PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : کتاب خصائص الحسینیه



صفحه ها : 1 [2]

محمد حسین
12-31-2011, 09:53 AM
3-باب سوم

اين باب درباره صفات مخصوصى است كه براى زائران آن حضرت حاصل مى شود
چنين صفاتى بسيار است كه از جمله آنها مى توان به چند مورد اشاره كرد:
از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه خداوند به حاملان عرش و ملائكه مقرب به واسطه زائران آن حضرت فخر مى فروشد و مى فرمايد: آيا نمى بينيد كه زائران قبر حسين با اشتياق و علاقه به سوى او مى آيند.
زائر حسين عليه السلام در زمره كسانى است كه خداوند با نظر رحمت به آنها مى نگرد.
نشانه عشق و علاقه به حسين عليه السلام اين است كه شخص ، زوار آن حضرت باشد، يعنى او را بسيار زيارت كند.
زائر حسين عليه السلام از جمله كسانى است كه خداوند در فوق عرش با آنها سخن مى گويد.
در ده روايت آمده است كه نام او را در عليين مى نويسند.
زائر حسين عليه السلام در بهشت ، در جوار پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت او عليهم السلام قرار مى گيرد، بر سر سفره آنها مى نشيند و از خوان نعمت آنها برخوردار است .
اگر شقى باشد، نام او را در زمره انسان هاى سعيد و خوشبخت مى نويسند.
از كروبيان و سادات ملائكه به حساب مى آيد.
زائر حسين ، مساعد و يار و ياور زهراء سلام الله عليها است ، زيرا آن حضرت هر روز حسين عليه السلام را زيارت مى كند.

محمد حسین
12-31-2011, 09:53 AM
سيما، گونه ، چشم و قلب زائر حسين عليه السلام مورد دعاى امام صادق عليه السلام است . آن حضرت در حال سجده با چشم گريان دعا مى فرمود و به درگاه خدا عرض ‍ مى كرد: خدايا! بر آن چهره هايى كه بر قبر ابى عبدالله نهاده شده رحم كن ، و بر آن چشم هايى كه اشك آنها جارى است رحم كن ؛ و بر آن دل هايى كه بى تابى كردند و سوختند رحمت بفرست و بر آن ناله هايى كه به خاطر ما بود، رحم كن .
زائر حسين عليه السلام ، امانت امام صادق عليه السلام نزد خداوند است ؛ زيرا آن حضرت بارها مى گفت : خدايا! من اين بدن ها را نزد تو به امانت مى سپارم تا اينكه بر حوض ‍ هنگام تشنگى آنها را باز پس دهى .
آن طور كه در روايات آمده ، زائر حسين عليه السلام ، زائر خدا و پيامبر خدا است .
در روز قيامت هر كس در هر مقام و مرتبه اى كه باشد - به خاطر لطف و كرامت ويژه اى كه به زائران حسين عليه السلام مى شود - آرزو مى كند كه اى كاش او هم از زائران حسين عليه السلام بود.

محمد حسین
12-31-2011, 09:54 AM
4-باب چهارم

اين باب درباره صفت خاص ، ممتاز و اجر ويژه و عجيبى است كه به واسطه زيارت حسين عليه السلام به دست مى آيد و آن چنان اهميتى دارد كه شايسته است به طور مستقل مورد اشاره قرار گيرد.
الف : اين مطلب در يك روايت با اسناد معتبر آمده است و شيخ صدوق ، سيد بن طاووس ، كفعمى و مؤ لف كتاب ((المزارالكبير)) آن را نقل كرده اند و حاصل آن اين است كه زيارت حسين عليه السلام اعمال حسنه و داراى اجرى است كه از هنگام قصد زيارت آن حضرت تا روزى كه در صور دميده مى شود، مشمول ثبت در درگاه الهى مى شود؛ اين كار از جمله اعمال صالحه و مستمر است و عالى ترين نوع باقيات صالحات مى باشد. علاوه بر اينها، براى زائر حسين عليه السلام حتى نسبت به فرشته ماءمور قبض روح ، صفات خاصى حاصل مى شود. و از امورى كه موجب شگفتى عقل مى شود، اين است كه ، اين كار داراى 16 فضيلت ويژه است كه هر يك از اين فضيلت ها از صد فضيلت برتر است . يكى از اين فضيلت ها اعطاى نصيب و بهره از رحمت خداوند در هر كلمه اى از زيارتى است كه درباره اوست ؛ با همه اينها، عجيب است ، كه اين همه ، تنها مقدارى از اجر و ثواب زيارت است . در روايت شريف از امام صادق عليه السلام است كه از مفضل يا جابر جعفى سؤ ال فرمود: فاصله ميان تو و قبر امام حسين عليه السلام چه مقدار است ؟ جواب مى دهد: پدر و مادرم فداى شما بشوند، يك روز، يا چند روز ديگر. امام فرمود: پس او را زيارت مى كنى ؟ جواب داد، بله . امام فرمود: مى خواهم به تو بشارت بدهم و تو را به مقدارى از ثواب اين كار، خوشحال كنم . آنگاه امام فرمود: هر يك از شما كه توشه بردارد و خود را براى زيارت آن حضرت مهيا كند، اهل آسمان به او مى پيوندند و چون از در خانه اش سواره يا پياده بيرون آيد، خداوند چهار هزار ملك از ملائكه آسمان را ماءمور مى كند تا به او درود و صلوات بفرستند تا به قبر حسين عليه السلام برسد.

محمد حسین
12-31-2011, 09:54 AM
اى مفضل ! چون بر سر قبر حسين بن على عليهما السلام آمدى ، نزديك در بايست و اين جملات را بگو كه در هر كلمه آن بهره و نصيبى از رحمت خدا به تو مى رسد. اين كلمات چنين است : السلام عليك يا وارث آدم صفوة الله ، السلام عليك يا وارث نوح نبى الله ، السلام عليك يا وارث ابراهيم خليل الله ، السلام عليك يا وارث موسى كليم الله ، السلام عليك يا وارث عيسى روح الله ، السلام عليك يا وارث محمد حبيب الله صلى الله عليه و آله ، السلام عليك يا وارث وصى رسول الله ، السلام عليك ايها الشهيد الصديق ، السلام عليك ايها الوصى البار التقى ، السلام عليك و على الارواح التى حلت بفنائك و اناخت برحلك ، السلام على الملائكه المحدقين بك ، اشهد انك قد اقمت الصلوة و اتيت الزكوة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و عبدت الله مخلصا حتى اتيك اليقين . السلام عليك و رحمة الله و بركاته
سپس حركت كن ، كه ثواب هر قدمى كه برمى دارى و مى گذارى ، مانند ثواب كسى است كه در راه خدا به خون خودش آغشته شده است ؛ سپس قبر مبارك را با دست لمس كن و بگو السلام عليك يا حجة الله فى سمائه و ارضه ، بعد، نماز به جا آور، كه ثواب هر ركعت آن مانند ثواب كسى است كه هزار حج و عمره به جا آورده و هزار بنده آزاد كرده و هزار بار در ركاب پيامبر مرسلى ، در راه خدا جهاد كرده باشد.

