توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سرّ حجیت حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) بر ائمه(علیهم السلام)
امیرحسین
05-23-2011, 11:23 PM
سرّ حجیت حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) بر ائمه(علیهم السلام)
از : تبیان
http://img.tebyan.net/big/1390/02/209625610513641772454873518524616452.jpg
اینكه گاهی گفته میشود این بانو حجت بر ائمه (علیهم السلام) است؛ برای این جهت است كه در حجیت، نبوّت یا رسالت یا امامت لازم نیست؛ آنچه كه محور حجیت است، عصمت است. اگر یك انسانی معصوم بود، ما یقین داریم حرف او فعل او تقریر او سكوت او و قیام او و قعود او حجت خداست. اینكه در زیارت «آلیس» به پیشگاه ولی عصر (ارواحنا فداه) سلام عرض میكنیم، به تك تك حالات او سلام عرض میكنیم؛ برای اینكه تك تك حالات او معصومانه است «السلام علیك حین تقوم، السلام علیكم حین تقعد، السلام علیك حین تقرأ وَتبین، حین تركع وَتسجد»؛ آن وقتی كه برمیخیزی، آن وقتی كه مینشینی، آن وقتی كه سخن میگویی، آن وقتی كه تقریر میكنی، آن وقتی كه ركوع داری، آن وقتی كه سجود داری. جامع همه اینها همان است كه در سوره مباركه «انعام» آمده است كه قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُكِی وَ مَحْیَایَ وَمَمَاتِی خب اگر كسی معصوم بود، حیات و مماتش این است، شئون حیات و ممات این است [و] ما به تك تك این شئون معصومانه معصوم عرض ادب میكنیم.
معیار حجیت عصمت است؛ نه نبوت و نه رسالت و نه امامت و چون این بانو (سلام الله علیها) معصومه است، حجت خداست.
امیرحسین
05-23-2011, 11:24 PM
سرّ حجیت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) بر ائمه
اینكه گاهی علیبنابیطالب (سلام الله علیه) به سخنان بیبی استشهاد میكند كه فاطمه چنین گفته است این استدلال به قول حجتالله است ؛ اما سر اینكه او حجت بر معصوم هم هست، این است كه ائمه (علیهم السلام) عالم غیباند «بما كان وبما یكون وَبما هو كائن الی یوم القیامة»؛ اما منابع علمی اینها گاهی از رسول اكرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) شنیدهاند، گاهی از باطن قرآن كمك میگیرند و گاهی از مصحف فاطمه [است] وقتی امام معصوم (سلام الله علیه) دارد خبر غیب میدهد؛ از او سؤال میكنند كه این خبر غیب را از كجا گرفتهای. میگوید: در مصحف مادرمان [است] خب، این مصحف فاطمه چیست؟ همان است كه جبرئیل (سلام الله علیه) نازل میشد و این معارف را میفرمود و وجود مبارك فاطمه (سلام الله علیها) تلقی میكرد؛ بعد به امیرالمؤمنین میفرمود [و] امیرالمؤمنین املای او را نوشته و كتابت میكرد (كاتب این بخش از وحی هم بود)، شده مصحف فاطمه. آن وحی تشریعی بود كه با انقطاع عمر مبارك رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) به پایان رسید.
امیرحسین
05-23-2011, 11:24 PM
انقطاع وحی تشریعی و باقی بودن وحی تسدیدی
اگر در نهجالبلاغه آمده است كه وجود مبارك امیرالمؤمنین درباره رحلت پیغمبر (سلام الله علیهما) فرمود: «لقد انقطع بموتك ما لم ینقطع بموت غیرك من النبوّة والانباء من أخبار السماء» آن ناظر به وحی تشریعی است، وگرنه وحی تسدیدی، تعریفی، انبائی (انحا و اقسام وحی) كه «الی یوم القیامة» مخصوصاً در شبهای قدر نازل میشود، این دوام دارد.
اینگونه از وحی ها در شبهای جمعه در لیالی قدر بر ائمه (علیهم السلام) نازل میشد و وجود مبارك ولی عصر (ارواحنا فداه) هم نازل میشود. این وحی قطع نشده است؛ اینگونه از معارف غیبی به وسیله جبرئیل (سلام الله علیه) نازل میشد، فاطمه (سلام الله علیها) تلقی میكرد و اینها را حفظ میكرد و برای امیرالمؤمنین املا میفرمود، وجود مبارك امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) اینها را مینوشت، شده مصحف فاطمه و این مصحف الآن در نزد وجود مبارك ولی عصر (ارواحنا فداه) هست. این از منابع علم غیب ائمه (علیهم السلام) است كه وقتی از یك امام معصومی سؤال میكردند یا گاهی خود آنها بلا واسطه و قبل از سؤال و مستقیم میفرمودند: در مصحف جده ما (در مصحف فاطمه) چنین آمده است. این میشود حجت خدا بر خلق اجمعین، مخصوصاً در معارف غیبی نسبت به ائمه اطهار (سلام الله علیهم اجمعین).
