توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره توبه [9]
امیرحسین
05-10-2011, 06:51 PM
سوره توبه [9]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و 129 آيه است.
توجه به اين نكات قبل از تفسير سوره لازم است:
1- نامهاى اين سوره:
مفسران براى اين سوره نامهاى زيادى كه بالغ بر ده نام مىشود ذكر كردهاند، كه از همه معروفتر «برائت» و «توبه» و «فاضحه» است.
2- تاريخچه نزول سوره:
اين سوره آخرين سوره يا از آخرين سورههايى است كه بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مدينه نازل گرديد، آغاز نزول آن را در سال نهم هجرت مىدانند، و قسمتى از آن پيش از جنگ تبوك، و قسمتى به هنگام آمادگى براى جنگ، و بخش ديگرى از آن پس از مراجعت از جنگ نازل شده است.
آيات آغاز اين سوره كه پيرامون وضع باقيمانده مشركان بود در مراسم حج به وسيله امير مؤمنان على عليه السّلام به مردم ابلاغ شد.
3- محتواى سوره:
قسمت مهمى از اين سوره پيرامون باقيمانده مشركان و بت پرستان و قطع رابطه با آنها، و الغاء پيمانهايى است كه با مسلمانان داشتند.
قسمت مهم ديگرى از اين سوره از منافقان و سرنوشت آنان سخن مىگويد، و به مسلمانان شديدا هشدار مىدهد و نشانههاى منافقان را بر مىشمرد.
بخش ديگرى از اين سوره پيرامون اهميت جهاد در راه خدا و اتحاد صفوف است.
بخش مهم ديگرى از اين سوره به عنوان تكميل بحثهاى گذشته از انحراف اهل كتاب (يهود و نصارى) از حقيقت توحيد، و انحراف دانشمندانشان از وظيفه رهبرى و روشنگرى سخن مىگويد.
و از آنجا كه جامعه اسلامى در آن روز نيازهاى مختلفى پيدا كرده بود، كه مىبايست برطرف گردد، به همين مناسبت بحثى از زكات، و پرهيز از تراكم و كنز ثروت، و لزوم تحصيل علم، و وجوب تعليم افراد نادان را يادآور مىشود.
علاوه بر مباحث فوق، مباحث ديگرى مانند داستان هجرت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله، مسأله ماههاى حرام كه جنگ در آن ممنوع است، موضوع گرفتن جزيه از اقليتهاى دينى و امثال آن به تناسب مطرح گرديده است.
اهميت نكات مختلفى كه در اين سوره به آن اشاره شده به قدرى زياد است كه از پيامبر نقل شده كه فرمود: سوره برائت و توحيد با هفتاد هزار صف از صفوف ملائكه بر من نازل گرديد و هر كدام اهميت اين دو سوره را توصيه مىكردند!
4- چرا اين سوره «بسم الله» ندارد؟
پاسخ اين سؤال را چگونگى شروع اين سوره به ما مىدهد، زيرا اين سوره در واقع با اعلان جنگ به دشمنان پيمان شكن، و اظهار برائت و بيزارى و پيش گرفتن يك روش محكم و سخت در مقابل آنان آغاز شده است، و روشنگر خشم خداوند نسبت به اين گروه است و با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» كه نشانه صلح و دوستى و محبت و بيان كننده صفت رحمانيت و رحيميت خداست، تناسب ندارد.
امیرحسین
05-10-2011, 06:52 PM
(آيه 1)- پيمانهاى مشركان الغاء مىشود! در محيط دعوت اسلام گروههاى مختلفى وجود داشتند. گروهى با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هيچ گونه پيمانى نداشتند، و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مقابل آنها نيز هيچ گونه تعهدى نداشت.
گروههاى ديگرى در «حديبيه» و مانند آن پيمان ترك مخاصمه با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بسته بودند. در اين ميان بعضى از طوائفى كه با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پيمان بسته بودند، يك جانبه و بدون هيچ مجوزى پيمانشان را به خاطر همكارى آشكار با دشمنان اسلام شكستند، و يا در صدد از ميان بردن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله برآمدند.
اين آيه به تمام مشركان- بت پرستان- اعلام مىكند كه: هرگونه پيمانى با مسلمانان داشتهاند، لغو خواهد شد، مىگويد: «اين اعلام برائت و بيزارى خداوند و پيامبرش از مشركانى كه با آنها عهد بستهايد، مىباشد» (بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
از روايات اسلامى استفاده مىشود كه على عليه السّلام مأمور شد در آن روز چهار موضوع را به مردم ابلاغ كند:
1- الغاى پيمان مشركان.
2- عدم حق شركت آنها در مراسم حجّ در سال آينده.
3- ممنوع بودن طواف افراد عريان و برهنه كه تا آن زمان در ميان مشركان رائج بود.
4- ممنوع بودن ورود مشركان در خانه خدا.
(آيه 2)- سپس براى آنها يك مهلت چهار ماهه قائل مىشود، كه در اين مدت بيانديشند، و وضع خود را روشن سازند، و پس از انقضاى چهار ماه يا بايد دست از آيين بت پرستى بكشند و يا آماده پيكار گردند، مىگويد: «چهار ماه در زمين آزادانه به هر كجا مىخواهيد برويد» (فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ).
ولى بعد از چهار ماه وضع دگرگون خواهد شد «اما بدانيد كه شما نمىتوانيد خداوند را ناتوان سازيد، و از قلمرو قدرت او بيرون رويد» (وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ).
و نيز بدانيد كه: «خداوند كافران مشرك و بت پرست را سر انجام خوار و رسوا خواهد ساخت» (وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكافِرِينَ).
(آيه 3)- آنها كه پيمانشان محترم است: قرآن بار ديگر موضوع الغاى پيمانهاى مشركان را با تأكيد بيشترى عنوان كرده و حتى تاريخ اعلام آن را تعيين مىكند و مىگويد: «اين اعلامى است از طرف خدا و پيامبرش به عموم مردم در روز حج اكبر (روز عيد قربان) كه خداوند و فرستاده او از مشركان بيزارند» (وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ).
در حقيقت خداوند مىخواهد با اين اعلام عمومى در سرزمين مكّه و آن هم در آن روز بزرگ راههاى بهانه جويى دشمن را ببندد و زبان بدگويان را قطع كند تا نگويند ما را غافلگير ساختند و ناجوانمردانه به ما حمله كردند.
سپس روى سخن را به خود مشركان كرده و از طريق تشويق و تهديد براى هدايت آنها كوشش مىكند، نخست مىگويد: «اگر توبه كنيد (و به سوى خدا باز گرديد و دست از آيين بت پرستى برداريد) به نفع شماست» (فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ).
يعنى قبول آيين توحيد به نفع شما و جامعه شما و دنيا و آخرت خودتان است و اگر نيك بينديشيد همه نابسامانيهايتان در پرتو آن، سامان مىيابد، نه اين كه سودى براى خدا و پيامبر در برداشته باشد.
بعد به مخالفان متعصب و لجوج هشدار مىدهد كه: «اگر (از اين فرمان كه ضامن سعادت خودتان است) سرپيچى كنيد بدانيد هرگز نمىتوانيد خداوند را ناتوان سازيد» و از قلمرو قدرت او بيرون رويد (وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ).
و در پايان آيه به كسانى كه با سرسختى مقاومت مىكنند اعلام خطر مىنمايد و مىگويد: «كافران بت پرست را به عذاب دردناك بشارت ده» (وَ بَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذابٍ أَلِيمٍ).
امیرحسین
05-10-2011, 06:52 PM
(آيه 4)- اين الغاى يك جانبه پيمانهاى مشركان، مخصوص كسانى بود كه نشانههايى بر آمادگى براى پيمان شكنى از آنها ظاهر شده بود، لذا در اين آيه يك گروه را استثنا كرده، مىگويد: «مگر آن دسته از مشركين كه با آنها پيمان بستهايد و هيچ گاه بر خلاف شرايط پيمان گام برنداشتند و كم و كسرى در آن ايجاد نكردند، و نه احدى را بر ضد شما تقويت نمودند» (إِلَّا الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً).
«در مورد اين گروه تا پايان مدت به عهد و پيمانشان وفادار باشيد» (فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى مُدَّتِهِمْ) «زيرا خداوند پرهيزكاران (و آنها را كه از هرگونه پيمان شكنى و تجاوز اجتناب مىكنند) دوست مىدارد» (إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ).
(آيه 5)- شدت عمل توأم با نرمش: در اينجا وظيفه مسلمانان پس از پايان مدت مهلت مشركان، يعنى چهار ماه بيان شده است و شديدترين دستور را در باره آنها صادر كرده، مىگويد: «هنگامى كه ماههاى حرام (مهلت چهار ماهه) پايان گيرد، بت پرستان را هر كجا يافتيد به قتل برسانيد» (فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ).
سپس مىگويد: «آنها را بگيريد و اسير كنيد» (وَ خُذُوهُمْ).
«و آنها را در حلقه محاصره قرار دهيد» (وَ احْصُرُوهُمْ).
«و در كمين آنها در هر نقطهاى بنشينيد و راهها را بر آنها ببنديد» (وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ).
اين شدت عمل به خاطر آن است كه برنامه اسلام ريشه كن ساختن بت پرستى از روى كره زمين بوده، زيرا بت پرستى مذهب و آيين نيست كه محترم شمرده شود.
ولى اين شدت و خشونت نه به مفهوم اين است كه راه بازگشت به روى آنها بسته شده باشد، بلكه در هر جا و در هر لحظه بخواهند مىتوانند جهت خود را تغيير دهند، لذا بلافاصله اضافه مىكند: «اگر آنها توبه كنند و به سوى حق بازگردند و نماز را برپا دارند و زكات را ادا كنند، آنها را رها سازيد» و مزاحمشان نشويد (فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ).
«زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است»، و كسى را كه به سوى او بازگردد، از خود نمىراند (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
امیرحسین
05-10-2011, 06:52 PM
(آيه 6)- سپس اين موضوع را با دستور ديگرى تكميل مىكند تا ترديدى باقى نمانده كه هدف اسلام از اين دستور تعميم توحيد و آيين حق و عدالت است، نه استعمار و استثمار و قبضه كردن اموال يا سرزمينهاى ديگران، مىگويد: «اگر يكى از بت پرستان از تو درخواست پناهندگى كند به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود» (وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ).
يعنى در نهايت آرامش با او رفتار كن، و مجال انديشه و تفكر را به او بده تا آزادانه به بررسى محتواى دعوت تو بپردازد، و اگر نور هدايت بر دل او تابيد آن را بپذيرد.
بعد اضافه مىكند كه: «او را پس از پايان مدت مطالعه به جايگاه امن و امانش برسان» تا كسى در اثناء راه مزاحم او نگردد (ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ).
و سر انجام علت اين دستور سازنده را چنين بيان مىكند: «اين به خاطر آن است كه آنها قومى بىاطلاع و ناآگاهند» (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ).
بنابراين اگر درهاى كسب آگاهى به روى آنها بازگردد، اين اميد مىرود كه از بت پرستى كه زاييده جهل و نادانى است خارج شوند، و به راه توحيد و خدا كه مولود علم و دانش است گام بگذارند.
(آيه 7)- تجاوزكاران پيمان شكن! همان گونه كه در آيات قبل ديديم اسلام پيمانهاى مشركان و بت پرستان را- مگر گروه خاصى- لغو كرد، تنها چهار ماه به آنها مهلت داد تا تصميم خود را بگيرند، در اينجا دليل و علت اين كار را بيان مىكند، نخست به صورت استفهام انكارى مىگويد: «چگونه ممكن است مشركان عهد و پيمانى نزد خدا و نزد پيامبرش داشته باشند»؟! (كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ).
يعنى آنها با اين اعمال و اين همه كارهاى خلافشان نبايد انتظار داشته باشند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بطور يك جانبه به پيمانهاى آنها وفادار باشد.
بعد بلافاصله يك گروه را كه در اعمال خلاف و پيمان شكنى با ساير مشركان شريك نبودند استثنا كرده، مىگويد: «مگر كسانى كه با آنها نزد مسجد الحرام پيمان بستيد» (إِلَّا الَّذِينَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).
«اين گروه مادام كه به پيمانشان در برابر شما وفادار باشند شما هم وفادار بمانيد» (فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ).
«زيرا خداوند پرهيزكاران (و آنها را كه از هرگونه پيمان شكنى اجتناب مىورزند) دوست دارد» (إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ).
امیرحسین
05-10-2011, 06:53 PM
(آيه 8)- در اين آيه موضوع فوق با صراحت و تأكيد بيشترى بيان شده است، و باز به صورت استفهام انكارى مىگويد: «چگونه (ممكن است عهد و پيمان آنها را محترم شمرد) در حالى كه اگر آنها بر شما غالب شوند هيچ گاه نه مراعات خويشاوندى با شما را مىكنند و نه پيمان را» (كَيْفَ وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً).
بعد قرآن اضافه مىكند كه هيچ گاه فريب سخنان دلنشين و الفاظ به ظاهر زيباى آنها را نخوريد زيرا: «آنها مىخواهند شما را با دهانها (و سخنان) خود راضى كنند، ولى دلهاى آنها از اين موضوع ابا دارد» (يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبى قُلُوبُهُمْ).
و در پايان آيه اشاره به ريشه اصلى اين موضوع كرده، مىگويد: «و بيشتر آنها فاسق و نافرمانبردارند» (وَ أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ).
(آيه 9)- در اين آيه يكى از نشانههاى فسق و نافرمانبردارى آنها را چنين توضيح مىدهد: «آنها آيات خدا را با بهاى كمى معامله كردند، و به خاطر منافع زود گذر مادى و ناچيز خود، مردم را از راه خدا باز داشتند» (اشْتَرَوْا بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِهِ).
بعد مىگويد: «چه عمل بدى آنها انجام مىدادند» (إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ). هم خود را از سعادت و هدايت و خوشبختى محروم مىساختند، و هم سدّ راه ديگران مىشدند، و چه عملى از اين بدتر!
(آيه 10)- در اين آيه بار ديگر گفتار سابق را تأكيد مىكند كه: «اين مشركان اگر دستشان برسد، در باره هيچ فرد با ايمانى كمترين ملاحظه خويشاوندى و عهد و پيمان را نخواهند كرد» (لا يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً).
«چرا كه اينها اصولا مردمى تجاوزكارند» (وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ).
نه تنها در باره شما، در مورد هر كس كه توانايى داشته باشند دست به تجاوز مىزنند.
امیرحسین
05-10-2011, 09:38 PM
(آيه 11)- يكى از فنون فصاحت و بلاغت آن است كه مطالب پر اهميت را با تعبيرات گوناگون براى تأكيد و جا افتادن مطلب تكرار كنند، و از آنجا كه مسأله ضربه نهايى بر پيكر بت پرستى در محيط اسلام و برچيدن آخرين آثار آن از مسائل بسيار مهم بوده است، بار ديگر قرآن مجيد مطالب گذشته را با عبارات تازهاى بيان مىكند.
نخست مىگويد: «اگر مشركان توبه كنند و نماز را برپا دارند و زكات را بپردازند برادر دينى شما هستند» (فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ).
و در پايان آيه اضافه مىكند: «ما آيات خود را براى آنها كه آگاهند شرح مىدهيم» (وَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ).
(آيه 12)- «اما اگر آنها همچنان به پيمان شكنى خود ادامه دهند، و عهد خود را زير پا بگذارند، و آيين شما را مورد مذمت قرار داده، و به تبليغات سوء خود ادامه دهند، شما با پيشوايان اين گروه كافر پيكار كنيد» (وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ).
و سر چشمههاى گمراهى و ضلالت و ظلم را ببنديد.
«چرا كه عهد و پيمان آنها كمترين ارزشى ندارد» (إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ).
درست است كه آنها با شما پيمان ترك مخاصمه بستهاند، ولى اين پيمان با نقض شدن مكرر و آمادگى براى نقض در آينده اصلا اعتبار و ارزشى نخواهد داشت.
«تا (با توجه به اين شدت عمل و با توجه به اين كه راه بازگشت به روى آنها باز است) از كار خود پشيمان شوند و دست بردارند» (لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ).
امیرحسین
05-10-2011, 09:38 PM
(آيه 13)- در اين آيه براى تحريك مسلمانان و دور ساختن هرگونه سستى و ترس و ترديد در اين امر حياتى از روح و فكر آنها، مىگويد: «چگونه شما با گروهى پيكار نمىكنيد كه پيمانهايشان را شكستند، و تصميم گرفتند پيامبر را از سرزمين خود خارج كنند» (أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ).
شما آغازگر مبارزه لغو پيمان نبودهايد كه نگران و ناراحت باشيد، بلكه «مبارزه و پيمان شكنى در آغاز از آنها شروع شده است» (وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ).
و اگر ترديد بعضى از شما در پيكار با آنها به خاطر ترس است، اين ترس كاملا بىجاست، «آيا شما از اين افراد بىايمان مىترسيد، در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او و از مخالفت فرمانش بترسيد، اگر به راستى شما ايمان داريد» (أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).
(آيه 14)- در اين آيه وعده پيروزى قطعى به مسلمانان مىدهد و مىگويد:
«با آنها پيكار كنيد كه خداوند آنها را به دست شما مجازات مىكند» (قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ).
نه فقط مجازات مىكند بلكه «خوار و رسوايشان مىسازد و شما را بر آنها پيروز مىگرداند» (وَ يُخْزِهِمْ وَ يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ).
و به اين ترتيب «دلهاى گروهى از مؤمنان را (كه تحت فشار و شكنجه سخت اين گروه سنگدل قرار گرفته و در اين راه قربانيهايى داده بودند) شفا مىدهد» و بر جراحات قلب آنها از اين راه مرهم مىنهد» (وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ).
(آيه 15)- در اين آيه اضافه مىكند كه: خداوند در پرتو پيروزى شما و شكست آنها «خشم دلهاى مؤمنان را فرو مىنشاند» (وَ يُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند توبه هر كسى را كه بخواهد (و مصلحت بداند) مىپذيرد» (وَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلى مَنْ يَشاءُ).
«و خداوند دانا و حكيم است» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).
از نيات توبه كنندگان آگاه و دستورهايى را كه در باره آنها و همچنين پيمان شكنان داده است حكيمانه مىباشد.
جملههاى اخير بشارتى است به اين كه چنين افرادى در آينده به سوى مسلمانها خواهند آمد و توفيق الهى به خاطر آمادگى روحيشان شامل حال آنها خواهد بود.
امیرحسین
05-10-2011, 09:38 PM
(آيه 16)- در اين آيه مسلمانان را از طريق ديگرى تشويق به جهاد كرده، متوجه مسؤوليت سنگين خود در اين قسمت مىكند كه نبايد تصور كنيد، تنها با ادعاى ايمان همه چيز درست خواهد شد، بلكه صدق نيت و درستى گفتار، و واقعيت ايمان شما در مبارزه با دشمنان، آن هم يك مبارزه خالصانه و دور از هرگونه نفاق، روشن مىشود.
نخست مىگويد: «آيا گمان كرديد شما به حال خودتان رها مىشويد؟ و در ميدان آزمايش قرار نخواهيد گرفت، در حالى كه هنوز مجاهدين شما، و همچنين كسانى كه جز خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان محرم اسرارى براى خود انتخاب نكردهاند، مشخص نشدهاند»؟ (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً).
در حقيقت جمله فوق دو مطلب را به مسلمانان گوشزد مىكند، و آن اين كه تنها با اظهار ايمان كارها سامان نمىيابد، و شخصيت اشخاص روشن نمىشود، بلكه با دو وسيله آزمايش، مردم آزمون مىشوند.
نخست جهاد در راه خدا، و براى محو آثار شرك و بت پرستى و دوم ترك هرگونه رابطه و همكارى با منافقان و دشمنان، كه اولى دشمنان خارجى را بيرون مىراند و دومى دشمنان داخلى را.
و در پايان آيه به عنوان اخطار و تأكيد مىفرمايد: «خداوند از آنچه انجام مىدهيد آگاه است» (وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ).
(آيه 17)- عمران مسجد در صلاحيت همه كس نيست: از جمله موضوعاتى كه بعد از لغو پيمان مشركان و حكم جهاد با آنان ممكن بود براى بعضى مطرح گردد، اين بود كه چرا ما اين گروه عظيم را از خود برانيم و اجازه ندهيم به مسجد الحرام براى مراسم حج قدم بگذارند، در حالى كه شركت آنان در اين مراسم از هر نظر مايه آبادى است، هم آبادى بناء مسجد الحرام از طريق كمكهاى مالى و هم آبادى معنوى از نظر افزايش جمعيت در اطراف خانه خدا! قرآن به اين گونه افكار واهى و بىاساس پاسخ مىگويد، و تصريح مىكند:
«مشركان حق ندارند مساجد خدا را آباد كنند در حالى كه صريحا به كفر خود گواهى مىدهند» (ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِينَ عَلى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ).
سپس به دليل و فلسفه اين حكم اشاره كرده، مىگويد: «اينها (به خاطر نداشتن ايمان) اعمالشان نابود مىشود و بر باد مىرود» و در پيشگاه خدا كمترين وزن و قيمتى ندارد (أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ).
و به همين دليل «آنها جاودانه در آتش دوزخ باقى مىمانند» (وَ فِي النَّارِ هُمْ خالِدُونَ).
خداوند پاك و منزه است، و خانه او نيز بايد پاك و پاكيزه باشد و دستهاى آلودگان از خانه خدا و مساجد بايد بكلى قطع گردد.
امیرحسین
05-10-2011, 09:40 PM
(آيه 18)- در اين آيه براى تكميل اين سخن شرايط آباد كنندگان مساجد و كانونهاى پرستش و عبادت را ذكر مىكند، و براى آنها پنج شرط مهم بيان مىدارد و مىگويد: «تنها كسانى مساجد خدا را آباد مىسازند كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند» (إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ).
اين اشاره به شرط اول و دوم است، كه جنبه اعتقادى و زير بنايى دارد.
بعد به شرطهاى سوم و چهارم اشاره كرده، مىگويد: «و نماز را برپا دارند و زكات را بدهند» (وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ).
يعنى ايمانش به خدا و روز رستاخيز تنها در مرحله ادعا نباشد، بلكه با اعمال پاكش آن را تأييد كند، هم پيوندش با خدا محكم باشد و نماز را به درستى انجام دهد، و هم پيوندش با خلق خدا، و زكات را بپردازد.
سر انجام به آخرين شرط اشاره كرده، مىگويد «و جز از خدا نترسند» (وَ لَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ).
قلبشان مملو از عشق به خداست و تنها احساس مسؤوليت در برابر فرمان او مىكنند بندگان ضعيف را كوچكتر از آن مىشمرند كه بتوانند در سرنوشت مسلمانان و در آبادى كانون عبادت آنان تأثيرى داشته باشند.
و در پايان اضافه مىكند: «اين گروه كه داراى چنين صفاتى هستند ممكن است هدايت شوند» (فَعَسى أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ). و به هدف خود برسند و در عمران و آبادى مساجد خدا بكوشند و از نتايج بزرگ آن بهرهمند شوند.
اهميت بناى مساجد:
در باره اهميت بناى مسجد احاديث فراوانى از طرق اهل بيت عليهم السّلام و اهل سنت رسيده است.
از جمله، از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين نقل شده كه فرمود: «كسى كه مسجدى بنا كند هر چند به اندازه لانه مرغى بوده باشد، خداوند خانهاى در بهشت براى او بنا خواهد ساخت».
ولى امروز آنچه بيشتر اهميت دارد، عمران و آبادى معنوى مساجد است.
و بايد مسجد، مركزى براى جوانان با ايمان گردد، نه اين كه تنها مركز بازنشستگان و از كار افتادگان شود.
مسجد بايد كانونى براى فعالترين قشرهاى اجتماع باشد، نه مركز افراد بيكار، و بىحال و خواب آلودهها!
امیرحسین
05-10-2011, 09:41 PM
(آيه 19)-
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و سه آيه بعد نقل شده كه: «شيبه» و «عباس» هر كدام بر ديگرى افتخار مىكرد و در اين باره مشغول به سخن بودند كه على عليه السّلام از كنار آنها گذشت، و پرسيد: به چه چيز افتخار مىكنيد؟
«عباس» گفت: امتيازى به من داده شده كه احدى ندارد، و آن مسأله آب دادن به حجّاج خانه خداست.
«شبيه» گفت من تعمير كننده مسجد الحرام (و كليددار خانه كعبه) هستم.
على عليه السّلام فرمود: با اين كه از شما حيا مىكنم بايد بگويم كه با اين سن كم افتخارى دارم كه شما نداريد، آنها پرسيدند كدام افتخار؟! فرمود: من با شمشير جهاد كردم تا شما ايمان به خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آورديد.
«عباس» خشمناك برخاست و دامن كشان به سراغ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد (و به عنوان شكايت) گفت: آيا نمىبينى على چگونه با من سخن مىگويد؟
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: على را صدا كنيد، هنگامى كه به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد فرمود چرا اين گونه با عمويت (عباس) سخن گفتى؟
على عليه السّلام عرض كرد: اى رسول خدا! اگر من او را ناراحت ساختم با بيان حقيقتى بوده است، در برابر گفتار حق هر كس مىخواهد ناراحت شود، و هر كس مىخواهد خشنود! جبرئيل نازل شد و گفت: اى محمد! پروردگارت به تو سلام مىفرستد، و مىگويد اين آيات را بر آنها بخوان أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ ....