محمد حسین
12-31-2011, 09:55 AM
و چون از كنار قبر حسين عليه السلام بازگشتى ، منادى پيامى به تو مى دهد كه اگر سخن را مى شنيدى تمام عمرت را در كنار قبر حسين عليه السلام مى ماندى او مى گويد: خوشا به حالت اى بنده ! بهره مند شدى و نجات يافتى ، تمام گناهان تو آمرزيده شد؛ پس كار و تلاش را از سر آغاز كن . و اگر اين شخص در همان سال از دنيا برود، خداوند متولى قبض روح او است و تا زمانى كه به خانه اش برسد، ملائكه پيشاپيش او حركت مى كنند و برايش طلب استغفار مى نمايند و بر او درود و صلوات مى فرستند. آنگاه ملائكه مى گويند: اى خدا! اين بنده توست ، او به زيارت فرزند دختر پيامبرت آمده و اينك به خانه اش بازگشته است ، ما به كجا برويم ؟ از جانب خدا ندا مى رسد: اى ملائكه من ! بر در خانه بنده من بايستيد. اين فرشتگان همچنان بر در خانه او هستند تا روزى كه اين شخص از دنيا برود و چون وفات يابد، در مراسم تشييع جنازه ، غسل و كفن و نماز بر او حاضر مى شوند و مى گويند: خدايا! به ما ماءموريت دادى بر در خانه بنده ات بايستيم ، اينك او از دنيا رفته است ، ما به كجا برويم ؟ به آنها ندا مى رسد: اى ملائكه من ! بر سر قبر بنده من بايستيد و مرا تسبيح و تقديس كنيد و تا روز قيامت اين كار را جزء حسنات او بنويسيد.

محمد حسین
12-31-2011, 09:55 AM
ب : صفت خاص
بنا به مقتضاى اخبار، آن صفت خاصى كه براى زائر قبر حسين عليه السلام حاصل مى شود و شايسته است كه به طور مستقل مورد اشاره قرار گيرد، اين است كه هر كس حسين عليه السلام را زيارت كند، خداوند را در عرش زيارت كرده است . اين مطلب كنايه از نهايت قرب به خداوند و ارتقاى درجه كمال است . بالاتر از اين ، صفت ديگرى وجود دارد و آن اين است كه شخص زائر به واسطه زيارت قبر حسين عليه السلام ، زيارت پروردگار را درك مى كند.
اين موضوع كنايه از آن است كه شخص ، مورد افاضه خاص از رحمت خدا واقع مى شود. پس هر كس آن را درك كند، امكان ندارد از آن محروم گردد و تصور نمى رود كه بهره اى از آن نصيبش نشود.
چون اين دو صفت با هم فراهم آيند، شخص زائر آنچنان مشمول رحمت الهى قرار مى گيرد كه بيش از آن امكان ندارد.
در روايت ديگرى آمده است كه هر كس مى خواهد روز قيامت به خدا بنگرد، قبر امام حسين عليه السلام را زياد زيارت كند.
اينها ثلث عبارات زيارت خدا و زيارت با خدا و نظر به خدا است و منظور، نهايت درجات قرب و ترقى است كه براى مخلوق قابل تصور است ؛ به همين خاطر اين صفت در باب مستقلى آورده شد، چرا كه با تمام قضايا برابرى مى كند و بر آنها برترى دارد.

محمد حسین
01-01-2012, 03:54 PM
5-باب پنجم

اين باب درباره احكام مخصوص زيارت حسين عليه السلام است . در اين باره احكام فراوانى وجود دارد، از جمله اينكه :
هر عملى با وجود خوف و ترس ، وجوب يا استحباب آن ساقط مى شود، اما درباره زيارت امام حسين عليه السلام رواياتى نقل شده است كه خلاف آن را نشان مى دهد. من در اين زمينه به 9 روايت با اسناد معتبر دست يافتم كه در بحار و ديگر منابع آمده است .
معاوية بن وهب از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: اى معاويه ! زيارت قبر حسين عليه السلام را به جهت خوف و ترس ، رها نكن . در روايت ديگرى محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام نقل كرده است كه آن حضرت از من سؤ ال كرد: آيا قبر حسين عليه السلام را زيارت كردى ؟ گفتم : بله ، اما با ترس و خوف . حضرت فرمود: ثواب اين كار به اندازه ترس و خوف است . هر كس با ترس به زيارت قبر حسين عليه السلام بيايد، خداوند او را از ترس و وحشت ، در روزى كه مردم براى پس دادن حساب به خداوند جهانيان برمى خيزند، در امان نگه مى دارد و در حالى كه آمرزيده شده باز مى گردد و پيامبر صلى الله عليه و آله به ديدارش مى آيد و برايش دعا مى كند و با نعمتى از خدا و فضلى باز مى گردد كه هيچ بدى ، به آنها خدشه وارد نمى كند. در روايت ديگرى از اصم بن بكير به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است كه به آن حضرت عرض كردم ؛ من وقتى در ارجان (43) منزل مى كنم ، دلم شوق قبر پدرت را مى كند، آنگاه با دلى لرزان و با ترس خارج مى شوم و تا زمانى كه برمى گردم از سلطان ، بدخواهان و ارباب مصلحت ، مى ترسم . امام فرمود، اى پسر بكير! آيا دوست ندارى كه خداوند تو را درباره ما ترسان ببيند؟ آيا نمى دانى كسى كه به خاطر ما بترسد، خداوند او را در سايه عرش خود قرار مى دهد و با حسين عليه السلام در زير عرش هم سخن مى شود و خداوند او را در اضطراب و پريشانى هاى روز قيامت كه مردم در اضطراب و پريشانى هستند، در امان نگه مى دارد و اگر مضطرب و پريشان شود، ملائكه به او قوت قلب بدهند و با بشارت بر او قلبش را تسكين دهند.

*****

43- شهر قديمى بين شيراز و عراق در ايران كه در سال 638 ميلادى به تصرف عرب ها در آمد و در قرون وسطى به صنعت حرير و ابريشم معروف بوده است .

محمد حسین
01-01-2012, 03:56 PM
6-باب ششم - اين باب درباره شرايط و آداب شرعى زيارت حسين عليه السلام است.

