PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : غروب قبله هفتم بر عاشقانش تسلیت باد



طاهره وحیدیان
01-23-2012, 06:58 PM
هشتمین پیشوا و امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام* در عصری می*زیست که خلافت ننگین عباسیان در اوج خود بود،*زیرا سلسله*ی بنی عباس پادشاهانی عظیم تر از هارون و مأمون ندارد؛ و از سوی دیگر سیاست بنی عباس در برابر ائمه (علیهم*السلام) و بویژه امام رضا (علیه*السلام) به بعد، سیاستی پر مکر و فریب و همراه با نفاق و تظاهر بود؛ آنان با آنکه بخون خاندان امامت تشنه بودند برای ایمن ماندن از شورش علویان و جلب قلوب شیعیان و ایرانیان، سعی داشتند وانمود کنند که روابطی بسیار صمیمی با خاندان امیرمؤمنان علی (علیه*السلام) دارند و بدینوسیله مشروعیت خویش را تأمین نمایند؛ و اوج این سیاست خدعه آمیز را می*توان در حکومت مأمون دید.
امام رضا (علیه*السلام) در برابر این شگرد فریبنده*ی مأمون، با ظرافت علمی بی مانند روشی اتخاذ کرد که هم خواسته*ی مأمون تأمین نشود، و هم سراسر بلاد پهناور اسلام به حق نزدیک شوند و دریابند خلافت راستین اسلامی صرفاً از طرف خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر عهده*ی امامان است، و کسی جز آنان شایسته* و سزاوار این مقام نیست.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 06:59 PM
اگر دقت کنیم خلیفگان اموی و عباسی معمولاً*ائمه (علیهم*السلام) را زیر نظر و مراقبت شدید داشتند، و از تماس مردم با آنان جلوگیری می*کردند،*و سعیشان بر گمنام داشتن و ناشناخته ماندن آن بزرگواران بود، و لذا هر یک از ائمه (علیهم*السلام) همینکه تا حدودی در بلاد اسلامی نام آور می*شد توسط خلفا مقتول و مسموم می*گشت؛ با آنکه از یکسو پذیرش ولایتعهدی به اجبار بود، و از سوی دیگر پذیرش امام با شرایطی بود که در حکم نپذیرفتن می نمود، در عین حال شهرت این مسأله در سرزمینهای دور و نزدیک اسلام، و اینکه مأمون اعتراف کرده است که امام رضا (علیه*السلام) پیشوای امت و سزاوار خلافت است، و مأمون از ایشان خواسته خلافت را بپذیرند و ایشان نپذیرفته و باصرار مأمون ولایتعهدی را با شرایطی پذیرفته است؛ همین ها خود در ژرفای عمل به سود روش امام و شکستی برای سیاست خلیفگان بود... .
بسیار مناسب است که این جریان با جریان شورای تحمیلی از سوی خلیفه*ی دوم عمر، و شرکت امیرمؤمنان علی (علیه*السلام) در آن شوری مقایسه شود، و اتفاقا امام رضا (علیه*السلام) به شباهت این دو حادثه اشاره فرموده است.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:00 PM
عُمَر بهنگام مرگ دستور داد پس از شورائی با شرکت عثمان و طلحه و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص و زبیر و امیرمؤمنان علی (علیه*السلام) تشکیل شود، و این شش تن از میان خود خلیفه*یی برگزینند، و هر یک مخالفت کرد او را به قتل برسانند؛ برنامه طوری تنظیم شده بود که علی (علیه*السلام) همچنان از خلافت محروم بماند و چون می*دانستند خلافت حق اوست،*با برگزیدن دیگری علی (علیه*السلام) مخالفت کند و کشته شود، و قتل او قانونی هم باشد!!
برخی از بستگان از امیرمؤمنان علی (علیه*السلام) پرسیدند: با آنکه می*دانی خلافت را به تو نمی*دهند چرا در این شوری شرکت می*کنی؟
فرمود: عُمَر بعد از پیامبر ( باجعل حدیثی) اعلام کرد پیامبر فرموده است:* «نبوت و امامت هر دو در یک بیت و خانه جمع نمی*شود.» (یعنی مرا به زعم خود با استناد به قول پیامبر از خلافت بدور نگهداشتند، و سزاوار این کار نشمردند!) و اینک عمر خود پیشنهاد کرده است من دراین شوری شرکت کنم و مرا شایسته*ی خلافت معرفی کرده است، من در شوری وارد می*شوم تا اثبات کنم کار عُمَر با روایت او نمی*سازد.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:00 PM
آری! یکی از پیامدهای ولایتعهدی امام همین بود که جامعه*ی وسیع اسلامی دریافت شایسته*ترها کیستند و مأمون با عمل خود بر چه حقیقتی اعتراف کرده است. و نیز در این رهگذر، امام از مدینه تا مرو در شهرهای مختلفی از بلاد اسلام با مردم روبرو شد، و مسلمین که در آن روزگاران با نبودن وسائل ارتباط جمعی از بسیاری از آگاهیها محروم بودند او را ملاقات کردند و حق را مشاهده نمودند، و اثرات مثبت آن بسیار قابل ذکر و بحث است، و نمونه*ی آن را باید در نیشابور و هجوم مردم مشتاق دید،*و در نماز عید در مرو و ... و در همین زمینه، آشنایی بسیاری از متفکران و دانشمندان مختلف که در مرو با امام به مناظره و بحث نشستند و اثبات عظمت علمی امام، و شکست مأمون و خنثی شدن توطئه*هایش برای تحقیر امام (علیه*السلام) را باید از اثرات مثبت سیاست امام تلقی نمود که خود نیاز به بررسی مفصلی دارد.
به هر حال در زندگی هر یک از ائمه (علیهم*السلام) باید ابعاد مختلف حقایق وجودی آن بزرگواران را در نظر داشت، و همچنانکه تاریخ زندگی پیامبران را که اعمالشان در سرچشمه*ی وحی ریشه داشت، نمی*توان با همان معیارها که سرگذشت پادشاهان و جباران و سیاستمداران را بررسی می*کنند سنجید، زندگی اوصیا و امامان نیز با معیارهای زندگی مردان عادی قابل تبیین نیست چرا که اوصیا و امامان نیز مانند پیامبران از عامل بزرگ ارتباط ویژه با خدای جهان برخودار بودند.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:01 PM
امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیهماالسلام)
روز یازدهم ماه ذیقعده سال ۱۴۸ هجری در مدینه در خانه*ی امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) فرزندی چشم به جهان گشود که بعد از پدر تاریخساز صحنه*ی ایمان و علم و امامت شد. او را «علی» نامیدند و در زندگی به «رضا» معروف گشت.
مادر گرامی «نجمه» نام دارد، و در خردمندی و ایمان و تقوی از برجسته*ترین بانوان بود؛ اصولاً امامان پاک ما همگی از نسل برترین پدران بودند و در دامان پاک و پر فضیلت گرامی*ترین مادران پرورش یافتند.
امام رضا (علیه*السلام) در سال ۱۸۳ هجری، پس از شهادت امام کاظم (علیه*السلام) در زندان هارون، در سن سی و پنج سالگی بر مسند الهی امامت تکیه زد و عهده*دار پیشوایی امت شد. امامت آن گرامی همانند سایر ائمه*ی معصومین (علیهم*السلام)؛ *به تعیین و تصریح رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، و با معرفی پدرش امام کاظم(علیه*السلام) بود؛ امام کاظم (علیه*السلام) پیش از دستگیری و زندان، مشخص کرده بود که هشتمین امام راستین و حجت خدا در زمین پس از او کیست، تا پیروان و حقجویان در ظلمت نمانند و به کجروی و گمراهی نیفتند.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:02 PM
«مخزومی» می*گوید: امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) ما را احضار فرمود و گفت: - آیا می*دانید چرا شما را طلبیدم؟
- نه!*
- خواستم تا گواه باشید که این پسرم ـ اشاره به امام رضا (علیه*السلام) ـ وصی و جانشین من است ...
«یزید بن سلیط» می*گوید: برای انجام عمره به مکه می*رفتیم، در راه با امام کاظم روبرو شدیم، و به آن حضرت عرض کردم: این محل را می*شناسید؟*
فرمود: آری. تو نیز می*شناسی؟*
عرض کردم: آری من و پدرم در همین جا شما و پدرتان امام صادق (علیه*السلام) را ملاقات کردیم و سایر برادرانتان نیز همراه شما بودند، پدرم به امام صادق عرض کرد: پدر و مادرم فدایتان، شما همگی امامان پاک ما هستید و هیچ کس از مرگ دور نمی*ماند، به من چیزی بفرما تا برای دیگران بازگویم که گمراه نشوند.
امام صادق (علیه*السلام) به او فرمود: ای ابو عماره! اینان فرزندان منند و بزرگشان این است ـ و به سوی شما اشاره کرد ـ در او حکم و فهم و سخاوت است، و به آنچه مردم نیازمندند علم و آگاهی دارد، و نیز به همه*ی امور دینی و دنیوی که مردم در آن اختلاف کنند داناست؛ اخلاقی نیکو دارد و او دری از درهای خداست... .
آنگاه به امام کاظم (علیه*السلام) عرض کردم: پدر و مادرم فدایتان، شما نیز مانند پدرتان مرا آگاه سازید ( و امام بعد از خود را معرفی کنید).

