PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داستانى عجيب از مال حرام‏



امیرحسین
03-05-2012, 08:02 PM
داستانى عجيب از مال حرام‏
على بن ابى حمزه مى‏گويد:

دوستى داشتم كه در دستگاه بنى اميه نويسنده بود، از من خواست از حضرت‏ صادق عليه السلام براى او وقت ملاقات بگيرم، حضرت اجازه داد. چون وارد شد سلام كرد و نشست و عرضه داشت: فدايت شوم، در ادارات بنى اميه نويسنده بودم و از اينرو مال فراوانى به دست آوردم.

حضرت فرمود: اگر بنى اميه كسى را نمى‏يافتند تا در تمام امور به آنان كمك دهد، امر مال و غنيمت و مسئله جنگ و امور سياسى و اجتماعى، قدرت غارت كردن حق ما را نداشتند، اگر مردم آنان را رها مى‏كردند چيزى جز آنچه در دست داشتند، نمى‏يافتند.

جوان عرض كرد: فدايت شوم راهى براى خروج از مال حرام جهت من هست؟

فرمود: اگر راهنمايى كنم مى‏پذيرى؟ عرضه داشت: آرى، فرمود: از آنچه از اين راه به دست آورده‏اى بيرون شو، اگر صاحبان مال را مى‏شناسى به آنان برگردان، اگر نمى‏شناسى از جانب آنان صدقه بده، در اين صورت من بهشت را براى تو ضامنم!

جوان زمانى طولانى سكوت كرد و سر به زير انداخت، سپس گفت: فدايت شوم، انجام دادم.

او با ما به كوفه برگشت، چيزى نبود جز اين‏كه از آن جدا شد حتى از لباس ضرورى بدنش، ما براى او لباس تهيه كرديم و مختصر نفقه‏اى به او مى‏رسانديم.

چيزى نگذشت كه مريض شد، به عيادتش رفتيم، در يكى از عيادت‏ها او را به حال احتضار ديدم، چشم گشود و گفت: اى على بن ابى حمزه! به خدا قسم! امام صادق عليه السلام به عهدش وفا كرد!

اين را گفت و چشم از جهان بست. چون به خدمت امام رسيدم به من نگريست و فرمود: عهدم را نسبت به دوستت وفا كردم، گفتم: فدايت شوم، راست مى‏گويى، او اين مسئله را به وقت مرگش به من خبر داد. «۱» در هر صورت از مال حرام به هر صورت كه هست بپرهيزيم، زيرا مال حرام‏ باعث تاريكى باطن و غضب حضرت حق و دور افتادن از رحمت دوست و در بسيارى از مراحل، علت بطلان قطعى واجبات مانند نماز و طواف حج است.

منبع : پایگاه عرفان