الف : شرايط
روايات ، بيش از ساير عبادت ها بر يك خصوصيت در اين باره دلالت دارد و آن اينكه ، زيارت ، خالص و براى رضاى خدا باشد و نه از روى سرمستى ، ناسپاسى و ريا صورت گيرد، يا اينكه زيارت ، صله اى براى رسول الله صلى الله عليه و آله و يا مهر و شفقت به امام حسين عليه السلام باشد و قصد آن باشد كه با زيارت آن حضرت ، مصيبت هاى وارده بر ايشان جبران شود، و تفاوت تاءثير زيارت بستگى به تفاوت معرفت به حق حسين عليه السلام دارد؛ چرا كه در روايات ، قيد معرفت به حق حسين عليه السلام وارد شده است .
ب : آداب زيارت
در بحار الانوار، ثواب الاعمال ، التهذيب و الكامل به اسناد متعدد از امام صادق عليه السلام نقل شده است : وقتى به زيارت حسين عليه السلام مى روى آن حضرت را با حالتى حزين ، غمگين ، پريشان موى ، خاك آلود، گرسنه و تشنه زيارت كن ، زيرا حسين عليه السلام با حالتى اندوهگين ، غصه دار، پريشان موى ، خاك آلود، گرسنه و تشنه به شهادت رسيد. آن حضرت همچنين فرمودند: به من خبر رسيده كه گروهى به زيارت حسين عليه السلام آمدند و با خود سفره هايى داشتند كه در آن نان و حلوا و امثال آنها بوده است ؛ در صورتى كه اگر آنها به ديدار قبر عزيزان خودشان مى رفتند، چنان چيزهايى با خود نمى بردند.
در روايت ديگرى آمده است كه حضرت به آنها فرمود: آيا براى اين سفر توشه برمى داريد؟ گفتند: بله ، فرمود: اگر بر سر قبر پدران و مادران خودتان مى رفتيد، اين كار را نمى كرديد. پرسيديم : در اين سفر چه بخوريم : فرمود: نان و شير.

محمد حسین
01-01-2012, 03:56 PM
در كتاب الكامل با اسناد معتبر از مفضل روايت شده كه گفت : امام صادق عليه السلام فرمود: گاهى زيارت شما بهتر از اين است كه زيارت نكنيد و گاهى زيارت نكردن شما بهتر از اين است كه زيارت كنيد. مفضل مى گويد: گفتم : پشتم شكست . فرمود: به خدا سوگند برخى از شما با حالتى اندوهگين و غصه دار به سر قبر پدرانشان مى روند، اما براى زيارت حسين عليه السلام با سفره مى آيند؛ هرگز قابل قبول نيست ، مگر اينكه با حالتى پريشان و خاك آلود به زيارت او بيايند.
از جمله آداب زيارت آن حضرت ، مواردى است كه در نحوه زيارت جابر از قبر آن حضرت آمده است . اين مطلب در باب كيفيت زيارت حسين عليه السلام در روز اربعين خواهد آمد. يكى ديگر از مهمترين آداب زيارت ، غسل كردن با آب فرات است .

محمد حسین
01-01-2012, 03:57 PM
7-باب هفتم
اين باب درباره آثار و نتايج حاصله از ترك زيارت آن حضرت است كه بسيار مى باشد:
الف : در روايت حلبى از امام صادق عليه السلام آمده است كه هر كس زيارت حسين عليه السلام را ترك مى كند، در حالى كه قادر به اين كار باشد، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نافرمانى كرده است .
ب : عبدالرحمن بن كثير نقل كرده است كه امام صادق فرمود: اگر كسى تمام عمر خود را حج به جا آورد، اما حسين عليه السلام را زيارت نكند، حقى از حقوق پيامبر صلى الله عليه و آله را ترك نموده است . در روايت ديگرى آمده كه اگر يكى از شما هزار حج بگذارد، اما به زيارت قبر حسين عليه السلام نرود، حقى از حقوق رسول خدا صلى الله عليه و آله را ترك كرده است .
ج : در روايت محمد بن مسلم از ابو جعفر عليه السلام آمده است كه آن حضرت فرمود: كسى از شيعه ما كه به زيارت قبر حسين عليه السلام نيايد، ايمان و دينش فاسد شده است .
د: روايات ديگرى آمده است كه ترك زيارت حسين عليه السلام ، جفاى بر اوست .

از جمله ، از اميرالمؤ منين عليه السلام روايت شده كه فرمود: پدرم فداى حسين شود، او در پشت كوفه كشته مى شود. گويى مى بينم وحوش گردن هاى خود را بر پيكر او دراز كرده و تا صبح برايش مرثيه سرايى مى كنند؛ وقتى چنين است ، از جفاى بر حسين بپرهيزيد.

محمد حسین
01-01-2012, 03:57 PM
ه : ابن ميمون روايت كرده است كه امام صادق عليه السلام به من فرمود: به من خبر رسيده كه برخى از شيعيان ما، يك سال ، دو سال و بيش از اين ، از عمرشان مى گذرد، اما به زيارت حسين بن على بن ابيطالب نمى روند. عرض كردم : جانم به فدايت ! من افراد زيادى را با اين ويژگى نمى شناسم . فرمود: به خدا سوگند خطا كردند و ثواب خدا را ضايع كردند و از جوار محمد صلى الله عليه و آله دور شدند. پرسيدم : اگر كسى سالى يك بار به زيارت برود، كافى است ؟ فرمود: بله ، خروج او فى نفسه ، نزد پروردگارش اجرى عظيم دارد و براى او خير است .
وارد شده است كه اين عنوان ها بر كسى كه قادر و دور است و سه سال زيارت آن حضرت را ترك كند، صادق مى باشد.
و: در روايت هاى فراوان آمده است كه اين كار، عمر را كوتاه مى كند. در روايات ديگرى آمده كه از آثار ترك زيارت آن حضرت ، كم شدن يك سال از عمر است و در آن تخلفى نيست .
ح : بنابر روايتى ، تارك زيارت آن حضرت ، اگر وارد بهشت شود، مقامش پايين تر از هر مؤ من اهل بهشتى است و از جوار محمد صلى الله عليه و آله به دور مى باشد.
ط: تارك زيارت امام حسين عليه السلام از اهل آتش است و خوار و سبك مى شود. برخى به دليل همين اخبار وارده ، معتقدند كه زيارت امام حسين عليه السلام بر كسى كه قادر باشد، يك بار در طول عمر واجب است .
ى : تارك زيارت امام حسين عليه السلام ، پيرو ائمه نيست ، چنانچه در روايتى صريحا به اين مطلب اشاره شده است .

