PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شيعه از پيدايش تا شهادت اميرالمومنين(علیه السلام)



طاهره وحیدیان
02-19-2012, 12:30 AM
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/37769536050988065020.jpg


شيعه از پيدايش تا شهادت اميرالمومنين(علیه السلام)


آغاز پيدايش‏«شيعه‏»را كه براى اولين بار به شيعه على عليه السلام (اولين پيشوا از پيشوايان اهل بيت عليهم السلام) معروف شدند،همان زمان حيات پيغمبر اكرم بايد دانست و جريان ظهور و پيشرفت دعوت اسلامى در 23 سال زمان بعثت،موجبات زيادى در بر داشت كه طبعا پيدايش چنين جمعيتى را در ميان ياران پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ايجاب مى‏كرد (1) .


الف:پيغمبر اكرم در اولين روزهاى بعثت كه به نص قرآن ماموريت‏يافت كه خويشان نزديكتر خود را به دين خود دعوت كند (2) صريحا به ايشان فرمود كه هر يك از شما به اجابت دعوت من سبقت گيرد،و زير و جانشين و وصى من است.على عليه السلام پيش از همه مبادرت نموده اسلام را پذيرفت و پيغمبر اكرم ايمان او را پذيرفت ووعده‏هاى خود را (3) تقبل نمود و عادتا محال است كه رهبر نهضتى در اولين روز نهضت و قيام خود يكى از ياران نهضت را به سمت وزيرى و جانشينى به بيگانگان معرفى كند،ولى به ياران و دوستان سر تا پا فداكار خود نشناساند يا تنها او را با امتياز وزيرى و جانشينى بشناسد و بشناساند ولى در تمام دوره زندگى و دعوت خود،او را از وظايف وزيرى معزول و احترام مقام جانشينى او را ناديده گرفته و هيچگونه فرقى ميان او و ديگران نگذارد.


ب:پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به موجب چندين روايت مستفيض و متواتر-كه سنى و شيعه روايت كرده‏اند-تصريح فرموده كه على (4) عليه السلام در قول و فعل خود از خطا و معصيت مصون است،هر سخنى كه گويد و هر كارى كه كند با دعوت دينى مطابقت كامل دارد وداناترين (5) مردم است‏ به معارف و شرايع اسلام.
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/36380515218307142991.gif


پی نوشت:


1-اولين اسمى كه در زمان رسول خدا پيدا شد،«شيعه‏»بود كه سلمان و ابوذر و مقداد و عمار با اين اسم مشهور شدند (حاضر العالم الاسلامى،ج 1،ص 188)
2- و انذر عشيرتك الاقربين (سوره شعرا،آيه 214)
3-در ذيل اين حديث،على (علیه السلام) مى‏فرمايد:«من كه از همه كوچكتر بودم عرض كردم:من وزير تو مى‏شوم،پيغمبر دستش را به گردن من گذاشته فرمود:اين شخص برادر و وصى و جانشين من مى‏باشد بايد از او اطاعت نماييد،مردم مى‏خنديدند و به ابى طالب مى‏گفتند:تو را امر كرد كه از پسرت اطاعت كنى‏»، (تاريخ طبرى،ج 2 ص 321.تاريخ ابى الفداء،ج 1،ص 116.البداية و النهاية،ج 3،ص 39.غاية المرام،ص 320)


4-ام سلمه مى‏گويد پيغمبر فرمود:«على هميشه با حق و قرآن است و حق و قرآن نيز هميشه با اوست و تا قيامت از هم جدا نخواهند شد.»، (اين حديث‏با پانزده طريق از عامه و يازده طريق از خاصه نقل شده و ام سلمه و ابن عباس و ابو بكر و عايشه و على (علیه السلام) و ابو سعيد خدرى و ابو ليلى و ابو ايوب انصارى از راويان آن هستند.غاية المرام بحرانى،ص 539 و 540)


پيغمبر فرمود:«خدا على را رحمت كند كه هميشه حق با اوست‏»، (البداية و النهايه،،ج 7،ص 36)


5-پيغمبر فرمود:«حكمت ده قسمت‏ شده،نُه جزء آن بهره على و يك جزء آن در ميان تمام مردم قسمت‏ شده است‏» (البداية و النهاية،ج 7،ص 359)

طاهره وحیدیان
02-19-2012, 01:01 AM
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/66059830726758164829.jpg



ج:على عليه السلام خدمات گرانبهايى انجام داده و فداكاريهاى شگفت‏ انگيزى كرده بود،مانند خوابيدن در بستر پيغمبر اكرم در شب هجرت (6) و فتوحاتى كه در جنگهاى بدر و احد و خندق و خيبر به دست وى صورت گرفته بود كه اگر پاى وى در يكى از اين وقايع در ميان نبود،اسلام و اسلاميان به دست دشمنان حق،ريشه كن شده بودند (7) .


د:جريان‏«غدير خم‏»كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در آنجا على عليه السلام را به ولايت عامه مردم نصب و معرفى كرده و او را مانند خود متولى قرار داده بود (8) .

بديهى است اين چنين امتيازات و فضائل اختصاصى ديگر كه مورد اتفاق همگان بود (9) و علاقه مفرطى كه پيغمبر اكرم به‏ على عليه السلام داشت (10) ،طبعا عده‏ اى از ياران پيغمبر اكرم را كه شيفتگان فضيلت و حقيقت‏ بودند بر اين وا ميداشت كه على عليه السلام را دوست داشته به دورش گرد آيند و از وى پيروى كنند،چنانكه عده ‏اى را بر حسد و كينه آن حضرت وا مى ‏داشت.

گذشته از همه اينها نام‏«شيعه على‏»و«شيعه اهل بيت‏»در سخنان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بسيار ديده مى ‏شود (11) .
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/36380515218307142991.gif


پی نوشت:


6-هنگامى كه كفار مكه تصميم گرفتند محمد (صلی الله علیه وآله) را به قتل رسانند و اطراف خانه ‏اش را محاصره كردند،پيغمبر (صلی الله علیه وآله) تصميم گرفت‏ به مدينه هجرت كند،به على فرمود:«آيا تو حاضرى شب در بستر من بخوابى تا گمان برند من خوابيده‏ ام و از تعقيب آنان در امام باشم‏»،على در آن وضع خطرناك،اين پيشنهاد را با آغوش باز پذيرفت.

