توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فرا رسیدن ١٣ رجب سالروز میلاد اولین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت ، حضرت علی علیه ا
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 07:28 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
دل تاریخ برای تو تنگ است؛ برای تو که تاریخ را شرمنده صبر و سکوت غریبانه ات کردی، برای تو که سیمای شفّاف عدالت را هنوز هم پس از چهارده قرن فاصله، برایمان تازه و زیبا و روشن تصویر میکنی و ذوالفقار حق مدارت را در امتداد مسیر وحی و حقیقت به چرخش میآوری تا کوردلان خفته را از خواب شوم شیطانی برهانی. آن هنگام که چشم گشودی، نخلستان هایی بیشمار به بار نشستند و گندمزارها در وسعتی بیکرانه به سمت نور قد کشیدند. بهار، رنگ لبخند تُست که بر پیکر درختان جاری شد. تو آمدی و اینگونه، قطورترین ک تاب عدالت و آزادگی با سرانگشتان روشن تو ورق خورد.
فرا رسیدن ١٣ رجب سالروز میلاد اولین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت ، حضرت علی علیه السلام را به محضر امام عصر حضرت حجة ابن الحسن عسکری علیه آلاف التحیة و السلام و عموم شیعیان جهان تبریک عرض مینماییم .
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 07:29 AM
کعبه؛ زادگاه علی علیه السلام،
حضرت علی(علیهالسلام) در صبح جمعه روز سیزدهم رجب، ده سال قبل از بعثت در مکه در درون خانه کعبه متولد شد، و این از افتخارات و امتیازات بینظیر زندگی علی(علیه السلام) است که در مقدسترین مکان یعنی کعبه تولد یافت، و این مطلب از نظر تاریخی و روایات شیعه و سنی، قطعی است، و علامه امینی در کتاب ارزشمند الغدیر، جلد ششم، این موضوع را از شانزده کتاب اهل تسنن نقل کرده است.[۱]
http://www.sibtayn.com/fa/images/stories/monasebat/e-ali/46.jpg
آری! زادگاه حضرت علی(علیهالسلام) مکانی است که طوافگاه پیامبران، و کانون توحید و خداپرستی، و مورد احترام همه ادیان و قبایل بود، بنابراین او خانهزاد خدا است و مولود مقدسترین مکان و باصفاترین و مهمترین ماهها، ماه رحب، و بهترین ساعت و روز، صبح جمعه میباشد.
پی نوشت:
[۱] - الغدیر: ج ۶، ص ۲۳.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 07:33 AM
ابن صباغ مالکی که از دانشمندان معروف اهل تسنن است در این باره مینویسد: «فرزند پاک، از نسل پاک، در جای پاک به دنیا آمد،چنین شکوهی از چه کسی دیده شده است؟! شریفترین مکان حرم، مسجدالحرام است، شریفترین مکان مسجد، کعبه است، هیچ کس جز علی(علیهالسلام) در کعبه دیده به جهان نگشود، بنابراین کودک کعبه، دارای شریفترین مقامها است،مولودی که در بهترین روزها (جمعه) در ماه صلح و صفا(رجب) در خانه خدا، جز امیر مؤمنان علی(علیهالسلام) کیست؟»[۲]
چگونگی ولادت علی(علیهالسلام) در کعبه چنین بود: مادرش فاطمه(علیهاالسلام) همواره کنار کعبه میآمد و به راز و نیاز و طواف کعبه میپرداخت، تا اینکه روزی دیدند این سیده دودمان هاشم با حالتی ملکوتی در کنار کعبه، دست به دامن خدا شده و عرض میکند: «پروردگارا! من به تو و به پیامبران و آنچه از جانب تو آوردهاند ایمان دارم، من سخن جدم ابراهیم خلیل(علیهالسلام) را تصدیق میکنم، او بنای کعبه را ساخت. پروردگارا! به حق آن کس که این خانه را ساخت و به حق این مولودی که در رحم دارم، وضع حمل مرا آسان گردان.»
پی نوشت:
[۲] - فصول المهمه ابن صباغ: مطابق نقل ریاحین الشریعه، ج ۳، ص ۸.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 07:40 AM
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up6/91298127460157459223.jpg
در همین لحظه، دیوار کعبه شکافته شد، فاطمه(علیهاالسلام) به درون کعبه وارد شد، آن دیوار مانند اول به هم پیوست، حاضران حیران و شگفت زده شدند، شب و روز سخن از این حادثه عجیب در زبانها بود، نه کلید، در خانه را میگشود و نه کلنگ در ساختمان کعبه اثر میکرد،همه دریافتند که این حادثه امر الهی است، پس از سه روز فاطمه(علیهاالسلام) از خانه کعبه بیرون آمد، دیدند کودکی نورانی در آغوش دارد، از او چندین پرسش نمودند، او در پاسخ گفت: «هنگامی که وارد خانه کعبه شدم، از میوههای بهشتی که در آنجا بود خوردم، و چون خواستم از خانه خدا بیرون آیم، از منادی غیبی شنیدم که گفت: «ای فاطمه! نام فرزندت را «علی» بگذار و خداوند علی اعلا، میفرماید: «من نام او را از نام خود گرفتهام.»[۳]
در کعبه شد ولادت و به محراب شد شهید
نازم به حسن مطلع و حسن ختام او
بسیاری از دانشمندان اهل تسنن، روایات ولادت علی(علیهالسلام) در کعبه را «متواتر» دانستهاند، یعنی به قدری در این مورد، روایت زیاد نقل شده که انسان یقین به صحت آن پیدا میکند.[۴]
پی نوشت:
[۳] - مناقب آل ابی طالب: ج ۲، ص ۱۷۴.
[۴] - الغدیر: ج ۶، ص ۳۲.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 07:41 AM
خاندان علی(علیهالسلام)
حضرت علی(علیهالسلام) هم از ناحیه پدر و هم از ناحیه مادر، از خاندان بنیهاشم است، و سلسله پدران او عبدالمطلب به بالا، همان اجداد پیامبر(صلی الله علیه و آله) هستند. سلسله نسب او تا هاشم به این ترتیب است: «علی پسر ابوطالب، پسر عبدالمطلب، پسر هاشم.» . سلسله نسب مادر او به این ترتیب است: «فاطمه دختر اسد پسر هاشم»، بنابراین ابوطالب با دختر عموی خود ازدواج نموده است. بر همین اساس، حضرت علی(علیهالسلام) هم از ناحیه پدر و هم از ناحیه مادر، به هاشم (جد دوم پیامبر صلی الله علیه و آله) میرسد. پدر علی(علیهالسلام) عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود، و مادر آن حضرت، دختر عموی پدر پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود.
روایات متعددی از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: «من و علی(علیه السلام) قبل از خلقت آدم(علیهالسلام)، از یک نور بودیم،خداوند آن را در صلب حضرت آدم(علیهالسلام) قرار داد، سپس آن نور، نسل به نسل در صلبها و رحمهای پاک انتقال یافت، تا اینکه در صلب عبدالمطلب قرار گرفت، و از آنجا دو نیمه شد، نیمی در صلب عبدالله قرار گرفت که من از آن به وجود آمدم و نیمی دیگر در صلب ابوطالب قرار گرفت، و علی(علیه السلام) وصی من به وجود آمد.»[۵]
پی نوشت:
[۴] - الغدیر: ج ۶، ص ۳۲.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 07:44 AM
شخصیت پدر بزرگوار علی(علیهالسلام)
حضرت ابوطالب، پدر بزرگوار علی(علیهالسلام) بود، او ۷۵ سال قبل از بعثت [۳۵ سال پیش از تولد پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)] در مکه از خاندان بزرگ قریش، دیده به جهان گشود، نام او را عبد مناف [یا عمران] گذاشتند، نظر به اینکه نام نخستین فرزندش «طالب» بود، او را ابوطالب خواندند.
یاری او از پیامبر(صلی الله علیه و آله)، در طول ۴۵ سال، چه قبل از بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و چه بعد از آن به قدری بسیار و چشمگیر است که «ابن ابی الحدید» دانشمند معروف اهل تسنن مینویسد: «اِنَّ مِن قَرَءَ عُلوُمَ السَّیرَ، عَرَفَ اَنَّ الاِسلامَ لَو لا ابوُطالِب لَم یَکُن شَیئاً مَذکُوراً؛ همانا کسی که علوم سیره شناسی را بخواند به این مطلب پی میبرد که اگر [دفاعها و حمایتهای] ابوطالب نبود، اسلام پا نمیگرفت و نابود میشد.»[۶]
و در وسعت و ژرفای ایمان او، حضرت باقر(علیهالسلام) فرمود: «لَو وَضَعَ ایمانُ اَبی طالب فی کَفَّهِ مِیزانِ، وِ ایمانُ هذَا الخَلقِ فیِ الکَفَّهِ الاُخری لَرَجَّحَ اِیمانُه؛ اگر ایمان ابوطالب در یک کفه ترازو قرار داده شود، و ایمان همه خلایق در کفه دیگر آن نهاده گردد، ایمان ابوطالب بر ایمان آنها برتری مییابد.»[۷]
پی نوشت:
[۶] - شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید:ج ۱، ص ۱۴۲.
[۷] - همان: ج ۱۴، ص ۶۸.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 07:52 AM
شخصیت مادر بزرگوار علی(علیهالسلام)
فاطمه بنت اسد(علیهالسلام) مادر امیرمؤمنان علی(علیهالسلام) از پیشگامان به اسلام بود، و در آن هنگام که ابوطالب از پیامبر(صلی الله علیه و آله) سرپرستی میکرد، فاطمه بنت اسد، چون مادری مهربان برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود، فاطمه تا آخرین توانش به پیامبر(صلی الله علیه و آله) خدمت نمود و پس از ظهور اسلام از نخستین افرادی بود که به اسلام گروید.
هنگامی که فاطمه(علیهاالسلام) در مدینه از دنیا رفت، علی(علیهالسلام) خبر وفات او را به پیامبر(صلی الله علیه و آله) داد، پیامبر(صلی الله علیه و آله) گریه کرد و فرمود: «خدا فاطمه را بیامرزد که تنها مادر تو نبود، بلکه برای من نیز مادر مهربانی بود، آنگاه عمامه و پیراهن خود را به علی(علیهالسلام) داد و فرمود: «اینها را ببر و او را با اینها کفن کن.» پیامبر(صلی الله علیه و آله) در نماز بر او و در دفن او شرکت نمود و او را تلقین داد و قبل از دفن، در قبرش خوابید و فرمود: «قبر فاطمه باغی از باغهای بهشت گردید.»[۸]
ابن ابی الحدید دانشمند معرووف اهل تسنن مینویسد: «فاطمه بنت اسد، در آغاز آشکار شدن اسلام، مسلمان شد[۹] و یازدهمین نفری بود که به اسلام گروید، پیامبر(صلی الله علیه و آله) بسیار به او احترام میکرد و او را «مادر» میخواند، او هنگام وفات، وصیت خود را به پیامبر(صلی الله علیه و آله) کرد و پیامبر(صلی الله علیه و آله) وصیت او را پذیرفت و بر جنازه او خواند و در قبر او خوابید و با پیراهن خود او را کفن کرد، از پیامبر(صلی الله علیه و آله) پرسیدند: «شما درباره هیچ کس این گونه رفتار نکردید که با فاطمه(علیهاالسلام) کردید؟» پیامبر(صلی الله علیه و آله) در پاسخ فرمود: «اِنَّهُ لَم یَکُن بَعدَ اَبی طالِبٍ اَبَرَّ بی مِنها...؛ همانا هیچ کس بعد از ابوطالب، مانند فاطمه به من نیکی نکرد».
فاطمه بنت اسد(علیهاالسلام) نخستین بانویی بود که با پیامبر(صلی الله علیه و آله) بیعت کرد.[۱۰]
پی نوشت:
[۸] - بصائر الدرجات: ص ۲۸۷.
