوستش، یا کلاس مورد علاقهاش و یا دیدن برنامه تلویزیون و... محروم میشده است.
در واقع ما اینجا با نوع خاصی از محدودیت که با محرومیت همراه است، مواجه هستیم. یعنی در نگاه شخص این محدودیتها تماما منجر به نوعی محرومیت میشوند که او را از علایق و خواستههایش جدا میکنند و برايش حیث تنبیهی دارند.
ب) تأکیدی غیرواقعی
یکی از نکاتی که دائما در فضای دینی پیرامون مسأله حجاب تأکید میشده و احیانا روی تابلوهای شهری و اماکن مذهبی هم دیده میشود، این جمله است که: «حجاب محدودیت نیست بلکه مصونیت است»؛ اما واقعیت مطلب این است که وقتی شخص به حقیقت حجاب دقت میکند متوجه میشود که حجاب عین محدودیت است و از آنجایی که محدودیت برای او بهصورت ناخودآگاه، بهمعنای محرومیت شکل گرفته است حقیقت حجاب برای او بهصورت محرومیت تجلی پیدا کرده و موجب ترس از آن میشود. در واقع شخص بهصورت ناخودآگاه براساس تجارب شخصی دوران کودکیاش از حقیقت حجاب میهراسد. چراکه نه تنها در مییابد که حجاب محدودیت است، بلکه آن را از سنخ محرومیت درک میکند.
ج) توجه به معانی
حقیقت مطلب آن است که «محدودیت» دارای دو معنای کاملا متباین است. و آنچه که در این میان موجب ترس از حجاب میشود، مغالطه اشتراک لفظیای است که در این میان رخ میدهد.
اگر ما به این واژه - محدودیت - دقت کنیم متوجه میشویم که محدودیت دارای دو حیث معنایی و دو کاربرد کاملا متباین است:
اول: حیث منفی و سلبی که همراه با مصداق محرومیت است و میتوان آن را «محدودیت از» نامید. خصوصیت این نوع محدودیت آن است که از جانب خارج به شخص تحمیل شده و برای او تعیین تکلیف میکند که با توجه به این معنا میتوان آن را «محدودیت انفعالی» نیز نامید.
دوم: حیث ایجابی محدودیت است که میتوان این معنا را «محدودیت به» نامید. در واقع این محدودیت بهمعنای منحصر کردن، اختصاص دادن، متمرکز شدن و معانیای از این قبیل است. بهعنوان مثال شخص میگوید: من حیطه مطالعاتی خودم را به فلسفه محدود کردهام. این حرف بهمعنای این است که من مطالعات خودم را مختص به فلسفه کرده و برروی فلسفه متمرکز شدهام. با توجه به اینکه این نوع محدودیت از جانب خود شخص تعیین شده و بهصورت خودخواسته است میتوان آن را «محدودیت فعال» نیز نامید.
حال بهنظر میرسد که حجاب از نوع محدودیت فعال است و نه از نوع محدودیت منفعل. محدودیت فعال، دارای توابعی است که میتوان از مهمترین آنها «ارزشافزایی شئ» را نام برد. یعنی شی وقتی بهصورت خودخواسته، از هرجایی شدناش جلوگیری میکند، طبیعی است که به ارزشش افزوده میشود. دقیقا مانند انسانی که در یک حیطه خاص مطالعه میکند و انسانی که از هر دری کتابی میخواند. طبیعی است که انسان اول، عميقتر و گفتارش از ارزش بیشتری برخورداراست.
این مطلب و معنا از حجاب با این واقعیت تاریخی که در آن دوران حجاب مربوط به زنان آزاد بوده است و کنیزان را در بر نمیگرفته همراهی میکند. یعنی شخصی که حجاب برای او بهعنوان یک تکلیف صادر شده بوده، از این حجاب بهعنوان یک ارزش مافوق استفاده میکرده و در جهت ارزشافزایی خود از آن بهره میبرده است. دین با این نگرش سعی دارد که هر زنی را مختص به خانواده خودش کند و زیباییهای وجودی وی را در نظر خانوادهاش بزرگتر و عمیقتر کند. در واقع این نوع نگرش به حجاب، که در واقع نوعی اختصاصیسازی است، میتواند ریشه در این مطلب داشته باشد که دین میخواهد از وقوع رفتارهای هرزهمآبانه در عرصه جنسیتی جلوگیری کند و این را تنها زمانی مقدور میداند که هر زنی برای خودش ارزشی خاص قائل باشد و از تبدیل شدن خويش به یک کالای عمومی جلوگیری کند.
یعنی تا زن نخواهد که از ارزش برخوردار شود، هیچ عامل خارجی ـ ولو دین ـ نمیتواند ارزشمندی وی را تضمین کند. این مسأله با این واقعیت که بین عرضه و تقاضا نیز نسبت معکوس وجود دارد، همراهی میکند. بهعبارت دیگر دین سعی میکند با اختصاصیسازی در عرصههای روابط زن و مرد، از عرضه بیش از اندازه آن جلوگیری کرده و در نتیجه از کاسته شدن ارزش زن جلوگیری کند.
ناخودآگاه و فوبیای واژگان/ مرتضی روحانی
هفته نامه پنجره/شماره 91/صفحه36.
به نام خدا
هدف از این جستار صرفا تبیینی پیرامون مسأله «حجابهراسی» در ميان برخی از دختران است که سعی شده در آن به ریشههای فرهنگی و روانشناختی مسأله توجه شود. نکته قابلتوجه این مسأله است که این مقاله به هیچوجه درصدد بررسیِ عللِ شکلگیری پدیدهای تحت عنوان بیحجابی نیست.