محمد حسین
01-01-2012, 03:58 PM
8-باب هشتم
اين باب درباره زيارت هاى مخصوص حسين عليه السلام در اوقات خاص است . بايد گفت كه زيارت حسين عليه السلام براى كسى كه مى خواهد از خير و خوبى بهره ببرد و بر آن بيفزايد، بهترين عمل است .
به طور كلى زيارت آن حضرت بر دو گونه است : 1 - در همه اوقات ، كه اين كار خواص و فضايلى دارد كه ما آن را ذكر كرديم . 2 - زيارت مخصوص در اوقات خاص ، كه خصوصيت آن وقت ، بر اصل فضيلت مطلق آن مى افزايد؛ هر چند كه بيش از آن فضيلت نمى توان تصور كرد.
زيارت هاى مخصوص نزديك به 30 مورد است ؛ هر يك از اين زيارت ها داراى اثر و فضيلت خاصى هستند كه هنگام ذكر هر يك از آنها، آن اثر و فضيلت خاص را تشريح مى كنيم :
1 - هر روز جمعه يك بار؛ براى كسى كه به فاصله يك روز از آن حضرت دور باشد؛ و اگر آن را ترك كند، شديدا جفا كرده است . از جمله خواص اين امر، چيزى است كه در روايت داوود بن يزيد به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است . در آن روايت آمده كه خداوند او را مى آمرزد و در دل او حسرتى از دنيا باقى نمى ماند و در بهشت در جوار حسين بن على عليهما السلام مسكن مى گزيند.
2 - هر ماه يك بار؛ از امام صادق عليه السلام روايت است كه هر كس حسين عليه السلام را در هر ماه يك بار زيارت كند، ثواب هزار شهيد را مى برد. آن حضرت فرمودند: اين كار براى كسانى كه به آن حضرت نزديك هستند، حداقل است ؛ پس اگر كسى نزديك باشد و آن حضرت را بيش از يك ماه ترك كند، خود حسين عليه السلام او را جفاكار ناميده است . اين مطلب در روايتى آمده كه عقبه آن را نقل كرده است .

محمد حسین
01-01-2012, 03:59 PM
3 - در هر سال دو بار؛ از امام صادق عليه السلام نقل است كه شايسته است اغنياء در سال دو بار به زيارت حسين عليه السلام بيايند. در روايت ديگرى فرموده اند سه بار به زيارت بيايند.
4 - در هر سال سه مرتبه ؛ اين كار علاوه بر خواص اصل زيارت ، زائر را از فقر ايمن مى دارد.


5 - هر سال يك بار؛ اين معنا در پانزده حديث آمده است كه اين كار بر فقير قادر به زيارت حسين عليه السلام ، حق است و اگر يك سال زيارت آن حضرت را ترك كند، اين امر اولين مراتب جفا بر حسين عليه السلام است .
6 - هر سه سال يك بار براى كسانى كه دور هستند و اگر از سه سال تجاوز كند در زمره كسانى مى شود كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله نافرمانى كرده اند.
7 - بنابر آنچه در روايات آمده ، در هر عيدى ؛ كه شامل عيد نوروز، مبعث ، مولود، غدير و ديگر اعياد مى شود.
8 - روزهاى مخصوص هر ماه ؛ در اينجا هر ماه را به طور جداگانه ذكر مى كنيم . هر يك از اين روزها داراى فضايل زيادى هستند، اما به ذكر ويژگى يك فضيلت مخصوص به آن اكتفا مى كنيم :
در ماه رجب ، چهار يا پنج روز اول و شب نيمه آن ماه و روز آن ؛ ويژگى فضيلت اين زيارت ، علاوه بر اينكه گناهان را محو مى كند، زائر مانند روزى مى شود كه از مادر متولد شده است . و زيارت اول ماه رجب حتما موجب مغفرت مى شود؛ خداوند اين امر را بر خود واجب كرده است .

محمد حسین
01-01-2012, 03:59 PM
در ماه شعبان ؛ روز سوم اين ماه و شب نيمه شعبان و روز آن ؛ عمده فضيلت اين زيارت ها، مشرف شدن به مصافحه با 124 هزار پيامبر از جمله پيامبران اولوالعزم است . و اگر كسى سه سال پى در پى آن حضرت را در نيمه شعبان زيارت كند، اين كار علاوه بر ثواب اصلى آن ، در رفع گناهان تاءثير خاصى دارد و از جمله خواص آن اين است كه در اول شعبان منادى براى او، نداى مغفرت سر مى دهد.
در ماه مبارك رمضان ؛ اين ماه داراى ده اوقات مخصوص زيارت است . يكى تمام ماه مبارك رمضان ، به خاطر ويژگى خاص آن ؛ در روايت از ابن الفضل آمده كه گفته است : شنيدم جعفر بن محمد عليهما السلام فرمود: هر كس قبر حسين عليه السلام را زيارت كند و در راه از دنيا برود، كسى متعرض او نمى شود و مورد محاسبه قرار نمى گيرد و به او گفته مى شود، آسوده خاطر وارد بهشت شو.
مورد ديگر، شب هاى اول ، نيمه ، و آخر اين ماه است ، چنانچه در روايت معتبر از امام صادق عليه السلام آمده است . شش وقت مخصوص ديگر، سه شب قدر و روزهاى آن است . در روايت هاى متعدد آمده است كه خداوند هر كس را كه به زيارت قبر حسين آمده است ، مورد رحمت و غفران خودش قرار دهد.
در ماه شوال ؛ خداوند هر كس را كه در ماه شوال ، در شب عيد و روز آن ، به زيارت قبر حسين عليه السلام بيايد، مى آمرزد. ويژگى فضيلت زيارت اين ماه آن است كه موجب مغفرت گناهانى مى شود كه پيش از اين از او سر زده و بعد از آن از او سر مى زند.

محمد حسین
01-01-2012, 03:59 PM
در ماه ذى الحجة ؛ در اين ماه هشت يا ده اوقات مخصوص زيارت وجود دارد: شب عرفه و روز آن ، شب اضحى و روز آن ، ايام تشريق ، روز نزول سوره ((هل اتى )) روز مباهله و عيد غدير - بنابر ويژگى عيد بودن آن - فضيلت زيارت روز عرفه اين است كه خداوند او را صديق و كروبى مى نامد و اصل زيارت معادل هزار حج با حضرت قائم (عج ) و هزار هزار عمره با رسول خدا و آزاد كردن هزار هزار بنده در راه خدا و بار هزار هزار اسب در راه خدا است ، بعد از آنكه غسل كرد و عازم شد، خداوند براى او نسبت به هر قدمى كه برمى دارد، ثواب به جا آوردن يك حج با مناسك آن را مى نويسد. در بعضى از روايت ها آمده كه به ازاى هر قدمى ثواب صد حج براى او نوشته مى شود.
ويژگى زيارت عيد قربان اين است كه خداوند او را از شر آن سال در دنيا حفظ مى كند و تمام گناهان او را مى آمرزد.
در ماه محرم ؛ شب عاشورا و روز آن ، هيچ بعيد نيست كه روز سيزدهم اين ماه نيز ايام مخصوص زيارت آن حضرت باشد؛ زيرا امام حسين عليه السلام در اين روز دفن شدند. فضيلت زيارت شب عاشورا و بيتوته نمودن نزد آن حضرت ، اين است كه شخص زائر در زمره شهدا قرار مى گيرد، و كسى كه در كنار قبر آن حضرت در آن شب ديگران را سيراب كند، مانند كسى است كه به سپاهيان حسين عليه السلام در روز عاشورا آب داده باشد.
در ماه صفر؛ روز بيستم اين ماه كه به اربعين معروف است ؛ ويژگى فضيلت زيارت امام حسين عليه السلام در اين روز آن است كه اين كار از نشانه هاى ايمان مى باشد.

