توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : «جای خالی یاس» ایام فاطمیه تسلیت باد
طاهره وحیدیان
04-03-2012, 09:36 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
«جای خالی یاس»
سنگها بر سوگ تو ندبه می خوانند؛ در غروبی که شاخه ات را شکسته بودند امشب، جای پای دوست، در خانه خالی است و ترنم مهربانی، بی حدیث حضور او، خاموش است ...
علی، شبانه یاس میکارد ! شبانه ، داغ دلش را به خاک میگوید ؛ اگرچه فردا صبح ، از سمت خانه همسایه بوی نان آید . دوباره بغض حسن با حسین میگیرد. و جای خالیِ مادر به خانه میپیچد
کجاست فاطمه امشب ؟ کجاست بانوی نور؟
فرا رسیدن ١٣ جمادی الاول سالروز شهادت صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و آغاز ایام فاطمیه را به محضر امام عصر حضرت حجة ابن الحسن عسکری علیه آلاف التحیة و السلام و عموم شیعیان جهان تسلیت عرض مینماییم . http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up2/11980612239879747056.jpg
طاهره وحیدیان
04-03-2012, 10:00 PM
نماز عصر به پایان رسیده بود. پیامبر اکرم(صلّى الله علیه وآله) در مکانش نشسته و مردم گرداگرد او جمع شده بودند. پیرمردى فقیر که لباسی کهنه و پاره به تن داشت، از میان جمعیت جلو آمد، سلام کرد و گفت: ای پیامبر خدا! من در این شهر غریبم. شدت گرسنگی ناتوانم کرده، لباسهایم پاره شده و پولی در کیسه ندارم تا به شهرم بازگردم، مرا کمک کنید.
پیامبر(صلّى الله علیه وآله) فرمودند: من نیز چیزی ندارم که به تو بدهم ولی خانه کسی را به تو نشان می دهم که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش نیز او را دوست دارند. به خانه دخترم فاطمه(سلام الله علیها) برو.
سپس پیامبر(صلّى الله علیه وآله) به بلال دستور دادند که پیرمرد را به خانه فاطمه(سلام الله علیها) برساند.
پیرمرد به همراه بلال به خانه دختر پیامبر(صلّى الله علیه وآله) رسیدند. پیرمرد درب را کوبید و با صدایی بلند گفت: سلام بر شما؛ ای خاندان رسول خدا!
صدای فاطمه(سلام الله علیها) از داخل خانه به گوش رسید: سلام بر تو؛ چه کسی پشت در است؟
جواب داد: پیرمردی غریب و گرسنه ام؛ مرا یاری کنید.
طاهره وحیدیان
04-03-2012, 10:10 PM
سه روز بود که فاطمه و همسر و فرزندانش چیزی نخورده بودند و در خانه فاطمه(سلام الله علیها) هیچ غذایی یافت نمی شد. فاطمه(سلام الله علیها) به فکر فرو رفت. نیازمندی درب خانه اش را می کوبد و او نمی تواند کمکش کند. این موضوع فاطمه را بسیار غمگین و ناراحت نموده بود. ناگهان متوجه گردن بندی شد که دختر عمویش به او هدیه داده بود. برق شادی در چشمانش نمایان شد. به سرعت و با خوشحالی فراوان گردن بند را از گردنش بیرون آورد و به فقیر داد و فرمود: این را بفروش و هر چه می خواهی بخر. امیدوارم خداوند چیزی بهتر از این را به تو بدهد.
پیرمرد، شادمان و با عجله به طرف مسجد بازگشت و ماجرا را برای پیامبر(صلّى الله علیه وآله) تعریف کرد. با شنیدن فداکاری فاطمه(سلام الله علیها) قطره های اشک از چشمان پیامبر(صلّى الله علیه وآله) سرازیر شد و فرمود: چگونه ممکن است که خداوند دعای بانوی زنان بهشت را اجابت نکند.
عمّار یار باوفای پیامبر(صلّى الله علیه وآله) که از ابتدا شاهد ماجرا بود رو به پیامبر(صلّى الله علیه وآله) کرد و گفت: آیا اجازه می دهید که گردن بند را از او بخرم؟
پیامبر(صلّى الله علیه وآله) نیز اجازه دادند. عمار نزدیک پیرمرد آمد و گفت: گردن بند را چند می فروشی؟
پاسخ داد: به مقداری غذا که مرا سیر کند و لباسی که مرا بپوشاند تا با آن نماز بخوانم و کمی پول که با آن به شهرم بازگردم.