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:04 PM
امام ـ پس از توضیحی در مورد امامت که امری الهی است و امام از طرف خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) تعیین می*شود ـ فرمود: «اَلاَمرُ اِلیَ ابنِی عَلیٍّ سَمِّیِ عَلیٍّ وَ عَلیٍ» پس ازمن امر امامت به پسرم «علی» می*رسد که همنام امام اول «علی بن ابیطالب» و امام چهارم « علی بن الحسین (علیهما السلام)» است... .
در آن هنگام خفقان سنگینی بر جامعه*ی اسلامی حکمفرما بود، و بهمین جهت امام کاظم (علیه*السلام) در پایان کلام خود به «یزید بن سلیط» فرمود:ای یزید! آنچه گفتم نزد تو چون امانتی محفوظ بماند و جز برای کسانی که صداقتشان را شناخته باشی بازگو مکن.
اخلاق و رفتار امام رضا (علیه*السلام)
امامان پاک ما در میان مردم و با مردم می*زیستند، و عملاً به مردم درس زندگی و پاکی و فضیلت می*آموختند، آنان الگو و سرمشق دیگران بودند، و با آنکه مقام رفیع امامت آنان را از مردم ممتاز می*ساخت، و برگزیده*ی خدا و حجت او در زمین بودند در عین حال در جامعه حریمی نمی*گرفتند،*و خود را از مردم جدا نمی*کردند،* و به روش جباران انحصار و اختصاصی برای خود قائل نمی*شدند، و هرگز مردم را به بردگی و پستی نمی*کشاندند و تحقیر نمی*کردند.
«ابراهیم بن عباس» می*گوید: «هیچگاه ندیدم که امام رضا (علیه*السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد، و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش ازتمام شدن قطع کند؛ هرگز نیازمندی را که می*توانست نیازش را برآورده سازد رد نمی*کرد، درحضور دیگری پایش را دراز نمی*فرمود، هرگز ندیدم به کسی از خدمتکاران و غلامانشان بدگوئی کند، خنده*ی او قهقهه نبود بلکه تبسم بود،*چون سفره*ی غذا به میان میآمد همه*ی افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سفره*ی خویش می*نشاند و آنان همراه با امام غذا می*خوردند. شبها کم می*خوابید و بیشتر بیدار بود، و بسیاری از شبها تا صبح بیدار می*ماند و به عبادت می*گذراند، بسیار روزه می*داشت و روزه*ی سه روز در هر ماه را ترک نمی*کرد، کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت، و بیشتر در شبهای تاریک مخفیانه به فقرا کمک می*کرد.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:05 PM
«محمد بن ابی عباد» می*گوید: فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او ـ در خانه ـ درشت و خشن بود، اما هنگامیکه در مجالس عمومی شرکت می*کرد (لباسهای خوب و متعارف می*پوشید) و خود را می*آراست.
شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ نقصی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند،*امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: ما گروهی هستیم که میهمانان خود را بکار نمی*گیریم.
یکبار شخصی که امام را نمی*شناخت در حمام از امام خواست تا او را کیسه بکشد، امام (علیه*السلام) پذیرفت و مشغول شد، دیگران امام را بدان شخص معرفی کردند، و او با شرمندگی به عذرخواهی پرداخت ولی امام بی*توجه به عذرخواهی او همچنان او را کیسه می*کشید و او را دلداری می*داد که طوری نشده است.
شخصی به امام عرض کرد: به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت پدران به شما نمی*رسد.
امام فرمود: تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار آنان را بزرگوار ساخت.
مردی از اهالی بلخ می*گوید: در سفر خراسان با امام رضا (علیه*السلام) همراه بودم، روزی سفره گسترده بودند و امام همه*ی خدمتگزاران و غلامان حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند.
من به امام عرض کردم: فدایتان شوم. بهتر است اینان بر سفره*یی جداگانه بنشینند. فرمود: ساکت باش، پروردگار همه یکی است، پدر و مادر همه یکی است، و پاداش هم باعمال است.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:05 PM
«یاسر» خادم امام می*گوید: امام رضا (علیه*السلام) به ما فرموده بود اگر بالای سرتان ایستادم ( و شما را برای کاری طلبیدم) و شما به غذا خوردن مشغول بودید برنخیزید تا غذایتان تمام شود. بهمین جهت بسیار اتفاق می*افتاد که امام ما را صدا می*کرد، و در پاسخ او می*گفتند به غذا خوردن مشغولند، و آن گرامی می*فرمود بگذارید غذایشان تمام شود.
یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم،*از حج بازگشته*ام و خرجی راه تمام کرده*ام، اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را بوطنم برسانم، و در آنجا از جانب شما معادل همان مبلغ را به مستمندان صدقه خواهم داد،* زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند مانده*ام.
امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت، و دویست دینار آورد و از بالای در دست خویش را فراز آورد، و آن شخص را خواند و فرمود: این دویست دینار را بگیر و توشه*ی راه کن، و به آن تبرک بجوی، و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه بدهی... .
آن شخص دینارها را گرفت و رفت، امام از آن اطاق به جای اول بازگشت، از ایشان پرسیدند چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟
فرمود: تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم... .
امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمی*کردند،* و در مورد اعمال آنان توجه و مراقب ویژه*یی مبذول می*داشتند، و در مسیر زندگی اشتباهاتشان را گوشزد می*فرمودند تا هم آنان از بیراهه به راه آیند، و هم دیگران و آیندگان بیاموزند.
«سلیمان جعفری» از یاران امام رضا (علیه*السلام) می*گوید: برای برخی کارها خدمت امام بودم، چون کارم انجام شد خواستم مرخص شوم، امام فرمود: امشب نزد ما بمان.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:06 PM
همراه امام به خانه*ی او رفتم، هنگام غروب، غلامان حضرت مشغول بنایی بودند امام در میان آنها غریبه*یی دید، پرسید: این کیست؟*
عرض کردند: به ما کمک می*کند و به او چیزی خواهیم داد.
فرمود: مزدش را تعیین کرده*اید؟
گفتند: نه! هر چه بدهیم می*پذیرد.
امام برآشفت و خشمگین شد. من به حضرت عرض کردم: فدایتان شوم خود را ناراحت نکنید... .
فرمود: من بارها به اینها گفته*ام که هیچکس را برای کاری نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرار داد و تعیین مزد کاری انجام دهد اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان می*کند مزدش را کم داده*یی، ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرارداد عمل کرده*یی، و در اینصورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی هر چند کم و ناچیز باشد می*فهمد که بیشتر پرداخته*یی و سپاسگزار خواهد بود.
«احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی» که از بزرگان اصحاب امام رضا (علیه*السلام) محسوب می*شود نقل می*کند: من با سه تن دیگر از یاران امام خدمتش شرفیاب شدیم، و ساعتی نزد امام نشستیم، چون خواستیم بازگردیم امام به من فرمود: ای احمد! تو بنشین. همراهان من رفتند و من خدمت امام ماندم، و سوالاتی داشتم؛ بعرض رساندم و امام پاسخ می*فرمودند، تا پاسی از شب گذشت، خواستم مرخص شوم.
فرمود: می*روی یا نزد ما می*مانی؟*
عرض کردم: هر چه شما بفرمائید،*اگر بفرمائید بمان می*مانم اگر بفرمائید برو می*روم.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:07 PM
فرمود: می*روی یا نزد ما می*مانی؟*
عرض کردم: هر چه شما بفرمائید،*اگر بفرمائید بمان می*مانم اگر بفرمائید برو می*روم.
فرمود: بمان. و اینهم رختخواب ( و به لحافی اشاره فرمود). آنگاه امام برخاست و به اطاق خود رفت. من از شوق به سجده افتادم و گفتم: سپاس خدای را که حجت خدا و وارث علوم پیامبران در میان ما چند نفر که خدمتش شرفیاب شدیم تا این حد به من محبت فرمود.
هنوز در سجده بودم که متوجه شدم امام به اطاق من بازگشته* است؛ برخاستم. حضرت دست مرا گرفت و فشرد و فرمود: ای احمد! امیرمؤمنان (علیه*السلام) به عیادت «صعصعه بن صوحان» ( که از یاران ویژه*ی آن حضرت بود) رفت، و چون خواست برخیزد فرمود:« ای صعصعه! از اینکه به عیادت تو آمده*ام به برادران خود افتخار مکن ـ عیادت من باعث نشود که خود را از آنان برتر بدانی ـ از خدا بترس و پرهیزگار باش، برای خدا تواضع و فروتنی کن خدا ترا رفعت می بخشد.»
موضع گیری امام در برابر دستگاه خلافت
امام علی بن موسی الرضا (علیهماالسلام)، در طول مدت امامت خویش با خلافت هارون الرشید و دو فرزندش «امین» و «مأمون» معاصر بوده است؛ ده سال با سالهای آخر زمامداری هارون، و پنج سال با حکومت امین و پنج سال با حکومت مأمون.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:08 PM
امام در زمان هارون
امام رضا (علیه*السلام) پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام)، امامت و دعوت خود را آشکار ساخت و بی*پروا به رهبری امت پرداخت. جو سیاسی جامعه در زمان هارون چنان خفقان آور بود که حتی برخی از صمیمی ترین یاران امام از این صراحت و بی*پروایی او بر جانش بیمناک بودند.
«صفوان بن یحیی» می*گوید:امام رضا (علیه*السلام) پس از رحلت پدرش سخنانی فرمود که ما بر جانش ترسیدیم و به او عرض کردیم: مطلبی بزرگ را آشکار کرده*یی، ما بر تو از این طاغوت (هارون) بیمناکیم.
فرمود: «هرچه می*خواهد تلاش کند، راهی بر من ندارد.»
«محمد بن سنان» می*گوید: در روزگاران هارون به امام رضا (علیه*السلام) عرض کردم: شما خود را به این امر ـ امامت ـ مشهور ساخته*اید و جای پدر نشسته*اید، در حالیکه از شمشیر هارون خون می*چکد!
فرمود:* آنچه مرا بر این کار بی*پروا ساخته سخن پیامبر است که فرمود: « اگر ابوجهل یک مو از سر من کم کرد گواه باشید که من پیامبر نیستم.» و من می*گویم« اگر هارون یک مو از سر من کم کرد گواه باشید که من امام نیستم.»
و همچنان شد که امام می*فرمود زیرا هارون هرگز فرصت نیافت خطری متوجه امام سازد، و بالاخره به جهت اغتشاشاتی که در شرق ایران رخ داده بود، هارون مجبور شد خود با سپاهیانش به سوی خراسان برود و در راه بیمار شد، و در ۱۹۳ هجری در طوس مرگش فرا رسید، و اسلام و مسلمین از وجود پلیدش ایمن شدند.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:10 PM
امام در زمان امین
پس از هارون بر سر خلافت بین امین و مأمون اختلافی سخت روی داد، هارون امین را برای خلافت بعد از خود تعیین کرده بود،*و از او تعهد گرفته بود که پس از او مأمون خلیفه شود و نیز حکومت ایالت خراسان در زمان خلافت امین در دست مأمون باشد؛ ولی امین پس از هارون در سال ۱۹۴ هجری مأمون را از ولایتعهدی خود عزل و فرزند خود موسی را نامزد این مقام کرد. بالاخره پس از درگیریهای خونینی که میان امین و مأمون رخ داد، امین در ۱۹۸ هجری کشته شد و مأمون به خلافت رسید. امام رضا (علیه*السلام) در طول این مدت از درگیریهای دربار خلافت و اشتغال آنان به یکدیگر استفاده کرد، و با آسودگی به ارشاد و تعلیم و تربیت پیروان پرداخت.
امام در زمان مأمون
مأمون در میان خلفای بنی عباس از همه داناتر و نیز مکارتر بود، درس خوانده بود و از فقه و علوم دیگر آگاهی داشت چنانکه با برخی از دانشمندان به بحث و مناظره می*نشست،*البته آگاهی او از علوم روز نیز وسیله*یی بود برای پیشبرد سیاستهای ضد انسانی او، و گر نه هرگز به دین و اسلام پای بند نبود؛ و در عیاشی و فسق و فجور و اعمال شنیع دیگر از سایر خلیفگان هیچ کم نداشت، نهایت آنکه از دیگر خلفا محتاط تر رفتار می*کرد و با سالوس و ریا بیشتر عوامفریبی می*نمود، وبرای استحکام پایه*های حکومت خود گاه با فقها نیز همنشین می*شد و از مسائل و مباحث دینی نیز سخن می*گفت.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:10 PM
ولایتعهدی امام رضا (علیه*السلام)
مأمون پس از آنکه برادرش امین را نابود کرد و بر مسند حکومت تکیه زد، در شرایط حساسی قرار گرفت، زیرا موقعیت او بویژه در بغداد که مرکز حکومت عباسی بود و در میان طرفداران عباسیان که خواستار «امین» بودند و حکومت مأمون را در «مرو» با مصالح خود منطبق نمی*دیدند،*سخت متزلزل بود.و از سوی دیگر شورش علویان تهدیدی جدی برای حکومت مأمون محسوب می*شد، چرا که در ۱۹۹ هجری «محمد بن ابراهیم طباطبا» از علویان محبوب و بزرگوار بدستیاری «ابوالسرایا» قیام کرد، و گروهی دیگر از علویان هم در عراق و حجاز قیامهایی داشتند و از ضعف بنی عباس که در درگیری مأمون و امین نظام امورشان از هم پاشیده بود استفاده کردند، و بر برخی از شهرها مسلط شدند، و تقریباً از کوفه تا یمن در آشوب و اغتشاش بود و مأمون با کوشش بسیار توانست بر این آشوبها چیره شود.. . و نیز ممکن بود ایرانیان هم به یاری علویان برخیزند چون ایرانیان به حق شرعی خاندان امیرمؤمنان علی (علیه*السلام) معتقد بودند، و در ابتدای کار بنی عباس هم داعیان عباسی برای سرنگونی بنی امیه از همین علاقه*ی ایرانیان به خاندان پیامبر و دودمان امیرمؤمنان استفاده کرده بودند.
مأمون که مردی زیرک و مکار بود، به فکر آن افتاد که با طرح واگذاری خلافت یا ولایتعهدی به شخصیتی مانند امام رضا (علیه*السلام) پایه*های لرزان حکومت خود را تثبیت کند، زیرا امیدوار بود که با مبادرت به این کار بتواند جلوی شورش علویان را بگیرد، و موجبات رضایت خاطر آنان را فراهم سازد، و ایرانیان را نیز آماده*ی پذیرش خلافت خود نماید.
پیداست که تفویض خلافت یا ولایتعهدی به امام فقط یک تاکتیک حساب شده*ی سیاسی بود، وگرنه کسی که برای حکومت، برادر خود را به قتل رسانده بود، و نیز در زندگی خصوصی خود از هیچ فسق و فجوری ابا نداشت ناگهان چنان دیانت پناه نمی*شد که از خلافت و سلطنت بگذرد، و بهترین شاهد مکر و تزویر مأمون نپذیرفتن امام از او است. چرا که اگر مأمون در گفتار و کردار خود صادق می*بود هرگز امام از بدست گرفتن زمام خلافت که جز امام هیچکس صلاحیت آنان را ندارد طفره نمی*رفت.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:11 PM
شواهد دیگر نیز که در تاریخ موجود است بروشنی از سوء نیت مأمون پرده برمی*دارد، و ما به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می*کنیم:* مأمون جاسوسانی بر امام گماشته بود تا همه*ی امور را زیر نظر بگیرند و به او گزارش کنند، این خود دلیل دشمنی مأمون با امام و عدم ایمان و حسن نیت او نسبت به آن بزرگوار است، در روایات اسلامی می*خوانیم: «هشام بن ابراهیم راشدی، از نزدیکترین افراد نزد امام رضا(علیه*السلام) بود و امور امام بدست او جریان داشت، ولی هنگامیکه امام را به مرو آوردند، هشام با «فضل بن سهل ذوالریاستین» ـ وزیر مأمون ـ و با مأمون اتصال و ارتباط پیدا کرد، و چنان بود که هیچ چیز را از آنان پنهان نمی*داشت؛ مأمون او را حاجب (یعنی مسئول روابط عمومی) امام قرار داد، و هشام فقط افرادی را که خود مایل بود نزد امام راه می*داد و بر امام سخت می*گرفت و او را در مضیقه قرار می*داد. و دوستان و پیروان امام نمی توانستند ان گرامی را ملاقات نمایند و هر چه امام در منزلش می*گفت هشام به مأمون و فضل بن سهل گزارش می*کرد... »
«اباصلت» در مورد دشمنی مأمون با امام می*گوید: امام (علیه*السلام) با دانشمندان مناظره و بر آنان غلبه می*کرد، و مردم می*گفتند: به خدا قسم او از مأمون به خلافت سزاوارتر است، و جاسوسان این مطلب را به مأمون گزارش می*کردند... »*
و نیز می*بینیم «جعفر بن محمد بن اشعث» در ایامی که امام در خراسان و نزد مأمون بوده است، به امام پیام می*دهد که نامه*های او را پس از خواندن بسوزاند تا مبادا بدست دیگری بیفند،*و امام برای اطمینان خاطر او می*فرماید: نامه*هایش را پس از خواندن می*سوزانم... .
و نیز می*بینیم امام (علیه*السلام) در همان ایام که نزد مأمون و ظاهراً ولیعهد است در پاسخ «احمد بن محمد بزنطی» می*نویسد: ... و اما اینکه اجازه*ی ملاقات خواسته*یی، آمدن نزد من دشوار است، و اینها اکنون بر من سخت گرفته*اند، و فعلاً برایت ممکن نیست، انشاء الله بزودی ملاقات میسر خواهد شد... .

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:12 PM
آشکارتر از همه آنکه مأمون خود گاهی نزد برخی نزدیکان و وابستگانش به هدفهای واقعی خود در مورد امام (علیه*السلام) اعتراف و صریحاً*از نیات پلید خود پرده برداشته است: مأمون در پاسخ «حمید بن مهران» یکی از دربایانش ـ و گروهی از عباسیان که او را به جهت سپردن ولایتعهدی به امام رضا سرزنش می*کردند می*گوید:
«... این مرد از ما پنهان و دور بود، و برای خود دعوت می*کرد، ما خواستیم او را ولیعهد خویش قرار دهیم تا دعوتش برای ما باشد، و به سلطنت و خلافت ما اعتراف نماید، و شیفتگان او دریابند که آنچه او ادعا می*کرد در او نیست، و این امر ـ خلافت ـ مخصوص ماست نه او.
و ما بیمناک بودیم اگر او را به حال خود باقی گذاریم، آشوبی برای ما بر پا سازد که نتوانیم جلوی آنرا بگیریم، و وضعی پیش آورد که طاقت مقابله*ی آنرا نداشته باشیم...»؛
بنابراین مأمون در تفویض خلافت یا ولایتعهدی به امام، حسن نیت نداشت، و در این بازی سیاسی بدنبال هدفهای دیگری بود؛ او می*خواست از یکسو امام را به رنگ خود درآورد و قدس و تقوای امام را ناچیز و آلوده سازد، و از سوی دیگر امام هر یک از دو پیشنهاد خلافت و ولایتعهدی را بصورتیکه مأمون خواسته بود می*پذیرفت به سود مأمون تمام می*شد؛ زیرا اگر امام خلافت را می*پذیرفت مأمون شرط می*کرد خودش ولیعهد باشد و بدینوسیله مشروعیت حکومت خود را تأمین و سپس پنهانی و با دسیسه امام را از میان برمی*داشت و اگر امام ولایتعهدی را می*پذیرفت باز حکومت مأمون پابرجا و امضا شده بود... .
امام در واقع راه سومی انتخاب کرد، و با آنکه به اجبار ولایتعهدی را پذیرفت، با روش خاص خود بگونه**ای عمل نمود که مأمون به هدفهای خویش از نزدیک شدن به امام و کسب مشروعیت نرسد، و طاغوتی بودن حکومتش بر جامعه برملا باشد... .

