طاهره وحیدیان
02-20-2012, 10:06 PM
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/10119851215189033954.jpg
نوع انديشه امام
نوع انديشه امام،برجستگى خاصى داشت كه جانها را خيره مى كرد.
جورج جرداق،دانشمند عيسوى،در بحث«بردگى»،نظر على عليه السلام و عمر بن خطاب را مقايسه نموده گويد:
عُمَر مى گفت:«چرا مردم را به بندگى گرفتيد؟در حاليكه مادرانشان،آنان را آزاد زاده اند.»
اين گفتار متوجه اربابان است و جز نصيحتى بيش نه،ولى على بن ابى طالب عليه السلام،بردگان را بيدار مى كرد و مى فرمود:
«بنده ديگرى مباش كه خداوند،ترا آزاد آفريده است.»
بلندى انديشه را بنگر (1) .
امام از دسترنج خويش،ذخيره اى مى كرد و از آن ذخيره، «بنده» مى خريد و آزاد مى ساخت.
و بدين طريق،هزار برده را از قيد،نجات بخشيد (2) .
همه كس حكومت را براى تفوّق بر غير،و تعظيم ديگران نسبت به خود، و داشتن زندگى مرفه، و تجمل و خوشگذرانى مى خواهد و از اينها همه،هرگز خالى نيست،اما امام،
در حاليكه كفش پاره خود را وصله مى زد،به آن كسان كه آمده بودند تا حكومتش را تبريك گويند، فرمود:
«اگر (در اين مقام كه هستم) نتوانم حق را برقرار و ثابتبدارم و باطل را زايل سازم،در نظر من،اين كفش پاره،از حكومت بر شما بهتر است و برتر» (3)
داستان مردم شهر«انبار» (از شهرهاى قديم عراق) را شنيده ايد كه به استقبال و تعظيم او، از مركب پياده شده بر خاك افتادند و امام، با شگفتى فرمود:«اين چه بود كه كرديد؟ما براى درهم شكستن همين رسوم غلط بر پا خواسته ايم.» (4)
روزى هم احنف بن قيس بر سفره معاويه در ماه رمضان به افطار نشسته بود،انواع زياد غذا او را متحير ساخته اشكش روان شد.معاويه علت پرسيد،گفت:به ياد افطارى افتادم كه در خانه«على عليه السلام»دعوت بودم كه چه ساده بود.
معاويه گفت:«از او مگو ى،كه او را مانند نيست.»
پى نوشتها:
1.ترجمه الامام على (جرج جرداق) -ج 1 ص 227.
2.خلافتبلافصل-ج 1/167. (به نقل از«غاية المرام»)
3.ترجمه الامام على (جرج جرداق) -ج 1/184.
4. ماخذ قبل-ج 1/99.
على معيار كمال صفحه 181
نوع انديشه امام
نوع انديشه امام،برجستگى خاصى داشت كه جانها را خيره مى كرد.
جورج جرداق،دانشمند عيسوى،در بحث«بردگى»،نظر على عليه السلام و عمر بن خطاب را مقايسه نموده گويد:
عُمَر مى گفت:«چرا مردم را به بندگى گرفتيد؟در حاليكه مادرانشان،آنان را آزاد زاده اند.»
اين گفتار متوجه اربابان است و جز نصيحتى بيش نه،ولى على بن ابى طالب عليه السلام،بردگان را بيدار مى كرد و مى فرمود:
«بنده ديگرى مباش كه خداوند،ترا آزاد آفريده است.»
بلندى انديشه را بنگر (1) .
امام از دسترنج خويش،ذخيره اى مى كرد و از آن ذخيره، «بنده» مى خريد و آزاد مى ساخت.
و بدين طريق،هزار برده را از قيد،نجات بخشيد (2) .
همه كس حكومت را براى تفوّق بر غير،و تعظيم ديگران نسبت به خود، و داشتن زندگى مرفه، و تجمل و خوشگذرانى مى خواهد و از اينها همه،هرگز خالى نيست،اما امام،
در حاليكه كفش پاره خود را وصله مى زد،به آن كسان كه آمده بودند تا حكومتش را تبريك گويند، فرمود:
«اگر (در اين مقام كه هستم) نتوانم حق را برقرار و ثابتبدارم و باطل را زايل سازم،در نظر من،اين كفش پاره،از حكومت بر شما بهتر است و برتر» (3)
داستان مردم شهر«انبار» (از شهرهاى قديم عراق) را شنيده ايد كه به استقبال و تعظيم او، از مركب پياده شده بر خاك افتادند و امام، با شگفتى فرمود:«اين چه بود كه كرديد؟ما براى درهم شكستن همين رسوم غلط بر پا خواسته ايم.» (4)
روزى هم احنف بن قيس بر سفره معاويه در ماه رمضان به افطار نشسته بود،انواع زياد غذا او را متحير ساخته اشكش روان شد.معاويه علت پرسيد،گفت:به ياد افطارى افتادم كه در خانه«على عليه السلام»دعوت بودم كه چه ساده بود.
معاويه گفت:«از او مگو ى،كه او را مانند نيست.»
پى نوشتها:
1.ترجمه الامام على (جرج جرداق) -ج 1 ص 227.
2.خلافتبلافصل-ج 1/167. (به نقل از«غاية المرام»)
3.ترجمه الامام على (جرج جرداق) -ج 1/184.
4. ماخذ قبل-ج 1/99.
على معيار كمال صفحه 181