امیرحسین
05-23-2011, 11:25 PM
ضرورت تأسی به حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)
حالا این بانو كه برای همه ما اسوه است در این بخش ما موظفیم مثل آن حضرت حركت كنیم منتها او در حد آفتاب [و] ما در حد شمع او فضای كل جهان را روشن میكند منتها ما در زندگی خاص خودمان مثل شمع نور میدهیم و فضای زندگی خود را روشن كنیم.
والاترین مصلحت، محصول خالصانهترین عبادت
این است كه فرمود: «من أصعد الی الله خالص عبادته أهبط الله عزّوجلّ إلیه أفضل مصلحته» ؛ فرمود: اگر كسی عمل خالص بكند و این قدرت را داشته باشد كه عمل خالص را به پیشگاه ذات اقدس الهی ببرد، ذات اقدس الهی بهترین و والاترین مصلحت او را به او عطا میكند و نازل میكند. یك وقت انسان كار خوب انجام میدهد و دیگر به این فكر نیست كه من این كار خوب را حفظ بكنم. این مثل یك باغبانی است كه یك نهالی را غرس كرده است و دیگر به فكر آبیاری او نیست. ممكن است او دیم یعنی آنچه كه به وسیله باران در بیابانها رشد میكند، مستدام هم هست. اینها را میگویند دیم و واژه عربی هم هست. اگر كسی دیمی كار كرد گاهی محصول میگیرد، گاهی نمیگیرد و مانند آن. ما مأموریم كه مثل یك باغبانی كه در كنار منزلش یك گلی یا نهالی را غرس كرده؛ مثل فرزند از او نگهداری كنیم. دائماً مواظب او باشیم حدوثاً و بقائاً.
پس یك وقتی كسی كار خیر انجام میدهد به این فكر نیست كه آن را حفظ بكند؛ گاهی آن [كارخیر] را میگوید، گاهی آن را با منت ذكر میكند گاهی مثلاً خوشش میآید كه دیگران بازگو كنند یا از آن بهرهبرداری كنند (بهرهبرداری تبلیغی و سیاسی) این شخص كار خوب كرده است و اما آن كار خوب زمینی است همین جا ماند. برخی ها كار خوب انجام میدهند برای ضبط و نگهداری او هم تلاش و كوشش میكنند اما تا یك مدت محدودی. برخی ها تلاش و كوشششان زیاد هست اما آن قدرت را ندارند كه بالا ببرند.
وجود مبارك بیبی (سلام الله علیها) نفرمود اگر كسی كار خوب بكند، خدا بهترین مصلحت را به او میدهد فرمود: كار خوب بكن، این را نگه بدار، این را هدیه بكن، برو و ببر. تا انسان بالا نرود كه نمیتواند یك هدیهای را به پیشگاه ذات اقدس الهی اهدا بكند، فرمود: «من أصعد الی الله خالص عبادته أهبط الله عزّوجلّ إلیه أفضل مصلحته» اگر یك كسی كار خوب كرد و این كار را حدوثاً و بقائاً طاهر نگه داشت (آلوده نكرد) و همراه كار خوب رفت؛ چون "إِلَیْهِ یَصْعَدُ الكَلِمُ الطَّیِّبُ"، بالا رفتن كار هر كسی نیست؛ بالا برود و این بار را هم به همراه داشته باشد تا به «لدی الله» برسد و به خدا تقدیم بكند.
اگر كسی به جایی رسید كه خودش كار خیر خود را به خدا تقدیم كرد خودش بالا برد؛ نه ملائكه بالا ببرند؛ كار خیر را ملائكه میبرند گزارش میدهند بالأخره جواب را هم آنها میآورند؛ آن بردن و آوردن هر دو مع الواسطه است، بهرهاش هم كم است، ولی اگر كسی خودش آن هنر را داشته باشد كه همراه ملائكه بالا برود و این كار خیر خود را به پیشگاه ذات اقدس الهی تقدیم بكند؛ خودش اصعاد كند، خودش به همراه عمل برود، آنگاه فاضلترین مصلحت او را ذات اقدس الهی نازل میكند؛ خود خدا؛ نه به فرشتهها بگوید: «أهبط الله عزّوجلّ إلیه أفضل مصلحته» خب، این دستوری است كه وجود مبارك بیبی به ما داده است فرمود این كار شدنی است [و] این كار را انجام بدهید و مانند آن.