طاهره وحیدیان
04-03-2012, 10:15 PM
سه روز بود که فاطمه و همسر و فرزندانش چیزی نخورده بودند و در خانه فاطمه(سلام الله علیها) هیچ غذایی یافت نمی شد. فاطمه(سلام الله علیها) به فکر فرو رفت. نیازمندی درب خانه اش را می کوبد و او نمی تواند کمکش کند. این موضوع فاطمه را بسیار غمگین و ناراحت نموده بود. ناگهان متوجه گردن بندی شد که دختر عمویش به او هدیه داده بود. برق شادی در چشمانش نمایان شد. به سرعت و با خوشحالی فراوان گردن بند را از گردنش بیرون آورد و به فقیر داد و فرمود: این را بفروش و هر چه می خواهی بخر. امیدوارم خداوند چیزی بهتر از این را به تو بدهد.
پیرمرد، شادمان و با عجله به طرف مسجد بازگشت و ماجرا را برای پیامبر(صلّى الله علیه وآله) تعریف کرد. با شنیدن فداکاری فاطمه(سلام الله علیها) قطره های اشک از چشمان پیامبر(صلّى الله علیه وآله) سرازیر شد و فرمود: چگونه ممکن است که خداوند دعای بانوی زنان بهشت را اجابت نکند.
عمّار یار باوفای پیامبر(صلّى الله علیه وآله) که از ابتدا شاهد ماجرا بود رو به پیامبر(صلّى الله علیه وآله) کرد و گفت: آیا اجازه می دهید که گردن بند را از او بخرم؟
پیامبر(صلّى الله علیه وآله) نیز اجازه دادند. عمار نزدیک پیرمرد آمد و گفت: گردن بند را چند می فروشی؟
پاسخ داد: به مقداری غذا که مرا سیر کند و لباسی که مرا بپوشاند تا با آن نماز بخوانم و کمی پول که با آن به شهرم بازگردم.
طاهره وحیدیان
04-03-2012, 10:16 PM
عمّار که از فروش سهم غنیمت خود در جنگ خیبر صاحب مقداری پول شده بود، گفت: من آن را به بیست سکه طلا و دویست سکه نقره و لباسی زیبا و یک وعده غذا از تو می خرم و اسبم را نیز به تو می دهم تا به شهرت بازگردی.
پیرمرد که از خوشحالی سر از پا نمی شناخت، گفت: تو چقدر سخاوتمندی، ای مرد!
عمّار از پیامبر(صلّى الله علیه وآله) اجازه گرفت و به همراه پیرمرد از مسجد خارج شدند. پس از ساعتی پیرمرد به مسجد بازگشت. پیامبر(صلّى الله علیه وآله) از او پرسیدند: عمار به وعده خود وفا نمود؟
پیرمرد با شادمانی جواب داد: پدر و مادرم به فدایت، ای رسول خدا! او مرا بی نیاز نمود و به درستی که دعای بانوی فداکار در حقم اجابت شد. سپس دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: ای خدای بی نیاز که تنها تو را می پرستیم و تو روزی رسان مائی؛ نعمتی به فاطمه بده که تا به حال نه چشمی مانند آن دیده باشد و نه گوشی توصیفش را شنیده باشد.
پیامبر(صلّى الله علیه وآله) که دعای پیرمرد را شنید رو به یارانش نمود و فرمود: دعای او مستجاب شده است و خداوند آنرا به فاطمه(سلام الله علیها) داده است. چون من آخرین پیامبر خدا پدر اویم و علی(علیه السلام) جانشین من همسر اوست. و فرزندانش حسن و حسین سرور جوانان بهشتند و چه چیزی بالاتر از اینهاست.
عمار که گردن بند را از پیرمرد گرفته بود، به خانه رفت و گردن بند را با عطر خوشبو نمود و آنرا در پارچه ای زیبا پیچید. سپس آنرا به غلامش که سهم نام داشت، داد و گفت: این را به پیامبر(صلّى الله علیه وآله) برسان و خود نیز از این پس غلام ایشان باش.
طاهره وحیدیان
04-03-2012, 10:24 PM
سهم خدمت پیامبر(صلّى الله علیه وآله) رسید و پیام عمّار را بازگو کرد. پیامبر(صلّى الله علیه وآله) گفت: به خانه دخترم فاطمه(سلام الله علیها) برو، گردنبند را به او بده و خود نیز غلام فاطمه(سلام الله علیها) هستی.
سهم به خانه فاطمه(سلام الله علیها) رفت؛ سلام کرد و گفت: این گردن بند را پیامبر(صلّى الله علیه وآله) به شما بازگرداند و دستور دادند از این به بعد غلام شما باشم.
فاطمه(سلام الله علیها) گردن بند را گرفت و فرمود: تو را در راه خدا آزاد نمودم.