تفسير:
مقياس افتخار و فضيلت! همان گونه كه در شأن نزول خوانديم مطابق روايتى كه در بسيارى از معروفترين كتب اهل سنت نقل شده اين آيات در مورد على عليه السّلام و بيان فضائل او نازل شده، و در عين حال مكمل بحث آيات گذشته است.
آيه مىگويد: «آيا سيراب كردن حاجيان خانه خدا و عمران مسجد الحرام را همانند كار كسى قرار داديد كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد و در راه خدا جهاد كرده است؟ اين دو هيچ گاه در نزد خدا يكسان نيستند و خداوند جمعيت ستمكار را هدايت نمىكند» (أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ).
از تواريخ چنين برمىآيد كه قبل از اسلام منصب «سِقايَةَ الْحاجِّ» در رديف نصب كليددارى خانه كعبه و از مهمترين مناصب محسوب مىشد.
امیرحسین
05-10-2011, 09:41 PM
(آيه 20)- در اين آيه به عنوان تأكيد و توضيح مىفرمايد: «كسانى كه ايمان آوردند، و هجرت نمودند، و در راه خدا با مال و جان خود جهاد كردند، اينها در پيشگاه خداوند مقامى برتر و بزرگتر دارند» (الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ).
«و اينها به افتخار بزرگى نائل شدهاند» (أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ).
(آيه 21)- در اين آيه مىگويد خداوند سه موهبت بزرگ در برابر اين سه كار مهم (ايمان، هجرت و جهاد) به آنها مىبخشد:
1- «پروردگارشان آنها را به رحمت گسترده خود بشارت مىدهد» و از آن بهرهمند مىسازد (يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ).
2- «آنها را از رضايت و خشنودى خويش بهرهمند مىكند» (وَ رِضْوانٍ).
3- «و باغهايى از بهشت در اختيار آنها مىگذارد كه نعمتهايش دائمى و هميشگى است» (وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِيها نَعِيمٌ مُقِيمٌ).
(آيه 22)- در اين آيه براى تأكيد بيشتر اضافه مىكند: «جاودانه در آن تا ابد خواهند ماند» (خالِدِينَ فِيها أَبَداً). «زيرا نزد خداوند پاداشهاى عظيم است» كه در برابر اعمال بندگان به آنها مىبخشد (إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ).
(آيه 23)- همه چيز فداى هدف و براى خدا! آخرين وسوسه و بهانهاى كه ممكن بود براى گروهى از مسلمانان در برابر دستور پيكار با بت پرستان پيدا شود- و طبق بعضى از تفاسير پيدا شد- اين بود كه آنها فكر مىكردند كه از يك سو در ميان مشركان و بت پرستان، خويشاوندان و بستگان نزديك آنها وجود دارند و اگر بنا شود با همه مشركان پيكار كنند بايد از خويشاوندان و قبيله خود چشم بپوشند! از سوى ديگر سرمايهها و تجارت آنان تا حد زيادى در دست مشركان بود، با آمد و شد آنها به مكّه آن را رونق مىبخشيدند.
و از سوى سوم خانههاى مرفّه و نسبتا آبادى در مكّه داشتند كه در صورت درگيرى با مشركان ممكن بود به ويرانى بكشد.
آيه شريفه با بيان قاطعى به اين گونه اشخاص پاسخ صريح مىدهد، نخست مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! پدران و برادران خود را در صورتى كه كفر را بر ايمان مقدم دارند يار و ياور و متحد و ولى خود قرار ندهيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمانِ).
سپس به عنوان تأكيد اضافه مىكند: «كسانى كه از شما آنها را به يارى، دوستى و ولايت برگزينند ستمگرند» (وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
چه ظلمى از اين بالاتر كه انسان با پيوند دوستى با بيگانگان و دشمنان حق، هم به خويشتن ستم كند و هم به جامعهاى كه تعلق به آن دارد، و هم به فرستاده خدا!
امیرحسین
05-10-2011, 09:41 PM
(آيه 24)- در اين آيه به خاطر اهميت فوق العاده موضوع، همين مطلب با شرح و تأكيد و تهديد بيشترى بيان مىشود، روى سخن را به پيامبر كرده، مىفرمايد: «به آنها بگو: اگر پدران، و فرزندان و برادران و همسران و طايفه شما، و اموالى كه به دست آوردهايد، و تجارتى كه از كساد آن بيم داريد و مساكن مرفهى كه مورد رضايت و علاقه شماست، در نظرتان محبوبتر از خدا و پيامبر او و جهاد در راهش مىباشد، در انتظار باشيد كه مجازات و كيفر شديدى از ناحيه خدا بر شما نازل گردد» (قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ).
و از آنجا كه ترجيح اين امور بر رضاى خدا و جهاد يك نوع نافرمانبردارى و فسق آشكار است و دلباختگان زرق و برق زندگى مادى شايستگى هدايت الهى را ندارند در پايان آيه اضافه مىكند: «و خداوند گروه نافرمانبردار را هدايت نمىكند» (وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ).
آنچه در آيات فوق مىخوانيم مفهومش بريدن پيوندهاى دوستى و محبت با خويشاوندان و ناديده گرفتن سرمايههاى اقتصادى و سوق دادن به ترك عواطف انسانى نيست، بلكه منظور اين است كه بر سر دو راهيها نبايد عشق زن و فرزند و مال و مقام و خانه و خانواده مانع از اجراى حكم خدا و گرايش به جهاد گردد و انسان را از هدف مقدسش باز دارد.
لذا اگر انسان بر سر دو راهى نباشد رعايت هر دو بر او لازم است.
آيات فوق به عنوان يك شعار، بايد به تمام فرزندان و جوانان مسلمانان تعليم گردد تا روح فداكارى و سلحشورى و ايمان در آنها زنده شود، و بتوانند دين خدا و ميراثهاى خود را پاسدارى كنند.
امیرحسین
05-10-2011, 09:41 PM
(آيه 25)- انبوه جمعيت به تنهايى كارى نمىكند: در آيات گذشته ديديم كه خداوند مسلمانان را دعوت به فداكارى همه جانبه در مسير جهاد و برانداختن ريشه شرك و بت پرستى مىكند، و به آنها كه عشق زن و فرزند، اقوام و خويشاوندان، و مال و ثروت آن چنان روحشان را فراگرفته كه حاضر به فداكارى و جهاد نيستند، شديدا اخطار مىكند.
به دنبال آن به مسأله مهمى اشاره مىكند كه هر رهبرى در لحظات حساس بايد پيروان خود را به آن متوجه سازد، و آن اين كه: اگر عشق مال و فرزند گروهى از افراد ضعيف الايمان را از جهاد بزرگى كه با مشركان در پيش داشتند باز دارد، نبايد گروه مؤمنان راستين از اين موضوع نگرانى به خود راه دهند، براى اين كه خداوند نه در آن روزهايى كه نفراتشان كم بود (مانند ميدان جنگ بدر) آنها را تنها گذارد، و نه در آن روز كه جمعيتشان چشم پر كن بود (مانند ميدان جنگ حنين)، انبوه جمعيت دردى را از آنها دوا كرد، بلكه در هر حال يارى خدا و مددهاى او بود كه باعث پيروزيشان شد.
لذا نخست مىگويد: «خداوند شما را در ميدانهاى بسيارى يارى كرد» (لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَواطِنَ كَثِيرَةٍ).
عدد ميدانهاى نبرد اسلام و كفر در زمان پيامبر به هشتاد مىرسد.
سپس اضافه مىكند: «و در روز حنين شما را يارى نمود، در آن روز كه فزونى جمعيتتان مايه اعجاب شما بود ولى هيچ مشكلى را براى شما حل نكرد» (وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً).
تعداد لشكر اسلام را در اين جنگ دوازده هزار نفر نوشتهاند كه در هيچ يك از جنگهاى اسلامى تا آن روز اين عدد سابقه نداشت، آن چنانكه بعضى از مسلمانان مغرورانه گفتند: «لن نغلب اليوم» هيچ گاه با اين همه جمعيت امروز شكست نخواهيم خورد! اما اين انبوه جمعيت كه گروهى از آنها از افراد تازه مسلمان و ساخته نشده بودند، موجب فرار لشكر و شكست ابتدايى شدند.
اين شكست ابتدايى چنان بود كه قرآن اضافه مىكند: «و زمين با آن همه وسعتش بر شما تنگ شد» (وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ).
«سپس پشت به دشمن كرده و فرار نموديد» (ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ).
امیرحسین
05-10-2011, 09:42 PM
(آيه 26)- در اين موقع كه سپاه اسلام در اطراف سرزمين حنين پراكنده شده بود، و جز گروه كمى با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله باقى نمانده بودند، و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله به خاطر فرار آنها شديدا نگران و ناراحت بود، «خداوند آرامش و اطمينان خويش را بر پيامبرش و بر مؤمنان فرستاد» (ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ).
«و هم چنين لشكريانى كه شما نمىديديد، (براى تقويت و ياريتان) فرو فرستاد» (وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها).
و در پايان نتيجه نهايى جنگ «حنين» را چنين بيان مىكند: «خداوند افراد بىايمان و بت پرست را كيفر داد» (وَ عَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا). گروهى كشته و گروهى اسير و جمعى پا به فرار گذاردند آن چنان كه از دسترس ارتش اسلام خارج شدند.
«و اين است كيفر افراد بىايمان»! (وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ).
(آيه 27)- ولى با اين حال درهاى توبه و بازگشت را به روى اسيران و فراركنندگان از كفار باز گذارد كه اگر مايل باشند به سوى خدا باز گردند و آيين حق را بپذيرند، چنانكه قرآن مىگويد: «سپس خداوند بعد از اين جريان توبه هر كس را بخواهد (و او را شايسته و آماده براى توبه واقعى بداند) مىپذيرد» (ثُمَّ يَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عَلى مَنْ يَشاءُ).
«چرا كه خداوند آمرزنده و مهربان است» (وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
و هيچ گاه درهاى توبه را به روى كسى نمىبندد، و از رحمت گسترده خود كسى را نوميد نمىسازد.
غزوه عبرتانگيز حنين:
در آخر ماه رمضان يا در ماه شوال سنه هشتم هجرت بود كه رؤساى طايفه «هوازن» نزد «مالك بن عوف» جمع شدند و اموال و فرزندان و زنان خود را به همراه آوردند تا به هنگام درگيرى با مسلمانان هيچ كس فكر فرار در سر نپروراند و به اين ترتيب وارد سرزمين «اوطاس» شدند.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پرچم بزرگ لشكر را بست و به دست على عليه السّلام داد. دو هزار نفر از مسلمانانى كه در فتح مكّه اسلام را پذيرفته بودند به اضافه ده هزار نفر سربازان اسلام كه همراه پيامبر براى فتح مكّه آمده بودند براى ميدان جنگ حركت كردند.
هنگامى كه پيامبر نماز صبح را با ياران خواند فرمان داد به طرف سرزمين «حنين» سرازير شدند، در اين موقع بود كه ناگهان لشكر «هوازن» از هر سو مسلمانان را زير رگبار تيرهاى خود قرار دادند. گروهى كه در مقدمه لشكر قرار داشتند (و در ميان آنها تازه مسلمانان مكّه بودند) فرار كردند، و اين امر سبب شد كه باقيمانده لشكر به وحشت بيفتند و فرار كنند.
خداوند در اينجا آنها را با دشمنان به حال خود واگذارد و موقتا دست از حمايت آنها برداشت زيرا به جمعيت انبوه خود مغرور بودند، و آثار شكست در آنان آشكار گشت.
اما على عليه السّلام كه پرچمدار لشكر بود با عده كمى در برابر دشمن ايستادند و همچنان به پيكار ادامه دادند.
در اين هنگام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به عباس كه صداى بلند و رسايى داشت دستور داد فورا از تپهاى كه در آن نزديكى بود بالا رود و به مسلمانان فرياد زند:
«اى گروه مهاجران و انصار! و اى ياران سوره بقره! و اى اهل بيعت شجره! به كجا فرار مىكنيد؟ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اينجاست»! هنگامى كه مسلمانان صداى عباس را شنيدند بازگشتند و گفتند: «لبّيك، لبّيك» و حمله سختى از هر جانب به سپاه دشمن كردند. آن چنان كه حدود يك صد نفر از سپاه دشمن كشته شد و اموالشان به غنيمت به دست مسلمانان افتاد و گروهى نيز اسير شدند.
پس از پايان جنگ نمايندگان و رئيس قبيله هوازن خدمت پيامبر آمدند و اسلام را پذيرفتند و پيامبر محبت زياد به آنها كرد.
امیرحسین
05-10-2011, 09:42 PM
(آيه 28)- مشركان حق ورود به مسجد الحرام را ندارند! يكى از فرمانهاى چهارگانهاى كه على عليه السّلام در مراسم حج سال نهم هجرت، به مردم مكّه ابلاغ كرد اين بود كه از سال آينده هيچ يك از مشركان حق ورود به مسجد الحرام و طواف خانه كعبه را ندارد، اين آيه اشاره به اين موضوع و فلسفه آن كرده، مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! مشركان آلوده و ناپاكند، بنابراين نبايد بعد از امسال نزديك مسجدالحرام شوند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا).
سپس در پاسخ افراد كوته بينى كه اظهار مىداشتند اگر پاى مشركان از مسجد الحرام قطع شود، كسب و كار و تجارت ما از رونق مىافتد، و فقير و بيچاره خواهيم شد، مىگويد: «و اگر از فقر و احتياج مىترسيد، به زودى خداوند اگر بخواهد از فضلش شما را بىنياز مىسازد» (وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ).
همان گونه كه به عالىترين وجهى بىنياز ساخت، و با گسترش اسلام در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سيل زائران خانه خدا به سوى مكّه به حركت در آمد، و اين موضوع تا به امروز ادامه دارد، و مكّه كه در ميان يك مشت كوههاى خشك و سنگلاخهاى بىآب و علف است، به صورت يك شهر بسيار آباد و يك كانون مهم داد و ستد و تجارت درآمده است.
و در پايان آيه اضافه مىكند: «خداوند دانا و حكيم است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).
و هر دستورى مىدهد بر طبق حكمت است و از نتائج آينده آن كاملا آگاه و با خبر مىباشد.
امیرحسین
05-10-2011, 09:43 PM
(آيه 29)- وظيفه ما در برابر اهل كتاب: در آيات گذشته سخن از وظيفه مسلمانان در برابر «بت پرستان» بود، اين آيه و آيات آينده تكليف مسلمين را با «اهل كتاب» روشن مىسازد.
در اين آيات در حقيقت اسلام براى آنها يك سلسله احكام حد وسط ميان «مسلمين» و «مشركين» قائل شده است، زيرا اهل كتاب از نظر پيروى از يك دين آسمانى شباهتى با مسلمانان دارند، ولى از جهتى نيز شبيه به مشركان هستند، به همين دليل اجازه كشتن آنها را نمىدهد در حالى كه اين اجازه را در باره بت پرستانى كه مقاومت به خرج مىدادند، مىداد، زيرا برنامه، برنامه ريشه كن ساختن بت پرستى از روى كره زمين بوده است.
ولى در صورتى اجازه كنار آمدن با اهل كتاب را مىدهد كه آنها حاضر شوند به صورت يك اقليّت سالم مذهبى با مسلمانان زندگى مسالمت آميز داشته باشند، اسلام را محترم بشمرند و دست به تحريكات بر ضد مسلمانان و تبليغات مخالف اسلام نزنند، و يكى ديگر از نشانههاى تسليم آنها در برابر اين نوع همزيستى مسالمت آميز آن است كه «جزيه» را كه يك نوع ماليات سرانه است، بپذيرند و هر ساله آن را به حكومت اسلامى بپردازند.
در غير اين صورت دستور مبارزه و پيكار با آنها را صادر مىكند، دليل اين شدت عمل را در لابلاى سه جمله در آيه مورد بحث روشن مىسازد.
نخست مىگويد: «با كسانى كه ايمان به خدا و روز قيامت ندارند، پيكار كنيد» (قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ).
اما چگونه اهل كتاب مانند يهود و نصارى ايمان به خدا و روز رستاخيز ندارند، با اين كه به ظاهر مىبينيم هم خدا را قبول دارند و هم معاد را، اين به خاطر آن است كه ايمان آنان آميخته به خرافات و مطالب بىاساس فراوانى است.
سپس به دومين صفت آنها اشاره مىكند كه آنها در برابر محرّمات الهى تسليم نيستند «و آنچه را كه خدا و پيامبرش تحريم كرده، حرام نمىشمرند» (وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ). آلودگى به شراب، ربا، خوردن گوشت خوك و ارتكاب بسيارى از بىبند و باريهاى جنسى در ميان آنها رواج دارد.
بالاخره به سومين صفت آنها اشاره كرده، مىگويد: «آنها بطور كلى آيين حق را قبول ندارند» (وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ).
يعنى اديان آنها از مسير اصلى منحرف شده بسيارى از حقايق را به دست فراموشى سپردهاند و انبوهى از خرافات را به جاى آن نشانيدهاند.
پس از ذكر اين اوصاف سه گانه كه در حقيقت مجوز مبارزه با آنهاست مىگويد: «اين حكم در باره آنهاست كه اهل كتابند» (مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ).
بعد تفاوتى را كه آنها با مشركان و بت پرستان دارند در ضمن يك جمله بيان كرده و مىگويد: «اين مبارزه تا زمانى خواهد بود كه جزيه را با دست خود با خضوع و تسليم بپردازند» (حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ).
جزيه چيست؟
«جزيه» يك نوع ماليات سرانه اسلامى است كه به افراد تعلق مىگيرد، نه بر اموال و اراضى، و به تعبير ديگر «ماليات سرانه سالانه» است.
فلسفه اصلى اين ماليات اين است كه دفاع از موجوديت و استقلال و امنيت يك كشور وظيفه همه افراد آن كشور است، بنابراين هرگاه جمعى عملا براى انجام اين وظيفه قيام كنند، و عدهاى ديگر به خاطر اشتغال به كسب و كار نتوانند در صف سربازان قرار گيرند وظيفه گروه دوم اين است كه هزينه جنگجويان و حافظان امنيت را به صورت يك ماليات سرانه در سال بپردازند.
بنابراين جزيه تنها يك نوع كمك مالى است، كه از طرف اهل كتاب در برابر مسؤوليتى كه مسلمانان به منظور تأمين امنيت جان و مال آنها به عهده مىگيرند، پرداخت مىگردد.
امیرحسین
05-10-2011, 09:43 PM
(آيه 30)- بت پرستى اهل كتاب: در آيات گذشته پس از بحث پيرامون مشركان و لغو پيمانهاى آنها و لزوم برچيده شدن آيين بت پرستى اشاره به وضع «اهل كتاب» شده بود.
در اينجا وجه شباهت اهل كتاب- مخصوصا يهود و نصارى- را با مشركان و بت پرستان بيان مىكند تا روشن شود كه اگر در مورد اهل كتاب نيز تا حدودى سختگيرى به عمل آمده به خاطر انحرافشان از توحيد و گرايش آنها به نوعى از «شرك در عقيده» و «شرك در عبادت» است.
نخست مىگويد: «يهود گفتند: عزير پسر خداست»! (وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ). «و مسيحيان نيز گفتند: مسيح پسر خداست»! (وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ). «اين سخنى است كه آنها با زبان مىگويند» و حقيقتى در آن نهفته نيست (ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ). «اين گفتگوى آنها شبيه گفتار مشركان پيشين است» كه از آنان تقليد كردهاند (يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ).
«خداوند آنها را بكشد و به لعن خود گرفتار و از رحمتش دور سازد، چگونه دروغ مىگويند و به انحراف كشانده مىشوند» (قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ).
عزير كيست؟ «عزير» در لغت عرب همان «عزرا» در لغت يهود است كه در تاريخ يهود موقعيت خاصى دارد تا آنجا كه بعضى اساس مليت و درخشش تاريخ اين جمعيت را به او نسبت مىدهند و در واقع او خدمت بزرگى به اين آيين كرد، زيرا هنگامى كه به وسيله «بخت نصّر» پادشاه «بابل» وضع يهود بكلى درهم ريخته شد، شهرهاى آنها به دست سربازان افتاد و معبدشان ويران و كتاب آنها تورات سوزانده شد.
سپس هنگامى كه «كوروش» پادشاه ايران «بابل» را فتح كرد، «عزرا» كه يكى از بزرگان يهود در آن روز بود نزد وى آمد و براى آنها شفاعت كرد.
در اين هنگام او طبق آنچه در خاطرش از گفتههاى پيشينيان يهود باقى مانده بود «تورات» را از نو نوشت.
به همين دليل يهود او را يكى از نجات دهندگان و زنده كنندگان آيين خويش مىدانند و به همين جهت براى او فوق العاده احترام قائلند.
اين موضوع سبب شد كه گروهى از يهود لقب «ابن اللّه» (فرزند خدا) را براى او انتخاب كنند.
(آيه 31)- در اين آيه به شرك عملى آنان (در مقابل شرك اعتقادى) و يا به تعبير ديگر «شرك در عبادت» اشاره كرده، مىگويد: «يهود و نصارى دانشمندان و راهبان خود را، خدايان خود، در برابر پروردگار قرار دادند» (اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ).
و نيز «مسيح فرزند مريم را به الوهيت پذيرفتند» (وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ).
شك نيست كه يهود و نصارى در برابر علماء و راهبان خود سجده نمىكردند ولى از آنجا كه خود را بدون قيد و شرط در اطاعت آنان قرار داده بودند و حتى احكامى را كه بر خلاف حكم خدا مىگفتند واجب الاجرا مىشمردند قرآن از اين پيروى كوركورانه و غير منطقى تعبير به «اتخاذ رب» كرده است.
در پايان آيه روى اين مسأله تأكيد مىكند كه تمام اين بشر پرستيها بدعت و از مسائل ساختگى است «هيچ گاه به آنها دستورى داده نشده جز خداوند يكتا را بپرستند» (وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً).
«معبودى كه هيچ كس جز او شايسته پرستش نيست» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«معبودى كه منزه است از آنچه آنها شريك وى قرار مىدهند» (سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ).
قرآن مجيد در آيه فوق درس بسيار پرارزشى به همه پيروان خود مىدهد و يكى از عاليترين مفاهيم توحيد را ضمن آن خاطر نشان مىسازد، و مىگويد: هيچ مسلمانى حق ندارد اطاعت بىقيد و شرط انسانى را بپذيرد، زيرا اين كار مساوى است با پرستش او، همه اطاعتها بايد در چارچوب اطاعت خدا در آيد و پيروى از دستور انسانى تا آنجا مجاز است كه با قوانين خدا مخالفت نداشته باشد اين انسان هر كس و هر مقامى مىخواهد باشد.
امیرحسین
05-10-2011, 09:44 PM
(آيه 32)- در اين آيه تشبيه جالبى براى تلاشهاى مذبوحانه و بىسرانجام يهود و نصارى و يا همه مخالفان اسلام حتى مشركان كرده، مىگويد: «اينها مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند ولى خداوند جز اين نمىخواهد كه اين نور الهى را همچنان گستردهتر و كاملتر سازد (تا همه جهان را فراگيرد، و تمام جهانيان از پرتو آن بهره گيرند) هر چند كافران را خوشايند نباشد» (يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ).
و براى مجسم كردن حقارت تلاشهاى آنها تعبيرى از اين رساتر به نظر نمىرسد و در واقع كوششهاى يك مخلوق ناتوان در برابر اراده بىپايان و قدرت بىانتهاى حق غير از اين نخواهد بود.
(آيه 33)- سر انجام در اين آيه بشارت عالمگير شدن اسلام را به مسلمانان داده و با آن، بحث آيه گذشته را دائر بر اين كه تلاشهاى مذبوحانه دشمنان اسلام به جايى نمىرسد، تكميل مىكند و با صراحت مىگويد: «او كسى است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر تمام اديان پيروز و غالب گرداند، هر چند مشركان را خوشايند نباشد» (هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ).
منظور از «هدى» دلائل روشن و براهين آشكارى است كه در آيين اسلام وجود دارد و منظور از «دين حق» همين آيينى است كه اصولش حق و فروعش نيز حق و بالاخره تاريخ و مدارك و اسناد و نتيجه و برداشت آن نيز همه حق است و بدون شك آيينى كه هم محتواى آن حق باشد و هم دلائل و مدارك و تاريخ آن روشن، بايد سر انجام بر همه آيينها پيروز گردد.
با گذشت زمان، و پيشرفت علم و دانش، و سهولت ارتباطات، واقعيتها چهره خود را از پشت پردههاى تبليغات مسموم، به در خواهد آورد و موانعى را كه مخالفان حق بر سر راه آن قرار مىدهند درهم كوبيده خواهد شد، و به اين ترتيب آيين حق و حكومت حق همه جا را فرا خواهد گرفت هر چند دشمنان حق نخواهند و از هيچ گونه كارشكنى مضايقه نكنند، زيرا حركت آنها حركتى است بر خلاف مسير تاريخ و بر ضدّ سنن آفرينش!
قرآن و قيام مهدى (عج):
آيه فوق- كه عينا و با همين الفاظ در سوره «صفّ» آيه 9 آمده است و با تفاوت مختصرى در سوره «فتح» آيه 28 تكرار شده، خبر از واقعه مهمى مىدهد كه اهميتش موجب اين تكرار شده است- خبر از جهانى شدن اسلام و عالمگير گشتن اين آيين مىدهد.