الف) سیاستهای تربیتی
غالبا سیاستهای تربیتی ایرانیان در چند دهه گذشته مبتنی بر سیاستهای تنبیهی بوده و نه سیاستهای تشویقی و در این میان نقش «سیاستهای محدودیت کننده» بسیار کلیدی و اساسی بوده است. بهعنوان مثال یکی از راهکارهای رایج در سیاستهای تربیتی، محدود کردن کودکان در انجام کارهای مورد علاقهشان بوده است. مثلا اگر کودک کار ناشایستی انجام میداده، از رفتن به مهمانی تولد دوستش، یا کلاس مورد علاقهاش و یا دیدن برنامه تلویزیون و... محروم میشده است.
در واقع ما اینجا با نوع خاصی از محدودیت که با محرومیت همراه است، مواجه هستیم. یعنی در نگاه شخص این محدودیتها تماما منجر به نوعی محرومیت میشوند که او را از علایق و خواستههایش جدا میکنند و برايش حیث تنبیهی دارند.
ب) تأکیدی غیرواقعی
یکی از نکاتی که دائما در فضای دینی پیرامون مسأله حجاب تأکید میشده و احیانا روی تابلوهای شهری و اماکن مذهبی هم دیده میشود، این جمله است که: «حجاب محدودیت نیست بلکه مصونیت است»؛ اما واقعیت مطلب این است که وقتی شخص به حقیقت حجاب دقت میکند متوجه میشود که حجاب عین محدودیت است و از آنجایی که محدودیت برای او بهصورت ناخودآگاه، بهمعنای محرومیت شکل گرفته است حقیقت حجاب برای او بهصورت محرومیت تجلی پیدا کرده و موجب ترس از آن میشود. در واقع شخص بهصورت ناخودآگاه براساس تجارب شخصی دوران کودکیاش از حقیقت حجاب میهراسد. چراکه نه تنها در مییابد که حجاب محدودیت است، بلکه آن را از سنخ محرومیت درک میکند.
ج) توجه به معانی
حقیقت مطلب آن است که «محدودیت» دارای دو معنای کاملا متباین است. و آنچه که در این میان موجب ترس از حجاب میشود، مغالطه اشتراک لفظیای است که در این میان رخ میدهد.
اگر ما به این واژه - محدودیت - دقت کنیم متوجه میشویم که محدودیت دارای دو حیث معنایی و دو کاربرد کاملا متباین است:
اول: حیث منفی و سلبی که همراه با مصداق محرومیت است و میتوان آن را «محدودیت از» نامید. خصوصیت این نوع محدودیت آن است که از جانب خارج به شخص تحمیل شده و برای او تعیین تکلیف میکند که با توجه به این معنا میتوان آن را «محدودیت انفعالی» نیز نامید.
دوم: حیث ایجابی محدودیت است که میتوان این معنا را «محدودیت به» نامید. در واقع این محدودیت بهمعنای منحصر کردن، اختصاص دادن، متمرکز شدن و معانیای از این قبیل است. بهعنوان مثال شخص میگوید: من حیطه مطالعاتی خودم را به فلسفه محدود کردهام. این حرف بهمعنای این است که من مطالعات خودم را مختص به فلسفه کرده و برروی فلسفه متمرکز شدهام. با توجه به اینکه این نوع محدودیت از جانب خود شخص تعیین شده و بهصورت خودخواسته است میتوان آن را «محدودیت فعال» نیز نامید.
حال بهنظر میرسد که حجاب از نوع محدودیت فعال است و نه از نوع محدودیت منفعل. محدودیت فعال، دارای توابعی است که میتوان از مهمترین آنها «ارزشافزایی شئ» را نام برد. یعنی شی وقتی بهصورت خودخواسته، از هرجایی شدناش جلوگیری میکند، طبیعی است که به ارزشش افزوده میشود. دقیقا مانند انسانی که در یک حیطه خاص مطالعه میکند و انسانی که از هر دری کتابی میخواند. طبیعی است که انسان اول، عميقتر و گفتارش از ارزش بیشتری برخورداراست.
این مطلب و معنا از حجاب با این واقعیت تاریخی که در آن دوران حجاب مربوط به زنان آزاد بوده است و کنیزان را در بر نمیگرفته همراهی میکند. یعنی شخصی که حجاب برای او بهعنوان یک تکلیف صادر شده بوده، از این حجاب بهعنوان یک ارزش مافوق استفاده میکرده و در جهت ارزشافزایی خود از آن بهره میبرده است. دین با این نگرش سعی دارد که هر زنی را مختص به خانواده خودش کند و زیباییهای وجودی وی را در نظر خانوادهاش بزرگتر و عمیقتر کند. در واقع این نوع نگرش به حجاب، که در واقع نوعی اختصاصیسازی است، میتواند ریشه در این مطلب داشته باشد که دین میخواهد از وقوع رفتارهای هرزهمآبانه در عرصه جنسیتی جلوگیری کند و این را تنها زمانی مقدور میداند که هر زنی برای خودش ارزشی خاص قائل باشد و از تبدیل شدن خويش به یک کالای عمومی جلوگیری کند.
یعنی تا زن نخواهد که از ارزش برخوردار شود، هیچ عامل خارجی ـ ولو دین ـ نمیتواند ارزشمندی وی را تضمین کند. این مسأله با این واقعیت که بین عرضه و تقاضا نیز نسبت معکوس وجود دارد، همراهی میکند. بهعبارت دیگر دین سعی میکند با اختصاصیسازی در عرصههای روابط زن و مرد، از عرضه بیش از اندازه آن جلوگیری کرده و در نتیجه از کاسته شدن ارزش زن جلوگیری کند.
ناخودآگاه و فوبیای واژگان/ مرتضی روحانی
هفته نامه پنجره/شماره 91/صفحه36.