محمد حسین
01-01-2012, 03:59 PM
سؤ ال ؛ كداميك از اين زيارت ها برتر است ؟

بايد گفت : به هر يك از فضيلت ها كه دقت كردم ، دريافتم كه در آن خصوصياتى وجود دارد كه به روش و نهج واحدى نيستند تا به هنگام ذكر آنها، غايت و منظور معلوم شود و فاضل از مفضول شناخته مى گردد؛ و به هر يك كه بنگرى ، ممكن است بگويى همان برتر است ؛ اما طبق برخى از روايات ، زيارت نيمه شعبان و نيمه رجب افضل است و شايد اين معنا از جهت خاصى باشد. اما آنچه كه از ملاحظه مجموعه فضايل آشكار مى شود، افضليت عرفه و عاشورا است و آنچه در اين ميان رجحان دارد ويژگى زيارت عاشورا است كه در آن وارد شده است كه زائر آن حضرت در حالى محشور مى شود كه آغشته به خون مقدس حسين عليه السلام است و در زمره شهدا مى باشد، كه اين خصوصيت از صد هزار حج و هزار هزار حج در ركاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برتر و بالاتر است . درباره زيارت روز عاشورا علاوه بر اين خصوصيات ، خصوصيت ديگرى نيز آمده است و آن اين است كه زائر، خداوند را در عرش زيارت كرده است .

محمد حسین
01-05-2012, 06:24 PM
9-باب نهم
اين باب درباره جايگزين هايى است كه خداوند از روى لطف براى زيارت امام حسين عليه السلام وضع فرمود، تا شايد فضيلتى از كسى سلب نشود و آن داراى اقسامى است :
1 - نايب گرفتن براى زيارت آن حضرت ؛ نايب مى تواند از همان سرزمين خود باشد و يا در آنجا باشد و به نيابت از او آن حضرت را زيارت كند. اين كار اجر زيارت آن حضرت را دارد، هر چند كه عزيمت خود شخص داراى اجر و پاداش بيشترى است .
2 - تجهيز و تدارك ديگران براى زيارت آن حضرت ، اگر چه به نيابت از او نباشد. زيرا اصل تجهيز زائر حسين عليه السلام و دادن خرجى يا مركب يا وسايلى از اين قبيل كه انجام سفر به آنها بستگى دارد، بنابر اخبار و احاديث رسيده ، موجب ثواب زيارت است .
3 - انجام زيارت آن حضرت از راه دور؛ اين امر جايگزين زيارت نزديك آن حضرت در اجر و ثواب است و جفاى حاصل از ترك زيارت آن حضرت را مرتفع مى گرداند. اين كار داراى كيفيت هاى متفاوتى است ؛ از جمله :
به قصد زيارت بر روى بام برود، سپس به طرف راست و چپ نگاه كند، بعد رو به قبر حسين عليه السلام بايستد و بگويد السلام عليك يا ابا عبدالله ، السلام عليك يابن رسول الله ، السلام عليك و رحمة الله و بركاته
به نيت زيارت به بلندترين نقطه منزل خود برود و دو ركعت نماز بخواند و با سلام به قبر حسين عليه السلام اشاره كند.

محمد حسین
01-05-2012, 06:24 PM
به قصد زيارت غسل كند و پاكيزه ترين لباسش را بپوشد و به بالاترين مكان يا صحرا برود و رو به قبله يا قبر شريف بايستد و يا ابتدا رو به قبله بايستد بعد رو به قبر شريف آورد و بگويد:
السلام عليك يا مولاى و ابن مولاى و سيدى و ابن سيدى ، السلام عليك يا مولاى يا قتيل ابن القتيل و الشهيد ابن الشهيد، السلام عليك و رحمة الله و بركاته اى فرزند رسول خدا! من با قلب و زبان و جوارحم زائر تو هستم ، هر چند كه خودم تو را زيارت و مشاهده نكردم ؛ پس السلام عليك يا وارث آدم صفوة الله و وارث نوح نبى الله و وارث ابراهيم خليل الله و وارث موسى كليم الله و وارث عيسى روح الله ، و وارث محمد حبيب الله صلى الله عليه و آله و نبيه و رسوله و وارث على اميرالمؤ منين و وصى رسول الله و خليفته و وارث الحسن بن على وصى اميرالمؤ منين ؛ لعن الله قاتلك و جدد عليهم العذاب فى هذه الساعة و كل الساعة ، انا يا سيدى متقرب الى الله عزوجل و الى جدك رسول الله و الى ابيك اميرالمؤ منين و الى اخيك الحسن و اليك يا مولاى ، عليك سلام الله و رحمته بزيارتى لك بقلبى و لسانى و جميع جوارحى فكن يا سيدى شفيعى لقبول ذلك منى و انا بالبرائة من اعدائك و اللعنة لهم و عليهم ، اتقرب الى الله و اليكم اجمعين ، فعليك صلوات الله و رضوانه و رحمته .

محمد حسین
01-05-2012, 06:24 PM
سپس كمى به طرف چپ حركت كن و چهره ات را به طرف قبر على بن الحسين عليهما السلام كه در زير پاى پدرش قرار دارد برگردان و به همان نحو به ايشان سلام كن . بعد خدا را به آنچه برايش عزيز است درباره امر دين و دنيايت ، بخوان . بعد چهار ركعت نماز بخوان ؛ زيرا نماز زيارت ، هشت يا شش ، يا چهار يا دو ركعت است ، كه بهترين آن هشت ركعت است . بعد رو به قبر ابا عبدالله كن و بگو انا موعدك يا مولاى و ابن مولاى و سيدى و ابن سيدى و موعدك يا سيدى و ابن سيدى يا على بن الحسين و مودعكم يا ساداتى يا معاشر الشهداء و عليكم سلام الله و رحمته و رضوانه
4 - زيارت زائر حسين عليه السلام وقتى باز مى گردد و يا استقبال از او، زيرا اين كار - بنابر آنچه از اخبار بر مى آيد - ثواب زيارت آن حضرت را دارد.