[۹] - یعنی اسلام خود را آشکار کرد، و گرنه به عقیده ما که فاطمه مادر علی(علیهالسلام) هرگز مشرک نبود.
[۱۰] - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: ج ۱، ص ۱۴.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:02 AM
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up6/79532859766574003223.jpg
علی(علیهالسلام) نخستین مرد مسلمان
از نظر تاریخ اسلام و روایات شیعه و سنی، قطعی است که نخستین شخصی که به دعوت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) لبیک گفت و اسلام را پذیرفت، حضرت علی(علیه السلام) بود و این افتخار پیشگامی در اسلام، تنها نصیب حضرت علی(علیهالسلام) گردید، و مطابق روایات، در آغاز بعثت در سراسر زمین جز سه نفرف در آئین اسلام نبودند و آنها عبارت بودند از پیامبر(صلی الله علیه و آله) و علِی(علیهالسلام) و خدیجه(علیهاالسلام) .
عبدالله بن مسعود میگوید: در آغاز بعثت، با چند نفر برای دیدار پیامبر(صلی الله علیه و آله) وارد مکه شدیم، از رهگذران پرسیدیم، محمد(صلی الله علیه و آله) کجا است؟ آنها ما را به عباس عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله) راهنمایی کردند، نزد او که در کنار چاه زمزم نشسته بودند رفتیم و نشستیم، در این هنگام دیدیم، مردی زیبا چهره از جانب کوه صفا به سوی ما میآید که بدنش را با دو جامه سفید پوشیده است، در پهلوی راستش نوجوانی دیده میشد و پشت سرش بانویی حرکت می کرد، این سه نفر کنار حجرالاسود رفتند و آن را بوسیدند، سپس مشغول طواف کعبه شدند، آنگاه هر سه نفر رو به کعبه نماز خواندند و قنوت نماز را طول دادند، من آنها را نشناختم، به عباس گفتم: «اینها کیستند؟ و این دین تازه چیست که از آنها دیده میشود؟!»
عباس گفت: آن مرد زیبایی که جلوتر آمد، برادر زادهام محمد(صلی الله علیه و آله) است و آن نوجوان که در جانب راستش آمد، علی(علیهالسلام) پسر ابو طالب است و آن بانو، خدیجه(علیهاالسلام) همسر محمد(صلی الله علیه و آله) میباشد، سوگند به خدا در سراسر روی زمین هیچ کس جز این سه نفر، پیرو این دین تازه (اسلام) نیست.»[۱۱]
نظیر این ماجرا، از «عفیف کندی» نیز نقل شده است.[۱۲]
پی نوشت:
[۱۱] - همان: ص ۲۲۵.
[۱۲] - همان:: ص ۲۲۶ – کامل ابن اثیر: ج ۲، ص ۲۲.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:05 AM
ظهور و بروز ایمان علی(علیهالسلام) در آغاز ظهور اسلام
سه سال بعد از آغاز بعثت، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به آشکار نمودن دعوت خود مأمور گردید، در این هنگام آیه ۲۱۴ سوره شعراء بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شد: « وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِین؛ و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن.»
پیامبر(صلی الله علیه و آله) حدود چهل نفر از بستگانش مانند عموها و عموزادگانش و سایر بنی هاشم را به خانه ابوطالب برای نهار دعوت کرد، به علی(علیهالسلام) که در آن هنگام سیزده سال داشت، دستور داد، غذایی از گوشت و شیر تهیه نمود، دعوت شدگان وارد شدند و پس از صرف غذا، همین که پیامبر(صلی الله علیه و آله) خواست دعوتش را آشکار کند، ابولهب برخاست و با گفتار بیهوده و سبک، مجلس را به هم زد، آن روز گذشت، پیامبر(صلی الله علیه و آله) فردای آن روز را نیز توسط علی(علیهالسلام) بستگانش را به نهار دعوت کرد و علی(علیهالسلام) غذا را فراهم نمود، دعوت شدگان حاضر شدند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) پیشدستی نمود و دعوت خود را آغاز کرد و در ضمن گفتاری فرمود: «هیچ کس برای بستگانش، چیزی را بهتر از آنچه را که من آوردهام، نیاورده است، من خواهان سعادت دنیا و آخرت شما هستم، خدایم به من فرمان داده تا شما را به پذیرش یکتایی خدا و رسالت خویش دعوت نمایم، چه کسی از شما مرا در این راه کمک میکند، تا برادر و وصی و نماینده من در میان شما باشد؟» [۱۳]
پی نوشت:
[۱۳] - ... فَاَیِّکُم یُوازِرُنی عَلی اَن یَکوُنَ اَخی وَ وَصِیّی وَ خَلیفَتی؟
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:08 AM
سکوت مجلس را فرا گرفته بود، ناگاه علی(علیهالسلام) برخاست و سکوت را شکست و گفت: «ای پیامبر خدا! من تو را یاری میکنم» سپس دستش را به سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) دراز کرد تا به عنوان بیعت فداکاری و وفاداری بفشرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به علی(علیهالسلام) فرمود: بنشین، علی(علیهالسلام) نشست. پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای بار دوم سؤال خود را تکرار کرد، باز علی(علیه السلام) برخاست و همان سخنانش را تکرار نمود، این بار نیز پیامبر(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: بنشین، بار سوم نیز هیچ کس جز علی(علیهالسلام) اعلام آمادگی نکرد، در این هنگام پیامبر(صلی الله علیه و آله) دست خود را بر دست علی(علیهالسلام) زد و مطابق بعضی از روایات، گردن علی(علیهالسلام) را گرفت و در شأن علی(علیهالسلام) در آن مجلس استثنایی بنی هاشم چنین فرمود: «اِنَّ هذا اَخِی وَ وَصِیّی وَ خَلیفَتی فیکُم فَاسمَعوُا لَه وَ اَطیعوُه؛ این برادر و وصی و جانشین من در میان شما است، سخن او را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید.»[۱۴]
و در سیره حلبی این جمله نیز افزوده شده که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «وَ وَزِیرِی وَ وارِثِی؛ و وزیر و وارث من باشد.»
به این ترتیب میبینیم در همان آغاز ظهور اسلام، ولایت و امامت حضرت علی(علیهالسلام)، از زبان پیامبر(صلی الله علیه و آله) مشخص شده است.
پی نوشت:
[۱۴] - احقاق الحق: ج ۴، ص ۶۲ به بعد – تاریخ طبری: ج ۲، ص ۱۱۷.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:09 AM
حمایتهای ابوطالب پدر بزرگوار علی(علیهالسلام) در این ماجرا، نیز بسیار مهم است، از جمله، هنگامی که ابولهب با استهزاء و درشتگوییها و تهدیدهایش مجلس را ترک کرد، ابوطالب به ا و گفت: «وَاللهُ لَنَمَنِّعَنَّهُ ما بَقَینا؛ سوگند به خدا تا زنده هستم از محمد(صلی الله علیه و آله) دفاع میکنیم و گزند دشمن را از او خواهیم کرد.»[۱۵]
همراهی علی(علیهالسلام) با پیامبر(صلی الله علیه و آله) در دو هجرت موقت
هنگامی که ابوطالب پدر بزرگوار علی(علیهالسلام) در سال دهم بعثت در مکه از دنیا رفت، آزار مشکران نسبت به پیامبر(صلی الله علیه و آله) بیشتر شد، چرا که دیگر ا بوطالب نبود تا از آنها جلوگیری نماید.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای حفظ جان خود، دوبار از مکه هجرت موقت کرد، یک بار به سوی طائف رفت و در آنجا ده روز و به گفته بعضی چهل روز ماند و مردم را به اسلام دعوت کرد، ولی هیچ کس دعوت آن حضرت را نپذیرفت، بلکه به تحریک زراندوزان مشرک و مغرور، عدهای مزدور آن حضرت را سنگباران کردند و آن حضرت با پای خون آلود از طائف بیرون آمد. در این سفر خطیر، حضرت علی(علیهالسلام) و زید بن حارثه، پیامبر(صلی الله علیه و آله) را همراهی میکردند.[۱۶] . آری! حضرت علی(علیهالسلام) در چنان شرائطی همراه پیامبر(صلی الله علیه و آله) هجرت کرد، تا یار و یاور ا و باشد و او را تنها نگذارد.
همچنین نقل شده؛ آن حضرت، پس از وفات ابوطالب، به هجرت دیگری نیز دست زد، به او وحی شد: «از مکه بیرون برو زیرا یاور تو از دنیا رفته است.» آن حضرت همراه حضرت علی(علیهالسلام) از مکه خارج شد و به میان قبیله بنی عامر بن صعصعه رفت و خود را به آنها معرفی کرد و از آن ها درخواست یاری نمود و آیات قرآن را برای آن ها خواند، ولی آنها دعوت آن حضرت را نپذیرفتند، آن بزرگوار ده روز به ا ین هجرت، که نخستین هجرت آن حضرت بود، ادامه داد.[۱۷]
پی نوشت:
[۱۵] - الغدیر: ج ۷، ص ۳۵۴.
[۱۶] - شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید: ج ۱۴، ص ۹۶ و ج ۴، ص ۱۲۸.
[۱۷] - همان: ج ۴، ص ۱۲۸.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:12 AM
در این هجرت نیز، علی(علیهالسلام) پیامبر(صلی الله علیه و آله) را تنها نگذاشت و همسفر و همیار استوار و مخلص و مهربانی با آن حضرت بود.
بر همین اساس است که «ابن ابی الحدید» دانشمند معروف اهل تسنن در ضمن اشعاری میگوید:
«وَ لَولا اَبوُطالِبٍ وَابنِهِ لَما مُثِّلَ الدّین شَخصاً فَقاماً»
اگر ابوطالب و پسرش علی(علیهالسلام) نبودند، ستون دین اسلام برپا نمیشد، آنها هر دو برای استواری دین قیام کردند.[۱۸]
فداکاری و جانبازی علی(علیهالسلام) در شعب ابی طالب
هنگامی که مشرکان مکه از هر راه و وسیلهای برای جلوگیری از پیامبر(صلی الله علیه و آله) وارد شدند ولی نتیجه نگرفتند، تصمیم گرفتند آن حضرت و بستگان او از بنیهاشم را در شعب ابوطالب [که درهای در پشت کوه ابوقبیس بود و خانههای بنی هاشم در آنجا قرار داشت] محاصره شدید اقتصادی نمایند تا آنها از شدت گرسنگی و تشنگی بمیرند. مشرکان در این مورد قطعنامهای نوشتند و هشتاد نفر آن را امضاء کردند و آن را در میان پارچهای نهاده و در داخل کعبه آویختند. محاصره در آغاز محرم سال هفتم بعثت شروع شد و حدود دو یا سه سال ادامه یافت، در این مدت بر بنی هاشم و زنان و کودکان آنها بسیار سخت گذشت، گاهی مخفیانه بعضی به آنها غذا میرساندند...