زيرا مفهوم آيه پيروزى همه جانبه اسلام بر همه اديان جهان است، و معنى اين سخن آن است كه سر انجام اسلام همه كره زمين را فرا خواهد گرفت و بر همه جهان پيروز خواهد گشت.
از امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه چنين نقل شده: «به خدا سوگند هنوز محتواى اين آيه تحقق نيافته است و تنها زمانى تحقق مىپذيرد كه «قائم» خروج كند و به هنگامى كه او قيام كند كسى كه خدا را انكار نمايد در تمام جهان باقى نخواهد ماند».
و نيز از امام باقر عليه السّلام چنين نقل شده: «و عدهاى كه در اين آيه است به هنگام ظهور مهدى از آل محمد صلّى اللّه عليه و آله صورت مىپذيرد، در آن روز هيچ كس در روى زمين نخواهد بود مگر اين كه اقرار به حقانيت محمد صلّى اللّه عليه و آله مىكند».
امیرحسین
05-10-2011, 09:44 PM
(آيه 34)- كنز ممنوع است! در آيات گذشته سخن از اعمال شرك آميز يهود و نصارى بود كه براى دانشمندان خود يك نوع الوهيت قائل بودند، در اين آيه مىگويد: آنها نه تنها مقام الوهيت را ندارند بلكه صلاحيت رهبرى خلق را نيز دارا نيستند، بهترين گواه اين سخن خلافكاريهاى گوناگون آنهاست، روى سخن را به مسلمانان كرده، مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! بسيارى از علماى اهل كتاب و راهبان، اموال مردم را به باطل مىخورند، و خلق را از راه خالق باز مىدارند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ).
آنها به صورتهاى مختلفى اموال مردم را بدون مجوز و از طريق باطل مىخورند.
يكى اين كه: حقايق تعليمات آيين مسيح (ع) و موسى (ع) را كتمام مىكردند تا مردم به آيين جديد (آيين اسلام) نگروند و منافع آنها به خطر نيفتد و هدايايشان قطع نشود.
و ديگر اين كه: با گرفتن «رشوه» از مردم حق را باطل و باطل را حق مىكردند و به نفع زورمندان و اقويا حكم باطل مىدادند.
يكى ديگر از طرق نامشروع درآمدشان اين بود كه به نام «بهشت فروشى» و يا «گناه بخشى» مبالغ هنگفتى از مردم مىگرفتند.
و اما جلوگيرى كردنشان از راه خدا روشن است زيرا آيات الهى را تحريف مىكردند و يا به خاطر حفظ منافع خويش مكتوم مىداشتند.
سپس قرآن به تناسب بحث دنياپرستى پيشوايان يهود و نصارى به ذكر يك قانون كلى در مورد ثروت اندوزان پرداخته، مىگويد: «و كسانى كه طلا و نقره را جمعآورى و گنجينه و پنهان مىكنند و در راه خدا انفاق نمىنمايند آنها را به عذاب دردناكى بشارت ده» (وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ).
آيه فوق صريحا ثروتاندوزى و گنجينه سازى اموال را تحريم كرده است و به مسلمانان دستور مىدهد كه اموال خويش را در راه خدا، و در طريق بهرهگيرى بندگان خدا به كار اندازند، و از اندوختن و ذخيره كردن و خارج ساختن آنها از گردش معاملات به شدت بپرهيزند، در غير اين صورت بايد منتظر عذاب دردناكى باشند.
اين عذاب دردناك تنها كيفر شديد روز رستاخيز نيست بلكه مجازاتهاى سخت اين دنيا را كه بر اثر به هم خوردن موازنه اقتصادى و پيدايش اختلافات طبقاتى دامان فقير و غنى را مىگيرد نيز شامل مىشود.
جمع ثروت تا چه اندازه «كنز» محسوب مىشود؟
طبق بسيارى از روايات آنچه واجب است، پرداختن زكات سالانه است و نه غير آن. بنابراين هرگاه انسان اموالى را جمعآورى كند و هر سال مرتبا ماليات اسلامى آن يعنى زكات را بپردازد مشمول آيه فوق نخواهد بود.
از جمله در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: هنگامى كه آيه فوق نازل شد كار بر مسلمانان مشكل گرديد و گفتند: با اين حكم هيچ يك از ما نمىتواند چيزى براى فرزندان خود ذخيره كند و آينده آنها را تأمين نمايد ... سر انجام از پيامبر سؤال كردند، پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «خداوند زكات را واجب نكرده است مگر به خاطر اين كه باقيمانده اموال شما براى شما پاك و پاكيزه باشد، لذا قانون ارث را در باره اموالى كه بعد از شما مىماند قرار داده است» يعنى اگر گردآورى مال بكلى ممنوع بود قانون ارث موضوع نداشت.
ولى روايات ديگرى در منابع اسلامى مشاهده مىكنيم كه مضمون آن با تفسير فوق ظاهرا و در بدو نظر سازگار نيست، از جمله از على عليه السّلام نقل شده كه فرمود:
«هرچه از چهار هزار (درهم)- كه ظاهرا اشاره به مخارج يك سال است- بيشتر باشد «كنز» است خواه زكاتش را بپردازند يا نه، و آنچه كمتر از آن باشد نفقه و هزينه زندگى محسوب مىشود، بنابراين ثروت اندوزان را به عذاب دردناك بشارت ده».
از بررسى مجموع احاديث به ضميمه خود آيه مىتوان چنين نتيجه گرفت كه در شرايط عادى و معمولى يعنى در مواقعى كه جامعه در وضع ناگوار و خطرناكى نيست و مردم از زندگانى عادى بهرهمندند پرداختن زكات كافى است و باقيمانده كنز محسوب نمىشود.
و اما در مواقع فوق العاده و هنگامى كه حفظ مصالح جامعه اسلامى ايجاب كند حكومت اسلامى مىتواند محدوديتى براى جمعآورى اموال قائل شود و يا بكلى همه اندوختهها و ذخيرههاى مردم را براى حفظ موجوديت جامعه اسلامى مطالبه كند.
امیرحسین
05-10-2011, 09:45 PM
(آيه 35)- كيفر ثروت اندوزان! در اين آيه اشاره به يكى از مجازاتهاى اين گونه افراد در جهان ديگر كرده، مىگويد: «روزى فرا خواهد رسيد كه (اين سكّهها) را در آتش سوزان دوزخ داغ و گداخته كرده و پيشانى و پهلو و پشتشان را با آن داغ مىكنند» (يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ).
و در همين حال فرشتگان عذاب به آنها مىگويند: «اين همان چيزى است كه براى خودتان اندوختيد و به صورت كنز در آورديد» و در راه خدا به محرومان انفاق نكرديد (هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ).
«اكنون بچشيد آنچه را براى خود اندوخته بوديد» و عواقب شوم آن را دريابيد (فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ).
اين آيه بار ديگر بر اين حقيقت تأكيد مىكند كه اعمال انسانها از بين نمىروند و همچنان باقى مىمانند و همانها هستند كه در جهان ديگر برابر انسان مجسم مىشوند و مايه سرور و شادى و يا رنج و عذاب او مىگردند.
(آيه 36)- آتش بس اجبارى! از آنجا كه در اين سوره بحثهاى مشروحى پيرامون جنگ با مشركان آمده است در اين آيه و آيه بعد اشاره به يكى از مقررات جنگ و جهاد اسلامى شده و آن احترام به ماههاى حرام است.
نخست مىگويد: «تعداد ماهها در نزد خدا در كتاب آفرينش از آن روز كه آسمانها و زمين را آفريد دوازده ماه است» (إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ).
از آن روز كه نظام منظومه شمسى به شكل كنونى صورت گرفت سال و ماه وجود داشت، سال عبارت از يك دوره كامل گردش زمين به دور خورشيد، و ماه عبارت از يك دوره كامل گردش كره ماه به دور كره زمين است كه در هر سال دوازده بار تكرار مىشود.
سپس اضافه مىكند: «از اين دوازده ماه چهار ماه، ماه حرام است» كه هرگونه جنگ و نبرد در آن حرام است (مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ).
بعد براى تأكيد مىگويد: «اين آيين ثابت و پابرجا و تغيير ناپذير است» نه رسم نادرستى كه در ميان عرب بود كه با ميل و هوس خويش آنها را جابهجا مىكردند (ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ).
از پارهاى از روايات استفاده مىشود كه تحريم جنگ در اين چهار ماه علاوه بر آيين ابراهيم در آيين يهود و مسيح و ساير آيينهاى آسمانى نيز بوده است.
سپس مىگويد: «در اين چهار ماه به خود ستم روا مداريد» با شكستن احترام آنها خويش را گرفتار كيفرهاى دنيا و مجازاتهاى آخرت نسازيد (فَلا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ).
ولى از آنجا كه ممكن بود تحريم جهاد در اين چهار ماه وسيلهاى براى سوء استفاده دشمنان بشود و آنها را در حمله كردن به مسلمين جسور كند در جمله بعد اضافه مىكند: «با مشركان بطور دسته جمعى پيكار كنيد همان گونه كه آنها متفقا با شما مىجنگند» (وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً).
يعنى با اين كه آنها مشركند و بت پرست و شرك سر چشمه پراكندگى است ولى با اين حال در يك صف واحد با شما مىجنگند، شما كه موحديد و يكتاپرست سزاوارتر هستيد كه وحدت كلمه را برابر دشمن حفظ كنيد و در يك صف همچون يك ديوار آهنين در مقابل دشمنان بايستيد.
سر انجام مىگويد: «و بدانيد (اگر پرهيزكار باشيد و اصول تعليمات اسلام را دقيقا اجرا كنيد خداوند پيروزى شما را تضمين مىكند زيرا) خدا با پرهيزكاران است» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ).
امیرحسین
05-10-2011, 09:45 PM
(آيه 37)- در اين آيه اشاره به يك سنت غلط جاهلى يعنى مسأله «نسىء» (تغيير دادن جاى ماههاى حرام) كرده، مىگويد: «تغيير دادن ماههاى حرام كفرى است كه بر كفر آنها افزوده مىشود» (إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ).
زيرا علاوه بر شرك و «كفر اعتقادى» با زير پا گذاشتن اين دستور مرتكب كفر عملى هم مىشدند.
«و با اين عمل افراد بىايمان در گمراهى بيشتر قرار مىگيرند» (يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا).
«آنها در يك سال ماهى را حلال مىشمرند، و سال ديگر همان ماه را تحريم مىكنند تا به گمان خود آن را با تعداد ماههايى كه خدا تعيين كرده تطبيق دهند» (يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ).
يعنى هرگاه يكى از ماههاى حرام را حذف مىكنند ماه ديگرى را به جاى آن مىگذارند تا عدد چهار ماه تكميل شود! در حالى كه با اين عمل زشت و مسخره فلسفه تحريم ماههاى حرام را بكلى از ميان مىبردند و حكم خدا را بازيچه هوسهاى خويش مىساختند، و عجب اين كه از اين كار خود بسيار خشنود و راضى هم بودند، زيرا «اعمال زشتشان در نظرشان جلوه كرده بود» (زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ).
و مىگفتند: فاصله زياد آتش بس ورزيدگى جنگى را كم مىكند بايد آتشى به پا كرد.
خدا نيز آن مردمى را كه شايستگى هدايت ندارند به حال خود رها مىكند و دست از هدايتشان مىكشد زيرا: «خداوند گروه كافران را هدايت نمىكند» (وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ).
امیرحسین
05-10-2011, 09:46 PM
(آيه 38)-
شأن نزول:
از «ابن عباس» و ديگران نقل شده كه اين آيه و آيه بعد در باره جنگ «تبوك» نازل گرديده است.
در روايات اسلامى آمده است كه پيامبر معمولا مقاصد جنگى و هدفهاى نهايى خود را قبل از شروع جنگ براى مسلمانان روشن نمىساخت تا اسرار نظامى اسلام به دست دشمنان نيفتد، ولى در مورد «تبوك» چون مسأله شكل ديگرى داشت قبلا با صراحت اعلام نمود كه ما به مبارزه با «روميان» مىرويم زيرا مبارزه با امپراتورى روم شرقى كار سادهاى نبود، و مىبايست مسلمانان براى اين درگيرى بزرگ كاملا آماده شوند و خودسازى كنند.
به علاوه فاصله ميان مدينه و سرزمين روميان بسيار زياد بود، و از همه گذشته فصل تابستان و گرما و برداشت محصول غلات و ميوهها بود.
همه اين امور دست به دست هم داده و رفتن به سوى ميدان جنگ را فوق العاده بر مسلمانان مشكل مىساخت، تا آنجا كه بعضى در اجابت دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ترديد و دو دلى نشان مىدادند! اين دو آيه نازل شد و با لحنى قاطع و كوبنده به مسلمانان هشدار داد و اعلام خطر كرد و آنها را آماده اين نبرد بزرگ ساخت.
تفسير:
همان گونه كه در شأن نزول گفتيم، آيه فوق ناظر به جريان جنگ «تبوك» است.
«تبوك» منطقهاى است ميان «مدينه» و «شام» كه اينك مرز كشور «عربستان سعودى» محسوب مىشود، و در آن روز نزديك سرزمين امپراتورى روم شرقى كه بر شامات تسلط داشت محسوب مىشد. اين واقعه در سال نهم هجرى يعنى حدود يك سال بعد از جريان فتح مكّه روى داد.
قرآن با شدت هر چه تمامتر مردم را به جهاد دعوت مىكند، گاهى به زبان تشويق، و گاهى به زبان ملامت و سرزنش، و گاهى به زبان تهديد، با آنها سخن مىگويد و از هر درى براى آماده ساختن آنها وارد مىشود.
نخست مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! چرا هنگامى كه به شما گفته مىشود در راه خدا و به سوى ميدان جهاد حركت كنيد سستى و سنگينى به خرج مىدهيد»؟ (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ).
سپس با سخن ملامت آميزى مىگويد: «آيا به اين زندگى دنيا، اين زندگى پست و زود گذر و ناپايدار، به جاى زندگى وسيع و جاويدان آخرت راضى شديد»؟
(أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ). «با اين كه فوائد و متاع زندگى دنيا در برابر زندگى آخرت يك امر ناچيز بيش نيست» (فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ).
چگونه يك انسان عاقل تن به چنين مبادله زيانبارى ممكن است بدهد؟
و چگونه متاع فوق العاده گرانبها را به خاطر دستيابى به يك متاع ناچيز و كم ارزش از دست مىدهد؟
امیرحسین
05-10-2011, 09:46 PM
(آيه 39)- سپس مسأله را از لحن ملامت آميز بالاتر برده و شكل يك تهديد جدّى به خود مىگيرد و مىگويد: «اگر شما به سوى ميدان جنگ حركت نكنيد خداوند به عذاب دردناكى مجازاتتان خواهد كرد» (إِلَّا تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَلِيماً).
و اگر گمان مىكنيد با كنار رفتن شما و پشت كردنتان به ميدان جهاد چرخ پيشرفت اسلام از كار مىافتد و فروغ آيين خدا به خاموشى مىگرايد سخت در اشتباهيد زيرا: «خداوند گروهى غير از شما (از افراد با ايمان و مصمّم و مطيع فرمان خود را) به جاى شما قرار خواهد داد» (وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ).
گروهى كه از هر نظر مغاير شما هستند نه تنها شخصيتشان بلكه ايمان و اراده و شهامت و فرمانبرداريشان غير از شماست.
بعضى از مفسران اين جمله را اشاره به ايرانيان يا مردم من دانستهاند.
«و از اين رهگذر هيچ گونه زيانى نمىتوانيد به خداوند و آيين پاك او وارد كنيد» (وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئاً).
اين يك واقعيت است، نه يك گفتگوى خيالى يا آرزوى دور و دراز، چرا كه «خداوند بر هر چيز تواناست» (وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ). و هرگاه اراده پيروزى آئين پاكش را كند بدون گفتگو جامه عمل به آن خواهد پوشاند.
(آيه 40)- خداوند پيامبرش را در حساسترين لحظات تنها نگذارد! در آيات گذشته همان گونه كه گفته شد روى مسأله جهاد در برابر دشمن از چند راه تأكيد شده بود، از جمله اين كه گمان نكنيد اگر شما خود را از جهاد و يارى پيامبر كنار بكشيد كار او و اسلام، زمين مىماند.
آيه مورد بحث اين موضوع را تعقيب كرده، مىگويد: «اگر او را يارى نكنيد، خداوند او را يارى كرد» و در مشكلترين ساعات، او را تنها نگذاشت (إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ).
و آن زمانى بود كه مشركان «مكّه» توطئه خطرناكى براى نابود كردن پيامبر چيده بودند و همان گونه كه در ذيل آيه 30 سوره «انفال» شرح آن گذشت. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به فرمان خدا از اين جريان آگاه شد و شبانه از مكّه به سوى مدينه حركت كرد. دشمنان كوشش فراوانى براى يافتن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كردند ولى مأيوس و نوميد بازگشتند و پيامبر بعد از چندين شبانه روز سالم به مدينه رسيد و فصل نوينى در تاريخ اسلام آغاز شد.
آيه اشاره به يكى از حساسترين لحظات اين سفر تاريخى كرده، مىگويد:
خداوند پيامبرش را يارى كرد «در آن هنگام كه كافران او را بيرون كردند» (إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا).
البته قصد كفار بيرون كردن او از «مكّه» نبود، بلكه تصميم به كشتن او داشتند، ولى چون نتيجه كارشان بيرون رفتن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از مكّه شد اين نسبت به آنها داده شده است.
سپس مىگويد: «اين در حالى بود كه او دومين نفر بود» (ثانِيَ اثْنَيْنِ).
اشاره به اين كه جز يك نفر همراه او نبود و اين نهايت تنهايى او را در اين سفر پر خطر نشان مىدهد و همسفر او ابو بكر بود.
«به هنگامى كه دو نفرى به غار، (ثور) پناه بردند» (إِذْ هُما فِي الْغارِ).
«در آن موقع (ترس و وحشت، يار و همسفر پيامبر را فرا گرفت و پيامبر او را دلدارى مىداد) و به همسفرش مىگفت: غم مخور خدا با ماست» (إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا). «در اين هنگام خداوند روح آرامش و اطمينان را (كه در لحظات حساس و پر خطر بر پيامبرش نازل مىكرد) بر او فرستاد» (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ). «و او را با لشكرهايى كه نمىتوانستيد آنها را مشاهده كنيد، يارى كرد» (وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها).
«و گفتار و هدف كافران را پايين قرار داده، (و آنها را با شكست مواجه ساخت) و سخن خدا و آيين او بالا و پيروز است» (وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا).
اشاره به اين كه توطئههاى آنها در هم شكست، آيين خرافيشان در هم پيچيده شد، و نور خدا همه جا آشكار گشت و پيروزى در تمام جهات نصيب پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله شد.
چرا چنين نشود در حالى كه «خداوند هم قادر است و هم حكيم و دانا» (وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ). با حكمتش راههاى پيروزى را به پيامبرش نشان مىدهد و با قدرتش او را يارى مىكند.
امیرحسین
05-10-2011, 09:47 PM
(آيه 41)- تن پروران طمّاع! گفتيم جنگ «تبوك» يك وضع استثنايى داشت، و توأم با مقدماتى كاملا مشكل و پيچيده بود، به همين جهت عدهاى از افراد ضعيف الايمان و يا منافق از شركت در اين ميدان تعلل مىورزيدند، در آيات گذشته خداوند گروهى از مؤمنان را سرزنش كرد.
به دنبال اين سخن بار ديگر مؤمنان را با لحنى تشويق آميز دعوت همه جانبه به سوى جهاد مىكند و مسامحه كنندگان را مورد سرزنش قرار مىدهد.
نخست مىگويد: «همگى به سوى ميدان جهاد حركت كنيد، خواه سبكبار باشيد يا سنگين بار» (انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا).
سپس اضافه مىكند: «در راه خدا با اموال و جانها جهاد كنيد» (وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ). يعنى جهادى همه جانبه و فراگير.
اما براى اين كه باز اشتباه براى كسى پيدا نشود كه اين فداكاريها به سود خداوند است مىگويد: «اين به نفع شماست اگر بدانيد» (ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
يعنى اگر بدانيد كه جهاد كليد سر بلندى و عزت و برطرف كننده ضعف و ذلت است.
و اگر بدانيد كه راه رسيدن به رضاى خدا و سعادت جاويدان و انواع نعمتها و مواهب الهى در اين نهضت مقدس عمومى و فداكارى همه جانبه است!
امیرحسین
05-10-2011, 09:47 PM
(آيه 42)- سپس بحث را متوجه افراد تنبل و ضعيف الايمان كه براى سرباز زدن از حضور در اين ميدان بزرگ به انواع بهانهها متشبث مىشدند كرده، و با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين مىگويد: «اگر غنيمتى آماده و سفرى نزديك بود به خاطر رسيدن به متاع دنيا دعوت تو را اجابت مىكردند» و براى نشستن بر سر چنين سفره آمادهاى مىدويدند (لَوْ كانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سَفَراً قاصِداً لَاتَّبَعُوكَ).
«لكن اكنون كه راه بر آنها دور و پر مشقت است سستى مىورزند و بهانه مىآورند» (وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ).
عجب اين كه تنها به عذر و بهانه قناعت نمىكند بلكه: «به زودى نزد تو مىآيند و قسم ياد مىكنند كه اگر ما قدرت داشتيم با شما خارج مىشديم» (وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ).
و اگر مىبينيد ما به اين ميدان نمىآييم بر اثر ناتوانى و گرفتارى و عدم قدرت است.
آنها با اين اعمال و اين دروغها در واقع «خود را هلاك مىكنند» (يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ).
«ولى خداوند مىداند آنها دروغ مىگويند» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ).
كاملا قدرت دارند اما چون سفره چرب و نرمى نيست و برنامه شاق و پردرد سرى در پيش است به قسمهاى دروغ متشبث مىشوند.
اين موضوع منحصر به جنگ «تبوك» و زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نبود، در هر جامعهاى گروهى «تنبل» يا «منافق و طمّاع و فرصت طلب» وجود دارند كه هميشه منتظرند لحظات پيروزى و نتيجه گيرى فرا رسد آنگاه خود را در صف اول جا بزنند، فرياد بكشند، گريبان چاك كنند و خود را نخستين مجاهد و برترين مبارز و دلسوزترين افراد معرفى كنند تا بدون زحمت از ثمرات پيروزى ديگران بهره گيرند! ولى همين گروه مجاهد سينه چاك و مبارز دلسوز به هنگام پيش آمدن حوادث مشكل هر كدام به سويى فرار مىكنند و براى توجيه فرار خود عذرها و بهانهها مىتراشند. يكى بيمار شده، ديگرى فرزندش در بستر بيمارى افتاده، سومى خانوادهاش گرفتار وضع حمل است، چهارمى چشمش ديد كافى ندارد، پنجمى مشغول تهيه مقدمات است و همچنين ...!
ولى بر افراد بيدار و رهبران روشن لازم است كه اين گروه را از آغاز شناسايى كنند و اگر قابل اصلاح نيستند از صفوف خود برانند!
امیرحسین
05-10-2011, 09:47 PM
(آيه 43)- سعى كن منافقان را بشناسى: از لحن آيات استفاده مىشود كه گروهى از منافقان نزد پيامبر آمدند و پس از بيان عذرهاى گوناگون و حتى سوگند خوردن، اجازه خواستند كه آنها را از شركت در ميدان «تبوك» معذور دارد، و پيامبر به اين عده اجازه داد.
خداوند در اين آيه، پيامبرش را مورد عتاب قرار مىدهد و مىگويد: «خداوند تو را بخشيد، چرا به آنها اجازه دادى» كه از شركت در ميدان جهاد خوددارى كنند؟! (عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ).
«چرا نگذاشتى آنها كه راست مىگويند از آنها كه دروغ مىگويند شناخته شوند و به ماهيّت آنها پى برى»؟ (حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ).
آيا عتاب و سرزنش فوق كه با اعلام عفو پروردگار توأم شده دليل بر آن است كه اجازه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كار خلافى بوده، يا تنها «ترك اولى» بوده؟ ممكن است گفته شود اين عتاب و خطاب مزبور جنبه كنايى داشته و حتى ترك اولى نيز در كار نباشد، بلكه منظور بيان روح منافقگرى منافقان با يك بيان لطيف و كنايه آميز بوده است.
اين موضوع را با ذكر مثالى مىتوان روشن ساخت. فرض كنيد ستمگرى مىخواهد به صورت فرزند شما سيلى بزند، يكى از دوستانتان دست او را مىگيرد شما نه تنها از اين كار ناراحت نمىشويد بلكه خوشحال نيز خواهيد شد، اما براى اثبات زشتى باطن طرف به صورت عتاب آميز به دوستتان مىگوييد: «چرا نگذاشتى سيلى بزند تا همه مردم اين سنگدل منافق را بشناسند»؟! و هدفتان از اين بيان تنها اثبات سنگدلى و نفاق اوست كه در لباس عتاب و سرزنش دوست مدافع ظاهر شده است.
(آيه 44)- سپس به شرح يكى از نشانههاى مؤمنان و منافقان پرداخته، مىگويد: «آنها كه ايمان به خدا و سراى ديگر دارند هيچ گاه از تو اجازه براى عدم شركت در جهاد با اموال و جانها، نمىخواهند» (لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ).
بلكه هنگامى كه فرمان جهاد صادر شد بدون تعلل و سستى به دنبال آن مىشتابند و همان ايمان به خدا و مسؤليتهايشان در برابر او، و ايمان به دادگاه رستاخيز آنان را به اين راه دعوت مىكند و راه عذرتراشى و بهانه جويى را به رويشان مىبندد.