سهم که این سخن را شنید به خنده افتاد. فاطمه(سلام الله علیها) دلیل خننده اش را پرسید. سهم جواب داد: برکت این گردنبید مرا متعجب نموده است؛ زیرا گرسنه ای را سیر کرد، برهنه ای را پوشاند، فقیری را بی نیاز نمود، غلامی را آزاد ساخت و دوباره به دست صاحبش بازگشت.
طاهره وحیدیان
04-03-2012, 10:56 PM
بهترین الگو
۱. فِی ابْنَه رَسولِ اللهِ لِی اُسْوَه حَسَنَه
امام عصر (عج) فرمود: دختر رسول خدا (ص) برای من نیکوالگویی است.
(بحارالانوار، ج۵۳، ص۱۷۸)
دلیل روشن خدا
۲. قالت فاطمه : نحن وَسیلتُه فی خَلقهِ و نحن خاصَّتهِ و محلِّ قُدسهِ و نحن حُجَّتِهِ فی غَیبِهِ و نحن وَرثَهُ أَنبیائهِ
ما [اهلبیت رسولخدا …] وسیله ارتباط خدا با مخلوقاتیم، ما برگزیدگان خداییم و جایگاه پاکیها، ما دلیلهای روشن خداییم و وارث پیامبران الهی.
(نهجالحیاه، ص۳۵)
سعادتمند
۳. قالت فاطمه: اِنَّ السَّعِیدَ کُلَّ السَّعِیدِ حَقَّ السَّعِیدِ مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً فِی حَیَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ أَنَّ الشَّقِیَّ کُلَّ الشَّقِیِّ حَقَّ الشَّقِیِّ مَنْ أَبْغَضَ عَلِیّاً فِی حَیَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ
همانا سعادتمند [به معنای] کامل و حقیقی، کسی است که [امام] علی ‰ را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته باشد.
(بحارالأنوار، ج۲۷، ص۷۴)
طاهره وحیدیان
04-03-2012, 10:57 PM
سادهزیستی
۴. قالت فاطمه: اِنّی و ابنِ عمّی ما لنا فَراشٌ الا جَلدُ کَبَشٍ نَنامُ علیه باللیل و نُعَلَّفُ علیه ناضِحِنا بالنّهارِ
من و پسر عمویم چیزی از وسایل رفاهی نداریم، مگر پوست گوسفندی که شبها بر روی آن میخوابیم و روزها بر روی آن شتر خود را علف میدهیم.
(نهجالحیاه، ص۳۰۷)
راز اشک
۵. فاطمه زهراƒ در لحظههای غمبار احتضار خویش به شدت گریست. امیرمومنان† پرسید: چرا گریه میکنی؟ پاسخ داد:
برای آنچه پس از من به تو خواهد رسید، میگریم.
(بحارالأنوار، ج۴۳، ص ۲۱۸)
فراموشکاران
۶. حضرت زهرا خطاب به پیمانشکنان پس از پیامبر فرمود:
اَنسیتُم قولَ رسولِ الله … یومَ غدیرِخُمّ مَن کُنتُ مولاهُ فَعلیٌّ مولاه؟
آیا فراموش کردید سخنان رسول خدا … را در غدیرخم [که فرمود:] هر که من مولا و رهبر او هستم، علی مولا و رهبر اوست.
(نهجالحیاه، ص۴۱)
طاهره وحیدیان
04-03-2012, 11:35 PM
صدیقه طاهره همتای قرآن
وجود مبارک صدیقه کبرا «فاطمه زهرا(سلام الله علیها)» سیره و سنتی دارد که معرف هویت اوست؛
چون این ذات پر برکت همانند سایر ذوات قدسى، همتای قرآن کریماند و قرآن کریم عباراتی، اشاراتى، لطایفی و حقایقی دارد؛ چه اینکه از امام حسین(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) رسیده است که قرآن به چهار بخش تقسیم میشود، چهار درجه دارد: یک درجهاش برای توده مردم است به نام عبارات قرآن؛ برتر از آن، اشارات قرآن است و والاتر از آن، لطایف قرآن است و قله قرآن حقایق قرآن، است که مخصوص انبیاست.(بحارالانوار، ج۷۵، ص۲).