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:13 PM
از مدینه تا مرو
همچنانکه گفتیم مأمون برای بهره*برداریهای سیاسی و راضی ساختن علویان که هماره در میانشان مردانی دلیر و دانشمند و پارسا بسیار بود، و جامعه و بویژه ایرانیان دل بسوی آنان داشتند، تصمیم گرفت امام رضا (علیه*السلام) را به مرو بیاورد، و چنان وانمود کند که دوستدار علویان و امام (علیه*السلام) است؛ مأمون در تظاهر خود چنان ماهرانه عمل می*کرد که گاهی برخی از شیعیان پاک نهاد نیز فریب می*خوردند بهمین جهت امام رضا (علیه*السلام) به برخی از یاران خود که ممکن بود تحت تأثیر تظاهر و ریاکاری مأمون واقع شوند فرمود:«به گفتار او مغرور نشوید و فریب نخورید، سوگند به خدا کسی جز مأمون قاتل من نخواهد بود، اما من ناگزیرم شکیبائی ورزم تا وقت در رسد.»
باری! مأمون در رابطه با ولیعهد ساختن امام در سال ۲۰۰ هجری دستور داد امام رضا (علیه*السلام) را از مدینه به مرو بیاورند.
«رجاء*بن ابی الضحاک» فرستاده*ی مخصوص مأمون می*گوید: مأمون مرا مأمور کرد به مدینه بروم و علی بن موسی الرضا (علیه*السلام) را حرکت دهم و دستور داد روز و شب مراقب او باشم و محافظت او را به دیگری وانگذارم.
من بر حسب فرمان مأمون از مدینه تا مرو یکسره همراه آن حضرت بودم، سوگند به خدای هیچکس را از آن حضرت در پیشگاه خدا پرهیزگارتر و بیمناکتر، و بیش از او در یاد خدا ندیده*ام.. .

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:14 PM
امام در نیشابور
بانوئی که امام (علیه*السلام) در نیشابور به خانه*ی پدربزرگش وارد شده بود می*گوید: امام رضا (علیه*السلام) به نیشابور آمد و در محله*ی عربی در ناحیه*ای که به «لاشاباد» معروف است در منزل پدربزرگم «پسنده» وارد شد، و پدربزرگ من بدان جهت «پسنده» نامیده شد که امام (علیه*السلام) او را پسندید و به خانه*ی او آمد.
امام در گوشه*یی از خانه*ی ما بدست مبارک خود بادامی کاشت، و از برکت امام در ظرف یکسال درختی شد و بار آورد، مردم به بادام این درخت شفا می*جستند و هر بیماری از باداماین درخت به قصد شفاء می*خورد بهبود می*یافت... .
«اباصلت هروی» از یاران نزدیک امام می*گوید: من همراه امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) بودم، هنگامی که می*خواست از نیشابور برود بر استری خاکستری رنگ سوار بود و «محمد بن رافع» و «احمد بن الحرث» و «یحیی بن یحیی» و «اسحق بن راهویه» و گرهی از علماء گرد امام اجتماع کرده بودند،*آنان عنان استر امام را گرفتند و گفتند: تو را به حرمت پدران پاکت سوگند می*دهیم که برای ما حدیثی که خود از پدرت شنیده باشی بگو.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:14 PM
امام سر از محمل بیرون آورد و فرمود: « حدثنا ابی، العبد الصالح موسی بن جعفر قال حدثنی ابی الصادق جعفر بن محمد، قال حدثنی ابی ابوجعفر علی باقر علوم الانبیاء، قال حدثنی ابی علی بن الحسین سید العابدین، قال حدثنی ابی سید شباب اهل الجنه الحسین، قال حدثنی ابی علی بن ابی طالب علیهم*السلام، قال سمعت النبی (صلی الله علیه و آله) یقول سمعت جبرئیل یقول قال الله جل جلاله؛ *انی انا الله لا اله الا انا فاعبدونی، من جاء منکم بشهاده ان لا اله الا الله بالاخلاص دخل فی حصنی و من دخل فی حصنی امن من عذابی.»
(پدرم، بنده*ی شایسته*ی خدا موسی بن جعفر برایم گفت: که پدرش جعفر بن محمد صادق از پدرش محمد بن علی باقر از پدرش علی بن الحسین سید العابدین از پدرش سرور جوانان بهشت حسین، از پدرش علی بن ابیطالب (علیهم*السلام) نقل کرد که فرمود: از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شنیدم که می*فرمود: فرشته*ی خدا جبرئیل گفت خدای متعال فرموده است: منم خدای یکتا که خدایی جز من نیست، مرا بپرستید،*کسی که با اخلاص گواهی دهد که خدایی جز «الله» نیست در قلعه*ی من درآمده و کسی که به قلعه*ی من درآید از عذاب من ایمن خواهد بود.)
در روایتی دیگر « اسحق بن راهویه» که خود در این جمع بوده است می*گوید: امام پس از آنکه فرمود خدا فرموده است:*«لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی».
اندکی بر مرکب خود راه پیمود و آنگاه به ما فرمود: «بشروطها و انا من شروطها» یعنی ایمان به یگانگی خدا که موجب ایمنی از عذاب الهی می*شود شرایطی دارد و پذیرش ولایت و امامت ائمه (علیهم*السلام) از جمله*ی شرایط آنست.
در تواریخ دیگری نقل شده، هنگامی که امام این حدیث را می*فرمود، مردمان نیشابور، ـ که در آن هنگا

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:15 PM
رجمعیت و آباد بود و بعدها در حمله*ی مغول ویران شد ـ چنان انبوه شده بودند که مدتی طولانی از صدای فریاد و گریه*ی مردم از شوق دیدار امام، گفتن حدیث ممکن نمی*شد تا روز به نیمه رسید،*و پیشوایان و قضات فریاد می*زدند: ای مردم گوش کنید و پیامبر را در مورد عترتش میازارید و خاموش باشید... .
سرانجام امام در میان شور و شوق مردم حدیث را فرمود و بیست و چهار هزار قلمدان آماده نوشتن کلمات امام شد.
«هروی» می*گوید: امام از نیشابور بیرون آمد و در ده سرخ به امام عرض کردند ظهر شده است آیا نماز نمی*گذارید؟*
امام پیاده شد و آب خواست، و ما آب نداشتیم، امام بدست مبارک خویش خاک را کاوید و چشمه*ای جاری شد چنانکه آن گرامی و همه*ی همراهان وضو ساختند و اثر این آب تا کنون باقی است.
آنگاه در طوس به خانه*ی «حمید بن قحطبه طائی» وارد شد، و به بقعه*ای که «هارون الرشید» در آن مدفون بود درآمد، و در یکسوی گور هارون با دست خطی کشید و فرمود: «هذه تربتی و فیها ادفن و سیجعل الله هذا المکان مختلف شیعتی و اهل محبتی ...؛
این خاک من است و در آن مدفون خواهم شد، و به زودی خدای متعال این مکان را زیارتگاه و محل رفت و آمد شیعیان و دوستدارانم قرار خواهد داد... »
سرانجام امام علیه*السلام به مرو رسید، و مأمون او را در خانه*یی مخصوص و جدا از دیگران فرود آورد و بسیار احترام کرد... .

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:16 PM
پیشنهاد مأمون
پس از ورود امام به مرو، مأمون پیام فرستاد که می*خواهم از خلافت کناره*گیری کنم و این کار را به شما واگذارم، نظر شما چیست؟
امام نپذیرفت، مأمون بار دیگر پیغام داد چون پیشنهاد اول مرا نپذیرفت ناچار باید ولایتعهدی مرا بپذیرد. امام به شدت از پذیرفتن این پیشنهاد نیز خودداری کرد. مأمون امام را نزد خود طلبید و با او خلوت کرد، «فضل بن سهل ذوالریاستین» نیز در آن مجلس بود. مأمون گفت: نظر من این است که خلافت و امور مسلمانان را به شما واگذارم. امام قبول نکرد، مأمون پیشنهاد ولایتعهدی را تکرار کرد باز امام از پذیرش آن ابا فرمود.
مأمون گفت: «عمر بن خطاب» برای خلافت بعد از خود شورایی با عضویت شش نفر تعیین کرد و یکی از آنان جد شما علی بن ابیطالب بود، و عمر دستور داد هر یک از آنان مخالفت کند گردنش را بزنند، اینک چاره*یی جز قبول آنچه اراده کرده*ام نداری، چون من راه و چاره*ی دیگری نمی*یابم.
مأمون با بیان این مطلب تلویحاًَ امام را تهدید به مرگ کرد، و امام ناچار با اکراه و اجبار ولیعهدی را پذیرفت و فرمود:
«ولایتعهدی را می*پذیرم بشرط آنکه آمر و ناهی و مفتی و قاضی نباشم و کسی را عزل و نصب نکنم و چیزی را تبدیل و تغییر ندهم.»*
و مأمون همه*ی این شرایط را پذیرفت ، و بدین ترتیب ولایتعهدی خود را بر امام تحمیل کرد تا با این توطئه هم امام را زیر نظر داشته باشد که نتواند مردم را به سوی خویش بخواند، و هم علویان و شیعیان را آرام سازد، و پایه*های حکومت خود را تحکیم بخشد.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:17 PM
بحث و مناظره
مأمون در سیاست مزورانه*ی خود علیه امام، توطئه*های دیگری نیز اندیشیده بود؛ او که از عظمت مقام معنوی در جامعه رنج می*برد می*کوشید با روبرو کردن دانشمندان با آن حضرت، و به بهانه*ی بحث و مناظره*ی علمی و استفاده از دانش امام، شکستی بر آن گرامی وارد سازد تا شاید بدین وسیله از محبوبیت او در جامعه بکاهد، و در نظر مردم امام را بیمایه و بیمقدار سازد، اما این خدعه و مکر مأمون نتیجه*یی جز افزایش شرمساری مأمون نداشت، و آفتاب دانش الهی امام در مجالس علمی چنان می*درخشید که خفاش مزوری چون مأمون را هر بار در آتش حسد کورتر می*ساخت.
«شیخ صدوق» فقیه و محدث بزرگوار شیعه که پیش از هزار سال پیش می*زیسته است، می*نویسد: «مأمون از متکلمان گروههای مختلف و گمراه افرادی را دعوت می*کرد، و حریص بر آن بود که آنان بر امام غلبه کنند، و این بجهت رشگ و حسدی بود که نسبت به امام در دل داشت؛ اما آن حضرت با کسی به بحث ننشست جز آنکه در پایان به فضیلت امام اعتراف کرد و به استدلال امام سر فرود آورد... »
«نوفلی» می*گوید: مأمون عباسی به «فضل بن سهل» فرمان داد سران مذاهب گوناگون همچون «جاثلیق» و «راس الجالوت» و بزرگان «ثابئین» و «هربذاکبر» و پیروان زرتشت، و «نسطاس رومی» و متکلمان را جمع کند؛ «فضل» ایشان را گرد آورد...
مأمون به وسیله*ی «یاسر» متصدی امور امام رضا علیه*السلام از امام تقاضا کرد در صورت تمایل با سران مذاهب سخن بگوید، و امام پاسخ داد: فردا خواهم آمد، چون یاسر بازگشت امام به من فرمود: «ای نوفلی! تو عراقی هستی و عراقی هوشیار است؛ از اینکه مأمون مشرکان و صاحبان عقائد را گرد آورده است چه می*فهمی؟»

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:18 PM
گفتم: فدایت شوم، می خواهد شما را بیازماید و دانشتان را بشناسد... .
فرمود: «آیا می ترسی آنان دلیل مرا باطل سازند؟»
گفتم: نه بخدا سوگند، هرگز چنین بیمی ندارم، و امید می دارم خدا ترا بر آنان پیروز گرداند.
فرمود: « ای نوفلی! دوست داری بدانی مأمون چه وقت پشیمان می شود؟»
گفتم: آری.
فرمود: «آنگاه که من بر اهل تورات با توراتشان، و بر اهل انجیل با انجیلشان، و بر اهل زبور با زبورشان، و بر صابئین با زبان عبری خودشان، بر هر بزان با زبان پارسیشان، وبر رومیان با زبان خودشان، و بر اصحاب مقالات با لغتشان استدلال کنم، و آنگاه که هر دسته*یی را محکوم کردم و دلیلشان را باطل ساختم، و دست از عقیده و گفتار خود کشیدند و به گفتار من گراییدند، مأمون در می*یابد مسندی که بر آن تکیه کرده است حق او نیست و در این هنگام مأمون پشیمان می*گردد و بعد امام فرمود: «ولا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم...»