7-تواريخ و جوامع حديث.


8-«حديث غدير»از احاديث مسلمه ميان سنى و شيعه مى ‏باشد و متجاوز از صد نفر صحابى با سندها و عبارتهاى مختلف آن را نقل نموده‏ اند و در كتب عامه و خاصه ضبط شده،براى تفصيل به كتاب غاية المرام،ص 79 و عبقات،جلد غدير و الغدير مراجعه شود.


9-تاريخ يعقوبى (ط نجف) ج 2،ص 137 و 140.تاريخ ابى الفداء ج 1،ص 156.


صحيح بخارى،ج 4،ص 107.مروج الذهب،ج 2،ص 437.ابن ابى الحديد،ج 1،ص 127 و 161.


10-صحيح مسلم،ج 15،ص 176.صحيح بخارى،ج 4،ص 207.مروج الذهب،ج 2،ص 23 و ج 2،ص 437.تاريخ ابى الفداء،ج 1،ص 127 و 181.


11-جابر مى‏گويد:نزد پيغمبر بوديم كه على از دور نمايان شد،پيغمبر فرمود:«سوگند به كسى كه جانم به دست اوست!اين شخص و شيعيانش در قيامت رستگار خواهند بود»،ابن عباس مى‏گويد وقتى آيه: ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية نازل شد،پيغمبر به على فرمود: «مصداق اين آيه تو و شيعيانت مى ‏باشيد كه در قيامت‏ خشنود خواهيد بود و خدا هم از شما راضى است‏»،اين دو حديث و چندين حديث ديگر،در تفسير الدر المنثور،ج 6،ص 379 و غاية المرام،ص 326 نقل شده است.

طاهره وحیدیان
02-19-2012, 01:19 AM
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/61116940165352691657.jpg



سبب جدا شدن اقليت‏ شيعه از اكثريت‏ سنى و بروز اختلاف


هواخواهان و پيروان على عليه السلام نظر به مقام و منزلتى كه آن حضرت پيش پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و صحابه و مسلمانان داشت مسلم مى‏ داشتند كه خلافت و مرجعيت پس از رحلت پيغمبر اكرم از آن على عليه السلام مى ‏باشد و ظواهر اوضاع و احوال نيز جزء حوادثى كه درروزهاى بيمارى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به ظهور پيوست (12) نظر آنان را تاييد مى ‏كرد.


ولى بر خلاف انتظار آنان درست در حالى كه پيغمبر اكرم رحلت فرمود و هنوز جسد مطهرش دفن نشده بود و اهل بيت و عده‏ اى از صحابه سرگرم لوازم سوگوارى و تجهيزاتى بودند كه خبر يافتند عده‏ اى ديگر-كه بعدا اكثريت را بردند-با كمال عجله و بى آنكه با اهل بيت و خويشاوندان پيغمبر اكرم و هوادارانشان مشورت كنند و حتى كمترين اطلاعى بدهند،از پيش خود در قيافه خيرخواهى،براى مسلمانان خليفه معين نموده‏ اند و على و يارانش را در برابر كارى انجام يافته قرار داده‏ اند (13) .على عليه السلام و هواداران او مانند عباس و زبير و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پس از فراغ از دفن پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و اطلاع از جريان امر در مقام انتقاد بر آمده به خلافت انتخابى و كارگردانان آن اعتراض نموده اجتماعاتى نيز كرده‏اند ولى پاسخ شنيدند كه صلاح مسلمانان در همين بود (14) .


اين انتقاد و اعتراف بود كه اقليتى را از اكثريت جدا كرد و پيروان على عليه السلام را به همين نام‏«شيعه على‏»به جامعه شناسانيد و دستگاه خلافت نيز به مقتضاى سياست وقت،مراقب بود كه اقليت نامبرده به اين نام معروف نشوند و جامعه به دو دسته اقليت و اكثريت منقسم نگردد بلكه خلافت را اجماعى مى ‏شمردند و معترض را متخلف از بيعت و متخلف از جماعت مسلمانان مى‏ ناميدند و گاهى با تعبيرات زشت ديگر ياد مى ‏كردند (15) .

http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/36380515218307142991.gif

پی نوشت:


12-محمد (صلی الله علیه وآله) در مرض وفاتش لشكرى را به سردارى اسامة بن زيد مجهز كرده اصرار داشت كه همه در اين جنگ شركت كنند و از مدينه بيرون روند،عده‏ اى از دستور پيغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) تخلف كردند كه از آن جمله‏«ابو بكر و عمر»بودند و اين قضيه پيغمبر را بشدت ناراحت كرد (شرح ابن ابى الحديد،ط مصر،ج 1،ص 53) پيغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) هنگام وفاتش فرمود:«دوات و قلم حاضر كنيد تا نامه‏ایى براى شما بنويسم كه سبب هدايت‏ شما شده گمراه نشويد»،عمر از اين كار مانع شده گفت:مرضش طغيان كرده هذيان مى ‏گويد!!! (تاريخ طبرى،ج 2،ص 436.صحيح بخارى،ج 3.صحيح مسلم،ج 5.البداية و النهايه،ج 5،ص 227.ابن ابى الحديد،ج 1،ص 133)

همين قضيه در مرض موت خليفه اول تكرار يافت و خليفه اول به خلافت عمر وصيت كرد و حتى در اثناى وصيت‏ بيهوش شد،ولى عمر چيزى نگفت و خليفه اول را به هذيان نسبت نداد در حالى كه هنگام نوشتن وصيت،بيهوش شده بود،ولى پيغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) معصوم و مشاعرش بجا بود (روضة الصفا،ج 2 ص 260)

13-شرح ابن ابى الحديد،ج 1،ص 58 و ص 123-135.يعقوبى،ج 2،ص 102.تاريخ طبرى،ج 2،ص 445-460.
14-تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 103-106.تاريخ ابى الفداء ج 1،ص 156 و 166.مروج الذهب،ج 2،ص 307 و 352.شرح ابن ابى الحديد،ج 1،ص 17 و 134.
15-عمرو بن حريث‏به سعيد بن زيد گفت:آيا كسى با بيعت ابى بكر مخالفت كرد؟پاسخ داد:هيچ كس مخالف نبود جز كسانى كه مرتد شده بودند يا نزديك بود مرتد شوند! (تاريخ طبرى،ج 2، ص 447)

طاهره وحیدیان
02-19-2012, 01:32 AM
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/25648088722823384922.jpg


البته شيعه همان روزهاى نخستين،محكوم سياست وقت‏ شده نتوانست‏ با مجرد اعتراض،كارى از پيش ببرد و على عليه السلام نيز به منظور رعايت مصلحت اسلام و مسلمين و نداشتن نيروى كافى دست‏به يك قيام خونين نزد،ولى جمعيت معترضين از جهت عقيده تسليم اكثريت نشدند و جانشينى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و مرجعيت علمى را حق طلق على عليه السلام مى‏دانستند (16) و مراجعه علمى و معنوى‏را تنها به آن حضرت روا مى ‏ديدند و به سوى او دعوت مى‏كردند (17) .



