PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چشم حقیقت بین * آیت الله ملا محمد صادق مجتهد قمی



طاهره وحیدیان
04-01-2012, 08:37 AM
چشم حقیقت بین http://img.tebyan.net/big/1390/12/214211773517256712524210912329017787233.jpg

آیت الله ملا محمد صادق مجتهد قمی

ملا محمّد صادق مجتهد قمی دارای مقامات عرفانی و معنوی بالایی بود. در این رابطه، حكایت های متواتری در مورد کرامات های ایشان نقل گردیده است.



اشاره
از كتاب های تاریخی و رجالی در مورد زمان تولد حاج ملا صادق قمی اثری به دست ما نرسیده است. پدر ملاصادق شخص معروفی نبوده و بنا به ظاهر در همان ابتدای كودكی وی، چشم از جهان فرو بسته است.

او دوران كودكی را با سرپرستی مادرش سپری نمود. محمدصادق پس از تحصیل علوم مقدماتی، در اوان جوانی به اصفهان مهاجرت نمود و ده سال در این شهر به تحصیل ادبیات، فقه، اصول، ریاضی، هیأت و فلسفه پرداخت. غالب تحصیلات ایشان در اصفهان، نزد شیخ محمدتقی اصفهانی - صاحب حاشیه بر معالم - سپری شد.



ملا محمّد صادق مجتهد قمی دارای مقامات عرفانی و معنوی بالایی بود. در این رابطه، حكایت های متواتری در مورد کرامات های ایشان نقل گردیده است.



اشاره
از كتاب های تاریخی و رجالی در مورد زمان تولد حاج ملا صادق قمی اثری به دست ما نرسیده است. پدر ملاصادق شخص معروفی نبوده و بنا به ظاهر در همان ابتدای كودكی وی، چشم از جهان فرو بسته است.

او دوران كودكی را با سرپرستی مادرش سپری نمود. محمدصادق پس از تحصیل علوم مقدماتی، در اوان جوانی به اصفهان مهاجرت نمود و ده سال در این شهر به تحصیل ادبیات، فقه، اصول، ریاضی، هیأت و فلسفه پرداخت. غالب تحصیلات ایشان در اصفهان، نزد شیخ محمدتقی اصفهانی - صاحب حاشیه بر معالم - سپری شد.

طاهره وحیدیان
04-01-2012, 08:38 AM
كرامات
ملا محمّد صادق مجتهد قمی دارای مقامات عرفانی و معنوی بالایی بود. در این رابطه، حكایت های متواتری در مورد کرامات های ایشان نقل گردیده كه به چند نمونه آن اشاره می شود:

نماز باران
مردم قم در یكی از سال های خشكسالی كه زراعت ها در شرف تباهی بود از حاجی درخواست كردند كه نماز باران (استسقا) بخواند.

حاجی دستور داد مردم سه روز، روزه بگیرند و در روز سوم، حاضر شوند. وی در آن روز از حاضران كه بالغ بر هزاران نفر بودند خواست كه همگی پای برهنه و با تحت الحنك گشاده، به حال تضرّع و خشوع به طرف بیرون شهر برای نماز بروند. محلی كه میان پل قدیمی و امامزاده خاك فرج واقع است.* برای نماز انتخاب كردند.

ایشان از زنانی كه بچه شیرخوار داشتند و در مراسم شركت كرده بودند، می خواهد كه بچه های خود را شیر ندهند و از آغوش خود جدا كنند. به این ترتیب، آن بیابان، یك پارچه آكنده از ضجّه، زاری و همهمه مؤمنان و شیون بچه های دور از آغوش مادران بود.

طاهره وحیدیان
04-01-2012, 08:39 AM
در این حال حاجی با كمال خشوع، دست به دعا برمی دارد و از مكبّر می خواهد تا به طرف قبله، «الله اكبر» و در جهت مخالف آن «لا اله الاّ الله» و به جانب راست «سبحان الله و الحمد الله و لا اله الاّ الله و الله اكبر» و به جانب چپ، «لاحول و لا قوّة الاّ بالله العلی العظیم» بگوید.

به تواتر و از افراد مورد اعتماد حاضر در مراسم نماز، نقل شده است، در حالیكه مكبّر این اذكار را می گفت بی درنگ، ابر از افق آن جانب بالا آمد تا در میان آسمان، ابر، از هر چهار طرف به هم رسید و رعد و برق، از نزول باران حكایت می كرد. حاجی فرمود: زودتر نماز بگذاریم كه آسمان مجال نخواهد داد. با اینكه نماز باران را به سادگی برگزار كردند همه نمازگزاران از باران خیس شدند.

چشم حقیقت بین
حجةالاسلام دكتر علی اكبر صادقی از نوادگان ملاصادق به نقل از پدرش آیةالله میرزا مصطفی صادقی آورده است:
سالی در قم بیماری وبا شایع شد و گروه گروه مردم شهر را به دیار دیگر می فرستاد. روزی از همان روزها، مردی خدمت حاجی ملاصادق برای جماعت مغرب و عشا شرفیاب شده بود.

طاهره وحیدیان
04-01-2012, 08:40 AM
حاجی از او در مورد كسانی كه از بیماری «وبا» مرده اند، پرسش نمود و نامبرده گفت: فلان شخص هم در محله باغ پنبه وبا گرفته و وفات كرده است.

حاجی لحظه ای به فكر فرو رفت و پس از آن گفت: آن كس كه می گویی، نمرده است. آن مرد اصرار می كند كه خودم تخته تابوت و جمعیت را در برابر خانه آن آقا دیدم. حاجی باز تكرار كرد كه اشتباه می كنی، ایشان نمرده و از فردا نیز، دیگر در شهر هیچ كس به بیماری وبا نخواهد مرد.

بعد معلوم شد كه آن آقا دچار اسهال و استفراغ شده بود و اطرافیان به گمان اینكه وبا گرفته و به زودی خواهد مرد، مقدمات كفن و دفن و تجهیز او را آماده كرده بودند.

بعد از آن روز، بیماری وبا از قم رخت بست و حاجی به همین مناسبت به خواص خود می گفت: من دفتر حیات و ممات، پیش چشمم گشوده است و از مرده ها و زنده ها می توانم آگاه باشم.

طاهره وحیدیان
04-01-2012, 08:40 AM
حكایتی دیگر
دكتر صادقی از پدرش نقل می كند كه مردی سالخورده همه روزه از محله دوردستی در قم، به محله حاجی می آمد و دستگیره در خانه حاجی را می بوسید. از او می پرسند، چرا به این كار مداومت می كند.

وی گفت: روزی با عیالم كه از او صاحب چند دختر شده بودم، نزاع كردم و با كج خلقی او را ترك كردم و برای نماز، به مسجد حاجی رفتم.

حاجی به طور خصوصی به من فرمود: چرا با عیالت بد رفتاری می كنی، او چه گناهی دارد، زن خوبی است، نباید با خواست خداوند جدال كنی، اكنون برو و با عیالت صلح كن.

همین امشب، نطفه فرزند پسری از تو در وی بسته می شود، اسم او را محمد بگذار! چنین شد كه پسرم با دعای مرحوم حاجی به دنیا آمد. هیچ كس در آن روز از دعوا و تندی من با عیالم خبر نداشت و هیچ كس پیش از من هم، از خانه بیرون نرفته بود تا احتمالاً مطلب را به كسی خبر داده باشد.

منابع :
1- کتاب گنجینه دانشمندان
2- کتاب ستارگان حرم