«خداوند به خوبى افراد پرهيزكار را مىشناسد» و از نيت و اعمال آنها كاملا آگاه است (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ).
امیرحسین
05-10-2011, 09:48 PM
(آيه 45)- سپس مىگويد: «تنها كسانى از تو اجازه (براى عدم شركت در ميدان جهاد) مىطلبند كه ايمان به خدا و روز جزا ندارند» (إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ).
سپس براى تأكيد عدم ايمان آنها مىگويد: آنها كسانى هستند كه «دلهايشان مضطرب و آميخته با شك و ترديد است»! (وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ).
«به همين دليل در اين شك و ترديد گاهى قدم به پيش مىگذارند و گاهى باز مىگردند و پيوسته در حيرت و سرگردانى به سر مىبرند» و هميشه منتظر پيدا كردن بهانه و كسب اجازه از پيامبرند (فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ).
اين دو نشانه مخصوص «مؤمنان» و «منافقان» صدر اسلام و ميدان جنگ «تبوك» نبود، بلكه هم امروز نيز «مؤمنان راستين» را از «مدعيان دروغين» با اين دو صفت مىتوان شناخت، مؤمن، شجاع و مصمم است و منافق بزدل و ترسو و متحير و عذرتراش!
(آيه 10)- عدمشان، به ز وجود! در اينجا يكى ديگر از نشانههاى كذب و دروغ منافقان را بيان كرده و در حقيقت بحثى را كه در آيات قبل گذشت و فرمود:
وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ تكميل مىكند و مىگويد: «اينها اگر (راست مىگفتند و) اراده داشتند كه (بسوى ميدان جهاد) خارج شوند وسيلهاى براى آن فراهم مىساختند» در حالى كه هيچ گونه آمادگى در آنها ديده نمىشود (وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً).
اينها افراد تاريكدل بىايمانى هستند كه «خدا از شركت آنها در ميدان پر افتخار جهاد كراهت دارد لذا (توفيق خود را از آنها سلب كرده و) آنان را از حركت باز داشته است و به آنها گفته شد با قاعدين [كودكان و پيران و بيماران] بنشينيد» (وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِينَ).
اين يك فرمان تكوينى است كه از باطن تاريك و آلوده آنها برخاسته و مقتضاى عقيده فاسد و اعمال زشت آنها از آيه فوق به خوبى استفاده مىشود كه هر عمل و نيتى اقتضايى دارد كه خواه ناخواه دامان انسان را مىگيرد، و همه افراد شايستگى و لياقت آن را ندارند كه در كارهاى بزرگ و راه خدا گام بردارند، اين توفيق را خداوند نصيب كسانى مىكند كه پاكى نيت و آمادگى و اخلاص در آنان سراغ دارد.
امیرحسین
05-10-2011, 09:48 PM
(آيه 47)- در اين آيه به اين واقعيت اشاره مىكند كه عدم شركت اين گونه افراد در ميدان جهاد نه تنها جاى تأسف نيست بلكه شايد جاى خوشحالى باشد.
در حقيقت به مسلمانان يك درس بزرگ مىدهد كه هيچ گاه در فكر افزودن سياهى لشكر و كميت و تعداد نباشند، بلكه به فكر اين باشند كه افراد مخلص و با ايمان را انتخاب كنند هر چند نفراتشان كم باشد.
نخست مىگويد: «اگر آنها همراه شما به سوى ميدان جهاد (تبوك) حركت مىكردند (نخستين اثر شومشان اين بود) كه چيزى جز ترديد و اضطراب بر شما نمىافزودند» (لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلَّا خَبالًا).
يعنى حضور آنها با آن روحيه فاسد و توأم با ترديد و نفاق و بزدلى اثرى جز ايجاد ترديد و شك و توليد فساد در ميان سپاه اسلام ندارد.
به علاوه «آنها با سرعت كوشش مىكنند در ميان نفرات لشكر نفوذ كنند و به ايجاد نفاق و تفرقه و از هم گسستن پيوندهاى اتحاد بپردازند» (وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ).
سپس به مسلمانان اخطار مىكند كه: مراقب باشيد «افراد ضعيف الايمانى در گوشه و كنار جمعيت شما وجود دارند كه زود تحت تأثير سخنان اين گروه منافق قرار مىگيرند» (وَ فِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ). و يا اين كه در ميان شما افرادى هستند كه براى منافقان جاسوسى مىكنند.
بنابراين وظيفه مسلمانان قوى الايمان آن است كه مراقب اين گروه ضعيف يا جاسوس باشند.
و در پايان آيه مىگويد: «خداوند همه ستمگران را مىشناسد» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ). آنها كه آشكارا و آنها كه پنهانى ستم به خويش يا به جامعه مىكنند از ديدگاه علم او مخفى نيستند.
(آيه 48)- در اين آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هشدار مىدهد كه اين اولين بار نيست كه اين گروه منافق به سمپاشى و تخريب مشغول مىشوند، آنها در گذشته نيز مرتكب چنين كارهايى شدند، و الآن نيز از هر فرصتى براى نيل به مقصود خود استفاده مىكند، و چنين مىگويد: «اين گروه منافقان قبلا هم مىخواستند ميان شما تفرقه و پراكندگى ايجاد كنند» (لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ).
و اين اشاره به داستان «جنگ احد» است كه «عبد اللّه بن ابىّ» و يارانش از نيمه راه بازگشتند و دست از يارى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله برداشتند، و يا اشاره به ساير مواردى است كه توطئه بر ضد شخص پيامبر و يا افراد مسلمين چيدند كه تاريخ اسلام، آنها را ثبت كرده است.
«و آنها كارها را براى تو دگرگون ساختند» (وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ). نقشهها كشيدند تا اوضاع مسلمانان را به هم بريزند و آنها را از جهاد باز دارند و اطراف تو خالى شود.
اما هيچ يك از اين توطئهها و تلاشها به جايى نرسيد، و همه نقش بر آب شد و تيرشان به سنگ خورد.
«تا آن كه حق فرا رسيد و فرمان خدا آشكار گشت» (حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ).
«در حالى كه آنها از پيشرفت و پيروزى تو ناراحت بودند» (وَ هُمْ كارِهُونَ).
اما خواست و اراده بندگان در برابر اراده و مشيت پروردگار كمترين اثرى نمىتواند داشته باشد، خدا مىخواست تو را پيروز كند و آيينت را به سراسر جهان برساند و موانع را هر چه باشد از سر راه بر دارد و بالاخره اين كار را كرد.
امیرحسین
05-10-2011, 09:48 PM
(آيه 49)-
شأن نزول:
هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مسلمانان را آماده جنگ تبوك مىساخت و دعوت به حركت مىكرد يكى از رؤساى طايفه «بنى سلمه» به نام «جدّ بن قيس» كه در صف منافقان بود خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و عرض كرد اگر اجازه دهى من در اين ميدان جنگ حاضر نشوم زيرا علاقه شديدى به زنان دارم مخصوصا اگر چشمم به دختران رومى بيفتد ممكن است دل از دست بدهم و مفتون آنها شوم! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به او اجازه داد.
در اين موقع آيه نازل شد و عمل آن شخص را محكوم ساخت.
تفسير:
منافقان بهانه تراش! شأن نزول فوق نشان مىدهد كه انسان هرگاه بخواهد شانه از زير بار مسؤوليتى خالى كند از هر وسيلهاى براى خود بهانه مىتراشد.
به هر حال قرآن در اينجا روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده و در پاسخ اين گونه بهانه جويان رسوا مىگويد: «بعضى از آنها مىگويند به ما اجازه بده (كه از حضور در ميدان جهاد خوددارى كنيم) و ما را مفتون و فريفته (زنان و دختران زيبا روى رومى) مساز»! (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَ لا تَفْتِنِّي).
اصولا منافقان براى اغفال افراد با ايمان غالبا به يك سلسله موضوعات جزئى و ناچيز و گاهى مضحك متشبث مىشوند تا موضوعات مهم و كلى را ناديده بگيرند.
ولى به هر حال قرآن در پاسخ او مىگويد: «آگاه باشيد كه اينها هم اكنون در ميان فتنه و گناه و مخالفت فرمان خدا سقوط كردهاند و جهنم گرداگرد كافران را احاطه كرده است» (أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ).
يعنى آنها به عذرهاى واهى و اين كه ممكن است بعدا آلوده به گناه بشوند هم اكنون در دل گناه قرار دارند و جهنم گرداگرد آنها را فرا گرفته است آنها فرمان صريح خدا و پيامبرش را در باره حركت به سوى جهاد زير پا مىگذارند مبادا به «شبهه شرعى» گرفتار شوند!
امیرحسین
05-10-2011, 09:48 PM
(آيه 50)- در اين آيه به يكى ديگر از صفات منافقان و نشانههاى آنها اشاره شده است و بحثى را كه در آيات گذشته و آينده پيرامون نشانههاى منافقان مىباشد تكميل مىكند.
نخست مىگويد: «اگر نيكى به تو رسد آنها را ناراحت مىكند» (إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ).
و اين ناراحتى دليل عداوت باطنى و فقدان ايمان آنهاست «ولى در مقابل اگر مصيبتى به تو برسد و گرفتار مشكلى شوى با خوشحالى مىگويند: ما از قبل (پيش بينى چنين مسائلى را مىكرديم، و) تصميم لازم را گرفتيم» و خود را از اين پرتگاه رهايى بخشيديم! (وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ).
و به خانههاى خود «باز مىگردند در حالى كه (از شكست يا مصيبت يا ناراحتى شما) خوشحالند» (وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ).
اين منافقان كوردل از هر فرصتى به نفع خود استفاده و لاف عقل و درايت مىزنند كه اين عقل و تدبير ما بود كه موجب شد در فلان ميدان شركت نكنيم، اين سخن را چنان مىگويند كه گويى از خوشحالى در پوست نمىگنجند!
امیرحسین
05-14-2011, 11:18 PM
(آيه 51)- اما تو اى پيامبر! به اينها از دو راه پاسخ گوى، پاسخى دندان شكن و منطقى، نخست «بگو: هيچ حادثهاى براى ما رخ نمىدهد مگر آنچه خداوند براى ما مقرّر داشته است همان خدايى كه مولاى ما» و سرپرست حكيم و مهربان ماست و جز خير و صلاح ما را مقدر نمىدارد (قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلَّا ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا).
آرى «افراد با ايمان بايد تنها بر خدا توكّل كنند» (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).
تنها به او عشق مىورزند و از او يارى مىطلبند و سر بر آستان او مىسايند تكيهگاه و پناهگاهشان كسى جز او نيست.
(آيه 52)- «و تو اى پيامبر اين پاسخ را نيز به آنان بگو كه شما چه انتظارى را در باره ما مىكشيد جز اين كه به يكى از دو يكى و خير و سعادت خواهيم رسيد» (قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ).
يا دشمنان را در هم مىكوبيم و پيروز از ميدان مبارزه باز مىگرديم، و يا كشته مىشويم و شربت شهادت را با افتخار مىنوشيم، هر كدام پيش آيد، خوش آيد كه مايه افتخار است و روشنى چشم ما و به هر صورت شكست در قاموس ما راه ندارد.
اما به عكس «ما در مورد شما يكى از دو بدبختى، تيره روزى و بلا و مصيبت را انتظار مىكشيم، يا در اين جهان و جهان ديگر به مجازات الهى گرفتار مىشويد، و يا به دست ما خوار و نابود خواهيد شد» (وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينا).
«حال كه چنين است شما انتظار بكشيد، و ما هم با شما انتظار مىكشيم» (فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ).
شما در انتظار خوشبختى ما باشيد و ما هم در انتظار بدبختى شما نشستهايم!
امیرحسین
05-14-2011, 11:18 PM
(آيه 53)- قرآن در اينجا به قسمتى ديگر از نشانههاى منافقان و نتيجه و سر انجام كار آنها اشاره كرده و روشن مىسازد كه چگونه اعمال آنها بىروح و بىاثر است و هيچ گونه بهرهاى از آن عايدشان نمىشود، و از آنجا كه در ميان اعمال نيك، انفاق در راه خدا و نماز (پيوند خلق با خالق) موقعيت خاصى دارد، مخصوصا انگشت روى اين دو قسمت گذارده است.
نخست مىگويد: اى پيامبر! «به آنها بگو: شما چه از روى اراده و اختيار در راه خدا انفاق كنيد و چه از روى كراهت و اجبار (و ملاحظات شخصى و اجتماعى) در هر حال از شما پذيرفته نخواهد شد» (قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ).
سپس به دليل آن اشاره كرده، مىفرمايد: «زيرا شما گروه فاسقى بوديد» (إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْماً فاسِقِينَ). نيتهايتان آلوده، و اعمالتان ناپاك، و قلبتان تاريك است، و خدا تنها عملى را مىپذيرد كه پاك باشد و از شخصى پاك و با تقوا سر زند.
(آيه 54)- در اين آيه بار ديگر دليل عدم قبول انفاقات آنها را توضيح داده، مىگويد: «و هيچ چيز مانع قبول انفاقات آنها نشده جز اين كه آنها به خدا و پيامبرش كافر شدهاند» و هر عملى توأم با ايمان با خدا و توحيد نبوده باشد در پيشگاه خدا مقبول نيست (وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ).
پس از ذكر عدم قبول انفاقهاى مالى آنها به وضع عبادات آنان اشاره كرده مىگويد: «آنها نماز را به جا نمىآورند مگر از روى كسالت و با ناراحتى و سنگينى» (وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى).
همان گونه كه «انفاق نمىكنند مگر از روى كراهت و اجبار» (وَ لا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ كارِهُونَ).
در حقيقت به دو دليل انفاقهاى آنها پذيرفته نمىشود يكى به دليل آن كه از روى كفر و عدم ايمان سر مىزند، و ديگر اين كه از روى كراهت و اجبار است.
همچنين به دو علت نماز آنها پذيرفته نيست نخست به علت كفر، و ديگر به خاطر آنكه از روى كسالت و كراهت انجام مىگيرد.
امیرحسین
05-14-2011, 11:18 PM
(آيه 55)- در اين آيه روى سخن را به پيامبر كرده، مىگويد: «فزونى اموال و اولاد آنها نبايد تو را در شگفتى فرو برد» و فكر كنى كه آنها با اين كه منافقند چگونه مشمول اين همه مواهب الهى واقع شدهاند (فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ).
چرا كه اينها به ظاهر براى آنها نعمت است اما در حقيقت «خدا مىخواهد به اين وسيله آنان را در زندگى دنيا معذب كند، و به خاطر دلبستگى فوق العاده به اين امور در حال كفر و بىايمانى بميرند» (إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ).
در واقع آنها از دو راه به وسيله اين اموال و اولاد (نيروى اقتصادى و انسانى) معذب مىشوند: نخست اين كه اين گونه افراد معمولا فرزندانى ناصالح و اموالى بىبركت دارند كه مايه درد و رنجشان در زندگى دنياست، شب و روز بايد براى فرزندانى كه مايه ننگ و ناراحتى هستند، تلاش كنند، و براى حفظ اموالى كه از طريق گناه به دست آوردهاند جان بكنند، و از طرف ديگر چون به اين اموال و فرزندان دلبستگى دارند و به سراى وسيع و پر نعمت آخرت و جهان پس از مرگ ايمان ندارند چشم پوشى از اين همه اموال برايشان مشكل است تا آنجا كه ايمانشان را روى آنها گذاشته و با كفر از دنيا مىروند، و به سختترين وضعى جان مىدهند؟
مال و فرزند اگر پاك و صالح باشد موهبت است و سعادت و مايه رفاه و آسايش و اگر ناپاك و ناصالح باشد رنج و عذاب اليم است.
(آيه 56)- نشانه ديگرى از منافقان! در اينجا يكى ديگر از اعمال و حالات منافقان به روشنى ترسيم شده است مىگويد: «آنها به خدا سوگند ياد مىكنند كه از شما هستند» (وَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ).
«در حالى كه نه از شما هستند (و نه در چيزى با شما موافقند) بلكه آنها گروهى هستند كه فوق العاده مىترسند» و از شدت ترس كفر را پنهان كرده اظهار ايمان مىكنند مبادا گرفتار شوند (وَ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:18 PM
(آيه 57)- در اين آيه شدت بغض و عداوت و نفرت آنها را از مؤمنان در عبارتى كوتاه اما بسيار رسا و گويا منعكس كرده، مىگويد: «آنها چنان هستند كه اگر پناهگاهى (همانند يك دژ محكم) بيابند، يا دسترسى به غارهايى در كوهها داشته باشند، يا بتوانند راهى در زير زمين پيدا كنند، با سرعت هر چه بيشتر به سوى آن مىشتابند» تا از شما دور شوند و بتوانند كينه و عدوات خود را آشكار سازند (لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغاراتٍ أَوْ مُدَّخَلًا لَوَلَّوْا إِلَيْهِ وَ هُمْ يَجْمَحُونَ).
اين يكى از رساترين تعبيراتى است كه قرآن در باره ترس و وحشت منافقان و يا بغض و نفرت آنان بيان كرده كه آنها اگر در كوهها و حتى زير و روى زمين راه فرارى پيدا كنند از ترس يا عداوت از شما دور مىشوند ولى چون قوم و قبيله و اموال و ثروتى در محيط شما دارند مجبورند دندان بر جگر بگذارند و بمانند!
(آيه 58)-
شأن نزول:
نقل شده كه: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مشغول تقسيم اموالى (از غنائم يا مانند آن) بود كه يكى از طايفه «بنى تميم» فرا رسيد، صدا زد: اى رسول خدا! عدالت كن! پيامبر فرمود: واى بر تو اگر من عدالت نكنم چه كسى عدالت خواهد كرد؟! در اين هنگام اين آيه و آيه بعد نازل شد و به اين گونه افراد اندرز داد.
تفسير:
خودخواهان بىمنطق: در اين آيه به يكى از حالات منافقان اشاره شده و آن اين كه آنها هرگز راضى به حق خود نيستند.
هر كس جيب آنها را پر كند عادل است و از او راضى هستند و هر كس به خاطر رعايت عدالت حق ديگران را به آنها نبخشد ظالم و از او ناراضى مىشوند.
لذا مىگويد: «بعضى از آنها در تقسيم صدقات به تو عيب مىگيرند» و مىگويند عدالت را رعايت نكردى (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ).
اما در حقيقت چنين است كه آنها به منافع خويش مىنگرند «اگر سهمى به آنها داده شود راضيند و خوشحال» و تو را مجرى عدالت مىدانند هر چند استحقاق نداشته باشند (فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا).
«و اگر چيزى از آن به آنها داده نشود خشمگين مىشوند» و تو را متهم به بىعدالتى مىكنند (وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:19 PM
(آيه 59)- «ولى اگر آنها (به حق خود راضى باشند و) به آنچه خدا و پيامبرش در اختيار آنها گذارده رضايت دهند و بگويند همين براى ما كافى است و اگر هم نياز بيشترى داريم خدا و پيامبر از فضل خود به زودى به ما مىبخشند ما تنها رضاى خدا را مىطلبيم» و از او مىخواهيم كه ما را از اموال مردم بىنياز سازد، اگر آنها چنين كنند به سود آنهاست (وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ راغِبُونَ).
(آيه 60)- مصارف زكات و ريزه كاريهاى آن: در تاريخ اسلام دو دوران مشخص ديده مىشود، دوران مكّه كه همت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مسلمانان در آن مصروف تعليم و تربيت نفرات و آموزش و تبليغ مىشد، و دوران مدينه كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در آن دست به تشكيل «حكومت اسلامى» و پياده كردن و اجراى تعليمات اسلام، از طريق اين حكومت صالح زد.
بدون شك يكى از ابتدايى و ضرورىترين مسأله، به هنگام تشكيل حكومت، تشكيل «بيت المال» است كه به وسيله آن نيازهاى اقتصادى حكومت برآورده شود.
به همين دليل يكى از نخستين كارهايى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مدينه انجام داد تشكيل بيت المال بود كه يكى از منابع آن را «زكات» تشكيل مىداد، و طبق مشهور اين حكم در سال دوم هجرت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تشريع شد.
به هر حال آيه مورد بحث به روشنى مصارف واقعى زكات را بيان كرده و آن را در هشت مصرف خلاصه مىكند:
1- «فقرا» نخست مىگويد: «صدقات و زكات براى فقيران است» (إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ).
2- «مساكين» (وَ الْمَساكِينِ).
3- «عاملان و جمع آورى كنندگان زكات» (وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها).
اين گروه در حقيقت كارمندان و كاركنانى هستند كه براى جمع آورى زكات و اداره بيت المال اسلام تلاش و كوشش مىكنند.
4- «و كسانى كه براى جلب محبتشان اقدام مىشود» (وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ).
آنها كسانى هستند كه انگيزه معنوى نيرومندى براى پيشبرد اهداف اسلامى ندارند، و با تشويق مالى مىتوان تأليف قلب، و جلب محبت آنان نمود، و در مباحث فقهى گفته شده كه آيه مفهوم وسيعى دارد كه كفار و غير مسلمانان را شامل مىشود.
5- «در راه آزاد ساختن بردگان» (وَ فِي الرِّقابِ).
يعنى سهمى از زكات، تخصيص به مبارزه با بردگى، و پايان دادن به اين موضوع ضد انسانى، و «آزادى تدريجى بردگان» داده مىشود.
6- «اداء دين بدهكاران» و آنها كه بدون جرم و تقصير زير بار بدهكارى مانده و از اداى آن عاجز شدهاند (وَ الْغارِمِينَ).
7- «و در راه خدا» (وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ).
8- «واماندگان در راه» (وَ ابْنِ السَّبِيلِ).
يعنى مسافرانى كه بر اثر علّتى در راه مانده، و زاد و توشه و مركب كافى براى رسيدن به مقصد ندارند، هر چند افراد فقير و بىبضاعتى نيستند.
در پايان آيه به عنوان تأكيد روى مصارف گذشته، مىفرمايد: «اين فريضه الهى است» (فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ).
و بدون شك اين فريضه، حساب شده، و كاملا دقيق، و جامع مصلحت فرد و اجتماع است، زيرا «خداوند دانا و حكيم است» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:20 PM
نكتهها:
1- فرق ميان «فقير» و «مسكين»:
به نظر مىرسد كه «فقير» به معنى كسى است كه در زندگى خود كمبود مالى دارد، هر چند مشغول كسب و كارى باشد و هرگز از كسى سؤال نكند، اما «مسكين» كسى است كه نيازش شديدتر است و دستش از كار كوتاه است، و به همين جهت از اين و آن سؤال مىكند.
2- تقسيم زكات به هشت قسمت مساوى:
اكثريت قاطع فقها براينند كه اصناف هشتگانه فوق مواردى است كه صرف زكات در آنها مجاز است، و تقسيم كردن در آن واجب نيست.
اما چگونگى مصرف آن در اين مصرف هشتگانه بستگى به ضرورتهاى اجتماعى از يكسو، و نظر حكومت اسلامى از سوى ديگر دارد.
3- نقش زكات در اسلام:
با توجه به اين كه اسلام به عنوان يك «آيين جامع» كه تمام نيازمنديهاى مادى و معنوى در آن پيش بينى شده، و از همان عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله، با تأسيس حكومت همراه بود، و توجه خاصى به حمايت از محرومان و مبارزه با فاصله طبقاتى دارد، روشن مىشود كه نقش بيت المال، و زكات از مهمترين نقشهاست.
شك نيست كه هر جامعهاى داراى افرادى از كار افتاده، بيمار، يتيمان بىسرپرست، معلولين، و امثال آنها مىباشد كه بايد مورد حمايت قرار گيرند.
و نيز براى حفظ موجوديت خود در برابر هجوم دشمن، نياز به سربازان مجاهدى دارد كه هزينه آنها از طرف حكومت پرداخت مىشود.
به همين دليل در اسلام مسأله زكات كه در حقيقت يك نوع «ماليات بر درآمد و توليد» و «ماليات بر ثروت راكد» محسوب مىشود، از اهميت خاصى برخوردار است، تا آنجا كه در رديف مهمترين عبادات قرار گرفته، و در بسيارى از موارد با نماز همراه ذكر شده، و حتى شرط قبولى نماز شمرده شده است!
امیرحسین
05-14-2011, 11:20 PM
(آيه 61)-
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه گفتهاند: اين آيه در باره گروهى از منافقان نازل شده، كه دور هم نشسته بودند و سخنان ناهنجار، در باره پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىگفتند، يكى از آنان گفت: اين كار را نكنيد، زيرا، مىترسيم به گوش محمّد برسد، و او به ما بد بگويد (و مردم را بر ضد ما بشوراند).
يكى از آنان كه نامش «جلاس» بود گفت: مهم نيست، ما هر چه بخواهيم مىگوييم، و اگر به گوش او رسيد نزد وى مىرويم، و انكار مىكنيم، و او از ما مىپذيرد، زيرا محمّد صلّى اللّه عليه و آله آدم خوش باور و دهن بينى است، و هر كس هر چه بگويد قبول مىكند، در اين هنگام آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسير:
اين حسن است نه عيب! در اين آيه همان گونه كه از مضمون آن استفاده مىشود سخن از فرد يا افرادى در ميان است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را با گفتههاى خود آزار مىدادند آيه مىگويد: «از آنها كسانى هستند كه پيامبر را آزار مىدهند و مىگويند: او آدم خوش باورى است»! (وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ).