دو مسئله جانشينى و مرجعيت علمى


«شيعه‏»طبق آنچه از تعاليم اسلامى به دست آورده بود معتقد بود كه آنچه براى جامعه در درجه اول اهميت است،روشن شدن تعاليم اسلام و فرهنگ دينى است (18) و در درجه تالى(بعدی) آن،جريان كامل آنها در ميان جامعه مى‏ باشد.و به عبارت ديگر:


اولا:افراد جامعه به جهان و انسان با چشم واقع بينى نگاه كرده،وظايف انسانى خود را (به طورى كه صلاح واقعى است) بدانند و بجا آورند اگر چه مخالف دلخواهشان باشد.


ثانيا:يك حكومت دينى نظم واقعى اسلامى را در جامعه حفظ و اجرا نمايد و به طورى كه مردم كسى را جز خدا نپرستند و از آزادى كامل و عدالت فردى و اجتماعى بر خوردار شوند،و اين دو مقصود به دست كسى بايد انجام يابد كه عصمت و مصونيت‏ خدايى داشته‏ باشد و گرنه ممكن است كسانى مصدر حكم يا مرجع علم قرار گيرند كه در زمينه وظايف محوله خود،از انحراف فكر يا خيانت‏ سالم نباشد و تدريجا ولايت عادله آزاديبخش اسلامى به سلطنت استبدادى و ملك كسرايى و قيصرى (پادشاهی)تبديل شود و معارف پاك دينى مانند معارف اديان ديگر دستخوش تحريف و تغيير دانشمندان بلهوس و خودخواه گردد و تنها كسى كه به تصديق پيغمبر اكرم در اعمال و اقوال خود مصيب و روش او با كتاب خدا و سنت پيغمبر مطابقت كامل داشت همان على عليه السلام بود (19) .

http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/36380515218307142991.gif

پی نوشت:
16-در حديث معروف ثقلين مى‏فرمايد:«من در ميان شما دو چيز با ارزش را به امانت‏مى‏گذارم كه اگر به آنها متمسك شويد هرگز گمراه نخواهيد شد.قرآن و اهل بيتم تا روز قيامت از هم جدا نخواهند شد»،اين حديث‏ با بيشتر از صد طريق از 35 نفر از صحابه پيغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) نقل شده است،رجوع شود به طبقات حديث ثقلين.غاية المرام.ص 211.

پيغمبر فرمود:«من شهر علم و على درب آن مى ‏باشد پس هر كه طالب علم است از درش وارد شود»، (البداية و النهايه،ج 7،ص 359)

17-تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 105-150 مكررا ذكر شده است.

18-كتاب خدا و بيانات پيغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) و ائمه اهل بيت‏ با ترغيب و تحريص به تحصيل علم تا جايى كه پيغمبر اكرم مى ‏فرمايد:«طلب العلم فريضة على كل مسلم‏»طلب دانش به هر مسلمانى واجب است (بحار،ج 1،ص 172)

19-البداية و النهايه،ج 7،ص 360.

طاهره وحیدیان
02-19-2012, 01:55 AM
و اگر چنانچه اكثريت مى ‏گفتند قريش با خلافت ‏حقه على مخالف بودند،لازم بود مخالفين را بحق وادارند و سركشان را به جاى خود بنشانند چنانكه با جماعتى كه در دادن زكات امتناع داشتند،جنگيدند و از گرفتن زكات صرفنظر نكردند نه اينكه از ترس مخالفت قريش،حق را بكشند.

آرى آنچه شيعه را از موافقت‏ با خلافت انتخابى باز داشت،ترس از دنباله ناگوار آن يعنى فساد روش حكومت اسلامى و انهدام اساس تعليمات عاليه دين بود،اتفاقا جريان بعدى حوادث نيز اين عقيده (يا پيش بينى) را روز به روز روشن تر مى ‏ساخت و در نتيجه شيعه نيز در عقيده خود استوارتر مى‏ گشت و با اينكه در ظاهر با نفرات ابتدائى انگشت‏ شمار خود به هضم اكثريت رفته بود و در باطن به اخذ تعاليم اسلامى از اهل بيت و دعوت به طريقه خود،اصرار مى ‏ورزيدند در عين حال براى پيشرفت و حفظ قدرت اسلام،مخالفت علنى نمى ‏كردند و حتى افراد شيعه،دوش به دوش اكثريت‏ به جهاد مى ‏رفتند و در امور عامه دخالت مى‏ كردند و شخص على عليه السلام در موارد ضرورى،اكثريت را به نفع اسلام راهنمايى مى ‏نمود (20) .