پی نوشت:
[۱۸] - همان: ج ۱۴، ص ۸۴.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:14 AM
یکی از امور مهم در ماجرای محاصره این بود که ابوطالب پدر بزگوار علی(علیهالسلام) شب و روز در فکر نگهبانی پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود، شبها مکرر بستر او را عوض میکرد و غالبا فرزندش علی(علیهالسلام) را در بستر او میخوابانید و او را در جای دیگر، تا مبادا بستر آن حضرت شناخته گردد و مشرکان با مکر و نیرنگ به آن حضرت، آسیب برسانند یا از بالای کوه ابوقبیس به سوی بستر ا و سنگ پرتاب کنند. حضرت علی(علیهالسلام) با کمال شهامت و خلوص در بستر پیامبر(صلی الله علیه و آله) میخوابید و جان خود را فدای آن حضرت میکرد.[۱۹]
ابن ابی الحدید در این باره مینویسد: «ابوطالب غالبا در مورد شبیخون دشمن و آسیبرسانی شبانه به پیامبر(صلی الله علیه و آله) در هراس بود، شب از خواب برمیخاست و پسرش علی(علیهالسلام) را در بستر پیامبر(صلی الله علیه و آله) میخوابانید.»۳
صبر و استقامت علی(علیهالسلام) در شعب ابی طالب
ماجرای محاصره اقتصادی در شعب ابیطالب، آن هم بیش از دو سال، در درهای سوزان، بدون وسیله، بسیار طاقت فرسا بود. برای درک این مطلب به روایت زیر توجه کنید: در آن دره سوزان، فشار گرسنگی به حدی رسید که سعد وقاص میگوید: «شبی از دره بیرون آمدم در حالی که از شدت گرسنگی، تمام نیرویم را از دست داده بودم، ناگهان پوست خشکیده شتری را دیدم، آن را برداشتم و شستم و سوزاندم و کوبیدم و با آب مختصری خمیر کردم و خوردم و از این طریق سه روز به سر بردم.»[۲۰]
پی نوشت:
[۱۸] - همان: ج ۱۴، ص ۸۴.
[۱۹]و۳ – بحارالانوار: ج ۳۵، ص ۹۳ – الائمه الاثنی عشر (هاشم معروف):ج ۱، ص ۱۶۱ و ۱۶۲.
[۲۰] - سیره ابن هشام: ج ۱، ص ۳۷۹ – تاریخ طبری: ج ۲، ص ۷۹.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:16 AM
آری! ابوطالب و پسرش علی(علیهالسلام) به خاطر حمایت از پیامبر(صلی الله علیه و آله) در چنین فشاری قرار گرفت، ولی دست از حمایت او برنداشت، آیا عاملی جز «ایمان و اخلاص» میتوانست، ابوطالب و امثال او را این گونه پایدار نگهدارد؟
در چنین شرایطی جان علی(علیهالسلام) بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) از همه بیشتر در خطر بود، زیرا برای حفظ پیامبر(صلی الله علیه و آله) در بستر آن حضرت میخوابید، هر لحظه احتمال میرفت که از بالا و کمرگاه کوه ابوقبیس، سنگ بزرگی به سوی آن بستر پرتاب گردد و یا با شبیخون جلّادان مشرک، به آن بستر هجوم شود، شبی علی(علیهالسلام) به پدرش گفت: انی مقتول؛ من کشته شدنی هستم.
ابوطالب با اشعاری، فرزندانش را به صبر و مقاومت دعوت کرد، حضرت علی (علیه السلام) با اشعار زیر به پدر پاسخ داد:
اتامرونی بالصبر فی نصر احمد و والله ما قلت الذی قلت جازعا
و لکننی احببت ان تری نصرتی و تعلم انی لم ازل لک طائعا
و سعیی لوجه الله فی نصر احمد نبی الهدی المحمود طفلا و یافعا
آیا در یاری پیامبر(صلی الله علیه و آله) به من دستور استقامت میدهی؟ سوگند به خدا آنچه گفتم از بی صبری نبود.
ولی دوست داشتم یاری مرا بنگری و بدانی که من همیشه فرمانبر شما بودهام [و در عین آنکه مرگ را در چشم خود میبینم در بستر پیامبر(صلی الله علیه و آله) میخوابم.]
و کوشش من از کودکی تا جوانی برای خدا، در یاری احمد، پیامبر راهنما و ستوده، بوده است.[۲۱]
پی نوشت:
[۲۱] - بحارالانوار: ج ۳۵، ص ۹۳ – شرح نهج البلاغه: ج ۱۴، ص ۶۴ (با اندکی تفاوت).
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:18 AM
خوابیدن علی(علیهالسلام) در بستر پیامبر(صلی الله علیه و آله) در شب هجرت
یکی از افتخارات زندگی حضرت علی(علیهالسلام) اینکه آن حضرت در شب هجرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مدینه، در بستر پیامبر(صلی الله علیه و آله) خوابید، شرح کوتاه اینکه: مشرکان از هر راهی وارد شدند، نتوانستند از پیشروی پیامبر(صلی الله علیه و آله) جلوگیری کنند، سرانجام سران آنها در مجلس شورای خود «دارالندوه» به گرد هم نشستند و هر کسی چیزی گفت، سرانجام رأیشان بر این شد که: «از هر قبیلهای یک نفر شجاع، انتخاب شود، انتخاب شدگان[۲۲] شبانه خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) را محاصره کردند و به بسترش حمله کردند و او را بکشند و اگر بنی هاشم خون بهای او را مطالبه کردند، خون بهای او را همه قبایل بپردازند.»
آن شب فرا رسید؛ بیست و پنج نفر از جلادان و مزدوران خون آشام مشرکان که تعدادشان زیاد بود، اطراف خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) را محاصره نمودند، جبرئیل از طرف خداوند، ماجرا را به پیامبر(صلی الله علیه و آله) خبر داد و آن حضرت را مأمور به هجرت کرد.
پیامبر(صلی الله علیه و آله)، علی(علیهالسلام) را طلبید و ماجرا را به او گفت و به او فرمود: «امشب در بستر من بخواب» [خوابیدن علی(علیهالسلام) در بستر پیامبر(صلی الله علیه و آله)، موجب آن میشد که مشرکان گمان برند که پیامبر(صلی الله علیه و آله) در بستر خوابیده و پیامبر(صلی الله علیه و آله) با این تاکتیک، هجرت نماید و از گزند مشرکان نجات یابد و نیز علی(علیهالسلام) در غیاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) امانتهای مردم را که در حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود به صاحبانش رد کند.]
پی نوشت:
[۲۲] - آنها ۲۵ نفر از ۲۵ قبیله یا ۱۵ نفر از ۱۵ قبیله بودند (بحارالانوار: ج ۱۹، ص ۵۴ و ۷۲).
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:20 AM
هنگامی که علی(علیهالسلام) از توطئه مشرکان باخبر شد، از اینکه پیامبر مهربان (صلی الله علیه و آله) در چنین خطری قرار گرفته، گریه کرد و هنگامی که شنید پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او میفرمایند: «در رختخواب من بخواب»، آرامش یافت و عرض کرد: «اَو تُسلَم اَنتَ یا رَسوُلَ اللهِ اِن فَدَیتُکَ بِنَفسی؛ ای رسول خدا! آیا اگر من جانم را قربانت کنم، تو سالم میمانی؟»
پیامبر(صلی الله علیه و آله): آری، پروردگارم چنین به من وعده داده است.»
علی(علیهالسلام) شاد شده و هر گونه پریشانی از وجودش برطرف گردید.
در روایت دیگر آمده، علی(علیهالسلام) عرض کرد: «اَو تُسَلِّمنَ بِمَبیتِی هُناکَ یا نَبِیَّ الله؛ ای پیامبر خدا!آیا با خوابیدن من در بسترت، تو قطعا سالم میمانی؟»[۲۳]
پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری.
در این هنگام علی(علیهالسلام) از خوشحالی خندید و با اشاره سر به طرف زمین، سجده شکری بجا آورد.[۲۴]
علی(علیهالسلام) در این هنگام با کمال شجاعت و قوت قلب، در بستر پیامبر(صلی الله علیه و آله) خوابید و روپوش سبزرنگ پیامبر(صلی الله علیه و آله) را به روی خود کشید.
جوانان قلدر و انتخاب شده مشرکان، اطراف خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) را محاصره نمودند و از بالای دیوار به داخل خانه نگاه میکردند، در ظاهر میدیدند که پیامبر(صلی الله علیه و آله) در بسترش خوابیده است، ولی پیامبر(صلی الله علیه و آله) در میان آنها یا قبل از محاصره آنها، از خانه خارج شده بود.
هنگامی که وقت هجوم فرا رسید، دسته جمعی با شمشیرهای کشیده وارد خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) شدند و کنار بستر آن حضرت آمدند، ناگاه دیدند علی(علیهالسلام) از بستر برجهید، مشرکان تا چهره علی(علیهالسلام) را دیدند، حیران شدند و گفتند: «محمد کجا است؟» علی(علیهالسلام) فرمود: «مگر او را به من سپرده بودید که از من سراغ او را میگیرید؟»[۲۵]
پی نوشت:
[۲۳] - الائمه الاثنی عشر (هاشم معروف): ج ۱،ص ۱۶۵.
[۲۴] - بحارالانوار: ج ۱۹، ص ۵۴ و ۶۰.
[۲۵] - تاریخ طبری: ج ۲، ص ۹۷.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:21 AM
درگیری شدید علی(علیهالسلام) با مهاجمان
مطابق بعضی از روایات، آن شب همچنان خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) در محاصره بود تا آنگاه که سفیده سحر دمید، آنها دیدند با روشن شدن هوا شناخته و رسوا میشوند به طرف بستر پیامبر(صلی الله علیه و آله) حمله کردند، علی(علیهالسلام) دید جمعی شمشیرها از نیام برکشیدهاند و در پیشاپیش آنها «خالد بن ولید» با شمشیری بران به پیش میآید، حضرت علی(علیهالسلام) با سرعتی عجیب به سوی خالد پرید و خالد را غافلگیر کرد و دستش را گرفت و آنچنان فشار داد که نعره و فغان خالد بلند شد، علی(علیهالسلام) شمشیر خالد را گرفت و به یورشیان حمله کرد که آنها همچون رمیدن حیوانات، به وسط حیاط رمیدند، ناگاه دیدند علی(علیهالسلام) به آنها حمله کرده است، گفتند: «ما به تو کاری نداریم، رفیق تو (محمد) کجا است؟» علی(علیهالسلام) پاسخ داد: من از او خبری ندارم. [۲۶]
پی نوشت:
[۲۶] - بحارالانوار: ج ۱۹، ص ۶۱ و ۶۲.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:24 AM
تماسهای مخفیانه علی(علیهالسلام) با پیامبر(صلی الله علیه و آله)
هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) از مکه خارج شد، در مسیر راه ابوبکر را دید و با هم به «غار ثور» که در نقطه جنوب مکه قرار گرفته رفتند و سه شب در آنجا پنهان شدند، مشرکان برای یافتن پیامبر(صلی الله علیه و آله) بسیج شدند و برای یابنده، صد شتر را به عنوان جایزه تعیین نمودند.
در چنین شرایطی، حضرت علی(علیهالسلام) شبانه به «غار ثور» رفت و آمد میکرد و برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) آب و غذا میبرد و در مورد فراهم کردن وسایل هجرت به مدینه، با هم سخن میگفتند.
حضرت علی(علیهالسلام) در احتجاج و استدلال خود در ماجرای شورا، بعد از فوت عمر، به این سابقه درخشان خود اشاره کرده و میفرماید: «نَشَدتُکُم بِاللهِ هَل فیکُم اَحَدٌ کانَ یَبعَثُ اِلی رَسوُلِ اللهِ(صلی الله علیه و آله) الطَّعام وَ هُوَ فِی الغارِ وَ یُخبِرهُ غَیرِی؛ شما را به خدا سوگند میدهم آیا در میان شما هیچ کس جز من هست که در آن هنگام که پیامبر(صلی الله علیه و آله) در غار بود، برای او غذا ببرد و اخبار مکه را به آن حضرت گزارش دهد؟»
همه حاضران اقرار کردند که: « نه، جز تو کسی این کار را نکرد.»[۲۸]
در یکی از شبها که علی(علیهالسلام) با پیامبر(صلی الله علیه و آله) در غار ملاقات کرد، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به علی(علیهالسلام) دستور داد که دو شتر برای حرکت به سوی مدینه فراهم کند و فردا در روز روشن در مکه با صدای بلند اعلام کند که هر کس نزد محمد(صلی الله علیه و آله) امانتی دارد یا از او طلبکار است، بیاید و پس بگیرد. سپس مقدمات سفر «فَواطم» (۱ـ فاطمه بنت اسد مادر علی(علیهالسلام) ۲ـ فاطمه زهرا(سلام الله علیها) ۳ـ فاطمه دختر زبیر بن عبدالمطلب) و کسانی از بنی هاشم را که به هجرت تمایل دارند، فراهم نماید.[۲۹]
حضرت علی(علیهالسلام) در آن شرایط سخت همه این دستورها را با کمال شجاعت و دلاوری انجام داد و در آن سه روز و سه شب، از خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) سرپرستی نمود.
