توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حماسه حسینى در آینه اندیشه شهید مطهرى
امیرحسین
04-30-2011, 07:54 PM
حماسه حسینى در آینه اندیشه شهید مطهرى
عاشورا حدیث مكررى كه حدود چهارده قرن نقل مجالس و محافل گوناگون بوده است.
خاطره عاشورا جزئى از فرهنگ فراموش ناشدنى شیعیانى است كه با نام حسین علیه السّلام روز و شب را به سر آوردهاند.
در فرهنگ عامه ایرانى نام حسین علیه السّلام همچون ذكر خدا بر زبان مردمان همیشه جارى است.آنگونه كه گفتهاند:
اگر در عروسى اگر در عزاست#همیشه دلم سوى كرب و بلاست.
گویندگان و نویسندگان این مرز و بوم با هر گرایش و هر اندیشهاى همواره دم از امام حسین علیه السّلام زدهاند.
گفتههاى بسیار و كتابهاى بىشمارى كه در این باره موجود است شاهدى است بر این مدعا.1 اما شگفت آن كه این حدیث مكرر هرگز كهنه نمىگردد و هر چه بر این گفتارها و نوشتارها افزون مىشود از عطش عاشقان و دلباختگان حسینى نمىكاهد.اغلب این آثار چون رنگ و بوى حسینى دارد به زودى مخاطبان خود را مىیابند.
در عین حال برخى از آنها همچون اختران فروزان در آسمان معرفت همیشه درخشان و ماندگار است.
از این آثار جاویدان عاشورایى،میراث گرانسنگى است كه از شهید مطهرى بر جاى مانده است.
گر چه آثار قلمى مطهرى به قول امام خمینى قدس سّره«بىاستثنا آموزنده و روان بخش«و»براى عارف و عمى سودمند و فرحزاست.»2 اما آنچه از او درباره امام حسین علیه السّلام بر جاى مانده است از جاذبه و حلاوتى ویژه برخوردار است.
باید توجه داشت كه آنچه شهید مطهرى از دوران جوانى به عنوان«حسن ختام»خطابههایش یاد كرده است لزوما دیدگاه علمى و تاریخى وى نیست. استاد شهید،در دوران پختگى بویژه در واپسین سالهاى عمر پر بركت خویش،دیدگاه خود را در این باره به صراحت بیان داشته است.مطهرى به عنوان یكى از مصلحان جامعه اسلامى و احیاگران اندیشه دینى،
كوششهایش را در این زمینه پیرامون سه محور متمركز كرده است:
1-مبارزه با خرافات و تحریفات.
2-احیاى واقعیات تاریخى و حقایق معنوى.
3-تحلیل علمى و عقلى معارف دینى و رخدادهاى تاریخى.
درباره محور نخست،آن شهید سعید سخنان بلیغى ایراد كرده كه به عنوان«تحریفات عاشورا»در نوبتهاى پیاپى انتشار یافته است.
امیرحسین
04-30-2011, 07:54 PM
استاد مطهرى با استناد به سخنرانیهاى مرحوم دكتر محمد ابراهیم آیتى،مىنویسد:
«باید توجه داشت كه تاریخ نهضت ابا عبد اللّه الحسین علیه السّلام نسبت به بسیارى از فصول تاریخ،از تحریف مصون و محفوظ مانده است.(زیرا)فجیع بودن این فصل تاریخ،از نظر كسانى كه قضیه را از جنبه فجیع بودن آن مطالعه كردهاند و عظیم بودن و قابل تكریم و احترام بودن آن از نظر كسانى كه این قضیه را از آن جهت مورد مطالعه قرار دادهاند،خود سبب شده است كه اهتمام عظیمى به ثبت جزئیات واقعه بشود.پس جزئیات واقعه بازگویى و ثبت شده است.از این جهت امثال طبرى،ابن واضح(یعقوبى)،شیخ مفید،ابو الفرج اصفهانى،كه در قرون دوم و سوم و چهارم مىزیستهاند،جزئیات وقایع را با نقل از روات موثق نقل كردهاند.
اهتمام زنان اهل بیت علیهم السلام به خطبه و خطابه در فرصتهاى مختلف،با بودن امام على بن الحسین علیه السّلام،همه براى این بوده كه مانع تحریف حادثه كربلا بشوند.(چه تحریف لفظى و چه تحریف معنوى)و خواستند نگذارند این حادثه قلب و تحریف شود.متن آنچه واقع شده بود را به صورت خطبه و خطابه بیان كردند و هدف امام را هم تشریح نمودند.