روش سياسى خلافت انتخابى و مغايرت آن با نظر شيعه

«شيعه‏»معتقد بود كه شريعت آسمانى اسلام كه مواد آن در كتاب خدا و سنت پيغمبر اكرم روشن شده تا روز قيامت‏به اعتبار خود باقى و هرگز قابل تغيير نيست (21) و حكومت اسلامى با هيچ عذرى نمى‏تواند از اجراى كامل آن سرپيچى نمايد،تنها وظيفه حكومت اسلامى اين است كه با شورا در شعاع شريعت‏ به سبب مصلحت وقت،تصميماتى بگيرد ولى در اين جريان،به ت‏بعيت‏ سياست آميز شيعه و همچنين از جريان حديث دوات و قرطاس كه در آخرين روزهاى بيمارى پيغمبر اكرم اتفاق افتاد،پيدا بود كه گردانندگان و طرفداران خلافت انتخابى معتقدند كه كتاب خدا مانند يك قانون اساسى محفوظ بماند ولى سنت و بيانات پيغمبر اكرم را در اعتبار خود ثابت نمى‏دانند بلكه معتقدند كه حكومت اسلامى مى ‏تواند به سبب اقتضاى مصلحت،از اجراى آنها صرفنظر نمايد.و اين نظر با روايتهاى بسيارى كه بعدا در حق صحابه نقل شد (صحابه مجتهدند و در اجتهاد و مصلحت‏ بينى خود اگر اصابت كنند ماجور و اگر خطا كنند معذور مى ‏باشند) تاييد گرديد و نمونه بارز آن وقتى اتفاق افتاد كه خالد بن وليد يكى از سرداران خليفه، شبانه در منزل يكى از معاريف مسلمانان‏«مالك بن نويره‏»مهمان شد و مالك را غافلگير نموده، كشت و سرش را در اجاق گذاشت و سوزانيد و همان شب با زن مالك هم بستر شد!و به دنبال اين جنايتهاى شرم آورد،خليفه به عنوان اينكه حكومت وى به چنين سردارى نيازمند است،مقررات شريعت را در حق خالد اجرا نكرد (22) !!


http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/36380515218307142991.gif
پی نوشت:


-تاريخ يعقوبى،ص 111،126 و 129. 21-خداى تعالى در كلام خود مى‏فرمايد: و انه لكتاب عزيز لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه يعنى:«قرآن كتابى است گرامى كه هرگز باطل از پيش و پس به آن راه نخواهد يافت‏»، (سوره فصلت،آيه 41 و 42)


مى ‏فرمايد: ان الحكم الا لله يعنى:«جز خدا كسى نبايد حكم كند»، (سوره يوسف،آيه 67) يعنى شريعت تنها شريعت و قوانين خداست كه از را نبوت بايد به مردم برسد

و مى ‏فرمايد: و لكن رسول الله و خاتم النبيين ، (سوره احزاب،آيه 40) و با اين آيه،ختم نبوت و شريعت را با پيغمبر اكرم (ص) اعلام مى‏فرمايد.

و مى‏فرمايد: و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون .


يعنى:«هر كس مطابق حكم خدا حكم نكند،كافر است‏»، (سوره مائده،آيه 44)

22-تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 110.تاريخ ابى الفداء،ج 1،ص 158.

طاهره وحیدیان
02-19-2012, 02:09 AM
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/79781546900882498214.jpg

و همچنين خمس را از اهل بيت و خويشان پيغمبر اكرم بريدند (23) و نوشتن احاديث پيغمبر اكرم به كلى قدغن شد و اگر در جاى حديث مكتوب كشف يا از كسى گرفته مى‏شد آن را ضبط كرده ‏مى ‏سوزانيدند (24) و اين قدغن در تمام زمان خلفاى راشدين تا زمان خلافت عمر بن عبد العزيز خليفه اموى (99-102) استمرار داشت (25) و در زمان خلافت‏ خليفه دوم (13-25 ق) اين سياست روشن تر شد و در مقام خلافت،عده ‏اى از مواد شريعت را مانند حج تمتع و نكاح متعه و گفتن‏«حى على خير العمل‏»در اذان نماز ممنوع ساخت (26) و نفوذ سه طلاق را داير كرد و نظاير آنها (27) .

در خلافت وى بود كه بيت المال در ميان مردم با تفاوت تقسيم ‏شد (28) كه بعدا در ميان مسلمانان اختلاف طبقاتى عجيب و صحنه‏ هاى خونين دهشتناكى به وجود آورد و در زمان وى معاويه در شام با رسومات سلطنتى كسرى و قيصر حكومت مى‏ كرد و خليفه او را كسراى عرب مى ‏ناميد و متعرض حالش نمى ‏شد.

خليفه دوم به سال 23 هجرى قمرى به دست غلامى ايرانى كشته شد و طبق راى اكثريت‏ شوراى شش نفرى كه به دستور خليفه منعقد شد،خليفه سوم زمام امور را به دست گرفت.وى در عهد خلافت‏ خود خويشاوندان اموى خود را بر مردم مسلط ساخته در حجاز و عراق و مصر و ساير بلاد اسلامى زمام امور را به دست ايشان سپرد (29)



http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/36380515218307142991.gif
پی نوشت:



-در الذر المنثور،ج 3،ص 186.تاريخ يعقوبى،ج 3،ص 48،گذشته از اينها وجوب خمس در قرآن كريم منصوص مى ‏باشد: و اعلموا انما غنمتم من شى‏ء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى ، (سوره انفال،آيه 41) 24-ابو بكر در خلافتش پانصد حديث جمع كرد،عايشه مى‏گويد يك شب تا صبح پدرم را مضطرب ديدم،صبح به من گفت:احاديث را بياور،پس همه آنها را آتش زد (كنزل العمال،ج 5،ص 237)


عمر به همه شهرها نوشت:نزد هر كس حديثى هست‏ بايد نابودش كند (كنز العمال ج 5،ص 237)

محمد بن ابى بكر مى‏گويد:در زمان عمر،احاديث زياد شد،وقتى به نزدش آوردند دستور داد آنها را سوزانيدند (طبقات ابن سعد،ج 5،ص 140)

25-تاريخ ابى الفداء،ج 1،ص 151 و غير آن.
26-پيغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) در حجة الوداع عمل حج را براى حجاج كه از دور به مكه وارد شوند (طبق آيه: فمن تمتع بالعمرة الخ) به شكل مخصوص مقرر داشت و عمر در خلافت‏خود آن را ممنوع ساخت.و همچنين در زمان رسول خدا متعه (ازدواج موقت) داير بود ولى عمر در ايام خلافت‏ خود آن را قدغن كرد و براى متخلفين مقرر داشت كه سنگسار شوند.و همچنين در زمان رسول خدا در اذان نماز«حى على خير العمل‏»،يعنى مهيا باش براى بهترين اعمال كه نماز است‏»، گفته مى ‏شد،ولى عمر گفت:اين كلمه مردم را از جهاد باز مى‏دارد و قدغن كرد!و همچنين در زمان رسول خدا به دستور آن حضرت در يك مجلس يك طلاق بيشتر انجام نمى‏گرفت ولى عمر اجازه داد كه در يك مجلس سه طلاق داده شود!!قضاياى نامبرده در كتب حديث و فقه و كلام سنى و شيعه مشهور است.

27-تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 131.تاريخ ابى الفداء،ج 1،ص 160.