محمد حسین
01-05-2012, 06:25 PM
10-باب دهم
اين باب درباره خطاب هاى مختص به زيارت امام حسين عليه السلام است كه در زيارت انبياء و ائمه ديگر نيامده است ، و چند نوع است :
اول ؛ مختص كردن آن حضرت به صفاتى كه غالبا مربوط به صفات مصيبت ايشان به هنگام شهادتشان است كه اين مطلب دليل بر فضيلت خاص ايشان است .
دوم ؛ مختص كردن ايشان به صفات مخصوصى مانند ثار الله ، ذبيح الله ، قتيل الله و وتر الله .
سوم ؛ مختص كردن حسين به سلام بر پيامبران به هنگام سلام كردن بر آن حضرت با ويژگى ، اسامى و صفاتشان ، زيرا صفات حسين عليه السلام مظهر تمام اسامى و صفات پيامبران است ، كه ما آن را در عنوان مربوط به پيامبران يادآور شده ايم .
چهارم ؛ مختص كردن ((گفتن لبيك )) در زيارت آن حضرت ؛ در بعضى از زيارت هاى مربوط به ايشان وارد شده است كه پس از سلام بر او هفت مرتبه عبارت ((لبيك داعى الله )) تكرار شود. علت لبيك گفتن به او اين است كه آن حضرت دومين شخص دعوت كننده به سوى خدا پس از جدش صلى الله عليه و آله مى باشد.

محمد حسین
01-05-2012, 06:25 PM
دعوت كننده اول ، مردم را به اسلام و شهادتين دعوت كرد و دعوت خود را به يارى و نصرت خداوند و ايجاد رعب از ايشان در دل ها و امداد ملائكه و شمشير اسد الله الغالب على عليه السلام و كمك تعدادى از اصحاب مجاهدش ، آشكار و به پيروزى رساند و حسين عليه السلام ، دعوت كننده دوم ، به ايمان و اعتقاد به امام حق و ائمه راشدين دعوت نمود و دعوت ايشان به اين مسائل به واسطه شهادت و مظلوميتشان و كيفيت خاصى كه براى ايشان پيش آمد، انجام گرفت .
بنابراين مى بايست با گفتن لبيك به اين دعوت كننده هم ، پاسخ مثبت داد و چون آن حضرت هم به طور زبانى و هم به طور عملى به سوى خدا دعوت كرد، لذا لبيك گفتن به ايشان مستحب است ، اما هفت بار لبيك دلايلى دارد؛ از جمله :
الف : ملاحظه حالت هاى اجابت كننده ، زيرا اجابت به واسطه بدن ، دست ، زبان ، گوش ، چشم ، راءى ، عشق و علاقه مى باشد، و آن طور كه از عبارت زيارت بر مى آيد، هر لبيكى ، در پاسخ به دعوتى است . در عبارت زيارت ، پس از آنكه جمله ((لبيك داعى الله )) هفت بار تكرار مى شود، آمده است ان كان لم يحبك بدنى عند استغاثتك و لسانى عند استنصارك ، فقد اجابك قلبى و سمعى و بصرى و راءيى و هوايى يعنى دلم با عشق به تو، تو را اجابت كرد و گوشم با شنيدن مصيبت تو و چشمم با گريه بر تو و راءى من به اينكه عمل هر كس را كه دعوت تو را اجابت كرد، دوست بدارم و هوا و علاقه من به اينكه ميل من به تو است ، تو را اجابت كرد و جسم من اينك به سوى تو مى آيد و زبانم اينك ثنا و سلام بر تو مى گويد.

محمد حسین
01-05-2012, 06:26 PM
ب : لبيك هاى هفتگانه در واقع پاسخ به طلب يارى و نصرت آن حضرت است كه هفت بار تكرار فرمود: يك بار در مكه معظمه ؛ هنگامى كه خواست از آنجا حركت كند در مسجدالحرام در ميان مردم سخنرانى كرد و سپس يارى و نصرت طلبيد و فرمود: ((هر كس خون قلب خود را در راه خدا مى دهد و خود را براى لقاء الله آماده كرده ، حركت كند كه من فردا صبح به خواست خدا حركت خواهم كرد.))
بار دوم در خارج از مكه ، هنگامى كه صبحگاهان از آن شهر خارج شد؛ در آن هنگام عبدالله بن عباس ، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر، نزد ايشان آمدند تا او را از رفتن به عراق باز دارند و هر يك از آنها به شيوه اى سخن گفتند و امام در پاسخ به آنها فرمود كه من ماءمور به امرى هستم كه آن را اجرا مى كنم و سپس طلب يارى كرد و از آنها خواست او را يارى كنند. آنگاه عبدالله بن جعفر دو فرزندش ، عون و محمد را همراه امام فرستاد و گفت من بعد از اين دو به شما ملحق مى شوم . امام به عبدالله بن عمر فرمود: اى ابو عبدالرحمن ! از خدا بترس و يارى مرا رها نكن ؛ اما او عذر آورد و با امام وداع نمود و گفت : يا ابا عبدالله ! به من آن جايى را كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى بوسيد، نشان بده ، امام شكم خود را نشان داد و عبدالله بن عمر قلب امام را بوسيد و گريه كرد و با ايشان خداحافظى كرد و رفت .
بار سوم ، در راه مكه به كربلا؛ امام در بين راه با هر كس كه ملاقات مى كرد براى اتمام حجت بر مردم ، از او طلب يارى مى كرد. يارى خواستن امام گاهى زبانى و گاهى با فرستادن نماينده بود. و چون مردم پى بردند كه تعداد اندكى از ايشان تبعيت مى كنند، وقتى امام از آنها طلب يارى مى كرد، برخى شروع به آوردن عذر و بهانه كردند، تعدادى موضوع تجارت و برخى مساءله زارعت و اهل و عيال را بهانه كردند و برخى هم وعده دادند كه خواهيم آمد. تعدادى از مردم هم وقتى متوجه مى شدند كه امام در منزلى فرود آمده اند، از آن منزل دور مى شدند تا از آنها طلب يارى نكند. چنان كه گروهى از فرازه و بجيله ، چنين كردند. آنها گفتند: پس از انجام حج به امام حسين عليه السلام ملحق شديم و با ايشان حركت مى كرديم ؛ اما هيچ چيز براى ما ناراحت كننده تر از اين نبود كه با او در يك منزل فرود آييم . هر گاه ايشان بر آبى فرود مى آمدند، ما در جاى ديگرى فرود مى آمديم و اگر چاره اى نداشتيم جز اينكه با او در يك منزل فرود آييم ، ما در طرف ديگرى منزل مى كرديم . همه اينها به آن خاطر بود كه ما را به يارى و نصرتش دعوت نكند.