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:19 PM
شهادت امام
سرانجام مأمون تصمیم به قتل امام گرفت، زیرا در یافته بود که به هیچ روی نمی*تواند امام را آلت دست خویش قرار دهد، و عظمت امام و توجه جامعه نسبت به آن گرامی نیز روزافزران بود، و با تمام کوششهای مأمون که مایل بود بر شخصیت اجتماعی امام لطمه*یی وارد سازد،شخصیت و احترام امام روز به روز اوج می*گرفت، و مأمون می*دانست هر چه وقت بگذرد حقانیت امام و تزویر مأمون بر ملاتر می*شود؛ و از سوی دیگر عباسیان و طرفداران آنان از عمل مأمون در واگذاری ولیعهدی خود به امام،*ناراضی بودند و حتی به عنوان مخالفت در بغداد با «ابراهیم بن مهدی عباسی» بیعت کردند، و بدین ترتیب حکومت مأمون از جهات مختلف در خطر قرار گرفته بود، لذا پنهانی درصدد نابودی امام برآمد و او رامسموم ساخت تا هم از امام خلاصی یابد و هم بنی عباس و طرفدارانش را به سوی خود جلب کند، و پس از شهادت آن گرامی به بنی عباس نوشت: «شما انتقاد می*کردید که چرا مقام ولایتعهدی را به علی بن موسی الرضا واگذاشتم، آگاه باشید که او درگذشت، پس به اطاعت من درآیید.»
مأمون می*کوشید طرفداران و پیروان امام رضا (علیه*السلام) از شهادت امام مطلع نشوند، و با تظاهر و عوامفریبی می*خواست جنایت خود را پنهان سازد و وانمود کند که امام به مرگ طبیعی درگذشته است، اما حقیقت پنهان نماند و یاران ویژه*ی امام و وابستگان از ماجرا با خبر شدند.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:19 PM
«اباصلت هروی» که از یاران نزدیک امام رضا (علیه*السلام) است، گفتاری دارد که چگونگی امور فیما بین مأمون و امام، و سرانجام قتل آن گرامی را برای ما بازگو می*کند: «احمد بن علی انصاری» می*گوید از «اباصلت» پرسیدم: چگونه مأمون با آنکه به احترام و دوستداری امام تظاهر می*کرد و او را ولیعهد خود ساخت، ممکن است به قتل او اقدام کرده باشد؟
«اباصلت» گفت: مأمون چون عظمت وبزرگواری امام را دیده بود اظهار احترام و دوستی می*کرد، و او را ولیعهد خود نمود تا به مردم وانمود کند که امام دنیا دوست است، و در چشم مردم سقوط کند، اما چون دید بر زهد و تقوای امام لطمه*یی وارد نیامد و مردم از امام چیزی بر خلاف قدس و تقوی ندیدند، و بهمین جهت مقام و فضیلت امام نزد مردم روزافزون شد، مأمون از متلکمان شهرهای مختلف افرادی را گردآورد به امید آنکه یکی از آنان در بحث علمی بر امام غلبه کند و مقام علمی آن نزد دانشمندان شکست بخورد، و آنگاه بوسیله*ی آنان نقص امام نزد عامه*ی مردم مشهور شود؛ اما هیچکس از یهودیان و مسیحیان و آتش پرستان و صابئین و برهمنان و ملحدان و دهری مذهبان و نیز هیچ جدل کننده*یی از فرقه*های مسلمانان با امام سخن نگفت مگر آنکه امام بر او پیروز شد و او را به استدلال خویش معترف ساخت، و چون چنین شد مردم می*گفتند: « به خدا سوگند امام برای خلافت اولی و شایسته*تر از مأمون است» و مأموران مأمون این خبر ها را برای او بازگو می کردند و او سخت خشمگین می*شد و آتش حسدش زبانه می*کشید. و نیز امام (علیه*السلام) از گفتن حق در برابر مأمون بود پروا نداشت و در بسیاری مواقع چیزهایی که ناخوشایند مأمون بود می*فرمود، و این نیز موجب شدت خشم مأمون و کینه*ی او نسبت به امام می*شد، و سرانجام چون از حیله*های گوناگون خود علیه امام نتیجه نگرفت پنهانی امام را مسموم ساخت.»
و نیز «اباصلت» که خود همراه امام بوده، و در دفن امام نیز شرکت داشته است می*گوید در راه بازگشت از مرو به بغداد در طوس مأمون امام را با انگور مسموم و به قتل رساند.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:20 PM
پیکر پاک امام، در همان بقعه*یی که هارون قبلا مدفون شده بود، در جلوی قبر هارون به خاک سپرده شد. واقعه*ی شهادت امام رضا (علیه*السلام) در روز آخر ماه صفر سال ۲۰۳ هجری بود و در این هنگام امام پنجاه و پنج سال داشت... .
درود خدا و پیامبران و پاکان و نیکان بر روح مقدس آن بزرگوار.
باری،سکوت و تحریف تواریخ موجب آن شده که ابعاد جنایات برخی ستمگران و از آن جلمه مأمون عباسی برای آیندگان بدرستی آشکار نباشد، مأمون با رذیلت و حیله*گری نه تنها امام (علیه*السلام) را سرانجام مسموم و مقتول ساخت، بلکه بسیاری از وابستگان امام وعلویان بزرگوار و شیعیان وفادار به امام را نیز یا نابود کرد یا آواره*ی شهرها و دشتها و کوهها نمود، و چنان عرصه را بر آنان تنگ ساخت که آن گرامیان پنهان و گمنام هر یک بگوشه*یی فراری شدند، و سرانجام برخی شربت شهادت نوشیدند و برخی نیز گمنام زیستند و مردند، و از تاریخ زندگی بسیاری از آنان هیچ خبری در دست نیست وبرخی خبرهای پراکنده نیز توسط شیعیان ضبط و محفوظ مانده است... .

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:29 PM
چند گفتار از امام رضا (علیه*السلام)
برای تبرک و نیز بهره*وری از دانش امام علی بن موسی الرضا (علیهماالسلام)، برخی سخنان آن عزیز بزرگوار را ذکر می*کنیم:
۱ـ مرد زیر زبانش پنهان است و چون سخن بگوید شناخته می*شود.
۲ـ تدبیر واندیشه پیش از انجام کار تو را از پشیمانی ایمن می*دارد.
۳ـ همنشینی با اشرار و بدکاران موجب بدبینی نسبت به نیکان و درستکاران می*شود.
۴ـ دشمنی با بندگان خدا بد توشه*یی است برای آخرت.
۵ـ شخصیکه قدر ومنزلت خویش را بشناسد هلاک نمی*گردد.
۶ـ هدیه کینه*ها را از دلها می*زداید.
۷ـ در قیامت آنکس به من نزدیکتر است که در دنیا خوش اخلاقتر و نسبت به خانواده*ی خود نیکوکارتر باشد.
۸ـ کسی که به مسلمانی خیانت کند از ما نیست.
۹ـ مؤمن چون خشمگین شود خشمش او را از رعایت حق بیرون نمی*برد.
۱۰ـ خداوند قیل و قال و ضایع کردن مال و پرسش بسیار (و بی مورد) را دشمن می*دارد
۱۱ـ محبت کردن با مردم نصف عقل است.
۱۲ـ سختترین کارها سه چیز است: انصاف و حقگویی اگر چه علیه خود باشد ـ در همه حال بیاد خدا بودن ـ با برادران ایمانی در اموال مواسات کردن.
۱۳ـ شخص با سخاوت از غذایی که مردم برایش آماده کرده*اند می*خورد تا دیگران نیز از غذایی که او آماده می*سازد بخورند.
۱۴ـ قرآن کلام و سخن خداست از آن نگذرید و هدایت را در غیر آن نجوئید که گمراه می*شوید.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:35 PM
چرا امام رضاعلیه السلام و لایتعهدى مأمون را پذیرفت و اگر به این کارمجبور بود چگونه در برابر او به مبارزه ایستاد ؟
پیش از گفتن پاسخ به این پرسش، ناچار باید به وضع جنبش مکتبى، هنگام به امامت رسیدن آن‏حضرت پس از پدرش، نگاهى بیفکنیم.
در حدیثى آمده است : تقدیر آن بود که امام موسى کاظم، قائم‏آل‏محمّدصلى الله علیه وآله باشد، امّا شیعه این امر را افشا کرد و خداوند تغییر مشیت‏داده و آن را تا سرآمدى نامعلوم به تأخیر انداخت.
این سخن بدان معنى است که جنبش مکتبى در آن روز در سطح تصدّى‏امور امّت بود. اگر چه امام کاظم در زندان هارون به زهر کشته شد، جنبش -همچنان که از حدیث استنباط مى‏شود- چندان آسیب ندید.
بدین ترتیب امامت امام رضا یکى از دو فرصت به شمار مى‏آمد :
نخست : اقدام به حرکت مسلحانه که منجر به نابودى جنبش مى‏شد.
دوّم : پاسخ به رویارویى و مبارزه مأمون با پذیرفتن ولایتعهدى اوجهت اقدام از طریق حکومت بدون آنکه آن را قانونى بشناسد. همچنان‏که یوسف پیامبرعلیه السلام از عزیز مصر خواست تا او را بر گنجینه‏هاى زمین‏بگمارد و سپس از راهى که مى‏توانست از درون نظام، دست به اصلاحات‏زد و نیز همان‏گونه که امام امیرالمؤمنین‏علیه السلام با خلفاى پیش از خود به‏عنوان یکى از اعضاى شوراى شش نفره همکاریهایى مى‏کرد.
کمترین فایده این فرصت دوّم عبارت بود از حمایت جنبش مکتبى ازحذف و نابودى و پذیرش آن به عنوان یک جنبش مخالف رسمى.
بنابراین درمى‏یابیم که امام‏علیه السلام رهبرى جنبش مکتبى را رها نکردبلکه از مرکز جدید خود براى حمایت و تقویت جنبش مکتبى شیعه سودجُست و بدین ترتیب شیعیان توانستند خود را بر نظام تحمیل کنند.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:36 PM
براى تحقیق این اهداف، امام از شیوه زیر استفاده کرد :
اوّلاً : از پذیرفتن خلافتى که مأمون در ابتدا بر او عرضه داشته بود، خوددارى ورزید و عدم پذیرش خود را به مأمون اعلام کرد. شاید ردّخلافت از سوى امام به خاطر دو مسأله بوده‏است :
الف - چنین خلافتى جامه‏اى بود دوخته شده بر قامت مأمون و امثال‏او و نه زیبنده حجّت بالغه الهى، زیرا این خلافت بر شالوده‏اى فاسداستوار شده بود. سپاه، نظام، قوانین و هر آنچه در این خلافت وجودداشت فاسد و نادرست بود و اگر امام چنین خلافتى را مى‏پذیرفت، مى‏بایست آن را ویران مى‏کرد و از داخل مى‏ساخت و چنین کارى در آن‏شرایط امکان‏پذیر نبود.
ب - مأمون در پیشنهاد خود صادق نبود بلکه او و حزب نیرنگ‏بازش‏نقشه‏اى را طرح‏ریزى مى‏کردند تا پس از کسب مشروعیت براى خود ازامام، او را از بین‏ببرند همچنان که همین توطئه را در ارتباط با ولایتعهدى‏آن‏حضرت عملى ساختند.
ثانیاً : امام رضا شرط پذیرش ولایتعهدى خود را این قرار داد که او به‏هیچ وجه در کارهاى حکومتى دخالت نکند. این امر موجب شد تاحکومت نتواند کارها را به نام امام پیش ببرد و یا از آن‏حضرت کسب‏مشروعیت کند. بدین‏گونه براى جهانیان و نیز براى تاریخ تا ابد روشن شدکه آن‏حضرت به هیچ وجه به شرعى بودن نظام اعتراف نکرد. مأمون‏بارها کوشید تا امام را اندک اندک به دخالت در امور حکومتى بکشاند، ولى امام کوششهاى او را بى‏پاسخ گذارد. حدیث زیر نشانگر همین نکته‏است.
هنگامى که مأمون خواست براى خود به عنوان امیرالمؤمنین و براى‏امام رضا به عنوان ولیعهد و براى فضل بن سهل به عنوان وزارت بیعت‏گیرد، دستور داد سه صندلى براى آنها بگذارند. چون هر سه نشستند به‏مردم اذن ورود داده شد. مردم داخل مى‏شدند و با دست راست خویش به‏دست راست هر سه نفر، از بالاى انگشت ابهام تا انگشت کوچک، مى‏زدند و بیرون رفتند. پس امام رضا تبسّمى کرد و فرمود :
"تمام کسانى که با ما بیعت کردند، به فسخ بیعت، بیعت کردند جزاین جوان که به عقد بیعت، با ما بیعت کرد".

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:38 PM
مأمون پرسید : تفاوت فسخ بیعت با عقد آن چیست ؟ امام فرمود :
"عقد بیعت از بالاى انگشت کوچک تا بالاى انگشت ابهام است‏وفسخ بیعت از بالاى انگشت ابهام تا بالاى انگشت کوچک!".
مردم با شنیدن این سخن برآشفتند و مأمون دستور داد تا مردم رابازگردانند تا دوباره به شیوه‏اى که امام فرموده بود، تجدید بیعت کنند. مردم مى‏گفتند : چگونه کسى که به عقد بیعت آگاهى ندارد براى پیشوایى‏شایسته است و بدرستى آن کس که این نکته را مى‏داند از او، که نمى‏داند، سزاوارتر و شایسته‏تر است. راوى این حدیث گوید : همین امر موجب‏شد که مأمون، امام رضا را با دادن زهر از میان بردارد. (۱)
ثالثاً : از همان روزهاى نخستین ولایتعهدى، امام رضاعلیه السلام از هرفرصت به دست آمده براى گسترش فرهنگ وحى سود مى‏جست و اعلام‏مى‏کرد که از دیگران به خلافت سزاوارتر است. به عنوان نمونه درعهدنامه ولایتعهدى آن‏حضرت به نکاتى بر مى‏خوریم حاکى از آنکه‏مأمون در ابراز لطف و مهربانى به اهل بیت رسالت به تکلیف واجب‏خویش عمل کرده است!! اجازه دهید عهد نامه زیر را با هم بخوانیم و درآن بیندیشیم :
پی نوشت:
۱) بحارالانوار، ج‏۴۹، ص‏۱۴۴.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:40 PM
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏


سپاس خداى را که هر چه خواهد، کند. نه فرمانش را چیزى بازگرداند و نه قضایش را مانعى خواهد بود. خیانت چشمها و آنچه را که درسینه‏ها نهان است، مى‏داند. و درود خدا بر پیامبرش محمّدصلى الله علیه وآله، پایان‏بخش پیامبران وخاندان پاک و پاکیزه او باد! من، على بن موسى بن‏جعفر، مى‏گویم : امیرالمؤمنین! که خداوند او را به استوارى یار باد و به‏راه راست و هدایت توفیقش دهد آنچه را که دیگران از حق ما نشناخته‏بودند، باز شناخت. پس ارحامى را که از هم گسسته بود بهم بازپیوست‏وجانهایى را که به هراس افتاده بودند، ایمنى بخشید. بل آنها را پس ازآنکه بى‏جان شده بودند، جان داد وچون نیازمند شده بودند توانگر کردواین همه را در پى رضایت پروردگار جهانیان کرد و از کسى جز اوپاداش نمى‏خواهد و بزودى خداوند سپاسگزاران را پاداش دهد و مزدنکوکاران را تباه نگرداند.
او ولایت عهد و نیز امارت کبرى (خلافت) را از پس خویش به من‏واگذارد. پس هر کس گرهى را که خداوند به بستن آن فرمان داده ، بگشاید و ریسمانى را که خداوند پیوست آن را دوست دارد، بگسلد هماناحریم خدا را مباح شمرده و حرام او را حلال کرده است. چون او بدین‏کار پاس امام را نگاه نداشته و پرده حرمت اسلام را دریده است.
گذشتگان نیز چنین کردند : آنان بر لغزشها شکیبایى ورزیدند و از بیم‏پراکندگى دین و تزلزل وحدت مسلمانان، متعرّض امور دشوار (واختلاف برانگیز) نمى‏شدند، زیرا مردم به عصر جاهلیّت نزدیک‏بودند وبرخى در انتظار فرصت بودند تا راهى براى فتنه بگشایند.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:48 PM
و من خدا را بر خود گواه گرفتم که اگر کار مسلمانان را به من واگذاردو زنجیر خلافت را برگردن من نهد در میان تمام مسلمانان و بویژه‏بنى‏عبّاس بن عبدالمطلّب چنان‏رفتار کنم که به‏طاعت خداى ورسولش‏صلى الله علیه وآله‏مطابق باشد. هیچ خون حرامى نریزم و ناموس و مال کسى را مباح نکنم‏مگر آنکه حدود الهى ریختن آن خون را مباح و تکالیف و دستورات الهى‏اباحه آن را جایز شمرده باشد و در حدّ توان و طاقت خویش در انتخاب‏افراد شایسته و لایق مى‏کوشم و آن را بر خود پیمانى سخت مى‏دانم که‏خداوند از من در باره آن پرسش خواهد فرمود که خود (عزّ و جل) گفته‏است :
( وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤولاً ).
و اگر حکمى تازه آوردم یا حکمى را تغییر دادم، مستحق سرزنش‏وسزاوار عذاب و شکنجه‏ام و به خداى پناه مى‏برم از خشمش و بدو روى‏مى‏کنم در توفیق براى طاعتش و اینکه میان من و معصیتش حایل شود و برمن و مسلمانان عافیت ارزانى دارد.
(جامعه و جفر) بر خلاف این امر دلالت مى‏کنند و من نمى‏دانم که بامن وشما چه خواهد شد. فرمان و حکم تنها از آن خداست او به حق‏داورى مى‏کند و بهترین داوران است.
"امّا من فرمان امیرالمؤمنین را به جاى‏آوردم و خشنودى او رابرگزیدم. خداى من و او را حفظ کند و خداى را در این پیمان بر خود گواه‏گرفتم و هم او به عنوان گواه بس است". (۲)
پی نوشت:
۲) بحارالانوار، ج‏۴۹، ص‏۱۵۳ - ۱۵۲.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:49 PM
در این نامه نکاتى است که از سخنان درخشان امام بدانها پى‏مى‏بریم :
اوّلاً : آن‏حضرت مى‏فرماید :
"(مأمون) آنچه را که دیگران از حق ما نشناخته بودند، بازشناخت". زیرا آن‏حضرت با هارون، پدر مأمون، و نظام عبّاسى برخوردداشت و آنان اصلاً حرمت رسول خداصلى الله علیه وآله را پاس نمى‏داشتند.
ثانیاً : او فرمود :
"هر کس گرهى را که خداوند به بستن آن فرمان داده، بگشاید. . . "اشاره به خباثت ضمایر و نقشه‏هاى توطئه‏آمیز بر ضدّ ولایت است.
ثالثاً : او فرمود : "گذشتگان نیز چنین کردند . . . "
شاید این فرمایش اشاره به سکوت امیرمؤمنان على‏علیه السلام از یک سووصبر و تحمّل ائمه بر آزارها و شکنجه به خاطر بیم از پراکندگى دین‏وتزلزل ریسمان وحدت مسلمانان از سوى دیگر باشد.
رابعاً : آنگاه آن‏حضرت به تبیین برنامه حکومتى خود مى‏پردازد که‏عموماً مخالف با برنامه بنى عبّاس و از جمله مأمون بود.
خامساً : امام در پایان این وثیقه مى‏فرماید :
"جامعه و جفر بر خلاف این دلالت مى‏کنند".
در واقع آن‏حضرت بدین وسیله بیان مى‏کند که آنان صاحبان دانش‏رسول خداصلى الله علیه وآله و به امارت شایسته‏تر از مأمون و بنى عبّاس هستند.
چون مردم براى بیعت آماده مى‏شوند و امام نظر مأمون را به شیوه‏نادرست بیعت کردن آنها جلب مى‏کند. و این امر اسباب اعتراض مردم رافراهم مى‏آورد. در این باره به گفتگوى زیر که بین مأمون وامام علیه السلام رخ‏داد توجّه فرمایید :
مأمون گفت : (اى ابوالحسن ولایت این شهرها را که اوضاع نابسامانى‏پیدا کرده‏اند، به هر کس که مورد اعتماد خود توست بسپار. به مأمون‏گفتم : توبه وعده‏اى که به من داده‏اى وفا کن تا من نیز به وعده خود وفاکنم.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:51 PM
من ولایتعهدى را به آن شرط پذیرفتم که در آن امر و نهى از من‏نباشد، نه احدى را برکنار کنم ونه کسى را بکاربگمارم و نه کارى رابعهده‏گیرم تا خداوند مرا پیش از تو بمیراند. به خدا سوگند! خلافت‏چیزى نیست که نفسم از آن سخن گوید. حال آنکه من در مدینه بودم، برمرکوبم مى‏نشستم و در جاده‏ها رفت‏وآمد مى‏کردم. مردم مدینه و دیگران‏نیازهایشان را از من درخواست مى‏کردند و من آنها را برآورده مى‏ساختم‏و آنان همچون عموهاى من بودند. نامه‏هایم در شهرها نافذ بود و تونعمتى بر من نیافزودى، آنها از خدا بود. مأمون با شنیدن این سخنان‏گفت : من به قولى که به تو داده بودم، وفا خواهم کرد ). (۳)
یکى از بزرگ‏ترین نشانه‏هاى آشکار فضل امام هشتم، مجالس مناظره‏و بحث و گفتگویى بود که گاهى به وسیله مأمون تشکیل مى‏شد. اینک‏اجازه دهید با هم در یکى از این مجالس حاضر شویم و ببینم در آنجا چه‏مى‏گذرد :
حسن بن محمّد نوفلى گوید : ما در پیشگاه حضرت رضاعلیه السلام در حال‏گفتگو بودیم که یاسر، پیشکار امام رضا، وارد شد و عرض کرد :
سرورم! امیر تو را سلام مى‏رساند و مى‏گوید : برادرت به فدایت!اصحاب اندیشه‏ها و پیروان ادیان و متکلمان از هر کیش و آیینى به نزد من‏گردآمده‏اند اگر گفتگو و مناظره با آنان را خوش دارید، فردا صبح به نزدما بیایید و اگر آمدن بدین‏جا بر شما گران است، خود را رنجه مکنیدواجازه دهید که ما خدمت شما برسیم. امام به یاسر فرمود : به امیر سلام‏برسان و بگو من از خواسته تو آگاه شدم و فردا صبح، اگر خدا بخواهد، به‏نزد تو خواهم آمد.
آنگاه امام هدف مأمون را از تشکیل چنین مجالسى بیان کرد و گفت‏که مأمون مى‏خواهد از ارج و عظمت وى بکاهد، زیرا مأمون گمان مى‏بردکه وى در برابر طرف مقابلش از گفتن پاسخ در مى‏ماند.
پی نوشت:
۳) بحارالانوار، ج‏۴۹، ص‏۱۴۴.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:54 PM
امام به نوفلى (راوى این ماجرا) گفت :
"اى نوفلى! آیا مى‏خواهى بدانى که مأمون چه وقت از این کار خودپشیمان مى‏شود ؟ گفتم : آرى. فرمود : مأمون هنگامى از این کار پشیمان‏خواهد شد که ببیند من پیروان تورات را با استدلال به تورات و پیروان‏انجیل را با استدلال به انجیل و پیروان زبور را با استدلال به زبوروصابئیان را به زبان عبرى و آتش پرستان را به زبان پارسیشان و رومیان‏را به زبان رومى و سایر اصحاب اندیشه‏ها را هر یک به زبان خود آنهامجاب و محکوم سازم. هنگامى که هر گروهى را محکوم و بطلان سخن‏ودلیلش را آشکار ساختم و به گفته خود متقاعدش کردم مأمون در مى‏یابدکه جایگاهى که او بر آن تکیه داده است سزاوار وى نیست.
در این هنگام است که مأمون از کرده خود پشیمان خواهد شد. "وَلاحَوْلَ وَلا قُوَّهَ إِلّا بِاللَّهِ الْعِلِى الْعَظیمِ". (۴)
در ادامه این حدیث آمده است : چون امام به مجلس مأمون وارد شد، خلیفه از جا برخاست. محمّد بن جعفر (عموى امام رضا) و تمامى‏بنى‏هاشم نیز به‏احترام امام از جاى برخاستند و همچنان ایستاده بودندوامام رضا ومأمون نشسته بودند تا امام به آنها اجازه جلوس داد. مأمون‏روبه امام رضا کرد و ساعتى با آن‏حضرت مشغول گفتگو شد و سپس به‏جاثلیق روى‏کرد و گفت : اى جاثلیق! این پسر عمویم على بن موسى بن‏جعفر است. دوست دارم با انصاف با وى در مباحثه شوى. جاثلیق گفت : اى امیرالمؤمنین! چگونه مى‏توانم با مردى که کتاب و پیامبرش را باورندارم مناظره کنم ؟
پی نوشت:
۴) بحارالانوار، ج‏۴۹، ص‏۱۷۴ و۱۷۵.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:57 PM
حضرت رضا بدو فرمود :
"اى نصرانى! اگر من از انجیل خودت براى تو دلیل آورم آیا بدان اقرارمى‏ورزى ؟ "
جاثلیق پاسخ داد : آیا مگر من مى‏توانم آنچه را که انجیل گفته، انکارکنم ؟ بلى بخدا سوگند اگر هم مخالف اعتقاد من باشد، بدان گردن‏مى‏نهم.
سپس امام رضا آیاتى از انجیل را براى او خواند و به وى ثابت کرد نام‏پیامبرصلى الله علیه وآله در انجیل آمده است و تعداد حواریین عیسى‏علیه السلام و احوال آنان‏را براى وى بازگفت و دلایل فراوان دیگرى براى وى آورد که جاثلیق به‏هر کدام اقرار کرد.
سپس آن‏حضرت قسمتهایى از کتاب اشعیا و غیر آن را براى جاثلیق‏برخواند تا آنکه جاثلیق گفت : باید کسى جز من از تو پرسش کند به حق‏مسیح سوگند گمان نمى‏کردم درمیان دانشمندان مسلمانان مانند تو باشد. سپس روبه مأمون کرد وگفت :
به خدا سوگند گمان نمى‏کنم که على بن موسى در مورد این مسائل بحث‏کرده باشد، وما از او این را ندیده بودیم، آیا او در مدینه در این‏گونه‏موارد سخن مى‏گفت ویا اهل کلام گرد او جمع مى‏شدند ؟
گفتم : حجاج به نزد حضرتش مى‏آمدند و از حلال و حرام از اومى‏پرسیدند و او بدیشان پاسخ مى‏گفت و چه بسا کسانى هم که حاجتى‏داشتند نزد او مى‏آمدند.
محمّد بن جعفر گفت : اى ابومحمّد! من بیم آن دارم که این مرد (مأمون) به امام رضا رشک ورزد و او را مسموم کند و یا به بلایى دچارسازد پس بدو اشاره کن که دست از این سخنان بردارد. گفتم : اونمى‏پذیرد. این مرد (مأمون) تنها مى‏خواهد امام را بیازماید که آیا چیزى‏از علوم پدرانش در نزد آن‏حضرت هست یا نه .