امروز مىتوان واقعه كربلا را از روى خطبههاى امام و اهل بیت علیهم السلام كه در مكه و بین راه حجاز و عراق و كربلا و كوفه و شام و مدینه ایراد كردهاند و از روى سخنانى كه در پاسخ پرسشهاى این و آن گفتهاند و از روى رجزهایى كه خود امام و اصحاب او روز عاشورا در مقابل دشمن خواندهاند و در مآخذ معتبر ثبت و ضبط شده است و از روى نامههایى كه میان امام و مردم كوفه و بصره ردّ و بدل شده و نامهاى كه یزید به ابن زیاد نوشته و نامههایى كه ابن زیاد به یزید و عمر بن سعد نوشته و نامههاى عمر بن سعد به ابن زیاد و نامه ابن زیاد به حاكم مدینه كه همهاش در تواریخ معتبر مضبوط است و به دست آیندگان هم خواهد رسید و همیشه محفوظ خواهد ماند،از روى این مدارك مىتوان واقعه عاشورا را با تمام جزئیات كه روى داده است شرح و توصیف كرد و هیچ نیازى به مدرك و مأخذ دیگرى نیست.»
امیرحسین
04-30-2011, 07:54 PM
احیاى حقیقت عاشورا
مطهرى مانند هر احیاگر دینى،تنها به زدودن غبار خرافات و تحریفات از ساحت اندیشه دینى،سنت نبوى،سیرت علوی و نهضت حسینى،بسنده نكرده است بلكه در جهت آشكار ساختن حقایق پنهان نیز بسیار تلاش كرد.جستجو براى یافتن اقوال درست و گزارشهاى استوار درباره حماسه حسینى و ارائه آنها به شكلى زیبا و منطقى،بخشى از میراث ماندگار شهید مطهرى است.
ترسیم تاریخ نهضت از آغاز تا به انجام و ذكر مناقب و خطبهها و نامههاى امام و در كنار آن شرح صفات و روحیات خاندان و اصحاب آن حضرت،نكات بىشمار ارجمندى است كه شاید بسان آنها در هیچ كتابى گرد نیامده باشد.بیان نكتههاى زیباى بسیارى زیر عنوان«ریشههاى تاریخى حادثه كربلا»نمونهاى از این جهاد علمى و فرهنگى است.
هنر دیگر شهید مطهرى در این باره،ترسیم صحنههاى جهاد و شهادت و حماسه و ایثار در تاریخ عاشورا است،كه به حق سرشار از شور و احساس و لطافت و زیبایى است.
امیرحسین
04-30-2011, 07:55 PM
تحلیل علمى نهضت حسینى
اما درباره محور سوم،یعنى تبیین ماهیت و تحلیل علل و عوامل نهضت امام حسین علیه السّلام و واقعه عاشورا،بىهیچ مبالغهاى كار او منحصر به فرد است،زیرا شهید مطهرى با مطالعات ژرف و گستردهاى كه در زمینه علوم انسانى و معارف اسلامى داشت به كاوش در متون مربوط به این موضوع پرداخت.او این كار بزرگ را در هنگامهاى آغاز كرد كه واقعه عاشورا توسط گرایشهاى مختلف فكرى مورد تحلیلهاى ناصواب قرار گرفته بود،از اینرو پرسشهاى بسیارى را در اذهان فرهیختگان بویژه جوانان برانگیخته بود.
او نه تنها از آن پرسشها استقبال كرد بلكه پرسشهاى دیگرى را بر آنها افزود و شجاعانه و با صراحت بدانها پاسخ گفت.یكى از پرسشهایى كه متفكر شهید مطرح ساخت،این بود:
«چگونه امت پیغمبر فرزند پیغمبر را كشتند؟
شهید مطهرى با تیزبینى و ژرفنگرى ویژهاى به كالبد شكافى این موضوع مىپردازد و مىنویسد:
«این قضیه پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و اله واقع شد به دست مسلمانان و پیروان رسول اكرم و مردمى كه معروف به تشیع و دوستى آل على علیه السّلام بودند و واقعا هم علاقه به آل على داشتند!(آن هم)در زیر پرچم كسانى كه تا سه چهار سال قبل از وفات پیغمبر با او جنگیدند و عاقبت كه مردم دیگر مسلمان شدند آنها هم اجبارا و ظاهرا مسلمان شدند.