پی نوشت:
[۲۸] - احتجاج طبرسی: ج ۱، ص ۲۰۴.
[۲۹] - تاریخ طبری: ج ۲، ص ۱۰۴ – بحارالانوار: ج ۱۹، ص ۵۷ و ۸۴.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:25 AM
هجرت علی(علیهالسلام) به مدینه و ملاقات او در «قبا» با پیامبر(صلی الله علیه و آله)
پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) جلوتر با همراهان به سوی مدینه حرکت نمود و در روز دوشنبه ۱۲ ماه ربیع الاول به دهکده «قبا» که در آن وقت در دو فرسخی مدینه قرار داشت رسید، در آنجا تا آخر هفته به انتظار ورود حضرت علی(علیهالسلام) باقی ماند، حضرت علی(علیهالسلام) در دل شب از طریق «ذی طوی» با همراهان از مکه به سوی مدینه حرکت کردند.
جاسوسان قریش، هجرت دسته جمعی علی(علیهالسلام) و همراهانش را به مشرکان خبر دادند، گروهی از مشرکان برای برگرداندن علی(علیهالسلام) و همراهان حرکت نمودند و در محل «ضجنان» با آن حضرت روبرو شدند، سخنان زیادی بین آنها رخ داد و سرانجام دشمن میخواست حمله کند، حضرت علی(علیهالسلام) چارهای جز دفاع ندید و با قاطعیت اعلام کرد: «هر کس میخواهد قطعه قطعه شود نزدیک آید.» مأموران قریش، هشدار علی(علیهالسلام) را جدی گرفتند و از راهی که آمده بودند، بازگشتند. حضرت علی(علیهالسلام) و همراهان به راه خود ادامه دادند و آن راه طولانی بین مکه و مدینه را به سختی پیمودند، به طوری که وقتی به دهکده «قبا» رسیدند، پاهایش مجروح و خون آلود شده بود.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) به استقبال علی(علیهالسلام) شتافت و او را در آغوش گرفت و هنگامی که پاهای مجروح علی(علیهالسلام) را دید، چشمانش پر از اشک شد.[۳۰] به این ترتیب علی(علیهالسلام) و همراهان پس از سه روز، به پیامبر(صلی الله علیه و آله) ملحق شدند و از آن پس فصل جدید زندگی علی(علیهالسلام) با پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مدینه آغاز گردید که در صفحات بعد به ذکر نمونههایی از این زندگی درخشان خواهیم پرداخت.
پی نوشت:
[۳۰] - کامل ابن اثیر: ج ۲، ص ۷۵ – اعلام الوری: ص ۱۹۲.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:26 AM
علی (علیهالسلام) در مدینه
پس از آنکه مسجد مدینه ساخته شد، یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله) در کنار مسجد، خانههای خود را بنا کردند و درهای خانههای خود را به داخل مسجد باز کردند، اما مدتی بعد پیامبر فرمود: خداوند بزرگ به من دستور داده است که تمام درهایی که به مسجد باز میگردد ببندم، جز در خانه علی(علیهالسلام) و من هرگز از پیش خود بر بسته شدن دری یا باز ماندند آن دستور نمیدهم، من دراین مسایل پیرو فرمان خدا هستم.[۳۱] آری علی همواره مرتبط با مسجد بود؛ او خانه زاد حرم الهی و مسجد بود واز روز نخست فرزند آن خانه بود و شهادتش نیز در مسجد بود.
تمام یاران رسول خدا این موضوع را فضیلت بزرگی برای علی(علیهالسلام) تلقی کردند. خلیفه دوم بعدها آرزو میکرد: ای کاش یکی از آن سه فضیلتی که نصیب علی(علیهالسلام) شد نصیب او میشد و آن سه فضیلت این بود:
ـ پیامبر(صلی الله علیه و آله) دختر خود را به عقد علی(علیهالسلام) درآورد.
ـ تمام درهایی که به مسجد باز میشد بست، جز در خانه علی(علیهالسلام) .
ـ در جنگ خیبر پیامبر پرچم را به دست علی(علیهالسلام) داد.[۳۲]
حضرت امیر(علیهالسلام) تمام آیات قرآن را، چه آنها که در مکه و چه آنها که در مدینه نازل شده بود، ضبط مینمود. از این جهت یکی از کاتبان وحی و حافظان قرآن به شمار میرفت.
امیرمؤمنان(علیهالسلام) در بیست و شش عزوه از بیست و هفت عزوه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همراه پیامبر بود و پرچمدار سپاه اسلام بود و بسیاری از کشتههای دشمن به دست توانای او به قتل رسیدند. فقط در غزوه تبوک به فرمان پیامبر برای خنثی کردن فتنه منافقان در مدینه باقی ماند. نقش علی(علیهالسلام) در نبردهای صد راسلام به قدری تعیین کننده و آشکار بود که دشمنان آن حضرت نیز بدان اعتراف کردهاند، تا جایی که گفتهاند اگر نبود شمشیر علی بن ابیطالب(علیهالسلام) اسلام هرگز چنین رشد نمییافت. عمر میگفت: «والله لو لا سیفه لما قام عمود الدین؛[۳۳] به خدا سوگند، اگر شمشیر علی نبود هرگز عمود اسلام برپا نمیشد.»[۳۴]
پی نوشت:
[۳۱] - مسند احمد: ج ۳، ص ۳۶۹.
[۳۲] - مسند احمد: ج ۲، ص ۲۶.
[۳۳] - ابن ابی الحدید: شرح نهج البلاغه: ج ۱۲، ص ۸۲.
[۳۴] - ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه: ج ۱۲، ص ۸۲.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:27 AM
بدر، احد، خندق، حنین، خیبر و... همگی صحنههایی است که مملو از فداکاریها، شهامتها، شجاعتها و ایثارهای علی بن ابیطالب(علیهالسلام) است. در بدر نیمی از کشتههای مشرکان را علی(علیهالسلام) به تنهایی به هلاکت رساند. در اُحد در حالی که بیشتر مسلمانان، از جمله اولی و دومی و سومی از صحنه نبرد گریخته بودند، تنها علی(علیهالسلام) با تنی چند از مجاهدان در کنار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ماندند و از اسلام و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) محافظت کردند. در خندق با کشتن قهرمان نامی عرب، عمرو بن عبدود به اندازه تمامی ثواب عبادت جن و انس ذخیره ثواب اندوخت.[۳۵]
شجاعت علی(علیهالسلام) در جنگها به حدی بود که بعضی از عربها میگفتند: هرگاه دستهای از مسلمانان به ما یورش میآوردند که علی(علیهالسلام) در میان آنها بود ما به همدیگر وصیت میکردیم![۳۶]
شجاعت علی(علیهالسلام) در نبرد خیبر
در نبرد خیبر پس از آنکه مجاهدان مسلمان تمام دژهای خیبر را فتح کردند، آخرین دژ یهودیان دژ «قموص» که بزرگترین دژ و مرکز دلاوران آنها بود، باقی مانده بود. مسلمانان هشت روز آن را محاصره کردند ولی موفق به فتح آن نشدند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) هر روز پرچم را به دست یکی از مسلمانان میداد و او را مأمور گشودن آن دژ میکرد و همه بدون نتیجه باز میگشتند. روزی پرچم را به دست ابوبکر و روز دیگر به عمر داد ولی هر دو بدون اینکه کاری صورت دهند به حضور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بازگشتند.
این وضع بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) سنگین مینمود، لذا فرمود: فردا پرچم را به دست کسی میدهم که هرگز فرار نمیکند و پشت به دشمن نمینماید؛ او کسی است که خدا و رسولش او را دوست دارند و خداوند این دژ را به وسیله او میگشاید.
پی نوشت:
[۳۵] - بلاذری، انساب الاشراف: ج ۲، ص ۹۱ و ۹۴.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:30 AM
هنگامی که روز بعد شد همه منتظر بودند تا ببینند این افتخار نصیب کدام یک از یاران او میشود. سعد ابی وقاص میگوید: وقتی پیامبر از خیمه بیرون آمد همه گردنها به سوی او کشیده شد و من نیز در برابر پیامبر ایستادم شاید این افتخار از آن من گردد. ناگهان پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: علی(علیهالسلام) کجاست؟ به حضرت گفتند او به چشم درد مبتلا شده و استراحت میکند. شخصی را به خیمه علی(علیهالسلام) فرستادند او را به حضور پیامبر آورد. پیامبر در حق او دعا کرد، چشم علی شفا یافت. آنگاه زره خود را به علی پوشاند و ذوالفقار را به کمر او بست و پرچم را به دست ا و داد و به او یاد آور شد که پیش از آغاز نبرد، دشمن را به آیین اسلام دعوت نما، اگر نپذیرفتند به آنان بگو که میتوانند با پرداخت جزیه (نوعی مالیات سرانه) و خلع سلاح، آزادانه زیر لوای اسلام زندگی کنند و بر آیین خود باقی بمانند، اگر هیچ کدام را نپذیرفتند، راه نبرد را پیش گیر و بدان که هرگاه خداوند فردی را به وسیله تو راهنمایی و به حق هدایت کند بهتر از آن است که شتران سرخ مو، از آن تو باشد و آنها را در راه خدا صرف کنی.[۳۷]
وقتی مجاهدان اسلام به نزدیکی قلعه دشمن رسیدند، دلاوران یهود از دژ بیرون آمدند. حارث برادر «مرحب» قهرمان معروف یهودیان، نعرهزنان به سوی علی(علیهالسلام) شتافت؛ نعره او چنان وحشت آفرین بود که سربازانی که پشت سر علی(علیهالسلام) بودند بیاختیار عقب رفتند. حارث همچون شیر خشمگین بر علی حمله برد، ولی لحظاتی نگذشت که جسد مجروح و بیجان او بر زمین افتاد. مرگ حارث، مرحب برادر او را سخت متأثر ساخت. او برای گرفتن انتقام برادرش در حالی که غرق در سلاح بود و زرههایی بر تن و کلاه خودی (به گفته برخی از سنگ) بر سر داشت به مصاف علی(علیهالسلام) آمد.
پی نوشت:
[۳۶] - رمخشری، ربیع الابرار: ج ۳، ص ۳۱۹.