محمد حسین
01-05-2012, 06:26 PM
بايد گفت : اگر روى اين حالت خوب تاءمل كنى در مى يابى كه اين چنين وضعيتى از بزرگترين مصيبت هاى آن حضرت بوده است و بالاتر از اين ، آن حضرت بعضى وقت ها ملاحظه مى كرد، عده اى در ميان راه در حركتند و به سمت ايشان مى آيند، اما راه را كج مى كردند و به طرف ديگر مى رفتند تا آن حضرت آنها را نبيند و آنها را مكلف به نصرت و يارى خود نكند. كما اينكه چنين حالتى براى تعدادى از اهل كوفه اتفاق افتاد.
بالاتر از اينها سخنان عبيد الله بن حر جحفى است . هنگامى كه امام به قصر بنى مقاتل رسيد و در آنجا فرود آمد، ملاحظه كرد چادرى برپاست . پرسيد، از آن كيست ؟ گفتند: از آن عبيد الله بن حر جحفى است . فرمود: او را دعوت كنيد نزد من بيايد. وقتى فرستاده امام نزد او آمد به او گفت : حسين بن على عليهما السلام تو را به حضور مى طلبند. عبيد الله گفت : ((انا لله و انا اليه راجعون )) به خدا سوگند من از كوفه خارج نشدم مگر اينكه اكراه داشتم حسين وارد آن شود در حالى كه من در آنجا هستم . به خدا نمى خواهم او را ببينم و نه او مرا ببيند.
فرستاده نزد امام آمد و ايشان را از آنچه گذشته بود، آگاه كرد. امام حسين عليه السلام برخاست و نزد او رفت و سلام كرد و نشست . سپس از او دعوت كرد كه به همراهش * خروج كند. عبيد الله بن حر همان سخنان را براى امام تكرار كرد و از امام خواست او را معاف كند. بعد امام حسين عليه السلام به او گفت : اى مرد! تو گناهكار و خطاكارى ، خداوند عزوجل به خاطر كارى كه مى كنى - اگر همين حالا توبه نكنى - تو را مؤ اخذه مى كند. به يارى من بيا، جدم در پيشگاه خداوند تبارك و تعالى شفيع تو مى شود. او گفت : اى پسر رسول خدا! اگر تو را يارى كنم ، اولين كشته در مقابل تو خواهم بود؛ اما اين اسب مرا بگير، براى خودت ، به خدا سوگند هر گاه سوار بر آن شدم و چيزى را خواستم به آن رسيدم و هر كس را كه ديدم بر او غلبه كردم ؛ اين اسب براى شما، آن را با خود ببر. امام حسين عليه السلام از ايشان روى گرداند و فرمود: ما نيازى به تو و اسب تو نداريم ((ما كنت متخذ المضلين عضدا))(44) (من هرگز گمراهان را به مددكارى نگيرم )؛ اما تو، فرار كن ، نه با ما باش و نه عليه ما؛ زيرا كسى كه طلب يارى ما اهل بيت را بشنود و لبيك نگويد، خداوند او را به چهره بر آتش جهنم افكند. سپس امام برخاست و رفت و وارد خيمه خود شد.

محمد حسین
01-05-2012, 06:26 PM
بعد از آن ، عبيد الله دچار پشيمانى شد به نحوى كه نزديك بود قبض روح شود. او گفت : تا عمر دارم بايد حسرت بخورم ، حسين از من طلب يارى و نصرت نسبت به اهل نفاق و ضلالت كرد. در قصر بنى مقاتل به من فرمود: آيا ما را رها مى كنى و قصد جدايى ما را دارى ؟ اگر جانم را فدايش مى كردم به همراه فرزند پيغمبر كه جانم فدايش باد، به كرامت روز قيامت نايل مى شدم . از من روى برگرداند، سپس خداحافظى كرد و رفت . آنانى كه حسين را يارى كردند رستگار شدند و ديگران نفاق ورزيدند و خسران ديدند.
طلب يارى نمودن هاى امام حسين عليه السلام تنها در زهير بن قين اثر كرد. زهير به همراه فرازه و بجيله بود كه از امام حسين عليه السلام دورى مى جستند. آنها در يك منزل فرود آمدند، و در گوشه اى به دور از امام حسين عليه السلام رحل اقامت افكندند. همراهان زهير گفتند: وقتى ما نشستيم تا غذايى بخوريم ، ناگهان فرستاده امام حسين عليه السلام آمد، سلام كرد و وارد شد و گفت : زهير! ابا عبدالله در پى شما فرستاده تا به حضورش بروى . همه ما هر چه در دست داشتيم از دستمان افتاد.
سكوت همه جا را فرا گرفت . همسرش به او گفت - سيد گفته است او ديلم دختر عمرو بود - سبحان الله ! فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله كسى را در پى تو فرستاده ، اما نمى خواهى به حضورش بروى ؟ بهتر است نزد ايشان بروى ، سخنانش را بشنوى و برگردى . زهير به حضور امام حسين عليه السلام آمد، طولى نكشيد كه خندان و در حالى كه سيمايش مى درخشيد بازگشت و دستور داد، چادر، بار و توشه اش را بردارند و به سوى حسين عليه السلام ببرند. آنگاه به همسرش گفت : تو آزاد هستى ، به خانواده ات ملحق شو، من دوست ندارم از ناحيه من جز خير و خوبى به تو برسد. تصميم گرفته ام حسين را همراهى كنم تا جانم را فدايش نمايم و از او حفاظت كنم . سپس اموالش را به همسرش داد و او را به يكى از پسرعموهايش سپرد تا به خانواده اش برساند. همسر زهير رو به زهير ايستاد و گريه كرد و با او خداحافظى نمود و گفت : خدا تو را برگزيد؛ از تو مى خواهم روز قيامت در پيشگاه جد حسين عليه السلام مرا به خاطر آورى .

محمد حسین
01-05-2012, 06:27 PM
بعد زهير به همراهانش گفت : هر كس دوست دارد به همراه من بيايد و گرنه اين آخرين عهد و پيمان است . مى خواهم سخنى را براى شما بگويم . ما با يكى از طوايف عرب به نام البحر جنگيديم و خداوند ما را بر آنها پيروز نمود و به غنايمى دست يافتيم . آنگاه سلمان (رضى الله عنه ) به ما گفت آيا به خاطر فتح و پيروزى كه خدا نصيبتان كرد و غنايمى كه به دست آوريد، خوشحاليد؟ گفتيم : بله ، سلمان گفت : آنگاه كه سيد جوانان آل محمد را درك كرديد، به واسطه اينكه در ركاب او مى جنگيد و غنايمى كه در آن روز نصيبتان مى شود، خوشحال تر باشيد.
زهير گفت : اما من شما را به خدا مى سپارم . گفتند: به خدا سوگند او در ميان قوم بود تا به شهادت رسيد.
بار چهارم ؛ امام با فرستادن نامه براى بزرگان بصره از آنها طلب يارى كرد. فرستاده ، شخصى به نام اباذرين و متن نامه چنين بود: بسم الله الرحمن الرحيم . از حسين بن على به اشراف اهل بصره و اعيان آن ، شما را به سوى خدا و پيامبرش فرا مى خوانم . سنت رسول خدا مرده است ؛ اگر دعوت مرا اجابت كنيد و از امر من اطاعت نماييد، شما را به راه رشد و صلاح هدايت مى كنم . والسلام .
وقتى نامه امام به دست آنها رسيد، يزيد بن مسعود، افرادى از بنى تميم ، بنى قحطيه و بنى سعد را جمع كرد و براى آنها صحبت نمود و آنها را موعظه كرد. او در قسمتى از سخنان خود خطاب به آنها گفت : اين شخص حسين بن على عليهما السلام فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشد. او انسانى با شرافت ، اصيل و با راءى و نظرى عميق است ، و داراى فضلى وصف ناشدنى و عملى فناناپذير مى باشد، سپس سخنان خود را چنين ادامه داد. شما در جنگ جمل گناهانى مرتكب شديد، آن گناهان را با يارى فرزند رسول الله صلى الله عليه و آله بشوييد و از خود پاك كنيد.
افراد دعوت او را پذيرفتيد و تصميم گرفتند به سوى امام بروند، وقتى آماده حركت شدند، قبل از اينكه به راه افتند، خبر شهادت امام حسين عليه السلام به آنها رسيد.