ابو سفیان در حدود بیست سال با پیغمبر جنگید و در حدود پنج شش سال آخر.قائد اعظم تحریك علیه اسلام بود و حزب او یعنى امویها«اعدى عدّو و الدّ الخصام»بزرگترین و كینهورزترین دشمن پیغمبر بودند.بعد از ده سال از وفات پیغمبر،معاویه كه همیشه دوش به دوش و پا به پاى پدرش با اسلام مىجنگید،والى شام و سوریه شد،سى سال بعد از وفات پیغمبر،خلیفه و امیر المؤمنین!و پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر پسرش یزید خلیفه شد.» زیرا پس از مرگ عمر، یك نفر از همین امویها كه سابقه سوئى در میان مسلمین نداشت و از مسلمین اولین بود(یعنى عثمان) به خلافت رسید، این كار سبب شد كه امویها جاى پایى در دستگاه حكومت اسلامى پیدا كنند،جاى پاى خوبى،به طورى كه خلافت اسلامى را ملك خود بنامند،هر چند كه جاى پا در زمان عمر پیدا شد كه معاویه والى سرزمین زرخیر شام و سوریه شد، خصوصا با در نظر گرفتن این معما كه عمر جمیع حكام را عزل و نصب مىكرد و تغییر و تبدیل مىداد به استثناء معاویه،»امویها با نفوذ در دستگاه خلافت،به حیف و میل كردن بیت المال و دست به دست كردن مناصب پرداختند و موجب نارضایتى عمومى را فراهم آوردند.چه آنها كه اهل دنیا بودند و چه آنها كه اهل دین بودند.اهل دنیا بر دنیاى خود نگران بودند و نمىتوانستند ببینند كه حریفان مىخورند و آنها نظاره كنند،و اهل دین هم كه مىدیدند اصول اجتماعى اسلام دارد از بین مىرود.این است كه مىبینیم مثلا هم عمرو عاص و زبیر مخالف بودند و هم ابوذر و عمار. عمروعاص گفت:بر هیچ چوپانى نگذشتم مگر آن كه او را بر قتل عثمان تحریك كردم؛او وقتى كه خبر قتل عثمان را شنید گفت:«من ابو عبد اللّه هستم،هیچ زخمى را نخراشیدم مگر این كه خونش انداختم.» على علیه السّلام به زبیر در جنگ جمل فرمود:«لعن اللّه اولنا بقتل عثمان»خدا لعنت كند آن كس از ما را كه به قتل عثمان اولویت دارد.
امیرحسین
04-30-2011, 07:56 PM
به هر حال مردم علیه عثمان انقلاب كردند و او را كشتند و معاویه كه همیشه خیال خلافت را در دماغ مىپروراند از كشته شدن عثمان استفاده تبلیغاتى كرد و نام خلیفه مظلوم، خلیفه شهید به عثمان داد و پیراهن عثمان را بلند كرد و وجهه مظلومیت خلیفه پیغمبر را تقویت كرد و به مردم هم گفت: رأس و رئیسكشندگان عثمان على است كه بعد از عثمان خلیفه شده و انقلابیون را هم پناه داده!چه گریهها و اشكها كه از مردم نگرفت!تمام مردم شام یعنى قبایلى از عرب كه بعد از فتح اسلام در شام سكنى كرده بودند یكدل و یك زبان گفتند كه در مقام انتقام و خونخواهى خلیفه مظلوم تا قطره آخر خون خود حاضریم و هر چه تو فرماندهى ما اطاعت مىكنیم،به این وسیله معاویه نیروى اسلام را علیه خود اسلام تجهیز كرد!
در حقیقت علت نخست مبارزه امویان با اسلام رقابت نژادىاى بود كه در سه نسل متوالى متراكم شده بود.علت دیگر تباین قوانین اسلامى با نظام زندگى اجتماعى رؤساى قریش مخصوصا امویها كه اسلام بر هم زننده آن زندگانى بود و قرآن این را اصلى كلى مىداند.امویها در عصر حكومت عثمان بر بیت المال و مناصب دست یافتند.دو عامل ثروت و مناصب را در دست گرفتند.فقط یك عامل قوى و نیرومند را كسر داشتند كه دیانت بود.بعد از قتل عثمان،معاویه با یك طرارى و زبردستى عجیبى بر این عامل هم دست یافت و آن را هم استخدام كرد و اینجا بود كه توانست سپاهى به نام دین و با نیروى دین علیه شخصى مانند على علیه السّلام تجهیز كند.