قال الصادق(علیه السلام): «کتاب الله عزّوجلّ علی أربعه أشیاء علی العباره والإشاره واللطائف والحقائق؛ فالعباره للعوام والإشاره للخواص واللطائف للأولیاء والحقائق للأنبیاء». این روایت از امام حسین(علیه السلام) نیز وارد شده است. (ر.ک: جامع الأخبار، ص۴۱) صدیقه کبرا هم که از ذوات قدسی عترت(علیهم السلام) اند، سیره و سنتی دارد که بخشى، جزء عبارات آن سیره است، توده مردم از آن بهره میبرند؛ بخشی مربوط به اشارات سیره آن حضرت است که خواص استفاده میکنند و بخشی مربوط به لطایف سیره و سنت آن حضرت است که أخص بهره میبرند و بخشی مربوط به حقایق فاطمیه است که انبیا استفاده میکنند و دیگران طرفی نمیبندند؛ بحث درباره آن حضرت در حقیقت همانند بحث درباره قرآن کریم است.
طاهره وحیدیان
04-03-2012, 11:36 PM
اهل بیت، ریسمان آویخته الهى
قرآن کریم که حبل خداست، طناب ناگسستنی الهی است(ارشاد القلوب، ج۲، ص۳۰۵). قال رسول الله(صلی الله علیه وآله): «… کتاب الله الثقل الأکبر حبل ممدود من السماء الی الارض سبب بأیدیکم وسبب بید الله عزّوجل»؛ این حبل و طناب را خدا نازل کرده است، لکن انزال قرآن همانند انزال باران نیست. این حبل را خدای سبحان نازل کرد، یعنی آویخت، نه انداخت. آن طوری که قرآن نازل شده است، باران نازل نمیشود و آن طوری که باران نازل میشود، قرآن نازل نشده است. نازل کردن باران، یعنی انداختن این قطرهها روی زمین. نازل کردن قرآن یعنی آویختن این طناب از بالا به زمین؛ چون قرآن حبل خداست و خدا این طناب را آویخت، نه انداخت، از این رو از عبارات تا اشارات و لطایف و حقایق، درجات این حبل است و هر کسی به اندازه علم و عملش میتواند در خدمت طناب الهی باشد. اهلبیت(علیهمالسلام) و صدیقه کبرا(سلام الله علیها) اینها حبلاللهاند، حبل متیناند و حبل متین را خدا آویخت، نه انداخت؛ چون آویخت نه انداخت؛ رهبری قلوب اینها به دست خدای سبحان است، اینها جزء اولیای الهیاند. به انسان کاملی میگویند «ولی الله» که در بخش علم و عمل بدون واسطه از ذات اقدس الهی فیض بگیرد. در ولی او باشد، در جِوار او باشد، موالات داشتن و متوالی بودن، یعنی فاصله برقرار نشدن. چنین انسانی میشود ولی خدا که از ولی و جِوار فیض الهی طرفی میبندد. در همان حدیث معروف ثقلین ذات اقدس الهی فرمود: این طناب «طرف بید الله تعالی»؛(بحارالانوار، ج۲۳، ص۱۰۹) یک طرف این طناب، یعنی قرآن به دست خداست و طرف دیگرش در دست شماست. پس مطلب دوم این شد که این بانو مانند سایر ائمه معصوم(علیهم السلام) حبل متین خدایند و این طناب را خدا آویخت، نه انداخت و یک طرفش به دست خداست، طرف دیگرش به دست مردم و در دسترس مردم است.
Ip
طاهره وحیدیان
04-03-2012, 11:39 PM
جداییناپذیری قرآن و عترت
مطلب سوم آن است اگر کسی بخواهد به ذات اقدس الهی راه پیدا کند و از او فیض بگیرد، باید از مسیر قرآن و عترت بگذرد که همین صراط مستقیم است؛ بقیه کجراهه است و راه نیست و این قرآن و عترت تار و پود یک حبل متیناند؛ دو حبل نیست، دو طناب نیست تا کسی بگوید «حسبنا کتاب الله»(بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۷۳)؛ «البخاری و مسلم فی خبر أنه قال عمر: النبی قد غلب علیه الوجع وعندکم القرآن حسبنا کتاب الله…».) یا کسی بگوید «حسبنا العتره» اینها تار و پود یک طناباند.
اگر کسی قرآن را گرفت، هیچ راهی ندارد جز پذیرش ولایت عترت و اگر کسی عترت مدار و ولایت پذیر بود، هیچ راهی ندارد جز پذیرش معارف قرآن کریم و همانطوری که همه معارف قرآن را ذات اقدس الهی تدوین و تضمین کرده است، صدر و ساقه این کتاب کلام خداست، انسان کامل به نام عترت طاهرین صدر و ساقه اینها محبت خداست، معرفت خداست، در قلب اینها چیزی جز محبت الهی نیست.