28-اسد الغابة،ج 4،ص 386.الاصابه،ج 3.
29-تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 150.تاريخ ابى الفداء،ج 1،ص 168.تاريخ طبرى،ج 3،ص 377 و غير آنها

طاهره وحیدیان
02-19-2012, 02:17 AM
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/79781546900882498214.jpg


ايشان بناى بى‏بند و بارى گذاشته آشكارا به ستم و بيداد و فسق و فجور و نقص قوانين جاريه اسلامى پرداختند،سيل شكايتها از هر سوى به دار الخلافه سرازير شد،ولى خليفه كه تحت تاثير كنيزان اموى خود و خاصه مروان بن حكم (30) قرار داشت،به شكايتهاى مردم ترتيب اثر نمى ‏داد بلكه گاهى هم دستور تشديد و تعقيب شاكيان را صادر مى ‏كرد (31) و بالاخره به سال 35 هجرى،مردم بر وى شوريدند وپس از چند روز محاصره و زد و خورد،وى را كشتند. خليفه سوم در عهد خلافت‏خود حكومت‏ شام را كه در راس آن از خويشاوندهاى اموى او معاويه قرار داشت،بيش از پيش تقويت مى ‏كرد و در حقيقت‏ سنگينى خلافت،در شام متمركز بود و تشكيلات مدينه كه دار الخلافه بود جز صورتى در بر نداشت (32) خلافت‏ خليفه اول با انتخاب اكثريت صحابه و خليفه دوم با وصيت‏ خليفه اول و خليفه سوم با شوراى شش نفرى كه اعضا و آيين نامه آن را خليفه دوم تعيين و تنظيم كرده بود،مستقر شد.و روى هم رفته سياست ‏سه خليفه كه 25 سال خلافت كردند در اداره امور اين بود كه قوانين اسلامى بر طبق اجتهاد و مصلحت وقت كه مقام خلافت تشخيص دهد،در جامعه اجرا شود و در معارف اسلامى اين بود كه تنها قرآن بى اينكه تفسير شود يا مورد كنجكاوى قرار گيرد خوانده شود و بيانان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم (حديث) بى اينكه روى كاغذ بيايد روايت‏شود و از حدود زبان و گوش تجاوز نكند.


http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/38648911058699648594.gif

پی نوشت:
-تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 150.تاريخ طبرى،ج 3،ص 397. 31-جماعتى از اهل مصر به عثمان شوريدند،عثمان احساس خطر كرده از على بن ابيطالب استمداد نموده اظهار ندامت كرد،على به مصريين فرمود:شما براى زنده كردن حق قيام كرده ‏ايد و عثمان توبه كرده مى ‏گويد:من از رفتار گذشته ‏ام دست‏ بر مى ‏دارم و تا سه روز ديگر به خواسته‏ هاى شما ترتيب اثر خواهم داد و فرمانداران‏ ستمكار را عزل مى ‏كنم،پس على از جانب عثمان براى ايشان قراردادى نوشته و ايشان مراجعت كردند.

در بين راه،غلام عثمان را ديدند كه بر شتر او سوار و به طرف مصر مى‏رود،از وى بدگمان شده او را تفتيش نمودند،با او نامه‏اى يافتند كه براى والى مصر نوشته بود بدين مضمون:به نام خدا، وقتى عبد الرحمان بن عديس نزد تو آمد،صد تازيانه به او بزن و سر و ريشش را بتراش و به زندان طويل المده محكومش كن و مانند اين عمل را درباره عمرو بن احمق و سودان بن حمران و عروة بن نباع اجزاء كن!!

نامه را گرفته و با خشم به جانب عثمان برگشته اظهار داشتند:تو به ما خيانت كردى!عثمان نامه را انكار نمود.گفتند غلام تو حامل نامه بود.پاسخ داد بدون اجازه من اين عمل را مرتكب شده. گفتند مركوبش شتر تو بود،پاسخ داد شترم را دزديده‏ اند!گفتند:نامه به خط مشى تو مى ‏باشد، پاسخ داد بدون اجازه و اطلاع من اين كار را انجام داده!!

گفتند پس به هر حال تو لياقت ‏خلافت ندارى و بايد استعفا دهى،زيرا اگر اين كار به اجازه تو انجام گرفته خيانت پيشه هستى و اگر اين كارهاى مهم بدون اجازه و اطلاع تو صورت گرفته پس بى عرضگى و عدم لياقت تو ثابت مى‏شود و به هر حال يا استعفا كن و يا الآن عمال ستمكاران را عزل كن.

عثمان پاسخ داد:اگر من بخواهم مطابق ميل شما رفتار كنم پس شما حكومت داريد،من چه كاره هستم؟آنان با حالت‏ خشم از مجلس بلند شدند (تاريخ طبرى،ج 3،ص 402-409.تاريخ يعقوبى،ج 2 ص 150 و 151)

32-تاريخ طبرى،ج 3،ص 377

طاهره وحیدیان
02-19-2012, 02:27 AM
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/23523531232790471846.jpg