معاویه بعدها در زمان خلافتش با اجیر كردن روحانیون امثال ابو هریره كاملا عامل روحانیت را علاوه بر عامل دیانت استخدام كرد و به این اعتبار چهار عامل شد.
عامل سیاست و پستهاى سیاسى،عامل ثروت،عامل دیانت، عامل روحانیت.»
او به مدد این عوامل افكار عمومى را به خود متمایل كرد و مخالفت خود را با خاندان پیغمبر آشكار ساخت و به خلافت على و فرزندانش پایان داد.و اسفناكتر آن كه فرزندش یزید كه به فسق مشهور بود جانشین خود قرار داد و مردمان را به بیعت با او فراخواند.
امیرحسین
04-30-2011, 07:56 PM
عوامل نهضت
درباره عوامل نهضت حسینى نظریات گوناگونى وجود دارد، از نویسندگان و گویندگان مذهبى تا تحلیلگران تاریخ و علوم اجتماعى،هر كدام كوشیدهاند تا انگیزه و عاملى براى این رخداد بزرگ در نظر گیرند.
شهید مطهرى عمده این دیدگاهها را در سه بخش از یك پرسش جمع آورده است.او در این باره مىنویسد:
چه عاملى سبب نهضت امام حسین علیه السّلام گردیده است؟بیعت خواهى یزید؟دعوت مردم كوفه؟و یا امر به معروف و نهى از منكر؟
آنگاه به پاسخگویى مىپردازد و ضمن دخیل دانستن همه این عوامل متعدد در ایجاد نهضت،آنها را این گونه مورد تحلیل قرار مىدهد:
عامل اول در حادثه حسینى مسأله بیعت براى یزید است، یزید در نامه خصوصى خود چنین مىنویسد:
{/خذ الحسین بالبیعة اخذا شدیدا/} حسین را براى بیعت گرفتن محكم بگیر و تا بعیت نكرده رها نكن.
امام حسین علیه السّلام هم شدیدا در مقابل این تقاضا ایستاد.حتى در كربلا عمر سعد با امام مذاكره نمود تا آن حضرت را به بیعت وادار كند،اما موفق نشد و امام با قاطعیت اعلام كرد:{/لا و اللّه لا اعطیكم بیدى اعطاء الذلیل و لا اقرّ اقرار العبید و لا افرّ فرار العبید.(و لا افرّ فرار العبید)/}نه به خدا قسم هرگز دستم را به دست شما نخواهم دارد.
هرگز با یزید بیعت نخواهم كرد و مانند بردگان فرار نخواهم كرد.
امیرحسین
04-30-2011, 07:56 PM
عامل دوم،مسئله دعوت
استاد مطهرى در تحلیلى تاریخى كوشیده است تا ثابت نماید كه عامل اصلى حركت امام حسین علیه السّلام دعوت مردم كوفه نبوده است.زیرا امام علیه السلام در آخر ماه رجب كه اوایل حكومت یزید بود،براى امتناع از بیعت از مدینه خارج شده و به كوفه مهاجرت كرد،چون مكه حرم امن الهى است و در آنجا امنیت بیشترى وجود دارد ومورد احترام و مركز اجتماع مردم و جایگاه مناسبى براى ارشاد و آگاهى است،آن دیار را انتخاب كرده بود.تازه پس از دو ماه اقامت در مكه،نامههاى مردم كوفه به آن حضرت مىرسید.
بنابراین حسین علیه السّلام پیش از دریافت دعوت كوفیان نهضت خویش را آغاز و به مكه آمده بود.
شهید مطهرى بر این باور است كه حداكثر تأثیرى كه براى دعوت مردم كوفه مىتوان قائل شد این است كه این دعوت از نظر مردم و قضاوت تاریخ در آینده فرصت به ظاهر مناسبى براى امام بوجود آورد.