Ip
طاهره وحیدیان
04-03-2012, 11:40 PM
ضرورت توسل به عترت
آیات پر برکت سوره «هل أتی» که قبلاً خوانده شد، با این تحلیل روشن میشود که ضمیر «حُبِّهِ» به الله بر میگردد، نه به طعام؛ «وَیطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکیناً وَیتِیماً وَأَسِیراً»؛(انسان/ ۸) نه «علی حب الطعام». اینها جزء مقرباناند که فوق ابرارند؛ در حرم امن مقربان الهی غیر از محبوب حقیقى، موجودی راه ندارد. اگر قلب اینها به حب خدا متیم شد و اگر طبق بیان نورانی امام سجاد(علیهالسلام) در دعای ابوحمزه ثمالى، صدر و ذیل قلب اینها مملو از محبت الهی بود، هرگز اینها به خود علاقه ندارند؛ چه رسد به نان و گندم نیازمند و علاقهمند باشند تا ضمیر «حُبِّهِ» به طعام برگردد «و یطعمون الطعام علی حب الله» و اگر کلمه الله قبلاً مطرح نشد، چون روشن بود و بینالرشد است نیازی به یاد او ندارد. گاهی ضمیر در اول آیه قرار میگیرد و به خدای سبحان برمیگردد، آن ضمیر ضمیر شأن نیست، به خدا برمیگردد؛ خدا غایب نیست تا کسی بگوید که قبلاً نامی از او برده نشد.
بنابراین، این وجود مبارک مثل خود قرآن کریم، صدر و ساقه هویت و هستی اینها را محبت و معرفت الهی تضمین کرده است. اگر راه غیر از این نیست و سایر سالکان باید این راه را طی کنند، چارهای جز شفاعت و وسیله و توسل نیست.
طاهره وحیدیان
04-03-2012, 11:41 PM
اهمیت خطبه فدکیه
خطبه فدکیه را حوزه علمیه باید درس بدهد؛ طلاب باید آن را به صورت درس بخوانند. همان طوری که عدهای حافظ قرآناند، حافظ نهجالبلاغهاند، عدهای هم بکوشند این خطبه را حفظ کنند و به صورت درس بخوانند، البته درس این خطبه نظیر دروس دیگر آسان نیست. شما اگر در خدمت این خطبه باشید، میبینید آن معارف عمیق نهجالبلاغه که جزء مشکلات نهجالبلاغه است و جزء غرر خطبههای توحیدی نهجالبلاغه است که وجود مبارک امیرالمؤمنین(علیه السلام) در دوران خلافت، یعنی ۲۵ سال بعد از شهادت این بانو ایراد کرد، آن غرر و خلاصه و متن و عصاره آن خطبههای عمیق نهجالبلاغه در خطبه نورانی وجود مبارک فاطمه(علیها آلاف التحیه و الثناء) آمده است. حضرت در جریان بازگرداندن فدک یک خطبهای دارد و یک خطابهاى؛ در آن «خطابه» مسئله بازگرداندن فدک و مسائل سیاسی و اجتماعی و مسئله ظلمی که بر آن حضرت رفته مطرح است اما در آن «خطبه» که قبل از خطابه ایراد کرد حمد خدا، تشریح اسمای حسنای خدا، ازلیت خدا، ابدیت خدا، سرمدیت خدا و کم کم میرسد به اینکه این خاندان وسیله الهیاند؛ آن خطبه محتوایش فقط بحثهای فلسفی و کلامی و عرفانی است و دیگر هیچ. خطبه حضرت مسائلی دارد [و] خطابه حضرت احکامى. مسائل سیاسی را در آن خطابه بیان کرد [و] مسائل حکمی و کلامی را در آن خطبه تشریح نمود. با تشریح آن خطبهها، گوشههایی از آن خطبه روشن میشود که شبهه صاحب المنار و سایر متفکران وهابی یا احیاناً کسانی که در توسل و استشفا و شفیع گرفتن شبههای دارند همه اینها برطرف خواهد شد.
طاهره وحیدیان
04-03-2012, 11:48 PM
حضرت صادق(علیه السلام) (http://www.sibtayn.com/fa/index.php?option=com_content&task=section&id=44&Itemid=836) میفرماید:
«فاطمه(سلام الله علیها) بعد از پدرش هفتاد و پنج روز زنده بودند، در این دنیا بودند و حزن و شدت بر ایشان غلبه داشت; و جبرئیل امین میآمد خدمت ایشان و به ایشان تعزیت عرض میکرد و مسایلی ازآینده نقل میکرد.» ظاهر روایت این است که در این هفتاد و پنجروز مراوده هایی بوده است; یعنی رفت و آمد جبرئیل زیاد بوده است... البته آن وحی به معنای آوردن احکام، تمام شد به رفتن رسول اکرم....