[۳۷] - صحیح بخاری: ج ۵، ص ۲۲ و ۲۳ و صحیح مسلم: ج ۷، ص ۱۲۰. این جریان را سعد ابی وقاص با همه عداوتی که نسبت به امام داشت، در مجلس معاویه و در اعتراض به ناسزاگویی او به علی(علیهالسلام) بیان داشت.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:33 AM
هر دو قهرمان شروع به رجز خوانی کردند. ضربات شمشیر و نیزه دو قهرمان اسلام و یهود وحشت عجیبی بر دل ناظران افکنده بود. ناگهان شمشیر برنده و کوبنده قهرمان اسلام بر فرق مرحب فرود آمد و او را به خاک افکند. در این هنگام سایر جنگجویان یهود که پشت سر مرحب بودند پا به فرار گذاردند و داخل قلعه پناه بردند و در آن را بستند. اما امام(علیهالسلام) با قدرت الهی در قلعه را ـ دری که به گفته برخی چنان عظیم بود که پنجاه نفر نمیتوانستند آن را حرکت دهند ـ از جا کند و به کناری انداخت و راه را برای ورود سربازان اسلام به درون قلعه هموار ساخت.[۳۸]
علی(علیهالسلام) در ماجرای فتح مکه
در ماجرای فتح مکه که در سال هفتم هجرت رخ داد، به ذکر چند نمونه از تلاشهای حضرت علی(علیهالسلام) میپردازیم:
الف) فتح مکه و گشودن در کعبه به دست علی(علیهالسلام)
پیامبر(صلی الله علیه و آله) با ده هزار نفر از سپاه اسلام در روز اول یا دوم ماه رمضان سال ۸ هجری برای فتح مکه، از مدینه حرکت نمودند و پس از چند روز به مکه رسیدند و آن را محاصره کرده و از هر طرف وارد مکه شدند و بدون جنگ، مکه را فتح کردند و این حادثه بزرگ در ۱۷ رمضان همان سال رخ داد، هنگامی که سپاه اسلام تکبیر گویان کنار کعبه آمدند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) تصمیم گرفت درون کعبه و اطراف آن را از لوث بتها، پاک سازد، در این هنگام عثمان بن طلحه، کلیددار کعبه، در کعبه را قفل کرد و بر بالای پشت بام کعبه رفت، پیامبر(صلی الله علیه و آله) کلید در خانه کعبه را از او خواست، او گفت: «اگر میدانستم که او (محمد صلی الله علیه و آله) رسول خدا است، از دادن کلید به او مضایقه نمیکردم.»
پی نوشت:
[۳۸] - جعفر سبحانی، پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی(علیهالسلام): ص ۱۴۵-۱۴۶.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:35 AM
در این لحظه حضرت علی(علیهالسلام) بر بالای پشت بام کعبه رفت و دست عثمان بن طلحه را گرفت و در کعبه را گشود، پیامبر(صلی الله علیه و آله) وارد خانه کعبه شد و دو رکعت نماز خواند و سپس بیرون آمد، عمویش عباس عرض کرد: «کلید را به من بسپار.» (تا من کلید دار کعبه شوم).
در این هنگام این آیه نازل گردید: «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا؛ همانا خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبش بدهید.»[۳۹]
در این هنگام رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به علی(علیهالسلام) دستور داد تا کلید را به عثمان بن طلحه بدهد و از او عذرخواهی کند.
علی(علیهالسلام) با کمال رفق و مدارا و معذرت خواهی، کلید را به عثمان داد، عثمان گفت: «ای علی! چطور هنگام گرفتن کلید با خشم و تندی آن را از من گرفتی، ولی هنگام دادن با ملایمت و مدارا دادی؟»
حضرت علی(علیهالسلام) فرمود: آیه نازل شده که امانت را به صاحبش رد کنید، آنگاه آیه فوق را خواند.
عثمان بن طلحه چنان تحت تأثیر اخلاق اسلامی قرار گرفت که مسلمان شد، پیامبر(صلی الله علیه و آله) کلید کعبه را از او نگرفت، بلکه ادامه کلیدداری او را تثبیت کرد.[۴۰]
ب) علی(علیهالسلام) بر دوش پیامبر(صلی الله علیه و آله) در پاکسازی کعبه
پاسی از شب میگذشت پیامبر(صلی الله علیه و آله) تصمیم گرفت داخل کعبه را از لوث وجود بتها پاک نماید؛ تا کعبه مخصوص پرستش خدای بزرگ گردد، برخاست و علی(علیهالسلام) را همراه خود کنار کعبه برد و با هم هفت بار کعبه را طواف کردند. سپس پیامبر(صلی الله علیه و آله) با چوبی که در دست داشتند همه بتها را از جایگاه خود به زمین انداخت و همچون جدش ابراهیم بت شکن، آنها را در هم شکست.
پی نوشت:
[۳۹] - سوره نساء، آیه ۵۸.
[۴۰] - مناقب آل ابی طالب: ج ۱، ص ۴۰۱ ـ بحارالانوار: ج ۲۱، ص ۱۱۶ و ۱۱۷.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:38 AM
علی(علیهالسلام) نیز در این پاکسازی و بتزدایی، همدوش پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود.
در این وقت پیامبر(صلی الله علیه و آله) تصمیم گرفت بزرگترین بتی را که بر سقف کعبه آویخته شده بود از سقف کعبه به پایین اندازد و سرنگون نماید، لذا به علی(علیهالسلام) فرمود: بنشین و شانهات را بگیر تا بتوانم بالا روم. علی(علیهالسلام) نشست و آنگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر شانه علی(علیهالسلام) ایستاد و فرمود: برخیز. علی(علیهالسلام) با همه نیرو و توانایی که داشت با سختی از جای خود حرکت کرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) پایین آمد وعلی(علیهالسلام) را بر شانه خود گذاشت.
علی(علیهالسلام) در این باره میگوید:«وقتی که بر شانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) ایستاده بودم، احساس کردم اگر بخواهم میتوانم بر افق آسمان دست یابم و دستم را به ستاره ثریا برسانم...».
علی(علیهالسلام) با دست پرتوان خود، آن بت بزرگ را که بر سطح کعبه میخکوب شده بود بگرفت و بر زمین افکند و شکست. آنگاه علی(علیهالسلام) از دوش پیامبر(صلی الله علیه و آله) به زمین آمد که در این زمینه شاعر معروف، خطاب به علی(علیهالسلام) میگوید:
تو زنی به دوش نبی قدم فکنی بتان همه از حرم
حرم از وجود تو محترم تو ای آنکه نماز بپا کنی
کم کم آن شب تاریخی به صبح نزدیک میشد و بلال بالای مأذنه اذان صبح را گفت و مسلمانان برای اقامه نماز از خواب برخاستند و به سوی کعبه و مسجد سرازیر شدند، دیدند که کعبه به طور کلی از بتهای مشرکان پاک شده است.[۴۱] بدین ترتیب پایگاه توحیدی که یک روز مرکز یکتاپرستی بود و مشرکان آن را به بت و بت پرستی آلوده کرده بودند، به وسیله پیامبر(صلی الله علیه و آله) و علی(علیهالسلام) پاکسازی گردید و دوباره هدف ابراهیم خلیل از ساختن کعبه، تحقق یافت و کعبه کانون خداپرستان موحد گردید.
پی نوشت:
[۴۱] - العلویه المبارکه: ص ۱۵۰ – الغدیر: ج ۷، ص ۱۰ – ۱۳.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:40 AM
علی(علیهالسلام) در جنگ حنین
یکی از رخدادهای بسیار بزرگ عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله) که در سال هشتم هجرت، بعد از فتح مکه رخ داد، جنگ حنین و پیروزی سپاه اسلام در این جنگ بود.
این جنگ در سرزمین حنین میان مکه و طائف، بین سپاه اسلام و دو قبیله ثقیف و هوازان رخ داد. تعداد سپاه اسلام بالغ بر دوازده هزار نفر بود و پرچم این جنگ در دست حضرت علی(علیهالسلام) قرار داشت. در آغاز، سپاه اسلام غافلگیر شدند و شکست سختی خوردند. سپاه اسلام هنگامی از سرزمین حنین عبور میکرد، ناگهان سپاه دشمن از کمینگاهها بیرون آمدند و از هر سو به مسلمانان حمله کردند کار به جایی رسید که سپاهیان اسلام گریختند و پراکنده شدند و تنها نه یا ده نفر با پیامبر(صلی الله علیه و آله) باقی ماندند که نه نفر از آنها بنی هاشم بودند، به نامهای:
۱ عباس (عموی پیامبرصلی الله علیه و آله)
۲ـ علی(علیهالسلام)
۳ـ ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب
۴ـ نوفل بن حارث
۵ـ ربیعه بن حارث
۶ و ۷ـ عتبه و معتب، دو پسر ابولهب
۸ـ فضل بن عباس
۹ـ عبدالله بن زبیر
و یکی دیگر از غیر بنی هاشم به نام «ایمن» بود که به شهادت رسید.
امام صادق(علیهالسلام) فرمود: علی(علیهالسلام) در این جنگ چهل نفر از مشرکان را کشت.[۴۲]
پی نوشت:
[۴۲] - بحارالانوار: ج ۲۱، ص ۱۵۰.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:41 AM
هلاکت ابوجرول به دست علی(علیهالسلام) و شکست دشمن
در چنان شرایط سخت و بحرانی که سپاه اسلام از هم پاشیده بود، یک حادثه عجیب بار دیگر موجب تضعیف دشمن و تحرک مسلمانان شد و آنها را برای جنگیدن آماده ساخت و روحیه آنان را بالا برد و آن کشته شدن «ابوجرول» قهرمان سپاه دشمن به دست علی(علیهالسلام) بود.
توضیح اینکه: فضل بن عباس گوید: ضربت علی(علیهالسلام) همیشه «بکر» بود؛ یعنی نیاز به ضربت دوم نداشت، همان ضربت اول دشمن را هلاک میکرد.
مردی از هوازن که نامش «ابوجرول» بود، پرچم سیاهی بر سر نیزه بلند بسته بود و در پیشاپیش لشکر کفر سوار بر شتر سرخی به پیش میآمد به هر مسلمانی که میرسید او را میکشت و سپس پرچم را به علامت پیروزی بلند میکرد که کافران میدیدند و این رجز را با صدای بلند میخواند:
اَناَ اَبوُجَروَل لا بُراحُ حَتّی نُبیحَ الیَوم اَو نُباحٌ
من ابوجرول هستم که امروز تا دشمن را از پای درنیاورم، از او جدا نگردم.
حضرت علی(علیهالسلام) به سوی او شتافت. نخست به شتر او ضربهای زد که به زمین افتاد، سپس ضربتی به «ابوجرول» زد که او را به دو نصف کرد. در حالی که میفرمود:
قَد عَلِمَ القَومُ لَدَی الصَّباحٌ اِنّی لَدَی الهَیجاءِ ذُو نَصاحِ
مردم و قوم همواره آگاهی دارند که من هنگام چکاچک شمشیرها، آنچه که شایسته خلوص و حق آن است، آن را ادا میکنم. به این ترتیب، پوزه بلند شتر سوار پر طمطراق به خاک مالیده شد. کشته شدن ابوجرول، آن چنان روحیه دشمن را تضعیف کرد که کافی بود در یک حمله، آنها را تار و مار نمود. عباس به نمایندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله) مسلمانان را صدا زد و همه آنها با شنیدن صدای عباس برگشتند و پیامبر(صلی الله علیه و آله) از فرصت استفاده کرده فرمان حمله را صادر نمود و دشمن با حمله مسلمین، مفتضحانه شکست خورد و متواری شد.[۴۳]
و بسیاری از آنها به طائف گریختند و در میان قلعه طائف، کمین گرفتند. سپاه اسلام قلعه طائف را حدود یک ماه در محاصره خود قرار داد.
پی نوشت:
[۴۳] - کشف الغمه: ج ۱، ص ۲۹۸ – بحارالانوار: ج ۲۱، ص ۱۵۷.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:43 AM
تخریب بت خانه قبیله «طَیّ» توسط علی(علیهالسلام)
یکی از رویدادهای سال نهم هجرت، ویران کردن بتخانه قبیله طَیّ در یمن به وسیله امیرمؤمنان علی(علیهالسلام) بود. به پیامبر(صلی الله علیه و آله) خبر رسید که در میان قبیله «طی» بت بزرگی در بتخانه مورد پرستش مردم است. پیامبر(صلی الله علیه و آله)، علی(علیهالسلام) را با ۱۵۰ نفر مأمور ویران کردن آن بت خانه نمود. علی(علیهالسلام) با همراهان بتخانه مزبور شدند. آن حضرت میدانست که بت پرستان قبیله طی مقاومت میکنند و درگیری شدید رخ میدهد. از این رو با کمال حفظ راز داری نظامی، سحرگاهان خود را به بتخانه رساندند و آن را ویران نمودند و بت بزرگ آن را نابود کردند و گروهی را که در آنجا در برابر سپاه اسلام مقاومت میکردند، دستگیر کرده و به صورت اسیر وارد مدینه نمودند. این موفقیت بزرگ نیز از افتخارات زندگی پر شور علی(علیهالسلام) است.