آنها در حقيقت يكى از نقاط قوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را كه وجود آن در يك رهبر كاملا لازم است، به عنوان نقطه ضعف نشان مىدادند.
لذا قرآن بلافاصله اضافه مىكند كه: «به آنها بگو: اگر پيامبر گوش به سخنان شما فرا مىدهد (و عذرتان را مىپذيرد، و به گمان شما يك آدم گوشى است) اين به نفع شماست»! (قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ).
زيرا از اين طريق آبروى شما را حفظ كرده، و شخصيتتان را خرد نمىكند عواطف شما را جريحهدار نمىسازد، و براى حفظ محبت و اتحاد و وحدت شما از اين طريق كوشش مىكند، در حالى كه اگر او فورا پردهها را بالا مىزد، و دروغگويان را رسوا مىكرد، دردسر فراوانى براى شما فراهم مىآمد.
سپس براى اين كه عيب جويان از اين سخن سوء استفاده نكنند، و آن را دستاويز قرار ندهند، چنين اضافه مىكند: «او به خدا و فرمانهاى او ايمان دارد، و به سخنان مؤمنان راستين گوش فرا مىدهد، و آن را مىپذيرد و به آن ترتيب اثر مىدهد» (يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ).
يعنى در واقع پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دو گونه برنامه دارد: يكى برنامه حفظ ظاهر و جلوگيرى از پردهدرى، و ديگرى در مرحله عمل، در مرحله اول به سخنان همه گوش فرا مىدهد، و ظاهرا انكار نمىكند، ولى در مقام عمل تنها توجه او به فرمانهاى خدا و پيشنهادها و سخنان مؤمنان راستين است، و يك رهبر واقع بين بايد چنين باشد، و تأمين منافع جامعه جز از اين راه ممكن نيست لذا بلافاصله مىفرمايد: «او رحمت براى مؤمنان شماست» (وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ).
تنها چيزى كه در اينجا باقى مىماند اين است كه نبايد آنها كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را با اين سخنان خود ناراحت مىكنند و از او عيب جويى مىنمايند، تصور كنند كه بدون مجازات خواهند ماند.
لذا در پايان آيه مىفرمايد: «آنها كه به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آزار مىرسانند عذابى دردناك دارند» (وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:20 PM
(آيه 62)-
شأن نزول:
جمعى از مفسران شأن نزولى براى اين آيه و آيه بعد نقل كردهاند و آن اين كه: هنگامى كه در نكوهش تخلف كنندگان از غزوه تبوك آياتى نازل شد يكى از منافقان گفت: به خدا سوگند اين گروه نيكان و اشراف ما هستند، اگر آنچه را «محمّد» در باره آنها مىگويد راست باشد، اينها از چهارپايان هم بدترند، يكى از مسلمانان اين سخن را شنيد و گفت: به خدا آنچه او مىگويد حق است، و تو از چهارپا بدترى! اين سخن به گوش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد به دنبال آن مرد منافق فرستاد و از او پرسيد: چرا چنين گفتى، او سوگند ياد كرد كه چنين سخنى نگفته است آن مرد مؤمن، گفت: خداوندا خودت راستگو را تصديق، و دروغگو را تكذيب فرما.
اين دو آيه نازل شد و وضع آنها را مشخص ساخت.
تفسير:
قيافه حق به جانب منافقان! يكى از نشانههاى منافقان و اعمال زشت و شوم آنها كه قرآن كرارا به آن اشاره كرده، اين است كه آنها براى پوشاندن چهره خود بسيارى از خلافكاريهاى خود را انكار مىكردند و با توسل به سوگندهاى دروغين مىخواستند مردم را فريب داده و از خود راضى كنند. در اين آيه و آيه بعد قرآن مجيد پرده از روى اين عمل زشت برداشته و مسلمانان را آگاه مىسازد كه تحت تأثير اين گونه سوگندهاى دروغين قرار نگيرند.
نخست مىگويد: «آنها براى شما سوگند به خدا ياد مىكنند تا شما را راضى كنند» (يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ).
روشن است كه هدف آنها از اين سوگندها، بيان حقيقت نيست. بلكه مىخواهند با فريب و نيرنگ چهره واقعيات را در نظرتان دگرگون جلوه دهند، و به مقاصد خود برسند. لذا قرآن مىگويد: «اگر آنها راست مىگويند و ايمان دارند، شايستهتر اين است كه خدا و پيامبرش را راضى كنند»! (وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ إِنْ كانُوا مُؤْمِنِينَ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:20 PM
(آيه 63)- در اين آيه اين گونه افراد منافق را شديدا تهديد مىكند، و مىگويد: «مگر نمىدانند كسى كه با خدا و رسولش دشمنى و مخالفت كند براى او آتش دوزخ است كه جاودانه در آن مىماند» (أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فِيها).
سپس براى تأكيد اضافه مىكند: «اين رسوايى و ذلّت بزرگى است» (ذلِكَ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ).
(آيه 64)-
شأن نزول:
در باره نزول اين آيه و دو آيه بعد چنين نقل شده: گروهى از منافقان در يك جلسه سرّى، براى قتل پيامبر توطئه كردند كه پس از مراجعت از جنگ تبوك در يكى از گردنههاى سر راه به صورت ناشناس كمين كرده، شتر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را رم دهند، و حضرت را به قتل برسانند.
خداوند پيامبرش را از اين نقشه آگاه ساخت، و او دستور داد جمعى از مسلمانان مراقب باشند، و آنها را متفرق سازند.
تفسير:
برنامه خطرناك ديگرى از منافقان: از اين آيه چنين استفاده مىشود كه خداوند براى دفع خطر منافقان از پيامبر، گهگاه پرده از روى اسرار آنها برمىداشت، و آنان را به مسلمانان معرفى مىكرد، تا به هوش باشند و آنها نيز دست و پاى خود را جمع كنند، روى اين جهت غالبا آنان در يك حالت ترس و وحشت به سر مىبردند، قرآن به اين وضع اشاره كرده، مىگويد: «منافقان مىترسند كه بر ضد آنها سورهاى نازل شود، و آنان را به آنچه در دل دارند آگاه سازد» (يَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِي قُلُوبِهِمْ).
ولى عجيب اين كه بر اثر شدت لجاجت و دشمنى باز هم دست از استهزاء و تمسخر نسبت به كارهاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بر نمىداشتند، لذا خداوند در پايان آيه به پيامبرش مىگويد: «به آنها بگو: هر چه مىخواهيد استهزاء كنيد، اما بدانيد خدا آنچه را را از آن بيم داريد آشكار مىسازد» و شما را رسوا مىكند! (قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:21 PM
(آيه 65)- در اين آيه به يكى ديگر از برنامههاى منافقان اشاره كرده، مىگويد: «اگر از آنها بپرسى (كه چرا چنين سخن نادرستى را گفتهاند، و يا چنين كار خلافى را انجام دادهاند) مىگويند: ما مزاح و شوخى مىكرديم و در واقع قصد و غرضى نداشتيم»! (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّما كُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ).
منافقان امروز و منافقان هر زمان كه برنامههاى يكنواختى دارند از اين روش بهرهبردارى فراوان مىكنند، حتى گاه مىشود جدىترين مطالب را در لباس مزاحها و شوخيهاى ساده مطرح كنند، اگر به هدفشان رسيدند چه بهتر، و الّا با عنوان كردن شوخى و مزاح مىخواهند از چنگال مجازات فرار كنند.
اما قرآن با تعبيرى قاطع و كوبنده، به آنها پاسخ مىگويد، و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه «به آنها بگو: آيا خدا، و آيات او، و رسولش، را مسخره مىكنيد و به شوخى مىگيريد»؟! (قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آياتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ).
يعنى آيا با همه چيز مىتوان شوخى كرد، حتى با خدا و پيامبر و آيات قرآن! آيا مسأله رم دادن شتر، و سقوط پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از آن گردنه خطرناك، چيزى است كه بتوان زير نقاب شوخى آن را پوشاند؟
(آيه 66)- سپس به پيامبر دستور مىدهد صريحا به اين منافقان بگو: «دست از اين عذرهاى واهى و دروغين برداريد» (لا تَعْتَذِرُوا).
چرا كه «شما بعد از ايمان راه كفر پيش گرفتيد» (قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ).
اين تعبير نشان مىدهد كه گروه بالا از آغاز در صف منافقان نبودند، بلكه در صف مؤمنان ضعيف الايمان بودند و پس از ماجراى فوق راه كفر پيش گرفتند.
سر انجام، آيه را با اين جمله پايان مىدهد كه: «اگر ما گروهى از شما را ببخشيم گروه ديگرى را به خاطر اين كه مجرم بودند، مجازات خواهيم كرد» (إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِأَنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمِينَ).
اين كه مىگويد گروهى را مجازات مىكنيم به خاطر جرم و گناهشان، دليل بر آن است كه «گروه مورد عفو» افرادى هستند كه آثار جرم و گناه را با آب توبه از وجود خود شستهاند.
امیرحسین
05-14-2011, 11:21 PM
(آيه 67)- نشانههاى منافقان: در اين آيه اشاره به يك مطلب كلى مىكند و آن اين كه ممكن است روح نفاق به اشكال مختلف ظاهر شود، مخصوصا خودنمايى، روح نفاق در يك «مرد» با يك «زن» ممكن است متفاوت باشد، اما نبايد فريب تغيير چهرههاى نفاق را در ميان منافقان خورد.
لذا مىگويد: «مردان منافق و زنان منافق همه از يك قماشند» (الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ).
سپس به ذكر پنج صفت از اوصاف آنان مىپردازد.
اول و دوم: «آنها مردم را به منكرات تشويق، و از نيكيها باز مىدارند» (يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ).
يعنى درست برعكس برنامه مؤمنان راستين كه دائما از طريق «امر به معروف» و «نهى از منكر» در اصلاح جامعه و پيراستن آن از آلودگى و فساد كوشش دارند، منافقان دائما سعى مىكنند كه فساد همه جا را بگيرد، و معروف و نيكى از جامعه برچيده شود.
سوم: آنها «دستهايشان را مىبندند» (وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ). نه در راه خدا انفاق مىكنند، نه به كمك محرومان مىشتابند، و نه خويشاوند و آشنا را كمك مالى آنها بهره مىگيرند.
روشن است آنها چون ايمان به آخرت و نتايج و پاداش «انفاق» ندارند، در بذل اموال سخت بخيلند.
چهارم: تمام اعمال و گفتار و رفتارشان نشان مىدهد كه «آنها خدا را فراموش كردهاند (و نيز وضع زندگى آنها نشان مىدهد كه) خدا هم آنها را از بركات و توفيقات و مواهب خود فراموش نموده» (نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ). يعنى با آنها معامله فراموشى كرده است و آثار اين دو فراموشى در تمام زندگى آنان آشكار است.
پنجم: اين كه «منافقان فاسقند و بيرون از دايره اطاعت فرمان خدا» (إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
آنچه در آيه فوق در باره صفات مشترك منافقان گفته شد در هر عصر و زمانى ديده مىشود.
امیرحسین
05-14-2011, 11:21 PM
(آيه 68)- در اين آيه مجازات شديد و دردناك آنها، بيان شده است، مىفرمايد: «خداوند مردان و زنان منافق و همه كفار و افراد بىايمان را وعده آتش جهنم داده» (وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ).
همان آتش سوزانى كه: «جاودانه در آن خواهند ماند» (خالِدِينَ فِيها).
و «همين يك مجازات (كه تمام انواع عذابها و كيفرها را در بر دارد) براى آنها كافى است» (هِيَ حَسْبُهُمْ).
و به تعبير ديگر آنها نياز به هيچ مجازات ديگرى ندارند، زيرا در دوزخ همه نوع عذاب جسمانى و روحانى وجود دارد.
و در پايان آيه اضافه مىكند: «خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته و عذاب هميشگى نصيبشان نموده است» (وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ).
بلكه اين دورى از خداوند، خود بزرگترين عذاب و دردناكترين كيفر براى آنها محسوب مىشود.
(آيه 69)- تكرار تاريخ و درس عبرت! اين آيه براى بيدار ساختن اين گروه از منافقان، آينه تاريخ را پيش روى آنها مىگذارد، و با مقايسه زندگى آنان با منافقان و گردنكشان پيشين، عبرت انگيزترين درسها را به آنها مىدهد، و مىگويد: «شما همانند منافقان پيشين هستيد»، و همان مسير و برنامه و سرنوشت شوم را تعقيب مىكنيد (كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ).
«همانها كه از نظر نيرو از شما قويتر، و از نظر اموال و فرزندان از شما افزونتر بودند» (كانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَ أَكْثَرَ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً).
«آنها از نصيب و بهره خود در دنيا، در طريق شهوات و آلودگى و گناه و فساد و تبهكارى، بهره گرفتند، شما منافقان اين امت نيز از نصيب و بهره خود همان گونه كه منافقان پيشين بهره گرفته بودند، بهره بردارى كرديد» (فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلاقِهِمْ).
سپس مىگويد: «شما در كفر و نفاق و سخريه و استهزاء مؤمنان، فرو رفتيد، همان گونه كه آنها در اين امور فرو رفتند» (وَ خُضْتُمْ كَالَّذِي خاضُوا).
سر انجام پايان كار منافقان پيشين را براى هشدار به گروه منافقان معاصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و همه منافقان جهان، با دو جمله بيان مىكند:
نخست اين كه: «آنها كسانى هستند كه همه اعمالشان در دنيا و آخرت بر باد رفته و مىرود، و هيچ نتيجه مثبتى از آن عائدشان نمىگردد» (أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ).
ديگر اين كه: «آنها زيانكاران حقيقى، و خسران يافتگان واقعى هستند» (وَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ).
آنها ممكن است استفادههاى «موقت» و «محدودى» از اعمال نفاق آميز خود ببرند، ولى اگر درست بنگريم مىبينيم نه در زندگى اين دنيا از اين رهگذر طرفى مىبندند، و نه در جهان ديگر بهرهاى دارند.
امیرحسین
05-14-2011, 11:22 PM
(آيه 70)- در اين آيه روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، به عنوان استفهام انكارى چنين مىگويد: «آيا اين گروه منافق از سرنوشت امتهاى پيشين، قوم نوح، و عاد، و ثمود، و قوم ابراهيم، و اصحاب مدين (قوم شعيب) و شهرهاى ويران شده قوم لوط با خبر نشدند» (أَ لَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهِيمَ وَ أَصْحابِ مَدْيَنَ وَ الْمُؤْتَفِكاتِ).
اينها ماجراهاى تكان دهندهاى است كه مطالعه و بررسى آن هر انسانى را كه كمترين احساس در قلب او باشد تكان مىدهد.
هر چند خداوند آنها را هيچ گاه از لطف خود محروم نساخت، «و پيامبرانشان با دلايل روشن براى هدايت آنان به سويشان آمدند» (أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ).
ولى آنها به هيچ يك از مواعظ و اندرزهاى اين مردان الهى گوش فرا ندادند و براى زحمات طاقت فرسايشان در راه روشنگرى خلق خدا ارجى ننهادند.
«بنابراين هرگز خداوند به آنها ستم نكرد، اين خودشان بودند كه به خويشتن ستم روا داشتند»! (فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ).
(آيه 71)- نشانههاى مؤمنان راستين: در آيات گذشته علائم و جهات مشترك مردان و زنان منافق در پنج قسمت مطرح گرديد.
در آيه مورد بحث علائم و نشانههاى مردان و زنان با ايمان بيان شده است كه آن هم در پنج قسمت خلاصه مىشود.
آيه از اينجا شروع مىشود كه مىفرمايد: «مردان و زنان با ايمان دوست و ولىّ و يار و ياور يكديگرند» (وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ).
پس از بيان اين اصل كلى به شرح جزئيات صفات مؤمنان مىپردازد:
1- نخست مىگويد: «آنها مردم را به نيكىها دعوت مىكند» (يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ).
2- «مردم را از زشتيها و بديها و منكرات باز مىدارند» (وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ).
3- آنها به عكس منافقان كه خدا را فراموش كرده بودند «نماز را برپا مىدارند» (وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ). و به ياد خدا هستند و با ياد و ذكر او، دل را روشن، و عقل را بيدار و آگاه مىدارند.
4- آنها بر خلاف منافقان كه افرادى ممسك و بخيل هستند بخشى از اموال خويش را در راه خدا، و حمايت خلق خدا، و براى بازسازى جامعه، انفاق مىنمايند «و زكات اموال خويش را مىپردازد» (وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ).
5- منافقان فاسقند و سركش، و خارج از تحت فرمان حق، اما مؤمنان «اطاعت فرمان خدا و پيامبر او مىكنند» (وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ).
در پايان اين آيه اشاره به نخستين امتياز مؤمنان از نظر نتيجه و پاداش كرده، مىگويد: «خداوند آنها را به زودى مشمول رحمت خويش مىگرداند» (أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ).
شك نيست كه وعده رحمت به مؤمنان از طرف خداوند، از هر نظر قطعى و اطمينان بخش است، چرا كه «خداوند توانا و حكيم است» (إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ).
نه بدون علت وعده مىدهد، و نه هنگامى كه وعده داد، از انجام آن عاجز مىماند.
امیرحسین
05-14-2011, 11:22 PM
(آيه 72)- اين آيه قسمتى از اين رحمت واسعه الهى را كه شامل حال افراد با ايمان مىشود، در دو جنبه «مادى» و «معنوى» شرح مىدهد.
نخست مىفرمايد: «خداوند به مردان و زنان با ايمان باغهايى از بهشت وعده داده است كه از زير درختانش نهرها جريان دارد» (وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
از ويژگيهاى اين نعمت بزرگ اين است كه زوال و جدايى در آن راه ندارد و «آنان جاودانه در آن مىمانند» (خالِدِينَ فِيها).
ديگر از مواهب الهى به آنها اين است كه خداوند «مسكنهاى پاكيزه و منزلگاههاى مرفّه در قلب بهشت عدن در اختيار آنها مىگذارد» (وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ).
از احاديث اسلامى چنين استفاده مىشود كه «جنّات عدن» باغهاى مخصوصى است از بهشت كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و جمعى از خاصان پيروان او در آنها مستقر خواهند شد.
سپس اشاره به نعمت و پاداش معنوى آنها كرده، مىفرمايد: «رضايت و خشنودى خدا (كه نصيب اين مؤمنان راستين مىشود) از همه برتر و بزرگتر است» (وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ).
هيچ كس نمىتواند آن لذت معنوى و احساس روحانى را كه به يك انسان به خاطر توجه رضايت و خشنودى خدا از او، دست مىدهد، توصيف كند.
و در پايان آيه اشاره به تمام اين نعمتهاى مادى و معنوى كرده، مىگويد: «اين پيروزى بزرگى است» (ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ).
(آيه 73)- پيكار با كفار و منافقان: سر انجام در اين آيه دستور به شدت عمل در برابر كفّار و منافقان داده، مىگويد: «اى پيامبر! با كافران و منافقان جهاد كن» (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ).
«و در برابر آنها روش سخت و خشنى در پيش گير» (وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ).
اين مجازات آنها در دنياست، و در آخرت «جايگاهشان دوزخ است كه بدترين سرنوشت و جايگاه است» (وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ).
البته طرز جهاد در برابر «كفار» جهاد همه جانبه، و مخصوصا جهاد مسلحانه است. و منظور از جهاد با منافقان انواع و اشكال ديگر مبارزه غير از مبارزه مسلحانه است، مانند مذمت و توبيخ و تهديد و رسوا ساختن آنها، و شايد جمله «وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ) اشاره به همين معنى باشد.
امیرحسین
05-14-2011, 11:23 PM
(آيه 74)-
شأن نزول:
در باره شأن نزول اين آيه روايات مختلفى نقل شده كه همه آنها نشان مىدهد بعضى از منافقان، مطالب زنندهاى در باره اسلام و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گفته بودند و پس از فاش شدن اسرارشان سوگند دروغ ياد كردند كه چيزى نگفتهاند و همچنين توطئهاى بر ضد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چيده بودند كه خنثى گرديد.
تفسير:
توطئه خطرناك! در اين آيه پرده از روى يكى ديگر از اعمال منافقان برداشته شده و آن اين كه: هنگامى كه مىبينند اسرارشان فاش شده واقعيات را انكار مىكنند و حتى براى اثبات گفتار خود به قسمهاى دروغين متوسل مىشوند.
نخست مىگويد: «منافقان سوگند ياد مىكنند كه چنان مطالبى را در باره پيامبر نگفتهاند» (يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا).
در حالى كه: «اينها بطور مسلم سخنان كفرآميزى گفتهاند» (وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ). و به اين جهت «پس از قبول و اظهار اسلام راه كفر را پيش گرفتهاند» (وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ).
البته آنان از آغاز مسلمان نبودند كه كافر شوند بلكه تنها اظهار اسلام مىكردند، بنابراين همين اسلام ظاهرى و صورى را نيز با اظهار كفر درهم شكستند.
و از آن بالاتر «آنها تصميم خطرناكى داشتند كه به آن نرسيدند» (وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا).
و آن توطئه براى نابودى پيامبر و يا فعاليتهايى است كه براى به هم ريختن سازمان جامعه اسلامى، و توليد فساد و نفاق و شكاف، انجام مىدادند، كه هرگز به هدف نهايى منتهى نشد.
در جمله بعد براى اين كه زشتى و وقاحت فعاليتهاى منافقان و نمك نشناسى آنها كاملا آشكار شود اضافه مىكند: آنها در واقع خلافى از پيامبر نديده بودند و هيچ لطمهاى از ناحيه اسلام بر آنان وارد نشده بود، بلكه به عكس در پرتو حكومت اسلام به انواع نعمتهاى مادى و معنوى رسيده بودند، بنابراين «آنها در حقيقت انتقام نعمتهايى را مىگرفتند خداوند و پيامبر با فضل و كرم خود تا سر حد استغنا به آنها داده بودند» (وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ).
سپس آنچنان كه سيره قرآن است راه بازگشت را به روى آنان گشوده، مىگويد: «اگر آنان توبه كنند براى آنها بهتر است» (فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ).
و اين نشانه واقع بينى اسلام و اهتمام به امر تربيت، و مبارزه با هرگونه سختگيرى و شدت عمل نابجاست، كه حتى راه آشتى و توبه را به روى منافقانى كه توطئه براى نابودى پيامبر كردند و سخنان كفرآميز و توهينهاى زننده داشتند بازگذارده.
در عين حال براى اين كه آنها اين نرمش را دليل بر ضعف نگيرند، به آنها هشدار مىدهد كه: «اگر به روش خود ادامه دهند، و از توبه روى برگردانند، خداوند در دنيا و آخرت آنان را به مجازات دردناكى كيفر خواهد داد» (وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِيماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ).
و اگر مىپندارند كسى در برابر مجازات الهى ممكن است به كمك آنان بشتابد سخت در اشتباهند، زيرا «آنها در سراسر روى زمين نه ولى و سرپرستى خواهند داشت و نه يار و ياورى» (وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:23 PM
(آيه 75)-
شأن نزول:
اين آيه و سه آيه بعد از آن در باره يكى از انصار به نام «ثعلبة بن حاطب» نازل شده است، او كه مرد فقيرى بود و مرتب به مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىآمد اصرار داشت كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دعا كند تا خداوند مال فراوانى به او بدهد! پيغمبر به او فرمود: «قليل تؤدّى شكره خير من كثير لا تطيقه» «مقدار كمى كه حقش را بتوانى ادا كنى، بهتر از مقدار زيادى است كه توانايى ادا حقش را نداشته باشى».
ولى ثعلبه دست بردار نبود و سر انجام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى او دعا كرد.
چيزى نگذشت كه طبق روايتى پسر عموى ثروتمندى داشت از دنيا رفت و ثروت سرشارى به او رسيد.
پس از مدتى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مأمور جمع آورى زكات را نزد او فرستاد، تا زكات اموال او را بگيرد، ولى اين مرد كم ظرفيت و تازه به نوا رسيده و بخيل، از پرداخت حق الهى خوددارى كرد، نه تنها خوددارى كرد، بلكه به اصل تشريع اين حكم نيز اعتراض نمود و گفت: اين حكم برادر «جزيه» است.
به هر حال هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سخن او را شنيد فرمود: يا ويح ثعلبة! يا ويح ثعلبة! «واى بر ثعلبه! اى واى بر ثعلبه»! و در اين هنگام آيات مزبور نازل شد.
تفسير:
منافقان كم ظرفيتند! قرآن در اينجا روى يكى ديگر از صفات زشت منافقان انگشت مىگذارد و آن اين كه: به هنگام ضعف و ناتوانى و فقر و پريشانى، چنان دم از ايمان مىزنند كه هيچ كس باور نمىكند آنها روزى در صف منافقان قرار گيرند.
اما همين كه به نوايى برسند چنان دست و پاى خود را گم كرده و غرق دنياپرستى مىشوند كه همه عهد و پيمانهاى خويش را با خدا به دست فراموشى مىسپارند.
نخست مىگويد: «بعضى از منافقان كسانى هستند كه با خدا پيمان بستهاند كه اگر از فضل و كرم خود به ما مرحمت كند قطعا به نيازمندان كمك مىكنيم و از نيكوكاران خواهيم بود» (وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:24 PM
(آيه 76)- ولى اين سخن را تنها زمانى مىگفتند كه دستشان از همه چيز تهى بود «و به هنگامى كه خداوند از فضل و رحمتش سرمايههايى به آنان داد، بخل ورزيدند و سرپيچى كردند و رويگردان شدند» (فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ).