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 07:58 PM
محمّد بن جعفر به من گفت : به امام رضا بگو که عمویت از این سخنان‏خشنود نیست و مایل است به خاطر برخى مسائل از ادامه این سخنان‏خوددارى کنى.
چون به منزل امام رضا برگشتیم، آن‏حضرت را از گفتار محمّد بن‏جعفر (عموى امام) مطلع ساختم. پس امام تبسّمى کرد و فرمود : "خداوند عمویم را حفظ کند! نمى‏دانم چرا از این سخنان اظهارناخشنودى کرد. اى غلام به نزد عمران صائبى برو و او را نزد من آر".
عرض کردم : فدایت شوم من جاى او را مى‏شناسم. او نزد برخى ازبرادران شیعه ماست. فرمود : اشکال ندارد. استرى براى او ببرید.
من به سوى عمران روانه شدم و او را نزد حضرت بردم. او بسیارشادشد وجامه‏اى خواست و به وى خلعت بخشید و ده هزار درهم نیزخواست و به وى صله داد.
پس من عرض کردم : فدایت شوم کار جدّت، امیرالمؤمنین‏علیه السلام، راکردى. فرمود : چنین مى‏بایست کرد. سپس شام خواست و مرا در طرف‏راست و عمران را در طرف چپ خویش نشانید. چون از خوردن دست‏کشیدیم، به عمران فرمود : با همراه برگرد و صبح نزد ما بیا تا تو را ازخوراک مدینه اطعام کنیم. پس از این دیدار متکلّمان ادیان نزد عمران‏گرد مى‏آمدند و او بطلان سخنان و عقاید آنها را ثابت مى‏کرد تا آنجا که ازگفتگو با او اجتناب مى‏کردند ومأمون نیز به وى ده هزار درهم صله دادوفضل هم پول و استر به وى بخشید وامام رضاعلیه السلام هم صدقات بلخ رابدو بخشید و بدین ترتیب وى به ثروتى سرشار دست‏یافت. (۵)
پی نوشت:
۵) بحارالانوار، ج‏۴۹، ص‏۱۷۷ - ۱۷۵ )با اختصار