خلافت‏ خليفه اول با انتخاب اكثريت صحابه و خليفه دوم با وصيت‏ خليفه اول و خليفه سوم با شوراى شش نفرى كه اعضا و آيين نامه آن را خليفه دوم تعيين و تنظيم كرده بود،مستقر شد.و روى هم رفته سياست‏ سه خليفه كه 25 سال خلافت كردند در اداره امور اين بود كه قوانين اسلامى بر طبق اجتهاد و مصلحت وقت كه مقام خلافت تشخيص دهد،در جامعه اجرا شود و در معارف اسلامى اين بود كه تنها قرآن بى اينكه تفسير شود يا مورد كنجكاوى قرار گيرد خوانده شود و بيانان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم (حديث) بى اينكه روى كاغذ بيايد روايت‏ شود و از حدود زبان و گوش تجاوز نكند. كتابت،به قرآن كريم انحصار داشت و در حديث ممنوع بود (33) پس از جنگ يمامه كه در سال دوازده هجرى قمرى خاتمه يافت و گروهى از صحابه كه قارى قرآن بودند در آن جنگ كشته شدند،عمر بن الخطاب به خليفه اول پيشنهاد مى ‏كند كه آيات قرآن در يك مصحف جمع آورى شود،وى در پيشنهاد خود مى‏ گويد اگر جنگى رخ دهد و بقيه حاملان قرآن كشته شوند،قرآن از ميان ما خواهد رفت،بنابر اين،لازمست آيات قرآنى را در يك مصحف جمع آورى كرده به قيد كتابت در بياوريم (34) ،اين تصميم را درباره قرآن كريم گرفتند با اينكه حديث پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه تالى(دنباله رو) قرآن بود نيز با همان خطر تهديد مى ‏شد و از مفاسد نقل به معنا و زياده و نقيصه و جعل و فراموشى در امان نبود ولى توجهى به نگهدارى حديث نمى ‏شد بلكه كتابت آن ممنوع و هر چه به دست مى‏ افتاد سوزانيده‏ مى ‏شد تا در اندك زمانى كار به جايى كشيد كه در ضروريات اسلام مانند نماز،روايات متضاد به وجود آمد و در ساير رشته‏ هاى علوم در اين مدت قدمى بر داشته نشد و آنهمه تقديس و تمجيد كه در قرآن و بيانات پيغمبر اكرم نسبت‏ به علم و تاكيد و ترغيب در توسعه علوم وارد شده بى اثر ماند و اكثريت مردم سرگرم فتوحات پى در پى اسلام و دلخوش به غنايم فزون از حد كه از هر سو به جزيرة العرب سرازير مى‏ شد،بودند و ديگر عنايتى به علوم خاندان رسالت كه سر سلسله‏ شان على عليه السلام بود و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم او را آشناترين مردم به معارف اسلام و مقاصد قرآن معرفى كرده بود نشد، حتى در قضيه جمع قرآن (با اينكه مى‏ دانستند پس از رحلت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مدتى در كنج‏ خانه نشستند و مصحف را جمع‏ آورى نموده است) وى را مداخله ندادند حتى نام او را نيز به زبان نياوردند (35) .


http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/38648911058699648594.gif

پی نوشت:
-

33-صحيح بخارى،ج 6،ص 89.تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 113.
34-تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 111.تاريخ طبرى،ج 3،ص 129-132.
35-تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 113.شرح ابن ابى الحديد،ج 1،ص 9:در روايات زيادى وارد شده كه بعد از انعقاد بيعت ابى بكر،وى پيش على فرستاد و از وى بيعت‏ خواست،على پاسخ داد كه من عهد كرده ‏ام كه از خانه بجز براى نماز بيرون نروم تا قرآن را جمع كنم.و باز وارد است كه على پس از شش ماه با ابى بكر بيعت كرد و اين دليل تمام كردن جمع قرآن مى‏باشد.و نيز وارد است كه على پس از جمع قرآن مصحف را به شترى بار كرده پيش مردم آورده نشان داد.و نيز وارد است كه جنگ يمامه كه قرآن پس از آن تاليف شده،در سال دوم خلافت ابى بكر بوده است،مطالب نامبرده در غالب كتب تاريخ و حديث كه متعرض قصه جمع مصحف شده‏ اند يافت مى ‏شود.

طاهره وحیدیان
02-19-2012, 02:39 AM
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/72191725054163605954.jpg


اينها و نظاير اينها امورى بود كه پيروان على عليه السلام را در عقيده خود راسختر و نسبت‏ به جريان امور،هشيارتر مى ‏ساخت و روز به ‏روز بر فعاليت‏ خود مى ‏افزودند.على نيز كه دستش از تربيت عمومى مردم كوتاه بود به تربيت‏ خصوصى افراد مى ‏پرداخت.

در اين 25 سال،سه تن از چهار نفر ياران على عليه السلام كه در همه احوال در پيروى او ثابت قدم بودند (سلمان فارسى و ابوذر غفارى و مقداد) در گذشتند ولى جمعى از صحابه و گروه انبوهى از تابعين در حجاز و يمن و عراق و غير آنها در سلك پيروان على درآمدند و در نتيجه پس از كشته شدن خليفه سوم،از هر سوى به آن حضرت روى نموده و به هر نحو بود با وى بيعت كردند و وى را براى خلافت‏ برگزيدند.



انتهاى خلافت‏ به امير المؤمنين على (علیه السلام) و روش آن حضرت


خلافت على عليه السلام در اواخر سال 35 هجرى قمرى شروع شد و تقريبا چهار سال و پنج ماه ادامه يافت.على عليه السلام در خلافت،رويه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را معمول مى ‏داشت (36) و غالب تغييراتى را كه در زمان خلافت پيشينيان پيدا شده بود به حالت اولى برگردانيد و عمال نالايق را كه زمام امور را در دست داشتند از كار بر كنار كرد (37) .و در حقيقت‏يك نهضت انقلابى بود و گرفتاريهاى بسيارى در بر داشت.

على عليه السلام نخستين روز خلافت در سخنرانى كه براى مردم نمود چنين گفت:«آگاه باشيد! گرفتارى كه شما مردم هنگام بعثت پيغمبر خدا داشتيد امروز دوباره به سوى شما برگشته و دامنگيرتان‏شده است.بايد درست زير و روى شويد و صاحبان فضيلت كه عقب افتاده‏اند پيش افتند و آنان كه به ناروا پيشى مى‏گرفتند،عقب افتند (حق است و باطل و هر كدام اهلى دارد بايد از حق پيروى كرد) اگر باطل بسيار است چيز تازه‏اى نيست و اگر حق كم است گاهى كم نيز پيش مى‏افتند و اميد پيشرفت نيز هست.البته كم اتفاق مى‏افتد كه چيزى كه پشت‏به انسان كند دوباره برگشته و روى نمايد» (38) .
پی نوشت:



36-تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 154.
37-تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 155.مروج الذهب،ج 2،ص 364.
38-نهج البلاغه،خطبه 15.