(آيه 77)- «اين عمل و اين پيمان شكنى و بخل نتيجهاش اين شد كه روح نفاق بطور مستمر و پايدار در دل آنان ريشه كند و تا روز قيامت و هنگامى كه خدا را ملاقات مىكنند ادامه يابد» (فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ).
اين «به خاطر آن است كه از عهدى كه با خدا بستند تخلف كردند، و به خاطر آن است كه مرتبا دروغ مىگفتند» (بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ).
(آيه 78)- سر انجام آنها را با اين جمله مورد سرزنش و توبيخ قرار مىدهد كه «آيا آنها نمىدانند خداوند اسرار درون آنها را مىداند، و سخنان آهسته و در گوشى آنان را مىشنود، و خداوند از همه غيوب و پنهانيها با خبر است»؟! (أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ).
(آيه 79)-
شأن نزول:
روايات متعددى در شأن نزول اين آيه و آيه بعد نقل شده، كه از مجموع آنها چنين استفاده مىشود كه: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تصميم داشت لشكر اسلام را براى مقابله با دشمن (احتمالا براى جنگ تبوك) آماده سازد، و نياز به گرفتن كمك از مردم داشت، هنگامى كه نظر خود را اظهار فرمود، كسانى كه توانايى داشتند مقدار قابل ملاحظهاى به عنوان زكات يا كمك بلاعوض به ارتش اسلام تقديم كردند.
ولى بعضى از كارگران كم درآمد مسلمان با تحمل كار اضافى و كشيدن آب در شب و تهيه مقدارى خرما كمك ظاهرا ناچيزى به اين برنامه بزرگ اسلامى نمودند.
ولى منافقان عيبجو به هر يك از اين دو گروه ايراد مىگرفتند: گروه اول را به عنوان رياكار معرفى مىكردند، و كسانى را كه مقدار ظاهرا ناچيزى كمك نموده بودند به باد مسخره و استهزاء مىگرفتند.
اين آيه و آيه بعد نازل شد و شديدا آنها را تهديد كرد و از عذاب خداوند بيم داد!
تفسير:
كارشكنى منافقان: در اينجا اشاره به يكى ديگر از صفات عمومى منافقان شده است كه آنها افرادى لجوج، بهانهجو، و ايرادگير، و كارشكن هستند، هر كار مثبتى را، با وصلههاى نامناسبى تحقير كرده، و بد جلوه مىدهند.
قرآن مجيد شديدا اين روش غير انسانى آنها را نكوهش مىكند، و مسلمانان را از آن آگاه مىسازد، تا تحت تأثير اين گونه القائات سوء قرار نگيرند و هم منافقان بدانند كه حناى آنان در جامعه اسلامى رنگى ندارد! نخست مىفرمايد: «آنها كه به افراد نيكوكار مؤمنين در پرداختن صدقات و كمكهاى صادقانه، عيب مىگيرند، و مخصوصا آنها كه افراد با ايمان تنگدست را كه دسترسى جز به كمكهاى مختصر ندارند، مسخره مىكنند، خداوند آنان را مسخره مىكند، و عذاب دردناك در انتظار آنهاست»! (الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقاتِ وَ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
منظور از جمله «سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ» (خداوند آنها را مسخره مىكند) اين است كه مجازات استهزاء كنندگان را به آنها خواهد داد، و يا آن چنان با آنها رفتار مىكند كه همچون استهزاء شدگان تحقير شوند!
امیرحسین
05-14-2011, 11:25 PM
(آيه 80)- در اين آيه تأكيد بيشترى روى مجازات اين گروه از منافقان نموده و آخرين تهديد را ذكر مىكند به اين ترتيب كه روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نموده مىگويد: «چه براى آنها استغفار كنى و چه نكنى، حتى اگر هفتاد بار براى آنها از خداوند طلب آمرزش نمايى هرگز خدا آنها را نمىبخشد» (اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ).
«چرا كه آنها خدا و پيامبرش را انكار كردند و راه كفر پيش گرفتند» و همين كفر آنها را به درّه نفاق و آثار شوم آن افكند (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ).
و روشن است هدايت خدا شامل حال كسانى مىشود كه در طريق حق طلبى گام بر مىدارند و جوياى حقيقتند، ولى «خداوند افراد فاسق و گنهكار و منافق را هدايت نمىكند» (وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ).
اهميت به كيفيت كار است نه كميت:
اين حقيقت به خوبى از آيات قرآن به دست مىآيد كه اسلام در هيچ موردى روى «كثرت مقدار عمل» تكيه نكرده، بلكه همه جا اهميت به «كيفيت عمل» داده است.
مهم اين است كه هيچ كسى از مقدار توانايى خود دريغ ندارد، سخن از بسيار و كم نيست، سخن از احساس مسؤوليت و اخلاص است.
از اين موضوع اين حقيقت نيز روشن مىشود كه در يك جامعه سالم اسلامى به هنگام بروز مشكلات، همه بايد احساس مسؤوليت كنند، نبايد چشمها تنها به متمكنان دوخته شود، چرا كه اسلام متعلق به همه است، و همه بايد در حفظ آن از جان و دل بكوشند.
امیرحسین
05-14-2011, 11:25 PM
(آيه 81)- باز هم كارشكنى منافقان: در اين آيه نيز سخن همچنان پيرامون معرفى منافقان، به وسيله اعمال و رفتار و افكار آنهاست.
نخست مىفرمايد: «آنها كه در (تبوك) از شركت در جهاد تخلف جستند، و با عذرهاى واهى در خانههاى خود نشستند (و به گمان خود سلامت را بر خطرات ميدان جنگ ترجيح دادند) از اين عملى كه بر ضد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مرتكب شدند، خوشحالند» (فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ).
«و از اين كه در راه خدا با مال و جان خود جهاد كنند (و به افتخارات بزرگ مجاهدان نائل گردند) كراهت داشتند» (وَ كَرِهُوا أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ).
آنها به تخلف خودشان از شركت در ميدان جهاد قناعت نكردند، بلكه با وسوسههاى شيطانى كوشش داشتند، ديگران را نيز دلسرد يا منصرف سازند «و به آنها گفتند: در اين گرماى سوزان تابستان به سوى ميدان نبرد حركت نكنيد» (وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ).
سپس قرآن روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده و با لحن قاطع و كوبندهاى به آنها چنين پاسخ مىگويد: «به آنها بگو: آتش سوزان دوزخ از اين هم گرمتر و سوزانتر است اگر بفهمند»! (قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ).
ولى افسوس كه بر اثر ضعف ايمان، و عدم درك كافى، توجه ندارند كه چه آتش سوزانى در انتظار آنهاست، آتشى كه يك جرقه كوچكش از آتشهاى دنيا سوزندهتر است.
(آيه 82)- در اين آيه اشاره به اين مىكند كه آنها به گمان اين كه پيروزى به دست آوردهاند و با تخلف از جهاد و دلسرد كردن بعضى از مجاهدان به هدفى رسيدهاند، قهقهه سر مىدهند و بسيار مىخندند، همان گونه كه همه منافقان در هر عصر و زمان چنينند.
ولى قرآن به آنها اخطار مىكند كه «بايد كم بخندند و بسيار بگريند» (فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً).
گريه براى آينده تاريكى كه در پيش دارند، گريه به خاطر اين كه همه پلهاى بازگشت را پشت سر خود ويران ساختهاند، و بالاخره گريه براى اين كه اين همه استعداد و سرمايه عمر را از دست داده و رسوايى و تيرهروزى و بدبختى براى خود خريدهاند.
و در آخر آيه مىفرمايد: «اين جزاى اعمالى است كه آنها انجام مىدادند» (جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:25 PM
(آيه 83)- در اين آيه اشاره به يكى ديگر از روشهاى حساب شده و خطرناك منافقان مىكند و آن اين كه آنها به هنگامى كه كار خلافى را آشكارا انجام مىدهند براى تبرئه خود ظاهرا در مقام جبران بر مىآيند و با اين نوسانها و اعمال ضد و نقيض، چهره اصلى خود را پنهان مىدارند.
آيه مىگويد: «هرگاه خداوند تو را به سوى گروهى از اينها باز گرداند و از تو اجازه بخواهند كه در ميدان جهاد ديگرى شركت كنند، به آنها بگو، هيچ گاه با من در هيچ جهادى شركت نخواهيد كرد، و هرگز همراه من با دشمنى نخواهيد جنگيد»! (فَإِنْ رَجَعَكَ اللَّهُ إِلى طائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِيَ عَدُوًّا).
يعنى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بايد آنها را براى هميشه مأيوس كند و روشن سازد كه ديگر كسى فريبشان را نخواهد خورد.
جمله «طائِفَةٍ مِنْهُمْ» (گروهى از ايشان) نشان مىدهد كه همه آنان حاضر نبودند از اين طريق وارد شوند و پيشنهاد شركت در جهاد ديگرى را عرضه بدارند.
سپس دليل عدم قبول پيشنهاد آنان را چنين بيان مىكند: «شما براى نخستين بار راضى شديد كه از ميدان جهاد كنارهگيرى كنيد و در خانهها بنشينيد، هم اكنون نيز به متخلفان بپيونديد، و با آنها در خانهها بنشينيد» (إِنَّكُمْ رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفِينَ).
(آيه 84)- روش محكمتر در برابر منافقان: پس از آن كه منافقان با تخلف صريح از شركت در ميدان جهاد پردهها را دريدند و كارشان بر ملا شد، خداوند به پيامبرش دستور مىدهد روش صريحتر و محكمترى در برابر آنها اتخاذ كند تا براى هميشه فكر نفاق و منافقگرى از مغزهاى ديگران برچيده شود.
لذا مىفرمايد: «بر هيچ يك از آنها (منافقان) كه از دنيا مىروند نماز مگزار»! (وَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً).
«و هيچ گاه در كنار قبر او براى طلب آمرزش و استغفار نايست» (وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ).
در حقيقت اين يك نوع مبارزه منفى، و در عين حال مؤثر، در برابر گروه منافقان است.
و اين يك برنامه مبارزه حساب شده در برابر گروه منافقان در آن زمان بود كه امروز هم مسلمانان بايد از روشهاى مشابه آن استفاده كنند.
در پايان آيه بار ديگر دليل اين دستور را روشن مىسازد و مىفرمايد: «اين حكم به خاطر آن است كه آنها به خدا و پيامبرش كافر شدند» (إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ).
«و در حالى كه فاسق و مخالف فرمان خدا بودند از دنيا رفتند» (وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ). نه از كرده خود پشيمان شدند و نه با آب توبه لكههاى گناه را از دامان شستند.
امیرحسین
05-14-2011, 11:26 PM
(آيه 85)- در اينجا ممكن بوده است سؤالى براى ما مسلمانان مطرح شود كه اگر منافقان به راستى اين همه از رحمت خدا دورند پس چرا خداوند به آنها اين همه محبت كرده و اين همه مال و فرزند (نيروى اقتصادى و انسانى) را در اختيارشان قرار داده است.
در آيه مورد بحث روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده و پاسخ اين سؤال را چنين مىدهد: «اموال و فرزندانشان هيچ گاه نبايد مايه اعجاب تو شود» (وَ لا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ).
چرا كه به عكس آنچه مردم ظاهربين خيال مىكنند، اين اموال و فرزندان نه تنها باعث خوشوقتى آنها نيست، بلكه «خداوند مىخواهد آنان را به وسيله اينها در دنيا مجازات كند، و با حال كفر جان بدهند» (إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ).
اين آيه اشاره به اين واقعيت مىكند كه امكانات اقتصادى و نيروهاى انسانى در دست افراد ناصالح نه تنها سعادت آفرين نيست، بلكه غالبا مايه دردسر و بلا و بدبختى است، زيرا چنين اشخاصى نه اموال خود را به مورد، مصرف مىكنند و نه فرزندان سر به راه و با ايمان و تربيت يافتهاى دارند، بلكه اموالشان مايه غفلت آنها از خدا و مسائل اساسى زندگى است و فرزندانشان هم در خدمت ظالمان و فاسدان قرار مىگيرند.
منتها براى كسانى كه ثروت و نيروى انسانى را اصيل مىپندارند و چگونگى مصرف آن، براى آنها مطرح نيست، زندگانى اين گونه اشخاص دورنماى دل انگيزى دارد، اما اگر به متن زندگيشان نزديكتر شويم و به اين حقيقت نيز توجه كنيم كه چگونگى بهرهبردارى از اين امكانات مطرح است تصديق خواهيم كرد كه هرگز افراد خوشبختى نيستند.
(آيه 86)- در اين آيه و آيه بعد باز سخن در باره منافقان است. آيه مىگويد:
«هنگامى كه سورهاى در باره جهاد نازل مىشود و از مردم دعوت مىكند كه به خدا ايمان بياوريد (يعنى بر ايمان خود ثابت قدم بمانند و آن را تقويت نمايند) و همراه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله در راه او جهاد كنيد، در اين هنگام منافقان قدرتمند كه توانايى كافى از نظر جسمى و مالى براى شركت در ميدان جنگ دارند از تو اجازه مىخواهند كه در ميدان جهاد شركت نكنند و مىگويند بگذار ما با قاعدين (آنها كه از جهاد معذورند) باشيم» (وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدِينَ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:26 PM
(آيه 87)- در اين آيه قرآن آنها را با اين جمله مورد ملامت و مذمت قرار مىدهد كه «آنها راضى شدند با متخلفان باقى بمانند» (رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ).
بعدا اضافه مىكند كه «اينها بر اثر گناه و نفاق به مرحلهاى رسيدهاند كه بر قلبهايشان مهر زده شده، به همين دليل چيزى نمىفهمند» (وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ).
(آيه 88)- در اين آيه از گروهى كه در نقطه مقابل اين دسته قرار دارند و صفات و روحيات آنها، و همچنين سر انجام كارشان درست به عكس آنهاست، سخن به ميان آمده.
آيه چنين مىگويد: «اما پيامبر و آنها كه با او ايمان آوردند با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كردند» (لكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ).
و سر انجام كارشان اين شد كه «همه نيكيها براى آنهاست» و خيرات مادى و معنوى در اين جهان و جهان ديگر نصيبشان است (وَ أُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْراتُ).
«و گروه رستگاران همينها هستند» (وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
از اين آيه به خوبى استفاده مىشود كه اگر «ايمان» و «جهاد» توأم گردد هر گونه خير و بركتى را با خود همراه خواهد داشت، و جز در سايه اين دو، نه راهى به سوى فلاح و رستگارى است، و نه نصيبى از خيرات و بركات مادى و معنوى.
(آيه 89)- در اين آيه به قسمتى از پاداشهاى اخروى اين گروه اشاره كرده، مىگويد: «خداوند باغهايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته كه از زير درختانش نهرها جريان دارد» (أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
و تأكيد مىكند: اين نعمت و موهبت عاريتى و فناپذير نيست بلكه «جاودانه در آن مىمانند» (خالِدِينَ فِيها). «و اين پيروزى بزرگى است» (ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:27 PM
(آيه 90)- در اين آيه به تناسب بحثهاى گذشته، پيرامون منافقان بهانهجو و عذر تراش اشاره به وضع دو گروه از تخلف كنندگان از جهاد شده است.
نخست مىگويد: «گروهى از اعراب باديه نشين كه از شركت در ميدان جهاد واقعا معذور بودند نزد تو آمدهاند تا به آنها اجازه داده شود و معاف گردند» (وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ).
و در مقابل «كسانى كه به خدا و پيامبر دروغ گفتند، بدون هيچ عذرى در خانه خود نشستند» و به ميدان نرفتند (وَ قَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ).
در پايان آيه، گروه دوم را شديدا تهديد كرده، مىگويد: «به زودى به آن دسته از ايشان كه كافر شدند عذاب دردناكى خواهد رسيد» (سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
(آيه 91)-
شأن نزول:
چنين نقل شده كه يكى از ياران با اخلاص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كرد: اى پيامبر خدا! من پيرمردى نابينا و ناتوانم، حتى كسى كه دست مرا بگيرد و به ميدان جهاد بياورد، ندارم، آيا اگر در جهاد شركت نكنم معذورم؟
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سكوت كرد، سپس آيه نازل شد و به اين گونه افراد اجازه داد.
تفسير:
در اين آيه و دو آيه بعد براى روشن ساختن وضع همه گروهها از نظر معذور بودن يا نبودن در زمينه شركت در جهاد تقسيم بندى مشخصى شده است.
نخست مىگويد: «كسانى كه ضعيف و ناتوان هستند (بر اثر پيرى و يا نقص اعضا همچون فقدان بينايى) همچنين بيماران و آنها كه وسيله لازم براى شركت در ميدان جهاد در اختيار ندارند بر آنها ايرادى نيست كه در اين برنامه واجب اسلامى شركت نكنند» (لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذِينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ).
اين سه گروه در هر قانونى معافند، و عقل و منطق نيز معاف بودن آنها را امضا مىكند و مسلم است كه قوانين اسلامى در هيچ مورد از منطق و عقل جدا نيست.
سپس يك شرط مهم براى حكم معافى آنها بيان كرده، مىگويد «اين در صورتى است كه آنها از هرگونه خيرخواهى مخلصانه در باره خدا و پيامبرش دريغ ندارند» (إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ).
و با سخن و طرز رفتار خود مجاهدان را تشويق كنند و در تضعيف روحيه دشمن و فراهم آوردن مقدمات شكست آنها كوتاهى نورزند.
بعدا براى بيان دليل اين موضوع مىفرمايد: اين گونه افراد مردان نيكوكارى هستند و «براى نيكوكاران هيچ راه ملامت و سرزنش و مجازات و مؤاخذه وجود ندارد» (ما عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ).
و در پايان آيه خدا را با دو صفت از اوصاف بزرگش به عنوان دليل ديگرى بر معاف بودن اين گروههاى سه گانه توصيف مىكند و مىگويد: «خداوند غفور و رحيم است» (وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:27 PM
(آيه 92)-
شأن نزول:
در روايات مىخوانيم كه هفت نفر از فقراى انصار خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيدند و تقاضا كردند وسيلهاى براى شركت در جهاد در اختيارشان گذارده شود، اما چون پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وسيلهاى در اختيار نداشت، جواب منفى به آنها داد، آنها با چشمهاى پر از اشك از خدمتش خارج شدند و بعدا به نام «بكّائون» مشهور گشتند.
تفسير:
معذورانى كه از عشق جهاد اشك مىريختند! در اين آيه نيز به گروه چهارمى اشاره مىكند كه آنها هم از شركت در جهاد معاف شدند، مىگويد:
«همچنين بر آن گروه ايراد نيست كه وقتى نزد تو آمدند كه مركبى براى شركت در ميدان جهاد در اختيارشان بگذارى، گفتى مركبى در اختيار ندارم كه شما را بر آن سوار كنم، ناچار از نزد تو خارج شدند در حالى كه چشمهايشان اشكبار بود، و اين اشك به خاطر اندوهى بود كه از نداشتن وسيله براى انفاق در راه خدا سر چشمه مىگرفت» (وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلَّا يَجِدُوا ما يُنْفِقُونَ).
(آيه 93)- در اين آيه، حال گروه پنجم را شرح مىدهد يعنى آنها كه به هيچ وجه در پيشگاه خدا معذور نبوده و نخواهند بود، مىفرمايد: «راه مؤاخذه و مجازات تنها به روى كسانى گشوده است كه از تو اجازه مىخواهند در جهاد شركت نكنند در حالى كه امكانات كافى و وسائل لازم براى اين كار در اختيار دارند و كاملا بىنيازند» (إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِياءُ).
سپس اضافه مىكند: اين ننگ براى آنها بس است كه «راضى شدند با افراد ناتوان و بيمار و معلول در مدينه بمانند» و از افتخار شركت در جهاد محروم گردند (رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ).
و اين كيفر نيز آنها را بس كه خداوند قدرت تفكر و ادراك را از آنها به خاطر اعمال زشتشان گرفته «و بر دلهايشان مهر نهاده و به همين دليل چيزى نمىدانند» (وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَعْلَمُونَ).
از اين آيه به خوبى روحيه قوى و عالى سربازان اسلام روشن مىشود كه چگونه افتخار جهاد و شهادت را بر هر افتخار ديگرى مقدم مىداشتند، و از همين جا يكى از عوامل مهم پيشرفت سريع اسلام در آن روز و عقب ماندگى امروز ما روشن مىشود.
امیرحسین
05-14-2011, 11:27 PM
آغاز جزء يازدهم قرآن مجيد
ادامه سوره توبه
(آيه 94)-
شأن نزول:
بعضى از مفسران مىگويند اين آيه و دو آيه بعد در باره گروهى از منافقان كه تعدادشان بالغ بر هشتاد نفر مىشد نازل گرديد زيرا به هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از تبوك بازگشت دستور داد هيچ كس با آنها مجالست نكند و سخن نگويد و آنها كه خود را در فشار شديد اجتماعى ديدند در مقام عذرخواهى برآمدند، آيه نازل شد و وضع آنها را مشخص ساخت.
تفسير:
به عذرها و سوگندهاى دروغينشان اعتنا نكنيد! اين سلسله از آيات همچنان پيرامون اعمال شيطانى منافقان سخن مىگويد، نخست مىفرمايد:
«هنگامى كه شما (از جنگ تبوك) به مدينه باز مىگرديد، منافقان به سراغ شما مىآيند و عذرخواهى مىكنند» (يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ).
در اينجا روى سخن را به پيامبرش به عنوان رهبر مسلمين كرده، مىگويد: «به منافقان بگو: عذرخواهى مكنيد، ما هرگز به سخنان شما ايمان نخواهيم آورد» (قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ).
«چرا كه خداوند ما را از اخبار شما آگاه ساخته» بنابراين ما از نقشههاى شيطانى شما به خوبى باخبريم! (قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ).
ولى در عين حال راه بازگشت و توبه، به سوى شما باز است، «و به زودى خداوند و پيامبرش اعمال شما را مىبينند» (وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ).
بعد مىفرمايد: همه اعمال و نيات شما امروز ثبت و بايگانى مىشود، «سپس به سوى كسى كه اسرار پنهان و آشكار را مىداند باز مىگرديد، و او شما را به اعمالتان آگاه مىكند» و جزاى آن را به شما خواهد داد (ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:28 PM
(آيه 95)- در اين آيه بار ديگر اشاره به سوگندهاى دروغين منافقان كرده، مىفرمايد: «آنها براى فريب شما به زودى دست به دامن قسم مىزنند، و هنگامى كه به سوى آنان بازگشتيد سوگند به خدا ياد مىكنند كه از آنها صرف نظر كنيد» و اگر خطايى كردهاند مشمول عفوشان سازيد (سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ).
در حقيقت آنها از هر درى وارد مىشوند، گاهى از طريق عذرخواهى مىخواهند خود را بىگناه قلمداد كنند، و گاهى با اعتراف به گناه، تقاضاى عفو و گذشت دارند، شايد بتوانند در دل شما نفوذ كنند.
ولى شما به هيچ وجه تحت تأثير آنان قرار نگيريد و «از آنها روى گردانيد» (فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ). اما به عنوان اعتراض و خشم و انكار! نه به عنوان عفو و بخشش و گذشت.
سپس به عنوان تأكيد و توضيح و بيان دليل مىفرمايد: «چرا كه آنها موجوداتى پليدند» و بايد از چنين موجودات پليدى صرف نظر كرد (إِنَّهُمْ رِجْسٌ).
و چون چنينند «جايگاهشان دوزخ است» (وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ).
زيرا بهشت جاى نيكان و پاكان است، نه جايگاه پليدان و آلودگان! اما «همه اينها نتيجه اعمالى است كه خودشان انجام دادهاند» (جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ).
(آيه 96)- در اين آيه اشاره به يكى از سوگندهاى آنها شده و آن اين كه:
«با اصرار و سوگند از شما مىخواهند كه از آنها خشنود شويد» (يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ).
جالب اين كه در اين مورد خداوند نمىفرمايد: از آنها راضى نشويد، بلكه با تعبيرى كه بوى تهديد از آن مىآيد، مىفرمايد: «اگر هم شما از آنها راضى شويد خدا هرگز از جمعيت فاسقان راضى نخواهد شد» (فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ).
شك نيست آنها از نظر دينى و اخلاقى اهميتى براى خشنودى مسلمانان قائل نبودند، بلكه مىخواستند از اين راه كدورتهاى قلبى آنان را بشويند تا در آينده از عكس العملهاى آنان در امان بمانند.
امیرحسین
05-14-2011, 11:28 PM
(آيه 97)- باديه نشينان سنگدل و با ايمان: در اين آيه و دو آيه بعد به تناسب بحثهايى كه در باره منافقان مدينه گذشت پيرامون حال منافقان باديه نشين، و نشانهها و افكار آنها، و همچنين در باره مؤمنان مخلص و راستين باديه گفتگو شده است.
شايد به اين علت كه به مسلمانان هشدار دهد چنين نپندارند كه منافقان تنها همان گروهى هستند كه در شهرند، بلكه منافقان باديه نشين از آنها خشنترند.
نخست مىفرمايد: «اعراب باديه نشين (به حكم دورى از تعليم و تربيت و نشنيدن آيات الهى و سخنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كفر و نفاقشان شديدتر است» (الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً).
«و باز به همين دليل، به جهل و بىخبرى از حدود فرمانها و احكامى كه خدا بر پيامبرش نازل كرده است سزاوارترند» (وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ).