در هر صورت، من این شرافت و فضیلت را از همه فضایلی که برای حضرت زهرا ذکر کرده اند: با این که آنها هم فضایل بزرگی است این فضیلت را من بالاتر از همه میدانم که برای غیرانبیاعلیهم السلام آن هم نه همه انبیا، برای طبقه بالای انبیا وبعضی اولیایی که در ربته آنهاست، برای کسی دیگر حاصل نشده.(امام خمینی، ۱۱/۱۲/۶۴)
امام خمینی(ره) عاشق خدا بود وشیدای حق. دلداده رسالت بود و جرعه نوش کوثر ولایت. یاد و نام مادرش زهرای اطهر برایش دل انگیز بود و شورآفرین. تقدیر نیزاین دوستداری و جذبه ولایی را زیبا و نیک به هم پیوند داد ومیلاد فرزند را قرین تجلی نور فاطمی در بیستم جمادی الثانی قرار داد. کتاب «مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه»، پرتویاز شیدایی و مهر ولایی اوست و سخنان فوق جلوه شکوه مندی از مهرو معرفت مقام فاطمی.
طاهره وحیدیان
04-04-2012, 12:07 AM
امام(ره) با نقل روایتی معتبر از اصول کافی به عظمت معنوی فاطمه(سلام الله علیها) که همان محدثه بودن است اشاره میکند و آن رامهمترین فضیلت بانوی نمونه اسلام میشمارد. فضیلتی که جز برای طبقه اول انبیاء برای دیگری حاصل نشده است. گفتگو با جبرئیل به مدت هفتاد و پنج روز و سخن گفتن با فرشتگان که به خاطرمکرمت و عظمت فاطمی به حضورش میشتافتند. امام صادق(علیه السلام) در پاسخ فردی که میپرسد: محدث چیست؟ میفرماید: «یاتیه ملک فینکت فیقلبه کیت و کیت».
محدثه کسی است که فرشته به سویش میآید و به قلب او لطایف ونکات آسمانی را یاد آور میشود.
امام باقر(علیه السلام) (http://www.sibtayn.com/fa/index.php?option=com_content&task=section&id=43&Itemid=835) میفرماید: محدث کسی است که فرشته را نمیبیند;اما سخن او را در بیداری میشنود.
وجود فردی که محدث و گوش فرادهنده به حدیث فرشتگان باشد، مورداتفاق تمامی دانشمندان شیعه و سنی است. و از اختصاصات شیعه شمرده نمیشود. مرحوم علامه امینی در بحث «المحدث فی الاسلام»نصوص فراوانی از اهل سنت ذکر میکند که وجود محدث راپذیرفته اند و بر افرادی تطبیق کرده اند.
البته شیعه موارد تطبیقی آن را قبول نکرده، مصادیق و جلوه های آن را در عترت پیامبر(صلی الله علیه وآله) (http://www.sibtayn.com/fa/index.php?option=com_content&task=section&id=37&Itemid=829) و ائمه معصومین علیهم السلام میداند;ولی متون مزبور بیانگر این است که شیعه در مساله وجود محدث در اسلام تنها نیست و دیگر فرق اسلامی نیز آن را پذیرفته اند. ازطرفی، پذیرفتن وجود انسانهایی مورد خطاب فرشتگان به معنای نبوت و پیامبری نیست. حمران ابن اعین میگوید: امام باقر(علیه السلام) بهمن فرمود که علی(علیه السلام) محدث بود. من آن را برای یاران خویش نقل کردم. آنان پرسیدند:
طاهره وحیدیان
04-04-2012, 12:33 AM
چه کسی با او گفتگو میکرد؟ پاسخی نداشتم. به سوی امام باقر(علیه السلام)
برگشتم و پرسش را به وی عرضه داشتم.
حضرت فرمود: فرشته با او سخن میگفت. گفتم منظورتان این است که پیامبر بود؟
حضرت دست خود را حرکت داد و فرمود: خیر، آنان همانند کسانی اندکه همراه حضرت سلیمان و حضرت موسی بودند و یا مثل ذوالقرنین شمرده میشوند.
امام صادق(علیه السلام) نیز در پاسخ به این پرسش میفرماید: خیر، پیامبرنیستند. آنها از علمایند، همانند ذوالقرنین در علم خویش.
در اصول کافی، در باب فرق بین رسول و نبی و محدث، نیز به اینمطلب تصریح شده است. امام باقر و امام صادق علیهما السلام پس ازبیان اینکه امام «محدث» و مورد گفتگو و خطاب فرشتگان است،میفرماید:
«لقد ختم الله بکتابکم و ختم بنبیکم الانبیاء.» با قرآن کتابهای آسمانی پایان یافت و با حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) پیامبری به آخررسید.