امیرحسین
05-23-2011, 11:25 PM
عظمت شخصیت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)
--همتایی با امیرمؤمنان علی (علیهالسلام)
بخشی كه مربوط به جریان روز است و ما همه ما باید از این وضع به عنوان بزرگداشت این بیبی مخصوصاً نسل جوان استفاده كنیم این است كه زنها در عالم ـ زنهای كامل برجسته، بزرگ و بزرگوار ـ خیلیاند؛ مثل اینكه مردان خیلیاند، اما كسی مثل علیبنابیطالب بشود كم است. زنهای بزرگ و بزرگوار هم زیادند، اما كسی مثل بیبی فاطمه بشود كم است.
یك وقتی امام (رضوان الله علیه) میفرمود: جبرئیل برای هر پیغمبری كه نازل نمیشد، برای انبیای خاص نازل میشد. این است كه مرحوم كلینی (رضوان الله تعالی علیه) در كتاب شریف اصول كافی نقل میكند: جبرئیل بر وجود مبارك فاطمه (سلام الله علیها) نازل میشد ؛ این نشانه آن است كه مقام آن حضرت نسبت به برخی از انبیا بزرگتر و برجستهتر است.
این نه برای آن است كه زنهای بزرگ در عالم كماند. اگر از علیبنابیطالب تجلیل بشود، این نه برای آن است كه مردان بزرگ در عالم كماند. مردان بزرگ در عالم خیلیاند اما علی خیلی بزرگ است. زنهای بزرگ هم در عالم خیلیاند، اما فاطمه خیلی بزرگ است. همین ابن ابیالحدید معتزلی كه به حسب ظاهر سنی است در شرح نهجالبلاغه میگوید: تاریخ قبل از طوفان در دسترس نیست. ما نمیتوانیم درباره قبل از طوفان سخنی بگوییم ولی از طوفان به بعد تاریخش مدون است (تاریخ كافران، مسیحیان، زرتشتیان، یهودیان، مسلمانها، مردان، بادین، مردان بیدین همه مشخص است) نه در بین بیدینها مردی به بزرگی علی آمد، نه در بین یهودیها، نه در بین مسیحیها، نه در بین زرتشتیها، نه در بین مسلمانها ؛ میگوید: ما علی را از منظر جهانی میبینیم، از نظر انسانی میبینیم، كاری كرد كه نه مسلمان، نه یهودی، نه مسیحی، نه زرتشت، نه بیدین و نه بادین كرد. علی، علی است.
در جریان علی چنین حرفی است كه از طوفان نوح به بعد كسی همتای علی نیامد (در هیچ ملتی) و این علی همسنگ و همتراز با فاطمه است. اگر كسی خواست ببیند فاطمه چقدر مقام دارد، باید بگوید همتای علی است. اگر درباره این بیبی سخن مطرح است، برای آن است كه او خیلی بزرگ است جبرئیل برای هر پیغمبری نازل نمیشود.
امیرحسین
05-23-2011, 11:26 PM
همتایی در مراتب علمی
این بیبی وقتی مقام علمی او روشن میشود كه ین دوتا خطبهای كه یكی در مسجد و یكی در منزل ایراد كردهاند؛ آن خطبهها را ببینند، بعد خطبههای نهجالبلاغه را ببینند. خطبههای نهجالبلاغه هم یكسان نیستند، بعضیها عرشیاند، بعضی متوسطاند. آن خطبههای عرشی نهجالبلاغه را هم ببینند، عمیقترین جملههای خطبههای عرشی نهجالبلاغه را ببینند، آنگاه میفهمد آن بخشهای عرشی خطبههای عمیق نهجالبلاغه قبل از اینكه علیبنابیطالب (سلام الله علیه) این خطبهها را بگوید و بفرماید لااقل 25 سال قبلش همین بانو فرمود. یك خطابهای دارد كه قابل درك است برای خیلیها، یك خطبهای دارد كه آن به این زودیها درك شدنی نیست.
خطبهای كه اینها میخواندند به این فكر نبودند كه مردم بفهمند؛ خطبه را كه برای مردم نمیخوانند؛ مثل دعا اینها یك ارتباطی با خدا داشتند [و] یك ارتباطی با جامعه و خلق. آن بخشی كه به خطبه برمیگردد، به حمد برمیگردد، به توحید برمیگردد، به ثنا برمیگردد آنجا كاری با مردم ندارند؛ حالا مردم میخواهند بفهمند. یا نفهمند دعا عرفه سیدالشهداء را مردم میخواهند بفهمند، یا نفهمند اما این بیست جلد وسائلالشیعه و امثال این اینها برای مردم است [و] فهمیدنش هم سخت نیست. فهمیدن این مطالب بیست جلد وسائلالشیعه و مستدركالوسائل و اینها چون برای بیان مردم، هدایت، راهنمایی، اخلاق، حقوق و فقه مردم است، فهمیدنی است، منتها حالا یك سی چهل سال درس میخواهد، اما آن یك درسی نیست كه انسان با این ده بیست سی سال حل بشود نشانهاش این است كه خیلیها رفتند و ماندند.