«عدی بن حاتم» بزرگ قبیله طی به شام گریخت. خواهرش اسیر سپاه اسلام گردید. سپس پیامبر(صلی الله علیه و آله) خواهر او را آزاد کرد. او به شام نزد برادرش عدی رفت و بزرگواری پیامبر(صلی الله علیه و آله) را برای برادرش تعریف نمود و همین موجب گرایش عدی به اسلام گردید. او با اختیار خود به مدینه آمد و در محضر پیامبر(صلی الله علیه و آله) مسلمان شد.[۴۴]
[مأموریت علی(علیهالسلام) برای خواندن آیات برائت در مکه] مأموریت علی(علیهالسلام) برای خواندن آیات برائت در مکه
یکی از رخدادهایی که در اواخر سال نهم (ماه ذیحجه) رخ داد، مأموریت حضرت علی(علیهالسلام) از جانب پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای اعلام برائت از مشرکان، در روز عید قربان در «منی» بود.
توضیح اینکه: آیات آغاز سوره توبه(از آیه ۱ تا ۱۳) نازل شد که روح این آیات در چهار ماده زیر خلاصه میشود:
۱ـ ممنوعیت ورود بتپرستان به مسجدالحرام و خانه خدا.
۲ـ ممنوعیت طواف با بدن برهنه.
۳ـ ممنوعیت شرک مشرکان در مراسم حج.
۴ـ پیمان وفاداران به پیمان محترم است و به پیمان شکنان چهار ماه مهلت داده میشود تا به اسلام بپیوندند وگرنه اسلام با آنها در حال نبرد است.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) نخست ابوبکر را طلبید و او را مأمور کرد تا این آیات را به صورت قطعنامه در مراسم حج در عید قربان در سرزمین منی برای مردم بخواند.
پی نوشت:
[۴۴] - اقتباس از کتاب مغازی واقدی: ج ۳، ص ۹۸۸ – سیره ابن هشام: ج ۴، ص ۲۲۵.
طاهره وحیدیان
06-03-2012, 08:54 AM
ابوبکر، آیات را گرفت و همراه چهل (یا سیصد) نفر، به سوی مکه حرکت کرد. ولی طولی نکشید که پیک وحی از طرف خدا به محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسید و عرض کرد: خداوند فرمان داده است که : «این آیات را باید تو یا کسی که از تو است، بخواند.» پیامبر(صلی الله علیه و آله) بیدرنگ، حضرت علی(علیهالسلام) را به حضور طلبید و ماجرا را به او گفت و مرکب مخصوصش را در اختیار علی(علیهالسلام) گذاشت و به او فرمود: حرکت کن و در راه، آیات و قطعنامه را از ابوبکر بگیر و خودت این مأموریت را انجام بدهد.
حضرت علی(علیهالسلام) حرکت کرد و در سرزمین «جحفه» به ابوبکر رسید و فرمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) را به او ابلاغ نمود. ابوبکر آیات را در اختیار علی(علیهالسلام) گذاشت. علی(علیهالسلام) به مکه رفت و قطعنامه بیزاری از مشرکان را در «منی» خواند و به اطلاع مردم رسانید.
ابوبکر در مدینه به محضر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برگشت و عرض کرد: «نخست مرا برای اعلام برائت از مشرکان نصب کردی ولی اکنون عزل نمودی، آیا آیهای بر ضد من نازل شده است؟» پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «لا، اِلّا اِنّی اَمَرتُ اَن اُبَلِّغَهُ اَناَ اَو رَجل من اهل بیتی؛ نه، جز اینکه من از جانب خدا مأمور شدهام که آن آیات را خودم یا یکی از مردان خاندانم ابلاغ کند».[۴۵]
و در مسند احمد آمده، پیامبر(صلی الله علیه و آله) در پاسخ ابوبکر فرمود: «لا ولکن جبرئیل جائنی فقال لایُؤَدی عنک الا انتَ او رجل منک؛ نه، ولی جبرئیل نزد من آمد و گفت: آن را جز تو یا مردی از تو، ابلاغ نکند».[۴۶]
این ماجرا در احادیث شیعه و سنی از امور قطعی است و به روشنی بیانگر آن است که امیرمؤمنان علی(علیهالسلام) در مسائل مربوط به حکومت اسلامی شایستهتر از دیگران است. هدف از این عزل و نصب آن است که عملا مردم بدانند که علی(علیهالسلام) از نظر روحیه و جهات معنوی و سیاسی، قرین و همسان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میباشد.
پی نوشت:
[۴۵] - خصائص نسائی: ص ۲۸ – مغازی واقدی: ج ۳، ص ۱۰۷۷ – ارشاد مفید: ص ۳۳.
حسکانی (متوفی بعد از سال ۴۹۰ هـ.ق) در شواهد التنزیل (ج ۱، ص ۲۳۲) حدود ۱۲ روایت در این مورد نقل نموده است.
[۴۶] - مسند احمد: ج ۱، ص ۱۵۱.
طاهره وحیدیان
06-04-2012, 09:24 PM
علی(علیهالسلام) در سال دهم و یازدهم هجرت
در سال یازدهم هجرت، روز به روز بر گسترش اسلام میافزود و حضرت علی(علیهالسلام) در کنار پیامبر(صلی الله علیه و آله) در پیشاپیش حوادث، شاهد پیروزیهای چشمگیر اسلام بودند، مهمترین رخدادی که بیانگر این مطلب است، سفر تاریخی حضرت علی(علیهالسلام) به یمن و مسلمان شدن مردم یمن به دست او و سپس ماجرای حجهالوداع و شرکت خیل عظیم مسلمانان در مراسم حج در سال دهم هجرت است که نمایانگر اقتدار و شکوه اسلام میباشد و سپس ماجرای «عید غدیر»، اینک نظر خوانندگان را به بیان سه حادثه عظیم مذکور، به طور فشرده جلب میکنیم:
۱ـ مسلمان شدن مردم یمن به دست علی(علیهالسلام)
پیامبر(صلی الله علیه و آله) در سال دهم هجرت، «خالد بن ولید» را همراه جمعی برای دعوت مردم یمن به سوی اسلام، به یمن فرستاد. خالد و همراهان مدت شش ماه در یمن ماندند و مردم را به اسلام دعوت کردند ولی حتی یک نفر پاسخ مثبت نداد. این خبر به پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسید. آن حضرت ناراحت شد و حضرت علی(علیهالسلام) را طلبید و به او فرمان داد که به سوی یمن برود و خالد و همراهانش را به مدینه باز گرداند و خود و همراهانش در یمن بمانند و مردم را به اسلام دعوت کند.
حضرت علی(علیهالسلام) به سوی یمن روانه شد. خالد و همراهانش را به مدینه بازگردانید. براء بن عازب میگوید: خبر ورود حضرت علی(علیهالسلام) به مردم یمن رسید، آنها اجتماع کردند. [آنان آنچنان مجذوب گفتار حضرت علی(علیهالسلام) شدند که در همان روز همه مردم قبیله «هَمْدان» [بزرگترین قبیله یمن] مسلمان شدند. امیرمؤمنان(علیهالسلام) ماجرای مسلمان شدن آنها را در ضمن نامهای به پیامبر(صلی الله علیه و آله) خبر داد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) پس از خواندن آن نامه، بسیار خوشحال شد. سجده شکر به جا آورد و بر قبیله هَمْدان سلام و درود فرستاد. بعد از این قبیله، قبایل دیگر یمن [از جمله خاندان مدحج و دودمان نخع] به اسلام گرویدند.[۴۷]
و این از افتخارات ممتاز زندگی حضرت علی(علیهالسلام) است که آنهمه مردم یمن با راهنمایی او مسلمان شدند.
پی نوشت:
[۴۷] - ارشاد مفید: ص ۳۱ – بحارالانوار: ج ۲۱، ص ۳۶۳ – کامل ابن اثیر:ج ۲، ص ۳۰۵.
طاهره وحیدیان
06-04-2012, 09:55 PM
۲ـ علی(علیهالسلام) در حجه الوداع و تأیید پیامبر(صلی الله علیه و آله) از قاطعیت علی(علیه السلام)
هنگامی که مسلمانان اطلاع یافتند که پیامبر(صلی الله علیه و آله) میخواهد آخرین حج خود را انجام دهد و ماههای آخر عمرش را میگذراند، تا میتوانستند از هر سو در مراسم حج شرکت نمودند. حضرت علی(علیهالسلام) در یمن بود. از همانجا با لشگری که همراهش بود، به سوی مکه حرکت نمود و مقداری از حُلّهها (لباس مخصوصی) که از مردم نجران به غنیمت گرفته بود همراه خود داشت. علی(علیهالسلام) در چند فرسخی مکه مردی را فرمانده لشکر خود کرد و خود جلوتر به سوی مکه شتافت و در همان هنگام پیامبر(صلی الله علیه و آله) وارد مکه شد، علی(علیهالسلام) نیز وارد گردید. علی(علیهالسلام) به حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله) رفت و اخبار یمن را به عرض آن حضرت رسانید و در ضمن عرض کرد: ۳۴ شتر برای قربانی به همراه خود آوردهام.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) از دیدار علی(علیهالسلام) بسیار خوشحال شد و به او فرمود: به سوی لشگر خود برو و آنها را نیز به من برسان.
حضرت علی(علیهالسلام) نزد لشگر خود برگشت و دید آنها نیز تا نزدیک مکه رسیدهاند. ولی آن حلهها را بین خود تقسیم کرده و پوشیدهاند. حضرت علی(علیهالسلام) از این کار آنها ناراحت شد و به مردی که او را فرمانده آنها کرده بود، فرمود: «چه چیز تو را وادار کرد که بدون اجازه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و بیآنکه من اجازه بدهم، حلهها را بین اینها تقسیم کردهای؟»
او عرض کرد:« آنها از من درخواست نمودند تا این حلهها را به عنوان احرام بپوشند و خود را بیارایند.»
طاهره وحیدیان
06-04-2012, 09:56 PM
حضرت علی(علیهالسلام) آن لباسها را از آنها که بر خلاف مقررات رفتار کرده بودند گرفت و در میان بار شتر گذاشت و همراه آنها روانه مکه شد، آنها از این قاطعیت علی(علیهالسلام) برای اجرای مقررات (به جای اینکه خشنود گردند) ناراحت شدند و در مکه همین مطلب را به عنوان شکایت از علی(علیهالسلام) به عرض پیامبر(صلی الله علیه و آله) رساندند.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) به سخنگوی خود دستور داد تا در میان مردم چنین اعلام کند: «اِرّفَعُوا اَلْسِنَتِکُم عَنْ عَلی بْنِ اَبی طالِب، فَاِنَّه خَشِنٌ فِی ذاتِ الله عَزَّوَجَل غَیْرَ مَداهِنٍ فِی دینِه؛ زبانهای خود را در مورد شکایت از علی(علیهالسلام) کوتاه کنید، زیرا که او در امور مربوط به خدا (مقررات دین) سختگیر است و درباره دین، اهل سازش و مسامحه نیست.»
شکایت کنندگان، دم فرو بستند و به مقام بسیار ارجمند علی(علیهالسلام) در پیشگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله) پی بردند و فهمیدند که هر کس درباره علی(علیهالسلام) خرده گیری کند، مورد خشم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است.[۴۸]
به این ترتیب علی(علیهالسلام) در آخرین حج رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شرکت نمود و تا پایان همراه پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود و سپس همراه آن حضرت به سوی مدینه بازگشت.
پی نوشت:
[۴۸] - ترجمه ارشاد مفید: ج ۱، ص ۱۶۰-۱۶۱ – بحارالانوار: ج ۲۱، ص ۳۸۵.
