امیرحسین
06-10-2012, 08:41 AM
خاطره قرائتی از تمبک و داریه!
به امیر المؤمنین گفتند: چرا به زن ها سلام نمیکنید؟ پیغمبر سلام میکرد. گفت: پیغمبر سی سال از من بزرگتر است. سلام پیغمبر طوری نیست، اما من جوان هستم.
به گزارش برنا، حجت الاسلام قرائتی در سخنانی با عنوان "تولید ملی، وظیفه مردم، وظیفه دولت" گفت:یک تولید ناقص از یک نفر کل کشور را ضعیف میکند. شما اگر یک آخوند بد ببینید، دیگر هرچه آخوند ببینی، اصلاً سلامش هم نمیکنی. من اگر یک بازاری بد کلاه سرم بگذارد، میگویم: آقا دور بازاریها نرو. یک رشوهگیر در اداره باشد، برو بابا این ادارهایها... یعنی گاهی وقتها یک کار بد، یکی نیست، نمیشود گفت: من کار بد کردم. اثرش را روی جامعه ببین، کاری هم نیست، ممکن است جزئی باشد. کار هم ممکن است جزئی باشد. بنابراین نگاه ما نگاه جمعی باشد. فکر نکنیم حالا ما یک نفر هستیم، در یک کارگاه یک خلافی کردیم.
در موضع تهمت نرو. اگر کسی بدنام است، با او ننشین.خدا آقای فلسفی را رحمت کند. به طلبهها میگفت دکان تاجرها نشینید. ولو شما مینشینی یک چای میخوری. ولی هرکس میرود میگوید: این آخوندها با تاجرها هستند. با مستضعفین نیستند. مگر اینکه تاجر پدرت باشد، یا دکان کتابفروشی بنشین. آخوند دکان کتاب فروشی بنشیند، برایش حرف در نمیآید.
به امیر المؤمنین گفتند: چرا به زن ها سلام نمیکنید؟ پیغمبر سلام میکرد. گفت: پیغمبر سی سال از من بزرگتر است. سلام پیغمبر طوری نیست، اما من جوان هستم.
به امیر المؤمنین گفتند: چرا به زن ها سلام نمیکنید؟ پیغمبر سلام میکرد. گفت: پیغمبر سی سال از من بزرگتر است. سلام پیغمبر طوری نیست، اما من جوان هستم.
به گزارش برنا، حجت الاسلام قرائتی در سخنانی با عنوان "تولید ملی، وظیفه مردم، وظیفه دولت" گفت:یک تولید ناقص از یک نفر کل کشور را ضعیف میکند. شما اگر یک آخوند بد ببینید، دیگر هرچه آخوند ببینی، اصلاً سلامش هم نمیکنی. من اگر یک بازاری بد کلاه سرم بگذارد، میگویم: آقا دور بازاریها نرو. یک رشوهگیر در اداره باشد، برو بابا این ادارهایها... یعنی گاهی وقتها یک کار بد، یکی نیست، نمیشود گفت: من کار بد کردم. اثرش را روی جامعه ببین، کاری هم نیست، ممکن است جزئی باشد. کار هم ممکن است جزئی باشد. بنابراین نگاه ما نگاه جمعی باشد. فکر نکنیم حالا ما یک نفر هستیم، در یک کارگاه یک خلافی کردیم.
در موضع تهمت نرو. اگر کسی بدنام است، با او ننشین.خدا آقای فلسفی را رحمت کند. به طلبهها میگفت دکان تاجرها نشینید. ولو شما مینشینی یک چای میخوری. ولی هرکس میرود میگوید: این آخوندها با تاجرها هستند. با مستضعفین نیستند. مگر اینکه تاجر پدرت باشد، یا دکان کتابفروشی بنشین. آخوند دکان کتاب فروشی بنشیند، برایش حرف در نمیآید.
به امیر المؤمنین گفتند: چرا به زن ها سلام نمیکنید؟ پیغمبر سلام میکرد. گفت: پیغمبر سی سال از من بزرگتر است. سلام پیغمبر طوری نیست، اما من جوان هستم.