كوفه ایالت بزرگ و مركز ارتش اسلامى بود.این شهر در زمان عمر بن الخطاب ساخته شده،یك شهر لشكر نشین بود و نقش بسیار مؤثرى در سرنوشت كشورهاى اسلامى داشت و اگر مردم كوفه در پیمان خود باقى مىماندند احتمالا امام حسین علیه السّلام موفق مىشد.
حداكثر تأثیر دعوت مردم كوفه در شكل این نهضت بود.
یعنى در این بود كه امام حسین علیه السّلام از مكه حركت كند و آنجا را مركز قرار ندهد.همچنین پیشنهاد ابن عباس را براى رفتن و پناه بردن به كوهستانهاى یمن را رد كند و نیز مدینه جدش را مركز قرار ندهد. و به سوى كوفه حركت كند.زیرا همه این سرزمینها براى او ناامن بود و به دلایل بسیار نمىتوانست در آنجاها بماند.بخصوص در مكه كه اگر مىماند ممكن بود در همان حال احرام كه قاعدتا كسى مسلح نیست مأمورین مسلح بنى امیه خون او را بریزند و خانه كعبه و حج و اسلام را هتك نمایند و آنگاه شایع كنند كه حسین بن على با فلان كس اختلاف شخصى داشت و لذا مورد سوء قصد واقع شد و قاتل پس از انجام جنایت مخفى گردید.در نتیجه خون او هدر رود.
امام در فرمایشات خود به این موضوع اشاره كردهاند.در بین راه كه مىرفتند یكى از امام پرسید:چرا بیرون آمدى؟معنى سخنش این بود كه تو در مدینه جاى امنى داشتى آنجا در حرم جدت كنار قبر پیغمبر كسى متعرض نمىشد.یا در مكه مىماندى در بیت اللّه الحرام،اكنون كه بیرون آمدى براى خودت خطر ایجاد كردهاى!
امام فرمود:اشتباه مىكنى!
من اگر در لانه یك حیوان هم پنهان شوم آنها مرا رها نخواهند كرد تا این خون را از قلب من بیرون بریزند.
اختلاف من با آنها اختلاف آشتىپذیرى نیست.آنها از من چیزى مىخواهند كه من به هیچ وجه حاضر نیستم زیر بار آن بروم،من هم چیزى مىخواهم كه آنها به هیچ وجه قبول نمىكند.
امیرحسین
04-30-2011, 07:56 PM
عامل سوم،مسئله امر به معروف
عامل سوم امر به معروف است.این نیز نص كلام خود امام است.تاریخ مىنویسد:
محمد حنفیه برادر امام در آن موقع دستش فلج شده بود، قدرت بر جهاد نداشت،از اینرو نتوانست امام را همراهى كند. امام وصیت نامهاى مىنویسد و به وى مىسپارد،در آن وصیتنامه پس از شهادت به یگانگى خدا و رسالت پیامبر،راز قیام خود را بیان مىكند.
«انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انّما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسیر بسیرة جدى و ابى على بن ابى طالب.»
دیگر در این جا مسئله دعوت اهل كوفه وجود ندارد،حتى مسأله امتناع از بیعت را هم مطرح نمىكند.مسأله دیگرى وجود دارد.اینها اگر از من بیعت هم نخواهند،ساكت نخواهم نشست.مردم دنیا بدانند كه:لم اخرج اشرا و لا یطرا...
حسین بن على،طالب جاه نبود،طالب مقام و ثروت نبود،مرد مفسد و اخلالگر نبود،ظالم و ستمگر نبود.او یك انسان مصلح بود كه براى امر به معروف و نهى از منكر و عمل به سیر جدش و پدرش قیام كرد.
منبع: پايگاه شهید مطهری
-پایان-
طاهره وحیدیان
09-30-2011, 02:49 PM
http://www.upsara.com/images/9iyd8s89zla3inwfzbwn.jpg
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یااَباعَبدِاللّه وَعَلَی الاَرواحِ الَّتی حَلَّت بِفِنائِک عَلَیکَ مِنّی سَلامُ اللّهِ اَبَدَاًمابَقیتُ وَبَقیَ الَّیلُ وَالنََّهاروَلاجَعَلَ اللّهَ آخِرَالعَهدِمِنّی لِزیارَتِکَم. اَلسَّلامُ عَلَی الحُسَین وَ عَلی عَلی اِبنِ الحُسَین وَ عَلی اَولادِالحُسُین وَ عَلی اَصحابِ الحُسَین
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.