طاهره وحیدیان
06-04-2012, 09:57 PM
۳ـ اعلام رهبریت علی(علیهالسلام) در غدیر خم
پس از پایان مراسم حج در ماه ذیحجه سال دهم هجری، مسلمانان، مکه را به قصد وطن خود ترک کردند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) و همراهان نیز به سوی مدینه رهسپار شدند تا به بیابان خشک و سوزان «غدیر خم» رسیدند. همراهان پیامبر(صلی الله علیه و آله)، مسلمانان مختلف سراسر جزیره العرب و... بودند که تعداد آنها را از ۹۰ هزار و ۱۱۴ هزار و ۱۲۰ هزار تا ۱۲۴ هزار گفتهاند، بیابان غدیر چهار راهی بود که از آن جا مردم از همدیگر جدا میگشتند. مردم یمن به سوی جنوب و مردم مدینه به سوی شمال و مردم عراق به سوی شرق و مردم مصر به سوی غرب و ... رهسپار میشدند. در چنین نقطهای پیک وحی بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل گردید و این آیه (۶۷ مائده) را خواند: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ؛ ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو فرود آمده است به مردم برسان و اگر نرسانی رسالت خدا را به جا نیاوردهای و خداوند تو را از گزند مردم حفظ میکند.»
آن روز، پنجشنبه ۱۸ ذیحجه بود. پیامبر(صلی الله علیه و آله) با دریافت این آیه، فرمان توقف داد. مسلمانان با صدای بلند، آنان را که جلوتر رفته بودند به بازگشت فرا خواندند و مهلت دادند تا عقب افتادگان رسیدند. پس از نماز ظهر به دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله) منبری از جهاز شتران ترتیب داده شد.
طاهره وحیدیان
06-04-2012, 09:58 PM
پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر فراز آن قرار گرفت و خطبهای غرا خواند تا اینکه فرمود: «ایها الناس من اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم؟؛ چه کسی از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر و شایستهتر است؟»
حاضران گفتند: «خدا و پیامبرش داناتر است.»
پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: خدا مولا و رهبر من است و من مولا و رهبر مومنانم و بر آنان از خودشان سزاوارترم.»
سپس دست علی(علیهالسلام) را گرفت و بلند کرد، به گونهای که همه حاضران او را شناختند، آنگاه فرمود: «الا من کنت مولاه فهذا علی مولاه؛ هر کس من مولا و رهبر او هستم، آگاه باشید که این علی(علیهالسلام) مولا و رهبر او است.»
آنگاه چنین دعا کرد: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار؛ خدایا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، محبوب بدار آن کس که او را محبوب دارد و مبغوض بدار آن کسی که او را مبغوض دارد و یارانش را یاری کن و آنان که او را یاری نکنند، یاری نکن و حق را همواره همراه او بدار و او را از حق جدا نکن.»
سپس فرمود: «اَلا فَلْیُبَلِّغ الشّاهِدَ الغائب؛ آگاه باشید، همه حاضران موظفند که این خبر را به غائبان برسانند.»
جمعیت هنوز متفرق نشده بودند که پیک وحی بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شد و این آیه (۳ مائده) را نازل کرد.
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا؛ امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین (جاویدان) شما پذیرفتم.»
طاهره وحیدیان
06-04-2012, 10:00 PM
پیامبر(صلی الله علیه و آله) تکبیر گفت: در این هنگام مردم با شور و هیجان نزد علی(علیهالسلام) آمده و او را به این مقام (رهبری پس از پیامبر) تبریک گفتند، از جمله افراد ابوبکر و عمر به محضر علی(علیهالسلام) آمدند و هرکدام جداگانه گفتند: «بخٍ بخٍ یا بْنَ اَبی طالِب، اَصْبَحْتَ وَ اَمْسَیْتَ مَولای وَ مَولا کُلّ مُؤمِنٍ وَ مُؤمنَه؛ آفرین بر تو باد، آفرین بر تو باد، ای فرزند ابوطالب که صبح و شام کردی در حالی که رهبر من و تمام مردان و زنان مسلمان شدی».[۴۹]
سند حدیث غدیر به قدری محکم است که هیچ کس از افراد مسلمین نمیتواند آن را انکار کند، علامه امینی صاحب کتاب ارزشمند «الغدیر» این حدیث را از ۱۱۰ نفر از صحابه[۵۰] و ۸۴ نفر از تابعین[۵۱] از کتابهای مورد اعتماد اهل تسنن نقل نموده است.
علی(علیهالسلام) در کنار پیامبر(صلی الله علیه و آله) تا آخرین لحظات
در ایام آخر عمر پیامبر(صلی الله علیه و آله)، علی(علیهالسلام) از پیامبر(صلی الله علیه و آله) جدا نمیشد. روزی پیامبر(صلی الله علیه و آله) با تکیه بر دست علی(علیهالسلام) همراه جمعی از یاران به قبرستان بقیع رفت و برای مردگان طلب آمرزش کرد و سپس رو به علی(علیهالسلام) کرد و فرمود: «کلید گنجهای دنیا و زندگی ابدی در آن، در اختیار من گذارده شده و بین زندگی در دنیا و لقای خدا مخیر شدهام، ولی من لقای پروردگار و بهشت الهی را ترجیح دادهام...».[۵۲]
سپس با تکیه بر دست علی(علیهالسلام) به خانه بازگشت و پس از سه روز در حالی که حضرت زیر بغل راست و فضل بن عباس زیر بغل چپش را گرفته بودند به مسجد آمد و بر فراز منبر رفت و مردم را نصیحت کرد...».[۵۳]
پی نوشت:
[۴۹] - الغدیر: ج ۱، ص ۱۱ و ۴۷.
[۵۰] - همان: از ص ۱۴ تا ۶۰.
[۵۱] - همان: از ص ۶۲ تا ۷۲.
[۵۲] - صحیح مسلم: ج ۲، ص ۴۱۴ – مسند احمد:ج ۱، ص ۳۲۵ – بحارالانوار: ج ۲۲، ص ۴۶۸.
[۵۳] - بحارالانوار: ج ۲۲، ص ۴۶۶ و ۴۶۷.
طاهره وحیدیان
06-04-2012, 10:02 PM
وصیت خصوصی پیامبر(صلی الله علیه و آله) به علی(علیهالسلام)
در روزهای آخر عمر پیامبر(صلی الله علیه و آله) روزی علی(علیهالسلام) به بالین پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «آیا وصیت مرا میپذیری؟ و به وعدههای من وفا میکنی و دین مرا ادا مینمایی و بعد از من سرپرستی اهل بیتم را برعهده میگیری؟»
علی(علیهالسلام) عرض کرد: «آری، ای رسول خدا!»
پیامبر(صلی الله علیه و آله)، علی(علیهالسلام) را به نزدیک خواند و به سینهاش چسباند، سپس انگشترش را از دستش درآورد و به علی(علیهالسلام) داد و فرمود: «آن را در انگشت خود کن.» سپس شمشیر، زره و سایر وسایل جنگی حتی دستمالی را که هنگام جهاد به کمر میبست، را طلبید و همه آنها را به علی(علیهالسلام) سپرد و فرمود: «به نام خدا به خانهات برو و اینها را با خود ببر.»[۵۴]
آموختن هزار باب علم به علی(علیهالسلام)
فردای آن روز، بیماری پیامبر(صلی الله علیه و آله) شدید شد. سپس اندکی بهتر گردید. در همین وقت، به حاضران فرمود: «ادعوا الی اخی و صاحبی؛ برادر و همدمم را بطلبید به اینجا بیاید.»
بعضی از همسران رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به دنبال دیگران رفتند...، ولی پیامبر(صلی الله علیه و آله) همان جمله را تکرار کرد که «برادر و همدمم را به اینجا بیاورید.»
پی نوشت:
[۵۴] - همان: ص ۴۶۹.
طاهره وحیدیان
06-04-2012, 10:03 PM
ام سلمه یکی از همسران نیک پیامبر(صلی الله علیه و آله) گفت: «علی (علیهالسلام) را بطلبید تا بیاید، زیرا منظور پیامبر(صلی الله علیه و آله) جز او کس دیگری نیست.»
علی(علیهالسلام) را طلبیدند. او آمد، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به او اشاره کرد که نزدیک بیا. او نزدیک آمد، پیامبر(صلی الله علیه و آله)، علی(علیهالسلام) را در آغوش گرفت و مدتی طولانی با او راز گفت، سپس علی(علیهالسلام) برخاست و نشست. در این هنگام پیامبر(صلی الله علیه و آله) اندکی خوابید. علی(علیهالسلام) برخاست و از خانه بیرون آمد. مردم از او پرسیدند: «پیامبر(صلی الله علیه و آله) چه رازی به تو گفت؟»
علی(علیهالسلام) در پاسخ فرمود: «عَلَّمَنِی اَلْفَ بابٍ مِنَ اْلعِلْم، فَتَحَ لی کُلّ بابٍ اَلْفَ بابٍ وَ اَوْصانِی بِما اَنا قائِمٌ بِه اِنْ شاءَ الله تَعالی؛ پیامبر(صلی الله علیه و آله) هزار باب علم را به من آموخت که هر بابی، هزار باب دیگر را به رویم گشود و مرا به آنچه که به خواست خدا باید انجام دهم وصیت نمود.»[۵۵]
علی(علیهالسلام) پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در ماه صفر سال یازدهم هجرت به جوار پروردگار شتافت. در حالیکه علی(علیهالسلام) و گروهی از بنی هاشم و برخی از یاران بزرگ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مشغول تجهیز بدن مطهر او بودند، گروهی از فرصت طلبان و منافقان در محلی به نام «سقیفه بنی ساعده» جمع شدند و علی رغم دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله) که علی (علیهالسلام) را وصی و جانشین خود معرفی کرده بود، ابوبکر را به عنوان جانشین رسول خدا برگزیدند.
طاهره وحیدیان
06-04-2012, 10:04 PM
مردم با او بیعت کردند، ولی علی(علیهالسلام) و گروهی از بزرگان صحابه از بیعت خودداری کردند. آنان سخنان پیامبر در حجه الوداع را به خاطر داشتند و جز علی (علیهالسلام) کسی را شایسته خلافت نمیدیدند.
مدتی از بیعت سقیفه نگذشته بود که دستگاه خلافت تصمیم گرفت از علی و عباس و زبیر و سایر بنیهاشم نسبت به خلافت ابوبکر بیعت بگیرد. از طرفی علاقمندان امام به عنوان اعتراض به جریان سقیفه در خانه حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) تحصن کرده بودند. تحصن آنان در خانه فاطمه ـ که در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از احترام ویژهای برخوردا بود ـ مانع از آن بود که دستگاه خلافت به زور متوسل شود و از آنان بیعت گیرد. اما سرانجام علاقه به قدرت کار خود را کرد و احترام خانه وحی نادیده گرفته شد.
خلیفه، عمر را با گروهی مأمور کرد تا به هر قیمتی که شده متحصنین را از خانه فاطمه (سلاماللهعلیها) بیرون آورده و از همه آنان بیعت بگیرد. عمر با گروهی که در میان آنها اسید بن حضیر و سلمه بن سلامه و ثابت بن قیس و محمد بن سلمه و دیگران[۵۶] حضور داشتند و به سوی خانه فاطمه(سلاماللهعلیها) رفتند تا تحصن کنندگان را به بیعت با خلیفه دعوت کنند و اگر پاسخ مثبت ندادند، آنها را به زور از خانه بیرون کشند و به مسجد بیاورند. عمر از پشت در با صدای بلند فریاد زد که خانه فاطمه را ترک گویند، ولی تحصن کنندگان به فریادهای او توجهی نکردند واز خانه بیرون نرفتند.
پی نوشت:
[۵۵] - همان: ص ۴۶۹ و ۴۷۰.