بدین ترتیب، «محدث» هرگز به معنای نبوت و پیامبری نیست.
دراین راستا امام خمینی(ره) میفرماید: البته آن وحی به معنای آوردن احکام، تمام شد به رفتن رسول اکرم(صلی الله علیه وآله).
در باره حضرت صدیقه در روایات، دو جهت گفتگو مطرح شده است:
یکی گفتگو با فرشتگان و دیگری حضور جبرئیل نزد آن حضرت.
حضرت امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «فاطمه بنت رسول الله(صلی الله علیه وآله) کانت محدثه و لم تکن نبیه» فاطمه دختر رسول خدا، محدثه بود نه پیامبر.
سپس در ادامه توضیح میدهد که فاطمه را از این جهت محدثه نامیده اند که فرشتگان از آسمان بر او نازل میشدند و همان گونه که با مریم دختر عمران گفتگو داشتند، با او چنین سخن میگفتند:
«یافاطمه، خدای متعال تو را پاک گردانید و از میان تمام زنان عالم برگزید.» شبی حضرت صدیقه(سلام الله علیها) به فرشتگان فرمود: آیا آنزن که از جمیع زنان عالم برتر است، مریم دختر عمران نیست؟
طاهره وحیدیان
04-04-2012, 12:37 AM
جواب دادند: نه، مریم فقط سیده زنان عالم در زمان خویش بود;ولی خدای تعالی تو را بزرگ بانوان جهان در تمام زمانها ازاولین و آخرین قرار داده است. روایتی که امام خمینی از آن یادکرده، چنین است:
«ان فاطمه مکثت بعد رسول الله خمسه و سبعین یوما و قدکان دخلها حزن شدید علی ابیها و کان جبرئل یاتیها فیحسن و یخبرهابما یکون بعدها فی ذریتها و کان علی یکتب ذالک فهذا مصحف فاطمه.» فاطمه بعد از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بیش از هفتاد وپنج روز زنده نماند. داغ پدر اندوهی سخت بر قلبش وارد ساخته بود; به این جهت جبرئیل پی در پی به حضورش میآمد و او را درعزای پدر تسلیت میگفت.خاطر غمین زهرا را تسلی میبخشید و ازمقام و منزلت پدرش، حوادثی که بعد از رحلت او بر فرزندانش وارد میگردید، خبر میداد. امیرمومنان(علیه السلام) آنچه جبرئیل میگفت به رشته تحریر در میآورد. مجموع این سخنان «مصحف فاطمه» را شکل میدهد.
این جهت نیز به شان و منزلت نبوت ارتباط ندارد; زیرا در قرآنکریم از حضرت مریم و سخن گفتن جبرئیل با او یاد میکند. بااینکه آن حضرت پیامبر نبود. امام خمینی در این زمینه مینویسد:
در قرآن کریم آیاتی هست که دلالت میکند بر آنکه اشخاصی که پیغمبر نبودند، ملائکه; بلکه جبرئیل را دیدند و با او سخن گفتند. ما نمونه ای از آن را اینجا یاد میکنیم: (اذ قالتالملائکه یا مریم ان الله اصطفیک و طهرک واصطفیک علی نساءالعالمین) (سوره آل عمران، آیه ۴۲) یعنی چون ملائکه گفتند به مریم که خدا تو را برگزیده و پاکیزه کرده و فضیلت داد برزنهای جهان، پس از آن خدای تعالی حکایت مریم را نقل میکند از«آیه ۴۴» بسیاری از حالات عیسی مسیح و معجرات او را ملائکه برای مریم نقل میکند و از غیب به او اخبار میدهند; و در سوره مریم (آیه ۱۷) میگوید: (فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشراسویا); و قضیه مراوده ملائکه و جبرئیل با مریم در بسیاری ازآیات قرآن مذکور است و خبرهایی که از غیب به او دادند، خداوندنقل میکند.
طاهره وحیدیان
04-04-2012, 12:43 AM
آمدن جبرئیل نزد حضرت صدیقه از عظمت و تعالی روحی و اوج معنوی آن بزرگوار حکایت میکند; زیرا در باره کیفیت ایجاد رابطه جبرئیل و فرشتگان با انسان دو نظریه است. نظریه ای که فلاسفه برآن تاکید دارند، این است که میگویند: انسان تا در طبیعت وماده است، در حجاب است و نمیتواند به ملا اعلی دست یابد. همینکه خود را از معاصی و لذات و تعلقات نفسانی آزاد ساخت، نورمعرفت و ایمان به خدا و ملکوت اعلی در قلبش تجلی میکند.