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 08:00 PM
داستان آماده شدن امام براى برگزارى نماز عید، که نظام را با بیم‏وهراس مواجه کرد، خود گواه دیگرى است بر آنکه امام فرصتى را ازدست نمى‏داد مگر آنکه از آن براى اعلان دعوت خویش و اینکه وى به‏خلافت از بیت عبّاسى، سزاوارتر و شایسته‏تر است بهره‏بردارى مى‏کرد.
چون عید فرا رسید، مأمون فرستاده‏اى به سوى امام رضا روانه‏کردواز او خواست بر استر خویش سوار شود و در مراسم عید حضور یابد تادل مردم آرام‏گیرد و فضیلتش را بشناسند و دلهایشان بدین حکومت‏خجسته روشن شود. امام رضا به مأمون پیغام داد و فرمود : تو از شروطمیان من وخود درباره عدم دخالت من در امور حکومت آگاهى.
مأمون پاسخ داد : من بدین وسیله مى‏خواهم ولایتعهدى تو در ژرفاى‏دل مردم و سپاه و چاکران استوار شود و دلهاى آنان آرام‏پذیرد و به فضلى‏که خداوند متعال به تو ارزانى‏داشته، اقرار ورزند، چون مأمون در این‏باره بسیار گفت و اصرار کرد.
امام بدو فرمود : "اى امیرالمؤمنین! اگر مرا از این تکلیف عفو کنى، براى من خوشتر است واگر نکنى چنان بیرون خواهم آمد که رسول‏خداصلى الله علیه وآله و على بن ابى‏طالب‏علیه السلام بیرون مى‏آمدند".
مأمون پاسخ داد : هر طور که مى‏خواهى بیرون آى.
مأمون به فرماندهان و مردم دستور داد که صبح زود بر در سراى امام‏رضا گردآیند. مردم از زن و مرد و کودک به خاطر آن‏حضرت در خیابانهاو بامها نشسته بودند. فرماندهان نیز بر در خانه امام رضا گردآمده بودند.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 08:15 PM
چون خورشید بر آمد، امام رضاعلیه السلام غسل کرد و عمامه‏اى سپید ازکتان بر سر بست و قسمتى از آن را بر روى سینه‏اش و قسمتى دیگر را میان‏شانه‏هایش افکند. سپس اندکى از جامه خود را بالا گرفت و به خادمان‏خویش فرمود : شما نیز همان کنید که من مى‏کنم. سپس عصایى به دست‏گرفت و از خانه بیرون آمد ما روبه روى حضرتش بودیم. او پابرهنه بودو جامه‏اش را تا نیمه ساق بالازده ودامن لباسهاى دیگر را هم به کمر زده‏بود. او به راه افتاد و ما هم پیشاپیش او به‏راه افتادیم. وى سرش را به‏سوى آسمان بالا کرد و چهار تکبیر گفت. به نظر ما مى‏رسید که هواودیوارها هم به آن تکبیرهاى حضرت پاسخ مى‏گفتند.
فرماندهان آراسته و مسلّح در حالى که بهترین جامه‏هاى خود رادربرکرده بودند بر در سراى آن‏حضرت انتظار وى را مى‏کشیدند. ماپاى‏برهنه و دامن به کمر زده در برابر آنها ظاهر شدیم. چون امام از خانه‏بیرون آمد، توقف کوتاهى کرد و فرمود :
"اللَّهُ أَکْبَرُ، اللَّهُ أَکْبَرُ، اللَّهُ أَکْبَرُ عَلى‏ ما هَدانا، اللَّهُ أَکْبَرُ عَلى‏ ما رَزَقَنامِنْ بَهیمَهِ الْأَنْعامِ، وَالْحَمْدُ للَّهِ‏ِ عَلى‏ ما أَبْلانا".
آن‏حضرت صداى خویش را بالابرد ما نیز صداهاى خود را بالابردیم.
شهر مرو از گریه و فریاد به لرزه درآمد. امام سه بار این ذکر را تکرارفرمود. فرماندهان از مرکوبهاى خویش پایین آمدند و چکمه‏هایشان را ازپاى بیرون کردند. شهر مرو یکپارچه مى‏گریست و هیچ کس نمى‏توانست‏از گریه و شیون خوددارى کند. امام رضاعلیه السلام هر ده گامى که برمى‏داشت‏مى‏ایستاد و چهار تکبیر سرمى‏داد چنان که ما خیال مى‏کردیم زمین‏ودیوارها به حضرتش پاسخ مى‏گویند.
خبر این ماجرا به گوش مأمون رسید. فضل بن سهل ذو الریاستین به اوگفت : اى امیرالمؤمنین! اگر رضا بدین‏گونه به مصلى برسد مردم فریفته اوخواهند شد، به مصلحت است که از او بخواهى بازگردد!!
مأمون نیز فوراً کسى را پیش آن‏حضرت روانه‏کرد. امام رضا کفش خودرا خواست و آنرا به پاکرد و بازگشت. (۶)
پی نوشت:
۶) بحارالانوار، ج‏۴۹، ص‏۱۳۴ و ۱۳۵.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 08:16 PM
چون خورشید بر آمد، امام رضاعلیه السلام غسل کرد و عمامه‏اى سپید ازکتان بر سر بست و قسمتى از آن را بر روى سینه‏اش و قسمتى دیگر را میان‏شانه‏هایش افکند. سپس اندکى از جامه خود را بالا گرفت و به خادمان‏خویش فرمود : شما نیز همان کنید که من مى‏کنم. سپس عصایى به دست‏گرفت و از خانه بیرون آمد ما روبه روى حضرتش بودیم. او پابرهنه بودو جامه‏اش را تا نیمه ساق بالازده ودامن لباسهاى دیگر را هم به کمر زده‏بود. او به راه افتاد و ما هم پیشاپیش او به‏راه افتادیم. وى سرش را به‏سوى آسمان بالا کرد و چهار تکبیر گفت. به نظر ما مى‏رسید که هواودیوارها هم به آن تکبیرهاى حضرت پاسخ مى‏گفتند.
فرماندهان آراسته و مسلّح در حالى که بهترین جامه‏هاى خود رادربرکرده بودند بر در سراى آن‏حضرت انتظار وى را مى‏کشیدند. ماپاى‏برهنه و دامن به کمر زده در برابر آنها ظاهر شدیم. چون امام از خانه‏بیرون آمد، توقف کوتاهى کرد و فرمود :
"اللَّهُ أَکْبَرُ، اللَّهُ أَکْبَرُ، اللَّهُ أَکْبَرُ عَلى‏ ما هَدانا، اللَّهُ أَکْبَرُ عَلى‏ ما رَزَقَنامِنْ بَهیمَهِ الْأَنْعامِ، وَالْحَمْدُ للَّهِ‏ِ عَلى‏ ما أَبْلانا".
آن‏حضرت صداى خویش را بالابرد ما نیز صداهاى خود را بالابردیم.
شهر مرو از گریه و فریاد به لرزه درآمد. امام سه بار این ذکر را تکرارفرمود. فرماندهان از مرکوبهاى خویش پایین آمدند و چکمه‏هایشان را ازپاى بیرون کردند. شهر مرو یکپارچه مى‏گریست و هیچ کس نمى‏توانست‏از گریه و شیون خوددارى کند. امام رضاعلیه السلام هر ده گامى که برمى‏داشت‏مى‏ایستاد و چهار تکبیر سرمى‏داد چنان که ما خیال مى‏کردیم زمین‏ودیوارها به حضرتش پاسخ مى‏گویند.
خبر این ماجرا به گوش مأمون رسید. فضل بن سهل ذو الریاستین به اوگفت : اى امیرالمؤمنین! اگر رضا بدین‏گونه به مصلى برسد مردم فریفته اوخواهند شد، به مصلحت است که از او بخواهى بازگردد!!
مأمون نیز فوراً کسى را پیش آن‏حضرت روانه‏کرد. امام رضا کفش خودرا خواست و آنرا به پاکرد و بازگشت. (۶)
پی نوشت:
۶) بحارالانوار، ج‏۴۹، ص‏۱۳۴ و ۱۳۵.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 08:29 PM
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا صلوات اللّه و سلامه علیه:
۱ مَنْ زارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِعلیه السلام بِشَطِّ الْفُراتِ، کانَ کَمَنْ زارَاللّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ.
ترجمه:
فرمود: هر مؤ منى که قبر امام حسین علیه السلام را کنار شطّ فرات در کربلاء زیارت کند همانند کسى است که خداوند متعال را بر فراز عرش زیارت کرده باشد.
۲ کَتَبَ علیه السلام: اءبْلِغْ شیعَتى: إ نَّ زِیارَتى تَعْدِلُ عِنْدَاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اءلْفَ حَجَّهٍ، فَقُلْتُ لاِ بى جَعْفَرٍ علیه السلام: اءلْفُ حَجَّهٍ؟!
قالَ: إ ى وَاللّهُ، وَ اءلْفُ اءلْفِ حَجَّهٍ، لِمَنْ زارَهُ عارِفا بِحَقِّهِ.
ترجمه:
به یکى از دوستانش نوشت: به دیگر دوستان و علاقمندان ما بگو: ثواب زیارت قبر من معادل است با یک هزار حجّ.
راوى گوید: به امام جواد علیه السلام عرض کردم: هزار حجّ براى ثواب زیارت پدرت مى باشد؟!
فرمود: بلى، هر که پدرم را با معرفت در حقّش زیارت نماید، هزار هزار یعنى یک میلیون حجّ ثواب زیارتش مى باشد.
۳ قالَ علیه السلام: اءوَّلُ ما یُحاسَبُ الْعَبْدُ عَلَیْهِ، الصَّلاهُ، فَإ نْ صَحَّتْ لَهُ الصَّلاهُ صَحَّ ماسِواها، وَ إ نْ رُدَّتْ رُدَّ ماسِواها.
ترجمه:
فرمود: اوّلین عملى که از انسان مورد محاسبه و بررسى قرار مى گیرد نماز است، چنانچه صحیح و مقبول واقع شود، بقیه اعمال و عبادات نیز قبول مى گردد وگرنه مردود خواهد شد.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 08:35 PM
۴ قالَ علیه السلام: لِلصَّلاهِ اءرْبَعَهُ آلاف بابٍ.
ترجمه:
فرمود: نماز داراى چهار هزار جزء و شرط مى باشد.
۵ قالَ علیه السلام: الصَّلاهُ قُرْبانُ کُلِّ تَقىٍّ.
ترجمه:
فرمود: نماز، هر شخص باتقوا و پرهیزکارى را - به خداوند متعال - نزدیک کننده است.
۶ قالَ علیه السلام: یُؤْخَذُالْغُلامُ بِالصَّلاهِ وَهُوَابْنُ سَبْعِ سِنینَ.
ترجمه:
فرمود: پسران باید در سنین هفت سالگى به نماز وادار شوند.
۷ قالَ علیه السلام: فَرَضَاللّهُ عَلَى النِّساءِ فِى الْوُضُوءِ اءنْ تَبْدَءَالْمَرْئَهُ بِباطِنِ ذِراعِها وَالرَّجُلُ بِظاهِرِالذِّراعِ.
ترجمه:
فرمود: خداوند در وضو بر زنان لازم دانسته است که از جلوى آرنج دست، آب بریزند و مردان از پشت آرنج. (این عمل از نظر فتواى مراجع تقلید مستحبّ مى باشد).
۸ قالَ علیه السلام: رَحِمَاللّهُ عَبْدا اءحْیى اءمْرَنا، قیلَ: کَیْفَ یُحْیى اءمْرَکُمْ؟ قالَ علیه السلام: یَتَعَلَّمُ عُلُومَنا وَیُعَلِّمُها النّاسَ.
ترجمه:
فرمود: رحمت خدا بر کسى باد که اءمر ما را زنده نماید، سؤ ال شد: چگونه؟ حضرت پاسخ داد: علوم ما را فرا گیرد و به دیگران بیاموزد.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 08:36 PM
۹ قالَ علیه السلام: لَتَاءمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ، وَلَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ، اَوْلَیَسْتَعْمِلَنَّ عَلَیْکُمْ شِرارُکُمْ، فَیَدْعُو خِیارُکُمْ فَلا یُسْتَجابُ لَهُمْ.
ترجمه:
فرمود: باید هر یک از شماها امر به معروف و نهى از منکر نمائید، وگرنه شرورترین افراد بر شما تسلّط یافته و آنچه که خوبانِ شما، دعا و نفرین کنند مستجاب نخواهد شد.
۱۰ قالَ علیه السلام: مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلى مایُکَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ، فَلْیَکْثُرْ مِنْ الصَّلوهِ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، فَإ نَّها تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْما.
ترجمه:
فرمود: کسى که توان جبران گناهانش را ندارد، زیاد بر حضرت محمّد و اهل بیتش علیهم السلام صلوات و درود فرستد، که همانا گناهانش اگر حقّ الناس نباشد محو و نابود گردد.
۱۱ قالَ علیه السلام: الصَّلوهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ تَعْدِلُ عِنْدَاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ التَّسْبیحَ وَالتَّهْلیلَ وَالتَّکْبیرَ.
ترجمه:
فرمود: فرستادن صلوات و تحیّت بر حضرت محمّد و اهل بیت آن حضرت علیهم السلام در پیشگاه خداوند متعال، پاداش گفتن (سبحان اللّه، لا إ له إ لاّاللّه، اللّه اکبر) را دارد.
۱۲ قالَ علیه السلام: لَوْخَلَتِ الاْ رْض طَرْفَهَ عَیْنٍ مِنْ حُجَّهٍ لَساخَتْ بِاءهْلِها.
ترجمه:
فرمود: چنانچه زمین لحظه اى خالى از حجّت خداوند باشد، اهل خود را در خود فرو مى برد.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 08:48 PM
۱۳ قالَ علیه السلام: عَلَیْکُمْ بِسِلاحِ الاْ نْبیاءِ، فَقیلَ لَهُ: وَ ما سِلاحُ الاْ نْبِیاءِ؟ یَا ابْنَ رَسُولِ اللّه! فَقالَ علیه السلام: الدُّعاءُ.
ترجمه:
فرمود: بر شما باد به کارگیرى سلاح پیامبران، به حضرت گفته شد: سلاح پیغمبران علیهم السلام چیست؟
در جواب فرمود: توجّه به خداوند متعال؛ و دعا کردن و از او کمک خواستن مى باشد.
۱۴ قالَ علیه السلام: صاحِبُ النِّعْمَهِ یَجِبُ عَلَیْهِ التَّوْسِعَهُ عَلى عَیالِهِ.
ترجمه:
فرمود: هر که به هر مقدارى که در توانش مى باشد، باید براى اهل منزل خود انفاق و خرج کند.
۱۵ قالَ علیه السلام: المَرَضُ لِلْمُؤْمِنِ تَطْهیرٌ وَ رَحْمَهٌ وَلِلْکافِرِ تَعْذیبٌ وَ لَعْنَهٌ، وَ إ نَّ الْمَرَضَ لایَزالُ بِالْمُؤْمِنِ حَتّى لایَکُونَ عَلَیْهِ ذَنْبٌ.
ترجمه:
فرمود: مریضى، براى مؤ من سبب رحمت و آمرزش گناهانش مى باشد و براى کافر عذاب و لعنت خواهد بود.
سپس افزود: مریضى، همیشه همراه مؤ من است تا آن که از گناهانش چیزى باقى نماند و پس از مرگ آسوده و راحت باشد.
۱۶ قالَ علیه السلام: إ ذَا اکْتَهَلَ الرَّجُلُ فَلا یَدَعْ اءنْ یَاءکُلَ بِاللَّیْلِ شَیْئا، فَإ نَّهُ اءهْدَءُ لِنَوْمِهِ، وَ اءطْیَبُ لِلنَّکْهَهِ.
ترجمه:
فرمود: وقتى که مرد به مرحله پیرى و کهولت سنّ برسد، حتما هنگام شب قبل از خوابیدن مقدارى غذا تناول کند که براى آسودگى خواب مفید است، همچنین براى هم خوابى و زناشوئى سودمند خواهد بود.
۱۷ قالَ علیه السلام: إ نَّما یُرادُ مِنَ الاْ مامِ قِسْطُهُ وَ عَدْلُهُ، إ ذا قالَ صَدَقَ، وَ إ ذا حَکَمَ عَدَلَ، وَ إ ذا وَعَدَ اءنْجَزَ.
ترجمه:
فرمود: همانا از امام و راهنماى جامعه، مساوات و عدالت خواسته شده است که در سخنان صادق، در قضاوت ها عادل و نسبت به وعده هایش وفا نماید.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 08:52 PM
۱۸ قالَ علیه السلام: لایُجْمَعُ الْمالُ إ لاّ بِخَمْسِ خِصالٍ: بِبُخْلٍ شَدیدٍ، وَ اءمَلٍ طَویلٍ، وَ حِرصٍ غالِبٍ، وَ قَطیعَهِ الرَّحِمِ، وَ إ یثارِ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ.
ترجمه:
فرمود: ثروت، انباشته نمى گردد مگر با یکى از پنج خصلت:
بخیل بودن، آرزوى طول و دراز داشتن، حریص بر دنیا بودن، قطع صله رحم کردن، آخرت را فداى دنیا کردن.
۱۹ قالَ علیه السلام: لَوْ اءنَّ النّاسَ قَصَّرَوا فِى الطَّعامِ، لاَسْتَقامَتْ اءبْدانُهُمْ.
ترجمه:
فرمود: چنانچه مردم خوراک خویش را کم کنند و پرخورى ننمایند، بدن هاى آن ها دچار امراض مختلف نمى شود.
۲۰ قالَ علیه السلام: مَنْ خَرَجَ فى حاجَهٍ وَ مَسَحَ وَجْهَهُ بِماءِالْوَرْدِ لَمْ یَرْهَقْ وَجْهُهُ قَتَرٌ وَلا ذِلَّهٌ.
ترجمه:
فرمود: هرکس هنگام خروج از منزل براى حوایج زندگى خود، صورت خویش را با گلاب خوشبو و معطّر نماید، دچار ذلّت و خوارى نخواهد شد.
۲۱ قالَ علیه السلام: إ نَّ فِى الْهِنْدِباءِ شِفاءٌ مِنْ اءلْفِ داءٍ، ما مِنْ داءٍ فى جَوْفِ الاْ نْسانِ إ لاّ قَمَعهُ الْهِنْدِباءُ.
ترجمه:
فرمود: گیاه کاسنى شفاى هزار نوع درد و مرض است، کاسنى هر نوع مرضى را در درون انسان ریشه کن مى نماید.
۲۲ قالَ علیه السلام: السَّخیُّ یَاءکُلُ طَعامَ النّاسِ لِیَاءکُلُوا مِنْ طَعامِهِ، وَالْبَخیلُ لایَاءکُلُ طَعامَ النّاسِ لِکَیْلایَاءکُلُوا مِنْ طَعامِهِ.
ترجمه:
فرمود: افراد سخاوتمند از خوراک دیگران استفاده مى کنند تا دیگران هم از امکانات ایشان بهره گیرند و استفاده کنند؛ ولیکن افراد بخیل از غذاى دیگران نمى خورند تا آن ها هم از غذاى ایشان نخورند.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 11:26 PM
۲۳ قالَ علیه السلام: شیعَتُناالمُسَّلِمُونَ لاِ مْرِنا، الْآخِذُونَ بِقَوْلِنا، الْمُخالِفُونَ لاِ عْدائِنا، فَمَنْ لَمْ یَکُنْ کَذلِکَ فَلَیْسَ مِنّا.
ترجمه:
فرمود: شیعیان ما کسانى هستند که تسلیم امر و نهى ما باشند، گفتار ما را سرلوحه زندگى در عمل و گفتار خود قرار دهند، مخالف دشمنان ما باشند و هر که چنین نباشد از ما نیست.
۲۴ قالَ علیه السلام مَنْ تَذَکَّرَ مُصابَنا، فَبَکى وَ اءبْکى لَمْ تَبْکِ عَیْنُهُ یَوْمَ تَبْکِى الْعُیُونُ، وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِسا یُحْیى فیهِ اءمْرُنا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ.
ترجمه:
فرمود: هر که مصائب ما اهل بیت عصمت و طهارت را یادآور شود و گریه کند یا دیگرى را بگریاند، روزى که همه گریان باشند او نخواهد گریست، و هر که در مجلسى بنشیند که علوم و فضائل ما گفته شود همیشه زنده دل خواهد بود.
۲۵ قالَ علیه السلام: الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَهِ یَعْدِلُ سَبْعینَ حَسَنَهٍ، وَالْمُذیعُ بِالسَّیِّئَهِ مَخْذُولٌ، وَالْمُسْتَتِرُ بِالسَّیِّئَهِ مَغْفُورٌ لَهُ.
ترجمه:
فرمود: انجام دادن حسنه و کار نیک به صورت مخفى، معادل هفتاد حسنه است؛ و آشکار ساختن گناه و خطا موجب خوارى و پستى مى گردد و پوشاندن و آشکار نکردن خطا و گناه موجب آمرزش آن خواهد بود.
۲۶ اءنَّهُ سُئِلَ مَا الْعَقْلُ؟ فَقالَ علیه السلام: التَّجَرُّعُ لِلْغُصَّهِ، وَ مُداهَنَهُ الاْ عْداءِ، وَ مُداراهُ الاْ صْدِقاءِ.
از امام رضا علیه السلام سؤ ال شد که عقل و هوشیارى چگونه است؟
ترجمه:
حضرت در جواب فرمود: تحمّل مشکلات و ناملایمات، زیرک بودن و حرکات دشمن را زیر نظر داشتن، مدارا کردن با دوستان مى باشد - که اختلاف نظرها سبب فتنه و آشوب نشود -.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 11:28 PM
۲۳ قالَ علیه السلام: شیعَتُناالمُسَّلِمُونَ لاِ مْرِنا، الْآخِذُونَ بِقَوْلِنا، الْمُخالِفُونَ لاِ عْدائِنا، فَمَنْ لَمْ یَکُنْ کَذلِکَ فَلَیْسَ مِنّا.
ترجمه:
فرمود: شیعیان ما کسانى هستند که تسلیم امر و نهى ما باشند، گفتار ما را سرلوحه زندگى در عمل و گفتار خود قرار دهند، مخالف دشمنان ما باشند و هر که چنین نباشد از ما نیست.
۲۴ قالَ علیه السلام مَنْ تَذَکَّرَ مُصابَنا، فَبَکى وَ اءبْکى لَمْ تَبْکِ عَیْنُهُ یَوْمَ تَبْکِى الْعُیُونُ، وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِسا یُحْیى فیهِ اءمْرُنا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ.
ترجمه:
فرمود: هر که مصائب ما اهل بیت عصمت و طهارت را یادآور شود و گریه کند یا دیگرى را بگریاند، روزى که همه گریان باشند او نخواهد گریست، و هر که در مجلسى بنشیند که علوم و فضائل ما گفته شود همیشه زنده دل خواهد بود.
۲۵ قالَ علیه السلام: الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَهِ یَعْدِلُ سَبْعینَ حَسَنَهٍ، وَالْمُذیعُ بِالسَّیِّئَهِ مَخْذُولٌ، وَالْمُسْتَتِرُ بِالسَّیِّئَهِ مَغْفُورٌ لَهُ.
ترجمه:
فرمود: انجام دادن حسنه و کار نیک به صورت مخفى، معادل هفتاد حسنه است؛ و آشکار ساختن گناه و خطا موجب خوارى و پستى مى گردد و پوشاندن و آشکار نکردن خطا و گناه موجب آمرزش آن خواهد بود.
۲۶ اءنَّهُ سُئِلَ مَا الْعَقْلُ؟ فَقالَ علیه السلام: التَّجَرُّعُ لِلْغُصَّهِ، وَ مُداهَنَهُ الاْ عْداءِ، وَ مُداراهُ الاْ صْدِقاءِ.
از امام رضا علیه السلام سؤ ال شد که عقل و هوشیارى چگونه است؟
ترجمه:
حضرت در جواب فرمود: تحمّل مشکلات و ناملایمات، زیرک بودن و حرکات دشمن را زیر نظر داشتن، مدارا کردن با دوستان مى باشد - که اختلاف نظرها سبب فتنه و آشوب نشود -.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 11:42 PM
۲۷ قالَ علیه السلام: مابَعَثَ اللّهُ نَبیّا إ لاّ بِتَحْریمِ الْخَمْرِ، وَ اءنْ یُقِرَّ بِاءنَّ اللّهَ یَفْعَلُ مایَشاءُ.
ترجمه:
فرمود: خداوند هیچ پیغمبرى را نفرستاده مگر آن که در شریعت او شراب و مُسکرات حرام بوده است، همچنین هر یک از پیامبران معتقد بودند که خداوند هر آنچه را اراده کند انجام مى دهد.
۲۸ قالَ علیه السلام: لاتَتْرُکُوا الطّیبَ فى کُلِّ یَوْمٍ، فَإ نْ لَمْ تَقْدِرُوا فَیَوْمٌ وَ یَوْمٌ، فَإ نْ لَمْ تَقْدِرُوا فَفى کُلِّ جُمْعَهٍ.
ترجمه:
فرمود: سعى نمائید هر روز، از عطر استفاده نمائید و اگر نتوانستید یک روز در میان، و اگر نتوانستید پس هر جمعه خود را معطّر و خوشبو گردانید (با رعایت شرائط زمان و مکان).
۲۹ قالَ علیه السلام: إ ذا کَذِبَ الْوُلاهُ حُبِسَ الْمَطَرُ، وَ إ ذا جارَالسُّلْطانُ هانَتِ الدَّوْلَهِ، وَ إ ذا حُبِسَتِ الزَّکاهُ ماتَتِ الْمَواشى.
ترجمه:
فرمود: هرگاه والیان و مسئولان حکومت دروغ گویند باران نمى بارد، و اگر رئیس حکومت، ظلم و ستم نماید پایه هاى حکومتش سست و ضعیف مى گردد؛ و چنانچه مردم زکات و خمس مالشان را نپردازند چهارپایان مى میرند.
۳۰ قالَ علیه السلام: الْمَلائِکَهُ تُقَسِّمُ اءرْزاقَ بَنى آدَمِ ما بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إ لى طُلُوعِ الشَّمْسِ، فَمَنْ نامَ فیما بَیْنَهُما نامَ عَنْ رِزْقِهِ.
ترجمه:
فرمود: ما بین طلوع سپیده صبح تا طلوع خورشید ملائکه الهى ارزاق انسان ها را سهمیه بندى مى نمایند، هرکس در این زمان بخوابد غافل و محروم خواهد شد.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 11:47 PM
۳۱ قالَ علیه السلام: مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِنٍ فَرَّجَ اللّهُ قَلْبَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ.
ترجمه:
فرمود: هرکس مشکلى از مؤ منى را بر طرف نماید و او را خوشحال سازد، خداوند او را در روز قیامت خوشحال و راضى مى گرداند.
۳۲ قالَ علیه السلام: إ نّا لَنَعْرِفُ الرَّجُلَ إ ذا رَاءیْناهُ بِحَقیقَهِ الا یمانِ وَ بِحَقیقَهِ النِّفاقِ.
ترجمه:
فرمود: همانا ما اهل بیت عصمت و طهارت چنانچه شخصى را بنگریم، ایمان و اعتقاد او را مى شناسیم که اعتقادات درونى و افکار او چگونه است.
إ لاّ اءنْ یَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: سُنَّهٌ مِنَاللّهِ وَ سُنَّهٌ مِنْ نَبیِّهِ وَ سُنَّهٌ مِنْ وَلیّهِ، اءمَّاالسَّنَّهُ مِنَ اللّهِ فَکِتْمانُ السِّرِّ، اءمَّاالسُّنَّهُ مِنْ نَبِیِّهِ مُداراهُالنّاسِ، اَمَّاالسُّنَّهُ مِنْ وَلیِّهِ فَالصَّبْرُ عَلَى النائِبَهِ.
ترجمه:
فرمود: مؤ من، حقیقت ایمان را درک نمى کند مگر آن که ۳ خصلت را دارا باشد:
خصلتى از خداوند، که کتمان اسرار افراد باشد، خصلتى از پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله که مدارا کردن با مردم باشد، خصلتى از ولىّ خدا که صبر و شکیبائى در مقابل شدائد و سختى ها را داشته باشد.
۳۴ قالَ علیه السلام: إ نَّ الصَّمْتَ بابٌ مِنْ اءبْوابِ الْحِکْمَهِ، یَکْسِبُ الْمَحَبَّهَ، إ نَّهُ دَلیلٌ عَلى کُلِّ خَیْرٍ.
ترجمه:
فرمود: همانا سکوت و خاموشى راهى از راه هاى حکمت است، سکوت موجب محبّت و علاقه مى گردد، سکوت راهنمائى براى کسب خیرات مى باشد.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 11:53 PM
۳۵ قالَ علیه السلام: مِنَ السُّنَّهِالتَّزْویجُ بِاللَّیْلِ، لاِ نَّ اللّهَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنا، وَالنِّساءُ إ نَّماهُنَّ سَکَنٌ.
ترجمه:
فرمود: بهترین وقت براى تزویج و زناشوئى شب است که خداوند متعال شب را وسیله آرامش و سکون قرار داده، همچنین زنان آرام بخش و تسکین دهنده مى باشند.
۳۶ قالَ علیه السلام:ما مِنْ عَبْدٍ زارَ قَبْرَ مُؤْمِنٍ، فَقَرَأ عَلَیْهِ (إ نّا أ نْزَلْناهُ فى لَیْلَهِ الْقَدْرِ) سَبْعَ مَرّاتٍ، إ لاّ غَفَرَ اللّهُ لَهُ وَلِصاحِبِ الْقَبْرِ.
ترجمه:
فرمود: هر بنده اى از بندگان خداوند بر قبر مؤ منى جهت زیارت حضور یابد و هفت مرتبه سوره مبارکه إ نّا أ نزلناه را بخواند، خداوند متعال گناهان او و صاحب قبر را مورد بخشش و آمرزش قرار مى دهد.
۳۷ قالَ علیه السلام: الاْ خُ الاْ کْبَرُ بِمَنْزِلَهِ الاْ بِ.
ترجمه:
فرمود: برادر بزرگ جانشین و جایگزین پدر خواهد بود.
۳۸ قالَ علیه السلام: انَّما تَغْضَبُ للّهِِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَلاتَغْضَبْ لَهُ بِاءکْثَرَ مِمّا غَضِبَ عَلى نَفْسِهِ.
ترجمه:
فرمود: چنانچه در موردى خواستى غضب کنى و براى خدا برخورد نمائى، پس متوجّه باش که غضب و خشم خود را در جهت و محدوده رضایت و خوشنودى خداوند، اِعمال کن.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 11:56 PM
۳۵ قالَ علیه السلام: مِنَ السُّنَّهِالتَّزْویجُ بِاللَّیْلِ، لاِ نَّ اللّهَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنا، وَالنِّساءُ إ نَّماهُنَّ سَکَنٌ.
ترجمه:
فرمود: بهترین وقت براى تزویج و زناشوئى شب است که خداوند متعال شب را وسیله آرامش و سکون قرار داده، همچنین زنان آرام بخش و تسکین دهنده مى باشند.
۳۶ قالَ علیه السلام:ما مِنْ عَبْدٍ زارَ قَبْرَ مُؤْمِنٍ، فَقَرَأ عَلَیْهِ (إ نّا أ نْزَلْناهُ فى لَیْلَهِ الْقَدْرِ) سَبْعَ مَرّاتٍ، إ لاّ غَفَرَ اللّهُ لَهُ وَلِصاحِبِ الْقَبْرِ.
ترجمه:
فرمود: هر بنده اى از بندگان خداوند بر قبر مؤ منى جهت زیارت حضور یابد و هفت مرتبه سوره مبارکه إ نّا أ نزلناه را بخواند، خداوند متعال گناهان او و صاحب قبر را مورد بخشش و آمرزش قرار مى دهد.
۳۷ قالَ علیه السلام: الاْ خُ الاْ کْبَرُ بِمَنْزِلَهِ الاْ بِ.
ترجمه:
فرمود: برادر بزرگ جانشین و جایگزین پدر خواهد بود.
۳۸ قالَ علیه السلام: انَّما تَغْضَبُ للّهِِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَلاتَغْضَبْ لَهُ بِاءکْثَرَ مِمّا غَضِبَ عَلى نَفْسِهِ.
ترجمه:
فرمود: چنانچه در موردى خواستى غضب کنى و براى خدا برخورد نمائى، پس متوجّه باش که غضب و خشم خود را در جهت و محدوده رضایت و خوشنودى خداوند، اِعمال کن.