[۵۶] - ر.ک: ابن ابی الحدید: شرح نهج البلاغه: ج ۲، ص ۵۰.
طاهره وحیدیان
06-04-2012, 10:10 PM
در ا ین هنگام عمر به همراهانش گفت: هیزم بیاورند تا خانه را بسوزاند و آن را بر سر متحصنین خراب کند. در این موقع مردی پای پیش نهاد تا عمر را از این تصمیم باز دارد و گفت: چگونه این خانه را آتش میزنی در حالی که دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) فاطمه در آن است. وی با خونسردی پاسخ داد: باشد، بودن فاطمه در میان خانه مانع از انجام این کار نمیتواند باشد و گفت سوگند به کسی که جان عمر در دست اوست یا اینها بیرون میآیند یا اینکه این خانه را آتش میزنم.
در این هنگام حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) که در پشت در قرار داشت، چنین فرمود: جمعیتی را سراغ ندارم که در موقعیت بدی مانند شما قرار گرفته باشند، شما جنازه رسول خدا را در میان ما گذاشتید و از پیش خود درباره خلافت تصمیم گرفتید. چرا حکومت خود را بر ما تحمیل میکنید و خلافت را که حق ما است به خود ما باز نمیگردانید.[۵۷]
ابن قتیبه که این جریان را نقل میکند، مینویسد، این بار پسر خطاب از اخراج متحصنین منصرف گردید و به حضور خلیفه آمد و او را از جریان آگاه ساخت.
عمر دوباره غلام خود، قنقذ را مأمور کرد که برود و علی را به مسجد بیاورد. او پشت در خانه فاطمه آمد و علی را صدا زد و گفت به فرمان جانشین! رسول خدا به مسجد بیایید. وقتی امام این جمله را از قنفذ شنید، فرمود: چرا به این زودی به رسول خدا دروغ بستید؛ پیامبر کی او را جانشین خود قرار داد؟
پی نوشت:
[۵۷] - جعفر سبحانی: پژوهشی پیرامون زندگی علی(علیهالسلام): ص ۲۴۱.
طاهره وحیدیان
06-04-2012, 10:13 PM
مقاومت تحصن کنندگان خلیفه را سخت عصبانی و ناراحت کرده بود، لذا مجددا عمر با گروهی به خانه فاطمه رفتند و در را زدند. فاطمه که صدای آنان را شنید با صدای بلند ناله کرد و گفت: پدر جان! ای پیامبر خدا، پس از درگذشت تو چه گرفتاریهایی که از دست زاده خطاب و فرزند ابی قحافه پیدا کردهایم. نالههای فاطمه، که هنوز مرگ پدر را فراموش نکرده بود، آنچنان جانگداز بود که گروهی از آن جمعیت که همراه عمر بودند از انجام مأموریت و حمله به خانه زهرا (سلاماللهعلیها) منصرف شدند و گریه کنان بازگشتند، اما عمر و گروهی دیگر که برای گرفتن بیعت از علی(علیهالسلام) و بنیهاشم اصرار میورزیدند، علی را به هر قیمتی بود از خانه بیرون آوردند و به مسجد بردند و اصرار کردند که با ابوبکر بیعت کند. امام فرمود: اگر بیعت نکنم چه خواهد شد؟ گفتند کشته خواهی شد. علی گفت: با چه جرأتی بنده خدا و برادر رسول الله را خواهید کشت؟ عمر گفت تو را رها نخواهیم کرد جز این که بیعت کنی. علی چون شیر خشمگین بر او بانگ زد و با لحن تمسخر آمیز به عمر گفت: «احلب حلیا لک شطره، اشدد له الیوم لیرد علیک غدا؛ ای عمر! نیک بدوش که بهرهای از آن تو را است، امروز برای او محکم ببند تا فردا به تو بازگرداند.»[۵۸]
پی نوشت:
[۵۸] - عبدالفتاح عبدالمقصود: الامام علی بن ابی طالب: ج ۱، ص ۳۰۳.
طاهره وحیدیان
06-04-2012, 10:16 PM
عبدالفتاح عبدالمقصود که این جریان را در کتابش نقل کرده است اعتراف میکند: تردیدی نیست که ابابکر بدین جهت عمر را به خلافت برگزید که از او بر خود حقی میدید![۵۹]
مقاومت سرسختانه علی(علیهالسلام) در برابر اصرار آنان سبب شد که علی(علیهالسلام) را به حال خود واگذارند. علی (علیهالسلام) به عنوان تظلم کنار قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رفت و همان جملهای که هارون به موسی گفته بود تکرار کرد: «قال ابن ام ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی؛[۶۰] برادر! (پس از درگذشت تو) این گروه مرا ناتوان شمردند و نزدیک بود مرا بکشند.»[۶۱]
البته ابن قتیبه اشاره نکرده است که چگونه علی را به مسجد بردند و نیز اشاره نکرده که سرانجام خلیفه درب خانه را آتش زد و دود غلیظی فضای خانه فاطمه را گرفت و بدین طریق علی(علیهالسلام) را از خانه بیرون کشیدند.[۶۲]
عمر برای وادار کردن علی(علیهالسلام) به بیعت با ابوبکر از هیچ ستمی در حق او و همسرش کوتاهی نکرد؛ درب خانه زهرا (سلاماللهعلیها) را آتش زد، زهرا(سلاماللهعلیها) را بین در و دیوار قرار داد و موجب سقط فرزند او گردید و دهها ظلم دیگر در حق این خاندان مرتکب شد که در کتب تاریخی بیان گردیده است.
اینها همه در حالی انجام میگرفت که خود به حق علی اعتراف داشتند؛ ابن ابی الحدید نقل میکند: عمر با صراحت هر چه تمامتر به ابن عباس گفت: پیامبر میخواست در هنگام وفاتش در آن نامه ـ که نگذاشتند نوشته شود ـ به نام علی(علیهالسلام) تصریح کند، اما خدا چیز دیگری اراده کرد و اراده خدا به وقوع پیوست ولی منظور رسولش برآورده نشد. مگر هر چه که رسول خدا اراده کند باید حتما عملی گردد؟![۶۳] و در جای دیگر از عمر نقل کرده است که من رسول خدا را از این کار بازداشتم![۶۴]
پی نوشت:
[۵۹] - همان: ج ۱، ص ۳۶۲.
[۶۰] - سوره اعراف: آیه ۱۵۰.
[۶۱] - ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه:ج ۱، ص ۱۲-۱۳.
[۶۲] - جعفر سبحانی: پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی(علیهالسلام): ص ۲۴۸.
[۶۳] - ابن ابی الحدید:شرح نهج البلاغه: ج ۱۲، ص ۷۹-۷۸.
[۶۴] - همان: ج ۱۲، ص ۷۹.
طاهره وحیدیان
06-04-2012, 10:18 PM
و نیز خود او در روایتی نقل میکند، پس از آنکه عمر در مسألهای مانده بود، سراغ علی (علیهالسلام) رفت، پس از آن که علی(علیهالسلام) مشکلش را حل فرمود، عمر به او گفت: به خدا سوگند، خدا تو را اراده کرده بود (برای خلافت) ولی قومت خودداری ورزیدند.[۶۵]
معاویه در پاسخ نامه محمد بن ابی بکر که او را به پذیرفتن حق و دست برداشتن از مخالفت به علی (علیهالسلام) دعوت کرده بود چنین نوشت: پدرت (ابابکر) و فاروق (عمر) نخستین کسانی بودند که حقش (حق علی) را چون پوست از تنش کندند و با زمامداری او مخالفت کردند. و در ادامه میگوید: اگر پدرت از ابتدا چنان رفتار و برخوردی با وی نداشت، هرگز ما هم با پسر ابی طالب مخالفت نمیکردیم و تسلیم او میشدیم، لکن دیدیم پدرت پیش از ما چنان رفتاری با او کرد و ما هم راه او را در پیش گرفتیم.[۶۶]
۲۵ سال خانه نشینی
علی(علیهالسلام) برای حفظ اتحاد جامعه اسلامی و برای بقا و رشد نهال تازه غرس شده اسلام، از حق مسلم خویش صرف نظر کردند و ۲۵ سال از صحنه سیاست کناره گرفتند و خانه نشین شدند. ابن ابی الحدید میگوید: در روزهایی که علی(علیهالسلام) گوشه عزلت گزیده بود و دست روی دست گذاشته بود، بانوی گرامی وی، حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) او را به قیام و بازستانی حقش تشویق میکرد. در همین لحظات صدای مؤذن به «اشهد ان محمدا رسول الله» بلند شد. امام به او فرمود: آیا دوست داری که این صدا در روی زمین خاموش گردد؟ فاطمه گفت: هرگز. امام فرمود: پس راه همین است که من در پیش گرفتهام.[۶۷]
پی نوشت:
[۶۵] - همان: ج ۱۲، ص ۸۰-۷۹.
[۶۶] - شیخ عبداله علایلی، پرتوی از زندگی امام حسین(علیهالسلام): ترجمه سید محمد مهدی جعفری، ص ۵۱.
[۶۷] - ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه: ج ۱۱، ص ۱۱۳.
طاهره وحیدیان
06-04-2012, 10:21 PM
در طی این ۲۵ سال، همواره مشکلاتی که برای جامعه اسلامی پیش میآمد، علی(علیهالسلام) در حال آنها پیش قدم بودند، مخصوصا مشکلات مهم اعتقادی را برطرف میکردند و مردم را راهنمایی مینمودند تا جایی که عمر بارها (به نقلی ۷۰ بار) گفته بود: «لو لا علی لهلک العمر؛ اگر علی نبود هر آینه عمر (به خاطر دادن فتوای غلط) هلاک شده بود».[۶۸]
یکی از نویسندگان اهل سنت در این باره مینویسد: در این زمان (زمان ابوبکر) و زمان دیگر خلفا، علی(علیهالسلام) یگانه میزان قضاوت و فتوا بود و در این باره ذخیره سرشاری از سرچشمه نبوت و وسعت افق فکر و علم جوشان داشت، چنانکه هیچ کس به پای او نمیرسید و نظرش در مسائل سخت و پیچیده قاطع بود. زاده خطاب که در زمان خلافت ابابکر دارای منصب قضاوت بود، میگفت مسأله مشکلی پیش نیاید که ابوالحسن برای حل آن نباشد.[۶۹] و میگفت: تا زمانی که علی(علیهالسلام) در مسجد حضور دارد هیچ کس حق صدور فتوا ندارد.[۷۰]
مورخان فعالیتهای امام را در مدت خلافت سه گانه در موارد زیر عنوان کردهاند: ۱ـ تفسیر قرآن و حل مشکلات بسیاری از آیات و تربیت شاگردانی همانند ابن عباس که بزرگترین مفسر اسلام پس از امام به شمار میرفت.
۲ـ پاسخ به پرسشهای دانشمندان ملل دیگر، به ویژه یهودیان و مسیحیان که پس از اطلاع از آیین اسلام برای تحقیق و پژوهش رهسپار مدینه میشدند و سؤالاتی طرح میکردند و پاسخگویی جز علی(علیهالسلام) که تسلّطش بر تورات و انجیل از خلال سخنانش روشن بود پیدا نمیکردند. ابونعیم اصفهانی در حلیهالاولیاء صورت مذاکره امام را با چهل تن از احبار یهود نقل کرده است.
پی نوشت:
[۶۸] - ابن ابی الحدید: شرح نهج البلاغه: ج ۱، ص ۱۸.
[۶۹] - عبدالفتاح عبدالمقصود، الامام علی بن ابیطالب(علیهالسلام): ترجمه سید محمد مهدی جعفری، ج ۱، ص ۳۵۸.
[۷۰] - عبدالحلیم جندی، امام جعفر صادق(علیهالسلام): ترجمه عباس جلالی، ص ۳۶.
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.