PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خطبه 34 – اين خطبه را پس از شكست شورشيان خوارج، در سال 38 هجرى براى بسيج كردن ....



محمد حسین
02-19-2012, 12:01 PM
(اين خطبه را پس از شكست شورشيان خوارج، در سال 38 هجرى براى بسيج كردن مردم جهت مبارزه با شاميان در «نخيله كوفه» ايراد فرمود)



1- نكوهش از سستى و نافرمانى كوفيان

نفرين بر شما كوفيان كه از فراوانى سرزنش شما خسته شدم. آيا به جاى زندگى جاويدان قيامت به زندگى زود گذر دنيا رضايت داديد و بجاى عزّت و سر بلندى، بدبختى و ذلّت را انتخاب كرديد هر گاه شما را به جهاد با دشمنتان دعوت مى ‏كنم، چشمانتان از ترس در كاسه مى ‏گردد، گويا ترس از مرگ عقل شما را ربوده و چون انسان‏هاى مست از خود بيگانه شده، حيران و سرگردانيد. گويا عقل‏ هاى خود را از دست داده و درك نمى ‏كنيد. من ديگر هيچ گاه به شما اطمينان ندارم، و شما را پشتوانه خود نمى ‏پندارم، شما ياران شرافتمندى نيستيد كه كسى به سوى شما دست دراز كند. به شتران بى ساربان مى‏ مانيد كه هر گاه از يك طرف جمع آورى گرديد، از سوى ديگر پراكنده مى‏ شويد.

محمد حسین
02-19-2012, 12:03 PM
2- علل عقب ماندگى مردم كوفه

به خدا سوگند، شما بد وسيله ‏اى براى افروختن آتش جنگ هستيد، شما را فريب مى ‏دهند امّا فريب دادن نمى‏ دانيد، سرزمين شما را پياپى مى ‏گيرند و شما پروا نداريد، چشم دشمن براى حمله شما خواب ندارد ولى شما در غفلت به سر مى‏بريد. بخدا سوگند، شكست براى كسانى است كه دست از يارى يكديگر مى ‏كشند. سوگند بخدا، اگر جنگ سخت درگير شود و حرارت و سوزش مرگ شما را در برگيرد، از اطراف فرزند ابو طالب، همانند جدا شدن سر از تن، جدا و پراكنده مى‏شويد. به خدا سوگند آن كه دشمن را بر جان خويش مسلط گرداند تا گوشتش را بخورد، و استخوانش را بشكند، و پوستش را جدا سازد، عجز و ناتوانى ‏اش بسيار بزرگ و قلب او بسيار كوچك و ضعيف است. تو اگر مى‏ خواهى اينگونه باش، امّا من، به خدا سوگند از پاى ننشينم و قبل از آن كه دشمن فرصت يابد با شمشير آب ديده چنان ضربه‏اى بر پيكر او وارد سازم كه ريزه ‏هاى استخوان سرش را بپراكند، و بازوها و قدم‏ هايش جدا گردد و از آن پس خدا هر چه خواهد انجام دهد.

محمد حسین
02-19-2012, 12:04 PM
3- حقوق متقابل مردم و رهبرى

اى مردم، مرا بر شما و شما را بر من حقّى واجب شده است، حق شما بر من، آن كه از خير خواهى شما دريغ نورزم و بيت المال را ميان شما عادلانه تقسيم كنم، و شما را آموزش دهم تا بى سواد و نادان نباشيد،
و شما را تربيت كنم تا راه و رسم زندگى را بدانيد. و اما حق من بر شما اين است كه به بيعت با من وفادار باشيد، و در آشكار و نهان برايم خير خواهى كنيد، هر گاه شما را فرا خواندم اجابت نماييد و فرمان دادم اطاعت كنيد

- پایان -