دعاها حسابشان جداست، خطبهها حسابشان جداست، آنجایی كه ائمه با خدا سخن میگویند حسابشان جداست، آنجا كه با خلق خدا سخن میگویند حسابشان جداست.
امیرحسین
05-23-2011, 11:26 PM
پاسخ به شبهه ملحدان در خطبه امیرمؤمنان و فاطمه زهرا (سلاماللهعلیهما)
یك اشكال معروفی است آن اشكال معروف را مرحوم میرداماد در قبسات اشاره كرده و آن اشكال به وسیله خطبههای نهجالبلاغه حل شده و 25 سال قبل از علیبنابیطالب همین بیبی (سلام الله علیها) حل كرده [است] عصاره آن اشكال این است كه ملحدان و متفكران مادی آنهایی كه به ازلیت عالم فتوا دادهاند، گفتند: خدا كه جهان را خلق كرده است، از چه خلق كرده [است]؟ اگر خداوند جهان را از یك ذراتی خلق كرد، پس آن ذرات قبل از خلقت خدا بودند، قدیم بودند [و] خدایی نداشتند. اگر خداوند، عالم را «من شیء» خلق كرد، خب پس آن شیء بود آن مواد اولیه بود خدا عالم را از شیء خلق كرد، پس آنها نیازی به خدا ندارند. اگر «من لا شیء» خلق كرد، «لا شیء» كه معدوم است [و] معدوم كه نمیتواند مواد خام باشد، از عدم كه نمیشود چیز آفرید؛ و شیء هم كه از دو طرف نقیض بیرون نیست؛ «من شیء» باشد یك اشكال دارد، «من لا شیء» باشد اشكال دیگر دارد [و] غیر از این دو نقیض چیز دیگری نیست.
این شبهه از دیر زمان بود مرحوم میرداماد در قبسات این شبهه را نقل میكند، بعد میگوید: این شبهه با خطبههای اهل بیت حل میشود و آن نكته این است، آن جواب این است كه نقیض «من شیء»، «من لا شیء» نیست نقیض «من شیء»، «لا من شیء» است نه «من لا شیء» ؛ و خیلی ها این را از خطبه امیرمؤمنان جواب دادند كه امیرالمؤمنین در اصول كافی دارد كه عالم را از «لا من شیء» خلق كرد؛ یعنی سابقه عدم وجود ندارد، جزء منشئات است، چیزی نبود و با اراده الهی یافت شد. هیچ دلیلی هم بر بطلان و استحاله او اقامه نشده و ممكن هم هست، ولی این بزرگواران عنایت نكردند قبل از اینكه علیبنابیطالب [علیه السلام] آن را در خطبه توحیدی [بیان كند] چون خطبههای امیرالمؤمنین [بلافاصله] بعد از رحلت پیغمبر نبود؛ وقتی كه به خلافت رسیدند بود، چون آن حضرت دیگر بعد از آن مدت ساكت شدند و به كشاورزی و كارهای عبادی پرداختند تا بعد از 25 سال كه بالأخره خلافت به سراغ آن حضرت رفت، حضرت شروع كردند به خطبه خواندن در آن خطبهها فرمودند كه عالم را «لا من شیء» خلق كرد. این نقطه نورانی كه میرداماد در قبسات به آن اشاره كرده، قبل از علیبنابیطالب همین بانو (سلام الله علیها) در مقدمه خطبه مسجد ایراد كرده كه فرمود عالم را خدا «لا من شیء» خلق كرد؛ نه «من شیء» و نه «من لا شیء» . نقیض «من شیء»، «لا من شیء» است؛ نه «من لا شیء»؛ هم نقیض را فهماند هم ثابت كرد یك طرف نقیض باطل است [و] طرف دیگر حق است. آن مشكلی كه وجود مبارك فاطمه (سلام الله علیها) به پاس او به میدان آمد به مبارزه برخاست؛ هم در خطبه مسجد هم در خطبه منزل؛ در این دو خطبه گلایه كرد، اعتراض كرد، از ولایت دفاع كرد برای اینكه جامعه به آن گرفتاری «ناكثین و مارقین و قاسطین» مبتلا نشوند…
-پایان-
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.