طاهره وحیدیان
01-23-2012, 11:59 PM
: خَیْرُ الاْ عْمالِ الْحَرْثُ، تَزْرَعُهُ فَیَاءکُلُ مِنْهُ الْبِرُّ وَ الْفاجِرُ، اءمَّا الْبِرُّ فَما اءکَلَ مِنْ شَیْى ءٍ إ سْتَغْفَرَ لَکَ، وَ اءمَّاالْفاجِرُ فَما اءکَلَ مِنْهُ مِنْ شَیْى ءٍ لَعَنَهُ، وَ یَاءکُلُ مِنهُ الْبَهائِمُ وَالطَّیْرُ. (۳۹)
ترجمه:
فرمود: بهترین کارها، شغل کشاورزى است، چون که در نتیجه کشت و تلاش، همه انسان هاى خوب و بد از آن استفاده مى کنند.
امّا استفاده خوبان سبب آمرزش گناهان مى باشد، ولى استفاده افراد فاسد و فاسق موجب لعن ایشان خواهد شد، همچنین تمام پرنده ها و چرندگان از تلاش و نتیجه کشت بهره مند خواهند شد.
۴۰ قالَ علیه السلام: مَنْ تَرَکَ السَّعْیَ فى حَوائِجِهِ یَوْمَ عاشُوراء، قَضَى اللّهُ لَهُ حَوائجَ الدُّنْیا وَ الاَّْخِرَهِ، وَ قَرَّتْ بِنا فِى الْجِنانِ عَیْنُهُ. (۴۰)
ترجمه:
فرمود: هرکس روز عاشوراى امام حسین علیه السلام، دنبال کسب و کار نرود (و مشغول عزادارى و حزن و اندوه گردد)، خداوند متعال خواسته ها و حوائج دنیا و آخرت او را برآورده مى نماید؛ و در بهشت چشمش به دیدار ما - اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام - روشن مى گردد.

طاهره وحیدیان
01-24-2012, 12:04 AM
حدیث سلسله الذهب، حدیثى است که ازحضرت رضا (علیه السّلام) (http://sibtayn.com/fa/index.php?option=com_content&view=category&sectionid=46&id=285&Itemid=838) به هنگام ورود ایشان به نیشابور نقل شده و عده کثیرى آن را براى خود نوشته‏اند. این حدیث با اختلافات ناچیزى مربوط به شرایط و اوضاع و احوال املاء و استملاى آن، در منابع کهنى چون تاریخ نیشابور و توحید صدوق، عیون اخبار الرضا، امالی، شیخ مفید، ربیع الابرار زمخشری، التدوین رافعی، فصول المهمه ابن صباغ مالکی، کشف الغمه اربلى و منابع جدیدتر چون کنزالعمال متقى هندی، بحارالانوار مجلسى نقل شده است. در این جا روایتى که مرحوم حاج شیخ عباس قمی، از چند روایت بحارالانوار پسندیده و در سفینهالبحار آورده است و برابر با نقل کشف الغمه اربلى در بحارالانوار است، از بحار و سفینه نقل و ترجمه می‏شود: سرور سعید و امام الدنیا عمادالدین محمد بن ابی سعید بن عبدالکریم وزان در محرم سال ۵۹۶ ق نقل کرد که صاحب کتاب تاریخ نیشابور در کتابش آورده که هنگامى که على بن موسى الرضا (علیه السّلام) در سفرى که در همان سفر به فیض شهادت نایل آمد، به نیشابور رسید، در مهدى بر روى یک استر سفید رنگ مایل به خاکسترى نشسته بود و نشستنگاه او از نقره خالص بود. در راه بازار امامان حافظ احادیث نبوى یعنى ابوزرعه و محمد بن اسلم طوسی، رحمهماالله به حضور حضرت راه یافتند و گفتند: اى بزرگوار و بزرگ زاده، اى امام و فرزند ائمه، اى سلاله طاهره رضیه، اى خلاصه زاکیه نبویه، به حق پدران مطهر و نیاکان گرامیت، چهره مبارکت را به ما بنما و براى ما از پدران و جدت حدیثى به یادگار نقل کن.

طاهره وحیدیان
01-24-2012, 12:51 AM
استر ایستاد، سایبان کنار رفت و چشمان مسلمانان به طلعت مبارک او روشن شد. گیسوان بافته و فروهشته او همانند گیسوان رسول الله (صلّی اللّه علیه وآله) بود، و مردم از هر طبقه‏ای حاضر و ایستاده بودند. بعضى فریاد می‏زدند، بعضی می‏گریستند و جامه چاک می‏کردند یا در خاک می‏غلطیدند یا باربند استر او را می‏بوسیدند و به سوى سایبان او گردن می‏کشیدند، تا نیمروز شد و اشکها چون جویباران روان بود. بانگ و هیاهو آرام گرفت و بعضى از ائمه و قضاه حاضر در میان جمعیت به دیگران‏ بانگ زدند ای مردم گوش فرا دهید و عترت رسول الله (صلّی اللّه علیه وآله) را نیازارید و خاموش باشید. آن گاه حضرت صلوات الله علیه، این حدیث را املا کرد و عده دواتها بالغ بر بیست و چهار هزار بود، به علاوه تعداد بسیارى قلمدان، نویسندگان اصلى حدیث ابوزرعه رازى و محمد بن اسلم طوسى رحمهم االله بودند. حضرت (علیه السّلام) فرمود: پدرم موسى بن جعفر الکاظم گفت: که پدرم جعفر بن محمد الصادق گفت: که پدرم محمد بن على الباقر گفت: که پدرم على بن حسین گفت: که پدرم حسین بن على شهید ارض کربلا گفت: که پدرم امیرالمؤمنین على بن ابى طالب شهید ارض کوفه گفت: که برادر و پسر عمم محمد رسول الله (صلّی اللّه علیه وآله) فرمود: که جبرئیل مرا گفت: که از حضرت رب العزه ـ سبحانه و تعالى ـ شنیدم که فرمود:
کَلِمَةُ لا اِلهَ اِلَّا اللهِ حِصنى فَمَن قالَها دَخَلَ حِصنى وَ مَن دَخَلَ حِصنى اَمِنَ مِن عَذابى(بحار الانوار، ۴۹/۱۲۶) . عبارت حدیث در بعضى منابع تفاوتهائى دارد از جمله در توحید صدوق چنین است:
فمن دخله امن من عذابی» . شیخ صدوق در توحید این حدیث را با سلسله راویان متفاوت هم نقل کرده است. در یکى از روایتهاى او آمده است که چون موکب امام به حرکت در آمد حضرت ندا در داد . «بِشُرُوطِها وَ اَنَا مِن شُرُوطِها» و شیخ در توضیح آن نوشته است: «از شروط آن اقرار به حضرت رضا (علیه السّلام) است به این که امامى از جانب خداوند عزوجل بر بندگان او است و اطاعت از او بر بندگان واجب است» (توحید، صدوق، ۲۵) . علامه مجلسى پس از نقل حدیث نوشته است که استاد ابوالقاسم قشیرى گفته است که چون این حدیث با این سند به اطلاع یکى از پادشاهان سامانى رسید آن را به زر نوشت و وصیت کرد که آن را همراه او دفن کنند. چون در گذشت به خواب کسى آمد و از او پرسیدند خداوند با تو چه کرد؟ گفت: خداوند به خاطر اقرار و تلفظم به لا اله الا الله و تصدیق مخلصانه‏ام به نبوت محمد رسول الله (صلّی اللّه علیه وآله) و این که این حدیث را به قصد احترام و بزرگداشت آن به زر نوشته بودم، مرا بخشید (بحار الانوار، ۴۹/۱۲۷) . این حدیث «به جهت مسلسل بودن آن از ائمه اطهار (علیه السّلام) تا حضرت رسول (ص) به ۱۷۵
سلسله الذهب معروف شده است»

طاهره وحیدیان
01-24-2012, 01:13 AM
قبله تنها قبله نماز نيست، چرا كه اكنون براي نماز يك قبله (كعبه) بيشتر نداريم. قبله به معناي كانون توجه است. ما شيعيان افزون بر دو قبلة نماز به مدفن معصومان نيز توجه ويژه*اي داريم. بنابراين مي*توان گفت:
قبله اول (بيت المقدس و مسجدالاقصي) كه در آغاز قبله نماز مسلمانان بود.

دوم: كعبه و مسجد الحرام كه از سال دوم هجري قبله مسلمانان شد .

سوم: مدينه، كه مسجد النبي و قبرستان بقيع . مدفن پيامبر و چهار امام و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) است.

چهارم: نجف اشرف، مدفن امام علي (علیه السّلام).

پنجم: كربلا، مدفن امام حسين (علیه السّلام).

ششم: كاظمين، مدفن امامان:* موسي بن جعفر و محمد جواد (علیه السّلام).

هفتم: مشهد، مدفن امام رضا(علیه السّلام)

برخي گفته*اند: نظر به اين كه هفت مدفن براي معصومان وجود دارد، (1)

1 - مدينه و مسجد النبي مدفن پيامبر
2 - قبرستان بقيع
3 - نجف
4 - كربلا
5 - كاظمين
6 - سامراء
7 - مشهد مدفن امام هشتم را قبله هفتم گفته*اند.