طاهره وحیدیان
02-19-2012, 01:58 PM
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/61249592374811862138.jpg


على عليه السلام به حكومت انقلابى خود ادامه داد و چنانكه لازمه طبيعت هر نهضت انقلابى است،عناصر مخالف كه منافعشان به خطر مى ‏افتد از هر گوشه و كنار سر به مخالفت‏ بر افراشتند و به نام خونخواهى خليفه سوم،جنگهاى داخلى خونينى بر پا كردند-كه تقريبا در تمام مدت خلافت على عليه السلام ادامه داشت-به نظر شيعه،مسببين اين جنگهاى داخلى جز منافع شخصى منظورى نداشتند و خونخواهى خليفه سوم،دستاويز عوامفريبانه‏اى بيش نبود و حتى سوء تفاهم نيز در كار نبود (39) .سبب جنگ اول كه‏«جنگ جمل‏»ناميده مى‏شود،غائله اختلاف طبقاتى بود كه از زمان خليفه دوم در تقسيم مختلف بيت المال پيدا شده بود،على عليه السلام پس از آنكه به خلافت‏ شناخته شد،مالى در ميان مردم بِالسَّويِه(مساوی) قسمت فرمود (40) چنانكه سيرت پيغمبر اكرم نيز همانگونه بود و اين روش زبير و طلحه را سخت‏ بر آشفت و بناى تمرد گذاشتند و به نام زيارت كعبه،از مدينه به مكه رفتند و ام المؤمنين عايشه را كه در مكه بود و با على عليه السلام ميانه خوبى نداشت‏ با خود همراه ساخته به نام خونخواهى خليفه سوم! نهضت و جنگ خونين جمل را بر پا كردند (41) .



http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/08348822741020101935.gif



پی نوشت:
-پس از رحلت پيغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) اقليت انگشت‏ شمار به پيروى على (علیه السلام) از بيعت تخلف كردند و در راس اين اقليت از صحابه سلمان و ابوذر و مقداد و عمار بودند و در آغاز خلافت على (علیه السلام) نيز اقليت قابل توجهى به عنوان مخالف از بيعت‏ سر باز زدند و از جمله متخلفين و مخالفين سر سخت‏ سعيد بن عاص و وليد بن عقبه و مروان بن حكم و عمرو بن عاص و بسر بن ارطاة و سمرة بن جندب و مغيرة بن شعبه و غير ايشان بودند. مطالعه بيوگرافى اين دو دسته و تامل در اعمالى كه انجام داده‏اند و داستانهايى كه تاريخ از ايشان ضبط كرده،شخصيت دينى و هدف ايشان را به خوبى روشن مى ‏كند.دسته اولى از اصحاب خاص پيغمبر اكرم و از زهاد و عباد و فداكاران و آزاديخواهان اسلامى و مورد علاقه خاص پيغمبر اكرم بودند.پيغمبر فرمود خدا به من خبر داد كه چهار نفر را دوست دارد و مرا نيز امر كرده كه دوستشان دارم.نام ايشان را پرسيدند سه مرتبه فرمود:على سپس نام ابوذر و سلمان و مقداد را برد (سنن ابن ماجه،ج 1،ص 66)


عايشه گويد : رسول خدا فرمود:هر دو امرى كه بر عمار عرضه شود حتما حق و ارشد آنها را اختيار خواهد كرد (سنن ابن ماجه،ج 1،ص 66)


پيغمبر فرمود:«راستگوتر از ابوذر در ميان زمين و آسمان وجود ندارد»، (سنن ابن ماجه،ج 1،ص 68)


از اينان در همه مدت حيات،يك عمل غير مشروع نقل نشده و خونى به نا حق نريخته ‏اند،به عرض كسى متعرض نشده‏ اند،مال كسى را نربوده ‏اند يا به افساد و گمراهى مردم نپرداخته ‏اند.

ولى تاريخ از فجايع اعمال و تبهكاريهاى دسته دوم پر است و خونهاى نا حق كه ريخته‏اند و مالهاى مسلمانان كه ربوده‏اند و اعمال شرم آور كه انجام داده‏اند،از شماره بيرون است و با هيچ عذرى نمى‏توان توجيه كرد جز اينكه گفته شود (چنانكه جماعت مى‏ گويند) خدا از اينان راضى بود و در هر جنايتى كه مى‏كردند آزاد بودند و مقررات اسلام كه در كتاب و سنت است در حق ديگران وضع شده بوده است!!


40-مروج الذهب،ج 2،ص 362.نهج البلاغه،خطبه 122.تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 160 شرح ابن ابى الحديد ج 1،ص 180.
41-تاريخ يعقوبى،ج .تاريخ ابى الفداء،ج 1،ص 172.مروج الذهب،ج 2،ص 366.

طاهره وحیدیان
02-19-2012, 02:20 PM
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/01705362340190015279.jpg


با اينكه همين طلحه و زبير هنگام محاصره و قتل خليفه سوم در مدينه بودند از وى دفاع نكردند (42) و پس از كشته شدن وى(عثمان) اولين كسى بودند كه از طرف خود و مهاجرين با على بيعت كردند (43) و همچنين ام المؤمنين عايشه خود از كسانى بود كه مردم را به قتل خليفه سوم تحريص(تشویق) مى ‏كرد (44) و براى اولى بار كه قتل خليفه سوم را شنيد به وى دشنام داد و اظهار مسرت نمود.اساسا مسببين اصلى قتل خليفه،صحابه بودند كه از مدينه به اطراف نامه‏ ها نوشته مردم را بر خليفه مى ‏شورانيدند.

سبب جنگ دوم كه جنگ صفين ناميده مى ‏شود و يك سال و نيم طول كشيد،طمعى بود كه معاويه در خلافت داشت و به عنوان خونخواهى خليفه سوم اين جنگ را بر پا كرد و بيشتر از صد هزار خون ناحق ريخت و البته معاويه در اين جنگ حمله مى‏كرد نه دفاع،زيرا خونخواهى هرگز به شكل دفاع صورت نمى‏گيرد.

عنوان اين جنگ‏«خونخواهى خليفه سوم‏»بود با اينكه خود خليفه سوم در آخرين روزهاى زندگى خود براى دفع آشوب از معاويه استمداد نمود وى با لشگرى از شام به سوى مدينه حركت نموده آنقدر عمدا در راه توقف كرد تا خليفه را كشتند آنگاه به شام‏ برگشته به خونخواهى خليفه قيام كرد (45) .


http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/42036804672117374425.gif

پی نوشت:
.