این نور در بالاترین مرتبه خویش همان جوهر قدسی است که دراصطلاح فلاسفه عقل فعال و در زبان شریعت نبوی روح قدسی نامیده میشود. با ظهور این نور، آنچه در آسمانها و زمینهاست برایش روشن میگردد. و حقایق اشیا را میبیند، همان گونه که نور مادیرا در صورتی که حجاب نباشد مشاهده میکند. در این زمینه به آیاتی نیز استشهاد شده است; برای نمونه خداوند میفرماید:
(و طبع علی قلوبهم فهم لایفقهون) بر دلهای آنها مهر زده شده،پس آنان چیزی نمیفهمند.
(بل ران علی قلوبهم ماکانوا یکسبون) گناهانی که انجام دادندبر دلهای آنان غلبه کرده است.
پس از آنکه فرد از این حجابها دور شد، باطن او معراج معنوی خویش را آغاز میکند; سر ملکوت بر او آشکار شده، آیات بزرگ خداوند را مشاهده میکند. چنانکه خداوند میفرماید:
(لقد رای من آیات ربه الکبری) سپس همین روح قدسی در روح بشری و دنیایی اش تاثیر می نهد. و حقایقی که شهود کرده، در حواس ظاهری مانند بینایی و شنوایی متمثل آشکار میسازد. بدین ترتیب،شخص حقایق ملکوتی را، که در آن عالم حقیقی خارجی و مشخص است،به صورت محسوس مشاهده میکند.
بر اساس این نظریه، تکامل و عروج معنوی و روحی انسان سبب ارتباط با حقایق ملکوت میشود.
طاهره وحیدیان
04-04-2012, 12:44 AM
نظریه دوم این است که روح ولی یا پیامبر سبب نزول فرشتگان نیست، بلکه خداوند فرشته را مامور میکند در پیشگاه ولی خداقرار بگیرد و مسایل را بازگوید. ظواهر ادله نیز بر درستی ایننظر گواهی میدهد. بر اساس این نظریه، تا ظرفیت معنوی و تناسب روحی کامل بین ولی الهی و فرشته نباشد، این نزول ممکن نخواهدشد. قرآن کریم در این زمینه میفرماید:
(الله اعلم حیثیجعل رسالته) (انعام، ۱۲۴) خداوند آگاهتر استکه پیامبری و رسالتخویش را در کدامین جایگاه قرار دهد.
در شان نزول این آیه میخوانیم که: ولید ابن مغیره میگفت: چون ثروتمند هستم و سن بیشتری دارم، باید بر من وحی نازل شود.
خداوند متعال میفرماید: شایستگیها را خداوند میداند. برای ایندر آیه دیگر صبر و یقین را عامل وصول به مقام امامت معرفی مینماید و میفرماید:
(و جعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا لما صبروا و کانو بآیاتنایوقنون) (سجده، ۳۴) از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به فرمانما هدایت میکنند; و این بدان سبب است که آنان صبر پیشه کردندو به آیات ما یقین داشتند.
طاهره وحیدیان
04-04-2012, 12:51 AM
امام خمینی(ره) در این زمینه میفرماید: مساله آمدن جبرئیل برای کسی یک مساله ساده نیست. خیال نشود که جبرئیل برای هرکسی میآید و امکان دارد بیاید. این یک تناسب لازم است بین روح آن کسی که جبرئیل میخواهد بیاید و مقام جبرئیل که روح اعظم است. چه ما قابل بشویم به این که قضیه تنزیل، تنزل جبرئیل، به واسطه روح اعظم خود این ولی است یا پیغمبر است، اوتنزیل میدهد او را و وارد میکند تا مرتبه پایین یا بگوییم که خیر، حق تعالی او را مامور میکند که برو و این مسایل را بگو.
چه آن قسم بگوییم که بعضی اهل نظر میگویند. و چه این قسم بگوییم که بعض از اهل ظاهر میگویند تا تناسب ما بین روح این کسی که جبرئیل میآید پیش او و بین جبرئیل که روح اعظم است نباشد امکان ندارد این معنا... . این فضیلت را من بالاتر ازهمه میدانم که برای غیر انبیاعلیهم السلام آن هم نه همه انبیابرای طبقه بالای ابیناعلیهم السلام و بعضی از اولیایی که دررتبه آنها هست، برای کسی دیگر حاصل نشده.
امید آنکه پرتوی از فیض کوثر قرآن صدیقه طاهره دل و جانمان راروشن سازد و با شناخت هرچه بیشتر آن بانو، گلواژههای تقوا وایمان را در اجتماع خویش متجلی سازیم.
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up2/96088141761230584619.jpg
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.