در پايان آيه مىفرمايد «خداوند دانا و حكيم است» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).
يعنى اگر در باره عربهاى باديه نشين چنين داورى مىكند روى تناسب خاصى است كه محيط آنها با اين گونه صفات دارد.
(آيه 98)- اما براى اين كه چنين توهمى پيدا نشود كه همه اعراب باديه نشين، و يا همه باديه نشينان، داراى چنين صفاتى هستند، در اين آيه مىگويد:
«گروهى از اين عربهاى باديه نشين كسانى هستند كه (بر اثر نفاق يا ضعف ايمان) هنگامى كه چيزى را در راه خدا انفاق كنند، آن را ضرر و زيان و غرامت محسوب مىدارند» نه يك موفقيت و پيروزى و تجارت پرسود (وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً).
ديگر از صفات آنها اين است كه: «همواره در انتظار اين هستند كه بلاها و مشكلات شما را احاطه كند» و تيرهروزى و ناكامى به سراغ شما بيايد (وَ يَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوائِرَ). در واقع آنها افرادى تنگ نظر و بخيل و حسودند.
سپس اضافه مىكند: آنها نبايد در انتظار بروز مشكلات و نزول بلاها بر شما باشند چرا كه اين مشكلات و ناكاميها و بدبختيها تنها به سراغ اين گروه منافق بىايمان و جاهل و نادان و تنگ نظر و حسود مىرود «و حوادث دردناك براى خود آنهاست» (عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ).
سر انجام آيه را با اين جمله پايان مىدهد كه: «خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ). هم سخنان آنها را مىشنود و هم از نيات و مكنون ضمير آنها آگاه است.
امیرحسین
05-14-2011, 11:29 PM
(آيه 99)- و در اين آيه به گروه دوم يعنى مؤمنان با اخلاص باديه نشين اشاره كرده، مىگويد: «گروهى از اين عربهاى باديه نشين كسانى هستند كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند» (وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ).
به همين دليل هيچ گاه انفاق در راه خدا را غرامت و زيان، نمىدانند، بلكه با توجه به پاداشهاى وسيع الهى در اين جهان و سراى ديگر، «اين كار را وسيله نزديكى به خدا و مايه توجه و دعاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله» كه افتخار و بركت بزرگى است مىدانند (وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ).
در اينجا خداوند اين طرز فكر آنها را با تأكيد فراوان تصديق مىكند و مىگويد: «آگاه باشيد كه اين انفاقها بطور قطع مايه تقرب آنها در پيشگاه خداوند است» (أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ).
و به همين دليل «خدا آنان را به زودى در رحمت خود فرو مىبرد» (سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ).
و اگر لغزشهايى از آنها سرزده باشد به خاطر ايمان و اعمال پاكشان آنها را مىبخشد «زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
(آيه 100)- پيشگامان اسلام! به دنبال آيات گذشته كه بيان حال كفّار و منافقان را مىنمود در اين آيه اشاره به گروههاى مختلف از مسلمانان راستين شده است و آنها را در سه گروه مشخص تقسيم مىكند.
1- «پيشگامان نخستين از مهاجرين» (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ).
يعنى آنها كه در اسلام و هجرت پيشگام بودهاند.
2- آنها كه پيشگام در «نصرت و يارى پيامبر و ياران مهاجرش بودند» (وَ الْأَنْصارِ).
3- «و كسانى كه به نيكى از آنها پيروى كردند» (وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ).
و با انجام اعمال نيك، و قبول اسلام، و هجرت، و نصرت آيين پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آنها پيوستند.
جالب توجه اين كه: همه متفقا گفتهاند نخستين كسى كه از زنان، مسلمان شد «خديجه» همسر وفادار و فداكار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود، و اما از مردان، همه دانشمندان و مفسران شيعه به اتفاق گروه عظيمى از دانشمندان اهل سنت «على» عليه السّلام را نخستين كسى مىدانند كه دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را پاسخ گفت.
پس از ذكر اين گروه سه گانه مىفرمايد: «هم خداوند از آنها راضى است و هم آنها از خدا راضى شدهاند» (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ).
رضايت خدا از آنها به خاطر ايمان و اعمال صالحى است كه انجام دادهاند، و خشنودى آنان از خدا به خاطر پاداشهاى گوناگون و فوق العاده و پراهميت است كه به آنان ارزانى داشته.
با اين كه جمله گذشته همه مواهب و نعمتهاى الهى را در بر داشت (مواهب مادى و معنوى، جسمانى و روحانى) ولى به عنوان تأكيد و بيان «تفصيل» بعد از «اجمال» اضافه مىكند: «و خداوند براى آنها باغهايى از بهشت فراهم ساخته كه از زير درختانش نهرها جريان دارند» (وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهارُ).
از امتيازات اين نعمت آن است كه جاودانى است و «همواره در آن خواهند ماند» (خالِدِينَ فِيها أَبَداً).
«و اين است پيروزى بزرگ» (ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ).
چه پيروزى از اين برتر كه انسان احساس كند آفريدگار و معبود و مولايش از او خشنود است و كارنامه قبولى او را امضا كرده؟
امیرحسین
05-14-2011, 11:29 PM
(آيه 101)- بار ديگر قرآن مجيد بحث را متوجه اعمال منافقان و گروههاى آنها كرده، مىگويد: «در ميان كسانى كه در اطراف شهر شما (مدينه) هستند گروهى از منافقان وجود دارند» (وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ).
يعنى بايد هشيار باشيد منافقان بيرون را نيز زير نظر بگيريد و مراقب فعاليتهاى خطرناك آنان باشيد.
سپس اضافه مىكند: «در خود مدينه و از اهل اين شهر نيز گروهى هستند كه نفاق را تا سر حد سركشى و طغيان رسانده و سخت به آن پايبندند و در آن صاحب تجربهاند»! (وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ).
اين تفاوت در تعبير كه در باره منافقان «داخلى» و «خارجى» در آيه فوق ديده مىشود گويا اشاره به اين نكته است كه منافقان داخلى در كار خود مسلطتر و طبعا خطرناكترند، و مسلمانان بايد شديدا مراقب آنها باشند، هر چند كه منافقان خارجى را نيز بايد از نظر دور ندارند.
لذا بلافاصله بعد از آن مىفرمايد: «تو آنها را نمىشناسى ولى ما مىشناسيم» (لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ).
البته اين اشاره به علم عادى و معمولى پيغمبر است، ولى هيچ منافات ندارد كه او از طريق وحى و تعليم الهى به اسرار آنان كاملا واقف گردد.
در پايان آيه مجازات شديد اين گروه را به اين صورت بيان مىكند كه: «ما به زودى آنها را دو بار مجازات خواهيم كرد، و پس از آن به سوى عذاب بزرگ ديگرى فرستاده خواهند شد» (سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظِيمٍ).
«عذاب عظيم» اشاره به مجازاتهاى روز قيامت است ولى در اين كه، آن دو عذاب ديگر چه نوع عذابى است به نظر مىرسد كه يكى از اين دو عذاب همان مجازات اجتماعى آنها به خاطر رسوائيشان و كشف اسرار درونيشان مىباشد و مجازات دوم آنان همان است كه در آيه 50 سوره انفال اشاره شده، آنجا كه مىفرمايد: «هرگاه كافران را به هنگامى كه فرشتگان مرگ جان آنها را مىگيرند ببينى كه چگونه به صورت و پشت آنها مىكوبند، و مجازات مىكنند، به حال آنها تأسف خواهى خورد».
امیرحسین
05-14-2011, 11:29 PM
(آيه 102)-
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه رواياتى نقل شده كه در بيشتر آنها به نام «ابو لبابه انصارى» برخورد مىكنيم، طبق روايتى او با دو يا چند نفر ديگر از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از شركت در جنگ «تبوك» خوددارى كردند اما هنگامى كه آياتى را كه در مذمت متخلفين وارد شده بود شنيدند بسيار ناراحت و پشيمان گشتند، خود را به ستونهاى مسجد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله بستند و هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بازگشت و از حال آنها خبر گرفت عرض كردند: آنها سوگند ياد كردهاند كه خود را از ستون باز نكنند تا اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين كند، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: من نيز سوگند ياد مىكنم كه چنين كارى نخواهم كرد مگر اين كه خداوند به من اجازه دهد.
آيه نازل شد و خداوند توبه آنها را پذيرفت، و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آنها را از ستون مسجد باز كرد.
آنها به شكرانه اين موضوع همه اموال خود را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تقديم داشتند.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هنوز دستورى در اين باره بر من نازل نشده است، چيزى نگذشت كه آيه بعد نازل شد و دستور داد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله قسمتى از اموال آنها را بگيرد.
تفسير:
توبه كاران- پس از اشاره به وضع منافقان داخل و خارج مدينه در آيه قبل در اينجا با اشاره به وضع گروهى از مسلمانان گناهكار كه اقدام به توبه و جبران اعمال سوء خود كردند، مىفرمايد: «گروه ديگرى از آنها به گناهان خود اعتراف كردند» (وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ).
«و اعمال صالح و ناصالح را به هم آويختند» (خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً).
سپس اضافه مىكند: «اميد مىرود كه خداوند توبه آنها را بپذيرد» و رحمت خويش را به آنان بازگرداند (عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ).
«زيرا خداوند آمرزند و مهربان است» و داراى رحمتى وسيع و گسترده (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:30 PM
(آيه 103)- زكات عامل پاكى فرد و جامعه: در اين آيه به يكى از احكام مهم اسلامى يعنى مسأله زكات اشاره شده است، و به عنوان يك قانون كلّى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه «از اموال آنها صدقه يعنى زكات بگير» (خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً).
دستور «خذ» (بگير) دليل روشنى است كه رئيس حكومت اسلامى مىتواند زكات را از مردم بگيرد، نه اين كه منتظر بماند كه اگر مايل بودند خودشان بپردازند و اگر نبودند نه! سپس به دو قسمت از فلسفه اخلاقى و روانى و اجتماعى زكات اشاره كرده، مىفرمايد: «تو با اين كار آنها را پاك مىكنى و نموّ مىدهى» (تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها).
آنها را از رذائل اخلاقى، از دنيا پرستى و بخل پاك مىكنى، و نهال نوع دوستى و سخاوت و توجه به حقوق ديگران را در آنها پرورش مىدهى.
از اين گذشته، مفاسد و آلودگيهايى كه در جامعه به خاطر فقر و فاصله طبقاتى و محروميت گروهى از جامعه به وجود مىآيد با انجام اين فريضه الهى بر مىچينى، و صحنه اجتماع را از اين آلودگيها پاك مىسازى.
سپس اضافه مىكند: هنگامى كه آنها زكات مىپردازند «براى آنها دعا كن و به آنها درود بفرست» (وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ).
اين نشان مىدهد كه حتى در برابر انجام وظائف واجب بايد از مردم تشكر و تقدير كرد، و مخصوصا از طريق معنوى و روانى آنها را تشويق نمود، همانطور كه در روايات مىخوانيم هنگامى كه مردم زكات خود را خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىآوردند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با جمله اللّهمّ صلّ عليهم به آنها دعا مىكرد.
بعد اضافه مىكند كه: «اين دعا و درود تو مايه آرامش خاطر آنهاست» (إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ).
چرا كه از پرتو اين دعا رحمت الهى بر دل و جان آنها نازل مىشود، آن گونه كه آن را احساس كنند.
و در پايان آيه به تناسب بحثى كه گذشت مىگويد: «خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).
هم دعاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مىشنود، و هم از نيّات زكات دهندگان آگاه است.
امیرحسین
05-14-2011, 11:30 PM
(آيه 104)- از آنجا كه بعضى از گنهكاران مانند متخلفان جنگ تبوك به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اصرار داشتند كه توبه آنها را بپذيرد در اين آيه به اين موضوع اشاره مىكند كه پذيرش توبه، كار پيامبر نيست.
«آيا آنها نمىدانند كه تنها خداوند توبه را از بندگانش مىپذيرد» (أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ).
نه تنها پذيرنده توبه اوست، بلكه «زكات و يا صدقات ديگرى را (كه به عنوان كفّاره گناه و تقرب به پروردگار مىدهند) نيز خدا مىگيرد» (وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ).
شك نيست كه گيرنده زكات و صدقات يا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و امام عليه السّلام و پيشواى مسلمين است و يا افراد مستحق، ولى از آنجا كه دست پيامبر و پيشوايان راستين و افراد مستحقّ دست خداست گويى خداوند اين صدقات را مىگيرد.
در روايتى كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نقل شده مىخوانيم: انّ الصّدقة تقع فى يد اللّه قبل ان تصل الى يد السّائل «صدقه پيش از آن كه در دست نيازمند قرار بگيرد به دست خدا مىرسد»! حتى در روايتى تصريح شده كه همه اعمال آدمى را فرشتگان تحويل مىگيرند جز صدقه كه مستقيما به دست خدا مىرسد.
و در پايان آيه بار ديگر به عنوان تأكيد مىفرمايد: «و خداوند توبه پذير و مهربان است» (وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:31 PM
(آيه 105)- در اين آيه بحثهاى گذشته را به شكل تازهاى تأكيد مىكند و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه به همه مردم اين موضوع را ابلاغ كن «و بگو اعمال و وظائف خود را انجام دهيد، و بدانيد هم خدا و هم رسولش و هم مؤمنان، اعمال شما را خواهند ديد» (وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ).
اشاره به اين كه كسى تصور نكند اگر در خلوتگاه يا در ميان جمع، عملى را انجام مىدهد از ديدگاه علم خدا مخفى و پنهان مىماند، بلكه علاوه بر خداوند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان نيز از آن آگاهند.
اين آگاهى مقدمه پاداش و يا كيفرى است كه در جهان ديگر در انتظار انسان است، لذا به دنبال اين جمله مىافزايد: «و به زودى به سوى كسى كه آگاه از پنهان و آشكار است باز مىگرديد، و شما را به آنچه عمل كردهايد خبر مىدهد» و بر طبق آن جزا خواهد داد (وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
مسأله عرض اعمال:
در ميان پيروان مكتب اهل بيت عليهم السّلام با توجه به اخبار فراوانى كه از امامان رسيده عقيده معروف و مشهور بر اين است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و امامان عليهم السّلام از اعمال همه امت آگاه مىشوند، يعنى خداوند از طرق خاصى اعمال امت را بر آنها عرضه مىدارد.
مسأله عرض اعمال اثر تربيتى فوق العادهاى در معتقدان به آن دارد، زيرا هنگامى كه من بدانم علاوه بر خدا كه همه جا با من است پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و پيشوايان محبوب من همه روز يا همه هفته از هر عملى كه انجام مىدهم، اعم از خوب و بد در هر نقطه و هر مكان آگاه مىشوند، بدون شك بيشتر رعايت مىكنم و مراقب اعمال خود خواهم بود.
(آيه 106)-
شأن نزول:
جمعى از مفسران گفتهاند كه اين آيه در باره سه نفر از متخلفان جنگ تبوك به نام «هلال بن اميه» و «مرارة بن ربيع» و «كعب بن مالك» نازل شده است- شرح پشيمانى و چگونگى توبه آنها در ذيل آيه 118 همين سوره به خواست خدا خواهد آمد.
تفسير:
در اين آيه اشاره به گروه ديگرى از گنهكاران شده است كه پايان كار آنها درست روشن نيست، نه چنانند كه مستحق رحمت الهى باشند و نه چنانند كه بتوان از آمرزش آنها بكلى مأيوس بود.
لذا قرآن در باره آنها مىگويد: «گروه ديگرى كارشان متوقف بر فرمان خداست يا آنها را مجازات مىكند و يا توبه آنان را مىپذيرد» (وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ).
و در پايان آيه اضافه مىكند: خداوند بدون حساب با آنها رفتار نمىكند، بلكه با علم خويش و به مقتضاى حكمتش با آنها رفتار خواهد نمود چرا كه «خداوند دانا و حكيم است» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:31 PM
(آيه 107)-
شأن نزول:
اين آيه در باره گروهى ديگر از منافقان است كه براى تحقق بخشيدن به نقشههاى شوم خود اقدام به ساختن مسجدى در مدينه كردند كه بعدا به نام مسجد «ضرار» معروف شد.
خلاصه جريان چنين است: گروهى از منافقان نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمدند و عرض كردند به ما اجازه ده مسجدى در ميان قبيله بنى سالم (نزديك مسجد قبا) بسازيم تا افراد ناتوان و بيمار و پيرمردان از كار افتاده در آن نماز بگزارند، و اين در موقعى بود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عازم جنگ تبوك بود.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آنها اجازه داد، ولى آنها اضافه كردند آيا ممكن است شخصا بياييد و در آن نماز بگزاريد؟ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود من فعلا عازم سفرم.
هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از تبوك بازگشت نزد او آمدند و گفتند اكنون تقاضا داريم به مسجد ما بيايى و در آنجا نماز بگزارى، و از خدا بخواهى ما را بركت دهد، و اين در حالى بود كه هنوز پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وارد دروازه مدينه نشده بود.
در اين هنگام پيك وحى خدا نازل شد و سلسله آيات (107- 110) را آورد و پرده از اسرار كار آنها برداشت.
و به دنبال آن پيامبر دستور داد مسجد مزبور را آتش زنند، و بقاياى آن را ويران كنند، و جاى آن را محل ريختن زبالههاى شهر سازند!
تفسير:
بتخانهاى در چهره مسجد! در اين آيه به وضع گروه ديگرى از مخالفان اشاره كرده، مىگويد: «گروهى ديگر از آنها مسجدى در مدينه اختيار كردند» كه هدفهاى شومى زير اين نام مقدس داشتند (وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً).
سپس هدفهاى آنها را در چهار قسمت زير خلاصه مىكند:
1- منظور آنها اين بود كه با اين عمل «ضرر و زيانى» به مسلمانان برسانند (ضِراراً).
2- «تقويت مبانى كفر» و بازگشت دادن مردم به وضع قبل از اسلام (وَ كُفْراً).
3- «ايجاد تفرقه در ميان صفوف مسلمانان» (وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ).
زيرا با اجتماع گروهى در اين مسجد، مسجد «قبا» كه نزديك آن بود و يا مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه از آن فاصله داشت از رونق مىافتاد.
از اين جمله، چنين بر مىآيد كه نبايد فاصله بين مساجد آن چنان باشد كه روى اجتماع يكديگر اثر بگذارند.
4- آخرين هدف آنها اين بود كه: «مركز و كانونى براى كسى كه با خدا و پيامبرش از پيش مبارزه كرده بود (و سوابق سوئش بر همگان روشن بود) بسازند تا از اين پايگاه نفاق، برنامههاى خود را عملى سازند» (وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ).
ولى عجب اين است كه تمام اين اغراض سوء و اهداف شوم را در يك لباس زيبا و ظاهر فريب پيچيده بودند «و حتى سوگند ياد مىكردند كه ما جز نيكى قصد و نظر ديگرى نداشتيم» (وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى).
ولى قرآن اضافه مىكند: «خداوندى (كه از اسرار درون همه آگاه است و غيب و شهود برايش يكسان مىباشد) گواهى مىدهد كه بطور مسلم آنها دروغگو هستند» (وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:32 PM
(آيه 108)- خداوند در اين آيه تأكيد بيشترى روى اين موضوع حياتى كرده، به پيامبرش صريحا دستور مىدهد كه: «هرگز در اين مسجد قيام به عبادت مكن» و نماز مگزار (لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً).
بلكه به جاى اين مسجد «شايستهتر اين است كه در مسجدى قيام به عبادت كنى كه شالوده آن در روز نخست بر اساس تقوا گذارده شده است» (لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ).
نه اين مسجدى كه شالوده و اساسش از روز نخست بر كفر و نفاق و بىدينى و تفرقه بنا شده است.
سپس قرآن اضافه مىكند: علاوه بر اين كه اين مسجد از اساس بر شالوده تقوا گذارده شده، «گروهى از مردان در آن به عبادت مشغولند كه دوست مىدارند خود را پاكيزه نگه دارند، و خدا پاكيزگان را دوست دارد» (فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ).
پاكيزگى و طهارت در اينجا معنى وسيعى دارد كه هرگونه پاكسازى روحانى از آثار شرك و گناه، و جسمانى از آثار آلودگى به كثافات را شامل مىشود.
(آيه 109)- در اين آيه مقايسهاى ميان دو گروه مؤمنان كه مساجدى همچون مسجد قبا را بر پايه تقوا بنا مىكنند با منافقانى كه شالوده كار خود را بر كفر و نفاق و تفرقه و فساد قرار مىدهند به عمل آمده است.
نخست مىگويد: «آيا كسى كه بناى آن مسجد را بر پايه تقوا و پرهيز از مخالفت فرمان خدا و جلب خشنودى او نهاده است بهتر است، يا كسى كه شالوده آن را بر لبه پرتگاه سستى در كنار دوزخ نهاده كه به زودى در آتش جهنم سقوط خواهد كرد»! (أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِي نارِ جَهَنَّمَ).
تشبيه فوق با نهايت روشنى و وضوح بىثباتى و سستى كار منافقان و استحكام و بقاى كار اهل ايمان و برنامههاى آنها را روشن مىسازد.
و از آنجا كه گروه منافقان هم به خويشتن ستم مىكنند و هم به جامعه، در آخر آيه مىفرمايد: «خداوند ظالمان را هدايت نمىكند» (وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:32 PM
(آيه 110)- در اين آيه اشاره به لجاجت و سرسختى منافقان كرده، مىگويد:
آنها چنان در كار خود سرسختند و در نفاق سرگردان، و در تاريكى و ظلمت كفر حيرانند كه حتى «بنايى را كه خودشان بر پا كردند همواره به عنوان يك عامل شك و ترديد- يا يك نتيجه شك و ترديد- در قلوب آنها باقى مىماند، مگر اين كه دلهاى آنها قطعه قطعه شود و بميرند» (لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ).
و در آخر آيه مىگويد: «و خداوند دانا و حكيم است» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).
اگر به پيامبرش دستور مبارزه و درهم كوبيدن چنين بناى ظاهرا حق به جانبى را داد به خاطر آگاهى از نيات سوء بنا كنندگان و باطن و حقيقت اين بنا بود اين دستور عين حكمت و بر طبق مصلحت و صلاح حال جامعه اسلامى صادر شد نه يك قضاوت عجولانه بود و نه زاييده يك هيجان و عصبانيت.
(آيه 111)- يك تجارت بىنظير! از آنجا كه در آيات گذشته در باره متخلفان و جهاد سخن به ميان آمد، در اين آيه و آيه بعد مقام والاى مجاهدان با ايمان، با ذكر مثال جالبى، بيان شده است.
در اين مثال خداوند خود را خريدار و مؤمنان را فروشنده معرفى كرده، و مىگويد: «خداوند از مؤمنان جانها و اموالشان را خريدارى مىكند، و در برابر اين متاع، بهشت را به آنان مىدهد» (إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ).
و از آنجا كه در هر معامله در حقيقت «پنج ركن اساسى» وجود دارد، در اين آيه به تمام اين اركان اشاره كرده است.
خودش را «خريدار» و مؤمنان را «فروشنده» و جانها و اموال را «متاع» و بهشت را «ثمن» (بها) براى اين معامله قرار داده است.
منتها طرز پرداخت اين متاع را با تعبير لطيفى چنين بيان مىكند: «آنها در راه خدا پيكار مىكنند، و دشمنان حق را مىكشند و يا در اين راه كشته مىشوند» و شربت شهادت را مىنوشند (يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ).
و به دنبال آن به «اسناد» معتبر و محكم اين معامله كه پنجمين ركن است اشاره كرده، مىفرمايد: «اين وعده حقى است بر عهده خداوند كه در سه كتاب آسمانى تورات، انجيل و قرآن آمده است» (وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ).
سپس براى تأكيد روى اين معامله بزرگ اضافه مىكند: «چه كسى وفادارتر به عهدش از خداست»؟ (وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ).
يعنى گرچه بهاى اين معامله فورا پرداخت نمىشود، اما خطرات نسيه را در بر ندارند! چرا كه خداوند به حكم قدرت و توانايى و بىنيازى، از هر كس نسبت به عهد و پيمانش وفادارتر است.
و از همه جالبتر اين كه پس از انجام مراسم اين معامله، همان گونه كه در ميان تجارت كنندگان معمول است، به طرف مقابل تبريك گفته و معامله را معامله پرسودى براى او مىخواهد و مىگويد: «بشارت باد بر شما به اين معاملهاى كه انجام داديد» (فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ).
«و اين پيروزى و رستگارى بزرگى براى همه شماست» (وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:32 PM
(آيه 112)- همان گونه كه روش قرآن مجيد است كه در آيهاى سخنى را به اجمال برگزار مىكند و در آيه بعد به شرح و توضيح آن مىپردازد، در اين آيه مؤمنان را كه فروشندگان جان و مال به خدا هستند با نه صفت بارز معرفى مىكند.
1- «آنها توبه كارانند» (التَّائِبُونَ). و دل و جان خود را به وسيله آب توبه از آلودگى گناه شستشو مىدهند.
2- «آنها عبادت كارانند» (الْعابِدُونَ). و در پرتو راز و نياز با خدا و پرستش ذات پاك او خودسازى مىكنند».
3- «آنها (در برابر نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار) سپاس مىگويند» (الْحامِدُونَ).
4- «آنها از يك كانون عبادت و پرستش به كانون ديگرى رفت و آمد دارند» (السَّائِحُونَ).