42-تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 152.
43-تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 154.تاريخ ابى الفداء،ج 1،ص 171.
44-تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 152.
45-هنگامى كه عثمان در محاصره شورشيان بود به وسيله نامه از معاويه استمداد كرد،معاويه دوازده هزار لشكر مجهز تهيه كرده به سوى مدينه حركت نمود ولى دستور داد در حدود شام توقف نمايند و خودش نزد عثمان آمد آمادگى لشگر را گزارش داد،عثمان گفت:تو عمدا لشگر را در آنجا متوقف كردى تا من كشته شوم سپس خونخواهى مرا بهانه كرده قيام كنى (تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 152.مروج الذهب،ج 3،ص 25.تاريخ طبرى،ص 402)

طاهره وحیدیان
02-19-2012, 02:26 PM
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/08993669679302836353.jpg


و همچنين پس از آنكه على عليه السلام شهيد شد و معاويه خلافت را قبضه كرد،ديگر خود خليفه سوم را فراموش كرده،قتله خليفه را تعقيب نكرد!!

پس از جنگ صفين،جنگ نهروان در گرفت،در اين جنگ جمعى از مردم كه در ميانشان صحابى نيز يافت مى ‏شد،در اثر تحريكات معاويه در جنگ صفين به على عليه السلام شوريدند و در بلاد اسلامى به آشوبگرى پرداخته هر جا از طرفداران على عليه السلام مى ‏يافتند مى ‏كشتند،حتى شكم زنان آبستن را پاره كرده جنينها را بيرون آورده سر مى ‏بريدند (46) .

على عليه السلام اين غائله را نيز خوابانيد ولى پس از چندى در مسجد كوفه در سر نماز به ست‏برخى از اين خوارج شهيد شد.


http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/42036804672117374425.gif
پى ‏نوشت:

46-مروج الذهب،ج 2،ص 415. شيعه در اسلام صفحه 25
تاليف: علامه سيد محمد حسين طباطبايى

طاهره وحیدیان
02-19-2012, 02:38 PM
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/30287375148397090832.jpg

تاريخچه اصطلاح شيعه «شيعه‏» در لغت‏ به معنى پيرو است و در اصطلاح به گروهى از مسلمانان گفته مى‏شود كه رهبرى جامعه اسلامى را پس از درگذشت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از آن حضرت على عليه السلام و فرزندان معصوم او مى ‏دانند.

به گواهى تاريخ، پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم در طول حيات خود در موارد مختلف كرارا از فضايل و مناقب و نيز قيادت و رهبرى على عليه السلام پس از خويش سخن به ميان مى‏آورد.و اين توصيه ‏ها و سفارشها سبب شده بود كه طبق روايات مستند، در همان زمان پيامبر، گروهى دور على عليه السلام را بگيرند و به نام شيعه على عليه السلام شناخته شوند. اين گروه پس از رحلت پيامبر بر همان عقيده پيشين خود باقى ماندند و مصلحت انديشيهاى فردى و گروهى را بر تنصيص رسول خدا در باب رهبرى مقدم نداشتند، وچنين بود كه گروهى در عصر رسول خدا و پس از درگذشت او به نام شيعه معروف شدند. به اين مطلب در گفتار نويسندگان ملل و نحل نيز اشاره و تصريح شده است.

نوبختى (متوفاى 310ه) مى‏نويسد: شيعه به كسانى گفته مى ‏شود كه در زمان رسول خدا و پس از او، على عليه السلام را به امامت و خلافت پذيرفته و از ديگران گسسته و به او پيوسته ‏اند».(1)

ابوالحسن اشعرى مى ‏گويد: علت آنكه اين گروه را شيعه مى ‏گويند آن است كه اينان على را پيروى كرده و او را بر ديگر صحابه مقدم مى ‏دارند.(2)


http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/42036804672117374425.gif

پی نوشت:




1. فرق الشيعه، ص‏17.
2. مقالات الاسلاميين:1/65.

طاهره وحیدیان
02-19-2012, 02:54 PM
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/04619153552651976259.jpg


شهرستانى مى ‏نويسد: شيعه كسانى هستند كه از على عليه السلام بالخصوص پيروى كرده و به امامت و خلافت او از طريق نص و وصيت قائل شده ‏اند.(3)

بنابر اين شيعه، تاريخى جز اسلام، و سرآغازى جز مبدا پيدايش اسلام ندارد، و در حقيقت، اسلام و تشيع دو رويه يك سكه يا دو نيمرخ از يك چهره ‏اند كه در يك زمان متولد شده‏اند. در اصل هشتاد و ششم خواهد آمد كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در نخستين روزهاى دعوت آشكار خود، بنى هاشم را جمع كرد و خلافت و وصايت على را به آنان اعلان نمود، و پس از آن نيز در مراحل مختلف، بخصوص در روز غدير خلافت اورا رسما اعلام داشت.

آرى، تشيع نه زاييده تبانى اهل سقيفه و نه فراورده حوادث دوران قتل عثمان و ديگر افسانه ‏ها است، بلكه اين خود پيامبر گرامى بود كه با رهنمودهاى آسمانى مكرر خويش، بذر تشيع را براى اولين بار در دل صحابه غرس نمود و به مرور زمان آن را رشد داد و جمعى از اصحاب كبار (بزرگ ؛ عظیم الشأن)چون سلمان و اباذر را شيعه ناميد. مفسران اسلامى در تفسير آيه :اِنَّ اَّلذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ مقصود از اين آيه على و شيعيان اوست.(4) اوُلئكَ هُم خَيرُالبَريَّة››( بينه/7) نقل كرده ‏اند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:


در تواريخ نام شيعيان على عليه السلام از صحابه و تابعين كه به خلافت‏ بلا فصل او پس از پيامبر اكرم معتقد بودند آمده است كه ذكر اسامى آنان در اين مختصر نمى ‏گنجد. تشيع به مفهوم يادشده، وجه مشترك ميان كليه شيعيان جهان است كه بخشى عظيم از مسلمانان گيتى را تشكيل مى ‏دهند.شيعيان در طول تاريخ اسلام دوشادوش ساير مذاهب اسلامى در گسترش اسلام سهم عظيمى را ايفا كرده ‏اند: علوم مختلف را پى‏ ريزى، دولتهاى مهمى را پايه ‏گذارى، و شخصيتهاى بسيار برجسته علمى و ادبى و سياسى را تقديم جامعه بشريت كرده‏ اند، و اينك نيز در اكثر نقاط جهان حضور دارند.




http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/42036804672117374425.gif

پى ‏نوشت:
3. ملل و نحل:1/131. 4. الدر المنثور:8/589، به نقل از جابر بن عبد الله، ابن سعيد خدرى، ابن عباس و عليعليه السلام.
منشور عقايد اماميه صفحه 149
استاد جعفر سبحانى