و به اين ترتيب برنامههاى خودسازى آنان در پرتو عبادت، در محيط محدودى خلاصه نمىشود، و به افق خاصى تعلق ندارد، بلكه همه جا كانون عبوديت پروردگار و خودسازى و تربيت براى آنهاست.
5- «آنها كه در برابر عظمت خدا ركوع مىكنند» (الرَّاكِعُونَ).
6- «آنها كه سر بر آستانش مىسايند و سجده مىآورند» (السَّاجِدُونَ).
7- «آنها كه مردم را به نيكيها دعوت مىكنند» (الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ).
8- «آنها كه (تنها به وظيفه دعوت به نيكى قناعت نمىكنند بلكه) با هر گونه فساد و منكرى مىجنگند» (وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ).
9- «و آنها كه (پس از اداى رسالت امر به معروف و نهى از منكر، به آخرين و مهمترين وظيفه اجتماعى خود يعنى) حفظ حدود الهى، و اجراى قوانين او، و اقامه حق و عدالت قيام مىكنند» (وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ).
پس از ذكر اين صفات نه گانه، خداوند بار ديگر چنين مؤمنان راستين و تربيت يافتگان مكتب ايمان و عمل را تشويق مىكند، و به پيامبرش مىگويد: «اين مؤمنان را بشارت ده» (وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:33 PM
(آيه 113)-
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و آيه بعد نقل شده است كه گروهى از مسلمانان به پيامبر اسلام مىگفتند: آيا براى پدران ما كه در عصر جاهليت از دنيا رفتند طلب آمرزش نمىكنى؟ آيات مزبور نازل شد و به همه آنها اخطار كرد كه هيچ كس حق ندارد براى مشركان استغفار نمايد.
تفسير:
آيه، نخست با تعبيرى رسا و قاطع پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان را از استغفار براى مشركان نهى مىكند و مىگويد: «شايسته نيست كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و افراد با ايمان براى مشركان طلب آمرزش كنند» (ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ).
سپس براى تأكيد و تعميم اضافه مىكند: «حتى اگر از نزديكانشان باشند» (وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبى).
بعدا دليل اين موضوع را ضمن جملهاى چنين توضيح مىدهد: «بعد از آن كه براى مسلمانان روشن شد كه مشركان اهل دوزخند» طلب آمرزش براى آنها معنى ندارد (مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيمِ).
اين كارى است بيهوده و آرزويى نابجا چرا كه مشرك به هيچ وجه قابل آمرزش نيست.
(آيه 114)- در اين آيه به پاسخ اين سؤال- كه اگر اين كار ممنوع است چرا ابراهيم براى «آزر» استغفار كرد؟- پرداخته مىگويد: «و استغفار ابراهيم براى پدرش [عمويش آزر] به خاطر وعدهاى بود كه به او داد، اما هنگامى كه براى او آشكار شد كه وى دشمن خداست از او بيزارى جست» و برايش استغفار نكرد (وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ).
در پايان آيه اضافه مىكند: «ابراهيم (كسى بود كه در پيشگاه خدا خاضع و از خشم و غضب پروردگار خائف و ترسان، و مردى بزرگوار و) مهربان و بردبار بود» (إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ).
هر گونه پيوندى با دشمنان بايد قطع شود:
از آيات متعددى از قرآن اين موضوع به خوبى استفاده مىشود كه هرگونه پيوند و همبستگى خويشاوندى و غير خويشاوندى بايد تحت الشعاع پيوندهاى مكتبى قرار گيرد و اين پيوند (ايمان به خدا و مبارزه با هرگونه شرك و بت پرستى) بايد بر تمام روابط مسلمانان حاكم باشد، چرا كه اين پيوند يك پيوند زير بنايى و حاكم بر همه مقدرات اجتماعى آنهاست.
امیرحسین
05-14-2011, 11:33 PM
(آيه 115)-
شأن نزول:
گروهى از مسلمانان قبل از نزول فرائض و واجبات چشم از جهان بسته بودند، جمعى خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمدند و در باره سرنوشت آنها اظهار نگرانى كردند، و چنين مىپنداشتند كه آنها شايد گرفتار مجازات الهى به خاطر عدم انجام اين فرائض باشند. آيه نازل شد و اين موضوع را نفى كرد.
تفسير:
مجازات پس از تبيين- اين آيه اشاره به يك قانون كلى و عمومى است، كه عقل نيز آن را تأييد مىكند و آن اين كه تكليف و مسؤوليت همواره بعد از بيان احكام است، و اين همان چيزى است كه در علم اصول از آن تعبير به قاعده «قبح عقاب بلا بيان» مىشود.
لذا در آغاز مىفرمايد: «چنين نبوده كه خداوند گروهى را پس از هدايت گمراه سازد تا اين كه آنچه را كه بايد از آن بپرهيزند براى آنها تبيين كند» (وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند به هر چيزى داناست» (إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ).
يعنى علم و دانايى خداوند ايجاب مىكند كه تا چيزى را براى بندگان بيان نكرده است، كسى را در برابر آن مسؤول نداند و مؤاخذه نكند.
(آيه 116)- در اين آيه روى اين مسأله تكيه و تأكيد مىكند كه: «حكومت آسمانها و زمين براى خداست» (إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و نظام حيات و مرگ نيز در كف قدرت اوست، اوست كه «زنده مىكند و مىميراند» (يُحْيِي وَ يُمِيتُ).
و بنابراين «هيچ ولىّ و سرپرست و ياورى جز خدا نداريد» (وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ).
اشاره به اين كه، شما نبايد بر غير او تكيه كنيد، و بيگانگان از خدا را پناهگاه يا مورد علاقه خود قرار دهيد، و پيوند محبت خويش را با اين دشمنان خدا از طريق استغفار يا غير آن بر قرار و محكم داريد.
امیرحسین
05-14-2011, 11:33 PM
(آيه 117)-
شأن نزول:
اين آيه در مورد غزوه تبوك و مشكلات طاقت فرسايى كه به مسلمانان در اين جنگ رسيد نازل شده، اين مشكلات به قدرى بود كه گروهى تصميم به بازگشت گرفتند اما لطف و توفيق الهى شامل حالشان شد، و همچنان پابرجا ماندند.
تفسير:
اين آيه اشاره به شمول رحمت بىپايان پروردگار نسبت به پيامبر و مهاجرين و انصار در آن لحظات حساس كرده، مىگويد: «رحمت خدا شامل حال پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مهاجران و انصار، همانها كه در موقع شدت و سختى از او پيروى كردند، شد» (لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ).
سپس اضافه مىكند: «اين شمول رحمت الهى به هنگامى بود كه بر اثر شدت حوادث و فشار ناراحتيها نزديك بود دلهاى گروهى از مسلمانان از جاده حق منحرف شود» و تصميم به مراجعت از تبوك بگيرند (مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ).
دگر بار تأكيد مىكند كه «بعد از اين ماجرا، خداوند رحمت خود را شامل حال آنها ساخت، و توبه آنها را پذيرفت، زيرا او نسبت به مؤمنان مهربان و رحيم است» (ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِيمٌ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:33 PM
(آيه 118)-
شأن نزول:
سه نفر از مسلمانان به نام «كعب بن مالك» و «مرارة بن ربيع» و «هلال بن اميه» از شركت در جنگ تبوك، و حركت همراه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سرباز زدند، ولى اين به خاطر آن نبود كه جزء دار و دسته منافقان باشند، بلكه به خاطر سستى و تنبلى بود، چيزى نگذشت كه پشيمان شدند.
هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از صحنه تبوك به مدينه بازگشت، خدمتش رسيدند و عذرخواهى كردند، اما پيامبر صلّى اللّه عليه و آله حتى يك جمله با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نيز دستور داد كه احدى با آنها سخن نگويد.
آنها در يك محاصره عجيب اجتماعى قرار گرفتند، بطورى كه فضاى مدينه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد كه مجبور شدند براى نجات از اين خوارى و رسوايى بزرگ، شهر را ترك گويند و به كوههاى اطراف مدينه پناه ببرند.
سر انجام پس از پنجاه روز توبه و تضرع به پيشگاه خداوند، توبه آنان قبول شد و آيه در اين زمينه نازل گرديد.
تفسير:
زندان محاصره اجتماعى گنهكاران! نه تنها آن گروه عظيم مسلمانان را كه در جهاد شركت كرده بودند، مورد رحمت خويش قرار داد «بلكه آن سه نفر را كه (از شركت در جهاد تخلف ورزيده بودند و) جنگجويان آنها را پشت سر گذاشتند و رفتند، نيز مشمول لطف خود قرار داد» (وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا).
اما اين لطف الهى به آسانى شامل حال آنها نشد، بلكه آن به هنگامى بود كه آن سه نفر در محاصره شديد اجتماعى قرار گرفتند، و مردم همگى با آنها قطع رابطه كردند، «آن چنان كه زمين با همه وسعتش بر آنها تنگ شد» (حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ).
و سينه آنها چنان از اندوه آكنده شد كه گويى «جايى در وجود خويش براى خود نمىيافتند» (وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ). تا آنجا كه خود آنها نيز از يكديگر قطع رابطه كردند.
و به اين ترتيب همه راهها به روى آنها بسته شد، «و يقين پيدا كردند كه پناهگاهى از خشم خدا جز از طريق بازگشت به سوى او نيست» (وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ).
«بار ديگر (رحمت خدا به سراغ آنان آمد، و) توبه و بازگشت حقيقى و خالصانه را بر آنان آسان ساخت، تا توبه كنند» (ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا).
چرا كه «خداوند توبه پذير و رحيم است» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:34 PM
(آيه 119)- با صادقان باشيد: در آيات گذشته، سخن در باره گروهى از متخلفان در ميان بود، اما در آيه مورد بحث اشاره به نقطه مقابل آنها كرده به همه مسلمانان دستور مىدهد كه رابطه خود را با راستگويان و آنها كه بر سر پيمان خود ايستادهاند محكم بداريد.
نخست مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ).
و براى اين كه بتوانيد راه پر پيچ و خم تقوا را بدون اشتباه و انحراف بپيمائيد اضافه مىكند: «با صادقان باشيد» (وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ).
«صادقين» آنهايى هستند كه تعهدات خود را در برابر ايمان به پروردگار به خوبى انجام مىدهند، نه ترديدى به خود راه مىدهند، نه عقب نشينى مىكنند، نه از انبوه مشكلات مىهراسند بلكه با انواع فداكاريها، صدق ايمان خود را ثابت مىكنند.
شك نيست كه اين صفات مراتبى دارد كه بعضى مانند امامان معصوم عليهم السّلام در قله آن قرار گرفتهاند و بعضى ديگر در مرحله پايينتر.
(آيه 120)- مشكلات مجاهدان بىپاداش نمىماند: در آيات گذشته بحثهايى پيرامون سرزنش كسانى كه از غزوه تبوك خوددارى كرده بودند، به ميان آمد، اين آيه و آيه بعد به عنوان يك قانون كلى و همگانى، بحث نهايى را روى اين موضوع مىكند.
نخست مىگويد: «مردم مدينه و باديه نشينانى كه در اطراف اين شهر (كه مركز و كانون اسلام است) زندگى مىكنند حق ندارند، از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تخلف جويند» (ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ).
«و نه حفظ جان خود را بر حفظ جان او مقدم دارند» (وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ). چرا كه او رهبر امت، و پيامبر خدا، و رمز بقاء و حيات ملت اسلام است.
اين وظيفه همه مسلمانان در تمام قرون و اعصار است كه رهبران خويش را همچون جان خويش، بلكه بيشتر گرامى دارند و در حفظ آنان بكوشند و آنها را در برابر حوادث سخت تنها نگذارند، چرا كه خطر براى آنها خطر براى امت است.
سپس به پاداشهاى مجاهدان كه در برابر هر گونه مشكلى در راه جهاد نصيبشان مىشود، اشاره كرده و روى هفت قسمت از اين مشكلات و پاداش آن انگشت مىگذارد و مىگويد: «اين به خاطر آن است كه هيچ گونه تشنگى به آنها نمىرسد» (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ). «و هيچ رنج و خستگى پيدا نمىكنند» (وَ لا نَصَبٌ).
«و هيچ گرسنگى در راه خدا دامن آنها را نمىگيرد» (وَ لا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ). «و در هيچ نقطه خطرناك و ميدان پرمخاطرهاى كه موجب خشم و ناراحتى كفار است قرار نمىگيرند» (وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ).
«و هيچ ضربهاى از دشمن بر آنها وارد نمىشود» (وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا).
«مگر اين كه در ارتباط با آن، عمل صالحى براى آنها ثبت مىشود» (إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ).
و مسلما پاداش يك به يك آنها را از خداوند بزرگ دريافت خواهند داشت، «زيرا خدا پاداش نيكوكاران را هيچ گاه ضايع نمىكند» (إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:34 PM
(آيه 121)- «همچنين هيچ مال كم يا زيادى را در مسير جهاد، انفاق نمىكنند» (وَ لا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً).
«و هيچ سرزمينى را (براى رسيدن به ميدان جهاد و يا به هنگام بازگشت) زير پا نمىگذارند، مگر اين كه تمام اين گامها، و آن انفاقها، براى آنها ثبت مىشود» (وَ لا يَقْطَعُونَ وادِياً إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ).
«تا سر انجام خداوند اين اعمال را به عنوان بهترين اعمالشان پاداش دهد» (لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ).
(آيه 122)-
شأن نزول:
هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به سوى ميدان جهاد حركت مىكرد، همه مسلمانان به استثناى منافقان و معذوران در خدمتش حركت مىكردند، حتى در جنگهايى كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله شخصا شركت نمىكرد (سريهها) همگى به سوى ميدان مىرفتند و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را تنها مىگذاردند.
آيه نازل شد و اعلام كرد كه در غير مورد ضرورت، شايسته نيست همه مسلمانان به سوى ميدان جنگ بروند.
تفسير:
جهاد با جهل و جهاد با دشمن- اين آيه كه با آيات گذشته در زمينه جهاد پيوند دارد، اشاره به واقعيتى مىكند كه براى مسلمانان جنبه حياتى دارد و آن اين كه: گرچه جهاد بسيار پراهميت است و تخلف از آن ننگ و گناه، ولى در مواردى كه ضرورتى ايجاب نمىكند كه همه مؤمنان در ميدان جهاد شركت كنند، مخصوصا در مواقعى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شخصا در مدينه باقى مانده نبايد همه به جهاد بروند بلكه لازم است هر جمعيتى از مسلمانان به دو گروه تقسيم شوند گروهى فريضه جهاد را انجام دهند، و گروه ديگرى در مدينه بمانند و معارف و احكام اسلام را بياموزند همان گونه كه آيه مىفرمايد: «شايسته نيست مؤمنان همگى به سوى ميدان جهاد كوچ كنند چرا از هر گروهى از آنان، طايفهاى كوچ نمىكند (و طايفهاى در مدينه بماند) تا در دين و معارف و احكام اسلام آگاهى يابند» (وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ).
«و به هنگامى كه ياران مجاهدشان از ميدان بازگشتند احكام و فرمانهاى الهى را به آنها تعليم دهند و از مخالفت آن انذارشان نمايند» (وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ).
«باشد (كه اين برنامه موجب شود) كه آنها از مخالفت فرمان خدا بپرهيزند» و وظايف خويش را انجام دهند (لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ).
مسأله مهمى كه از آيه مىتوان استفاده كرد، احترام و اهميت خاصى است كه اسلام براى مسأله «تعليم» و «تعلم» قائل شده است، تا آنجا كه مسلمانان را ملزم مىسازد كه همه در ميدان جنگ شركت نكنند، بلكه گروهى بمانند و معارف اسلام را بياموزند.
يعنى جهاد با جهل همانند جهاد با دشمن بر آنها فرض است، و اهميت يكى كمتر از ديگرى نيست، بلكه تا مسلمانان در مسأله جهاد با جهل، پيروز نشوند در جهاد با دشمن پيروز نخواهند شد، زيرا يك ملت جاهل همواره محكوم به شكست است.
امیرحسین
05-14-2011, 11:34 PM
(آيه 123)- دشمنان نزديكتر را دريابيد! به تناسب بحثهايى كه تاكنون پيرامون جهاد در اين سوره ذكر شده در اين آيه به دو دستور ديگر در زمينه اين موضوع مهم اسلام اشاره گرديده است.
نخست روى سخن را به مؤمنان كرده، مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! با كفارى كه به شما نزديكترند پيكار كنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ).
آيه فوق گرچه از «پيكار مسلحانه»، و از «فاصله مكانى» سخن مىگويد، ولى بعيد نيست كه روح آيه در پيكارهاى منطقى و فاصلههاى معنوى نيز حاكم باشد، به اين معنى كه مسلمانان به هنگام پرداختن به مبارزه منطقى و تبليغاتى با دشمنان، اول بايد به سراغ كسانى بروند كه خطرشان براى جامعه اسلامى بيشتر و نزديكتر است، مثلا در عصر ما كه خطر الحاد و مادّيگرى همه جوامع را تهديد مىكند، بايد مبارزه با آن را مقدم بر مبارزه با مذاهب باطله قرار داد، نه اين كه آنها فراموش شوند، بلكه بايد لبه تيز حمله متوجه گروه خطرناكتر گردد، يا مثلا مبارزه با استعمار فكرى و سياسى و اقتصادى بايد در درجه اول قرار گيرد.
دومين دستورى كه در زمينه جهاد، در اين آيه مىخوانيم، دستور شدت عمل است، آيه مىگويد: «دشمنان بايد در شما يك نوع خشونت احساس كنند» (وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً).
بنابراين تنها، وجود قدرت كافى نيست، بلكه بايد در برابر دشمن نمايش قدرت داد.
و در پايان آيه به مسلمانان با اين عبارت نويد پيروزى مىدهد كه: «بدانيد خدا با پرهيزكاران است» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ).
اين تعبير ممكن است علاوه بر آنچه گفته شد، اشاره به اين معنى نيز باشد كه توسل به خشونت و شدت عمل بايد توأم با تقوا باشد، و هيچ گاه از حدود انسانى تجاوز نكند.
امیرحسین
05-14-2011, 11:35 PM
(آيه 124)- تأثير آيات قرآن بر دلهاى آماده و آلوده: به تناسب بحثهايى كه در باره منافقان و مؤمنان گذشت، در اين آيه و آيه بعد اشاره به يكى از نشانههاى بارز اين دو گروه شده است.
نخست مىگويد: «و هنگامى كه سورهاى نازل مىشود، بعضى از منافقان به يكديگر مىگويند: ايمان كداميك از شما را نزول اين سوره افزون ساخت»؟ (وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِيماناً).
و با اين سخن مىخواستند عدم تأثير سورههاى قرآن و بىاعتنايى خود را نسبت به آنها بيان كنند.
اما قرآن با لحن قاطعى به آنها پاسخ مىدهد و ضمن تقسيم مردم به دو گروه، مىگويد: «اما كسانى كه ايمان آوردهاند! نزول اين آيات بر ايمانشان افزوده و آنها به فضل و رحمت الهى خوشحالند» (فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِيماناً وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ).
(آيه 125)- «و اما آنها كه در دلهايشان بيمارى (نفاق و جهل و عناد و حسد) است، پليدى تازهاى بر پليديشان مىافزايد»! (وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ).
چرا كه در برابر هر فرمان تازهاى نافرمانى و عصيان جديدى مىكنند و در مقابل هر حقيقت لجاجت جديدى، و اين سبب تراكم عصيانها و لجاجتها، در وجودشان مىشود، و چنان ريشههاى اين صفات زشت در روح آنان قوى مىگردد «و سر انجام در حال كفر و بىايمانى از دنيا خواهند رفت» (وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ).
قرآن در دو آيه بالا بر اين واقعيت تأكيد مىكند كه تنها وجود برنامهها و تعليمات حياتبخش براى سعادت يك فرد، يا يك گروه كافى نيست، بلكه آمادگى زمينهها نيز بايد به عنوان يك شرط اساسى مورد توجه قرار گيرد.
آيات قرآن مانند دانههاى حياتبخش باران است كه مىدانيم «در باغ، سبزه رويد و در شورهزار، خس!»
امیرحسین
05-14-2011, 11:35 PM
(آيه 126)- در اين آيه و آيه بعد نيز سخن را در باره منافقان ادامه مىدهد، و آنها را مورد سرزنش و اندرز قرار داده مىگويد: «آيا آنها نمىبينند كه در هر سال، يك يا دو بار، مورد آزمايش قرار مىگيرند»! (أَ وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ).
و عجب اين كه با اين همه آزمايشهاى پىدرپى «از راه خلاف باز نمىايستند و توبه نمىكنند و متذكر نمىشوند» (ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ يَذَّكَّرُونَ).
از تعبير آيه چنين بر مىآيد كه اين آزمايش غير از آزمايش عمومى است كه همه مردم در زندگى خود با آن رو برو مىشوند. بلكه از آزمايشهايى بوده كه بايد باعث بيدارى اين گروه گردد مثل فاش شدن اعمال سوءشان و ظاهر شدن باطنشان.
(آيه 127)- سپس اشاره به قيافه انكار آميزى كه آنها در برابر آيات الهى به خود مىگرفتند كرده، مىگويد: «و هنگامى كه سورهاى از قرآن نازل مىشود، بعضى از آنها با نظر تحقير و انكار نسبت به آن سوره به بعض ديگر نگاه مىكنند» و با حركات چشم، مراتب نگرانى خود را ظاهر مىسازند (وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ).
ناراحتى و نگرانى آنها از اين نظر است كه مبادا نزول آن سوره، رسوايى جديدى برايشان فراهم سازد.
و به هر حال تصميم بر اين مىگيرند كه از مجلس بيرون بروند، تا اين نغمههاى آسمانى را نشنوند، اما از اين بيم دارند كه به هنگام خروج كسى آنها را ببيند، لذا آهسته از يكديگر سؤال مىكنند: آيا كسى متوجه ما نيست «آيا كسى شما را مىبيند»؟! (هَلْ يَراكُمْ مِنْ أَحَدٍ).
و همين كه اطمينان پيدا مىكنند جمعيت به سخنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مشغولند و متوجه آنها نيستند «از مجلس بيرون مىروند» (ثُمَّ انْصَرَفُوا).
در پايان آيه، به ذكر علت اين موضوع پرداخته و مىگويد: «آنها به اين جهت از شنيدن كلمات خدا ناراحت مىشوند كه «خداوند قلوبشان را (به خاطر لجاجت و عناد و به خاطر گناهانشان) از حق منصرف ساخته (و يك حالت دشمنى و عداوت نسبت به حق پيدا كردهاند) چرا كه آنها افرادى بىفكر و نفهم هستند» (صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ).
امیرحسین
05-14-2011, 11:35 PM
(آيه 128)- آخرين آيات قرآن مجيد: اين آيه و آيه بعد كه آخرين آياتى است كه بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل شده است، و با آن سوره برائت پايان مىپذيرد، در واقع اشارهاى است به تمام مسائلى كه در اين سوره گذشت.
نخست روى سخن را به مردم كرده، مىگويد: «پيامبرى از خودتان به سوى شما آمد»! (لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ).
«مِنْ أَنْفُسِكُمْ» (از خودتان) اشاره به شدت ارتباط پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با مردم است، گويى پارهاى از جان مردم و روح جامعه در شكل پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ظاهر شده است.
پس از ذكر اين صفت به چهار قسمت ديگر از صفات ممتاز پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه در تحريك عواطف مردم و جلب احساساتشان اثر عميق دارد اشاره كرده، نخست مىگويد: «هر گونه ناراحتى و زيان و ضررى به شما برسد براى او سخت ناراحت كننده است» (عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ).
و به شدت از رنجهاى شما رنج مىبرد.
ديگر اين كه: «او سخت به هدايت شما علاقهمند است» و به آن عشق مىورزد (حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ).
سپس به سومين و چهارمين صفت اشاره كرده، مىگويد: «او نسبت به مؤمنان رءوف و رحيم است» (بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ).
بنابراين هرگونه دستور مشكل و طاقت فرسايى را مىدهد- حتى گذشتن از بيابانهاى طولانى و سوزان در فصل تابستان، با گرسنگى و تشنگى، براى مقابله با يك دشمن نيرومند در جنگ تبوك- آن هم يك نوع محبت و لطف از ناحيه او و براى نجات شما، از چنگال ظلم و ستم و گناه و بدبختى است.
(آيه 129)- در اين آيه كه آخرين آيه سوره توبه است، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را دلدارى مىدهد كه از سركشيها و عصيانهاى مردم، دلسرد و نگران نشود، مىگويد: «اگر آنها روى از حق بگردانند (نگران نباش و) بگو: خداوند براى من كافى است» چرا كه او بر هر چيزى تواناست (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ).
«همان خداوندى كه هيچ معبودى جز او نيست» و بنابراين تنها پناهگاه اوست (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
آرى «من تنها بر چنين معبودى تكيه كردهام، و به او دلبستهام و كارهايم را به او واگذاردهام» (عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ).
«و او پروردگار عرش بزرگ است» (وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ).
جايى كه عرش و عالم بالا و جهان ماوراء طبيعت با آن همه عظمتى كه دارد، در قبضه قدرت او، و تحت حمايت و كفالت اوست، چگونه مرا تنها مىگذارد و در برابر دشمن يارى نمىكند؟ مگر قدرتى در برابر قدرتش تاب مقاومت دارد؟ و يا رحمت و عطوفتى بالاتر از رحمت و عطوفت او تصور مىشود؟
«پايان سوره توبه»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.