محمد حسین
01-05-2012, 06:27 PM
بار پنجم ؛ يارى طلبيدن امام از بزرگان كوفه ، از كسانى كه گمان مى رفت ، هنوز بر راءى و نظر خود باقى هستند. امام خطاب به آنها نوشت : بسم الله الرحمن الرحيم . از حسين بن على ، به سليمان بن صرد و مصيب بن نجيه و رفاعة بن شداد و عبدالله بن وال و جماعت مؤ منان . اما بعد؛ شما مى دانيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در زمان حياتشان فرمود: هر كس ببيند فرمانرواى ستمگرى حرام خدا را حلال مى شمارد، پيمان او را مى شكند، با سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله مخالفت مى كند و در ميان بندگان خدا به گناه و تجاوز عمل مى نمايد، و او با زبان و عمل ، با چنين فرمانروايى مخالفت نكند، بر خداوند است كه اين شخص را با آن فرمانرواى ستمگر يكجا در آتش دوزخ قرار دهد. شما مى دانيد كه اين قوم اطاعت شيطان را بر خود لازم نموده و از اطاعت خداوند سر باز زده و فساد را آشكار نموده و حدود الهى را تعطيل كرده و بيت المال مسلمانان را چپاول كرده اند، حرام خدا را حلال و حلالش را حرام نموده اند و همانا كه من به خاطر نزديكى ام به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به اين كار (مخالفت با سلطان ستمگر) شايسته ترم . نامه هاى شما به دستم رسيد و فرستادگانتان براى بيعت با شما، نزد من آمد. شما مرا رها نمى كنيد و مرا در مقابل دشمن تنها نمى گذاريد، اگر به بيعت خود نسبت به من وفا كنيد به بهره و نصيبتان مى رسيد و هدايت شده ايد. من با شما هستم و خانواده و فرزندانم با خانواده ها و فرزندان شما مى باشند و من براى شما الگو و اسوه هستم . اگر چنين نكنيد و عهد و پيمان خود را بشكنيد و بيعت خود را برداريد، قسم به جانم ، اين كار نيز همان كار زشت و منكرى است كه آن را درباره پدرم ، برادرم و پسرعمويم مرتكب شديد. مغرور كسى است كه فريب شما را بخورد. پس در حظ و بهره خود به خطا رفتيد و نصيب خود را ضايع نموديد و هر كس عهد و پيمان بشكند، به زيان خود اوست ؛ خداوند مرا از شما بى نياز خواهد كرد. والسلام .
سپس امام نامه را مهر كرد و به هم پيچيد و آن را به قيس بن مصهر صيداوى داد.

محمد حسین
01-05-2012, 06:27 PM
وقتى قيس به نزديك در كوفه رسيد، حصين بن نمير، سر راه را بر او گرفت تا او را بازرسى كند. نامه را بيرون آورد و پاره كرد. حصين ، قيس را نزد ابن زياد لعنت الله عليه برد. چون پيش ابن زياد حاضر شد از او پرسيد: تو چه كسى هستى ؟ قيس گفت : من مردى از شيعيان اميرالمؤ منين على بن ابى طالب و فرزند او عليهما السلام هستم . پسر زياد از او پرسيد: نامه از چه كسى و براى چه كسانى بود؟ جواب داد: از حسين بن على عليهما السلام به جماعتى از اهل كوفه كه من اسامى آنها را نمى دانم .
پسر زياد - لعنت الله عليه - خشمگين شد و گفت : به خدا سوگند از اينجا نمى روى تا اسامى آنها را به من بگويى يا بر بالاى منبر بروى و حسين بن على و پدر و برادرش را لعن كنى ، وگرنه تو را تكه تكه خواهم كرد.
قيس گفت : اسامى آن جماعت را به تو نمى گويم ، اما بر بالاى منبر مى روم و آن كار را نسبت به حسين ، پدر و برادرش مى كنم . قيس بر بالاى منبر رفت و حمد و ثناى خدا را گفت و بر پيامبر درود و صلوات فرستاد و بر مهر و محبت خود به على و فرزندانش صلوات الله عليهم افزود، بعد عبيد الله بن زياد و پدرش و سپس ستمگران بنى اميه را از اول تا آخر لعن نمود، بعد گفت : من فرستاده حسين عليه السلام به سوى شما هستم ، ايشان در فلان نقطه هستند، به دعوت او پاسخ مثبت بدهيد.
عبيد الله دستور داد او را از بالاى قصر به پائين اندازند، كه همين كار را با او كردند. گفته شده او كتف بسته بر زمين افتاد و استخوان هايش در هم شكست و هنوز رمقى در بدن داشت كه مردى به نام عبدالملك بن عميراللخمى بالاى سرش آمد و سر از تنش جدا كرد. به او ايراد گرفتند و گفتند چرا اين كار را كردى . گفت : مى خواستم او را راحت كنم .
بار ششم ؛ طلب يارى كردن از كسانى كه براى جنگيدن با آن حضرت آماده بودند، به منظور اتمام حجت با آنها؛ امام يك بار از حر و سپاهيانش ، هنگامى كه با آنها برخورد كرد و مانع از بازگشت امام شدند، طلب يارى كرد و در شب ششم محرم هم از عمر بن سعد لعنت الله عليه يارى طلبيد. اما در مورد حر. هنگامى كه حر و افرادش جلوى امام آمدند، امام آنها را سيراب كرد، آنها به همراه امام حركت كردند و پا به پاى امام آمدند تا اينكه وقت نماز ظهر شد.

محمد حسین
01-05-2012, 06:28 PM
امام عليه السلام به حجاج بن مسروق فرمود كه اذان بگويد، وقتى به اقامه رسيد، امام حسين عليه السلام با عبا و نعلين آمد، خدا را حمد كرد و بر او درود فرستاد، سپس فرمود: اى مردم ! من اينجا به اين خاطر آمدم كه نامه هاى شما به دستم رسيد و فرستادگان شما، پيش من آمدند كه من پيش شما بيايم ، آنها گفتند ما امام نداريم ، شايد خداوند ما و شما را بر هدايت و حق گرد آورد. اگر شما بر عهد و پيمان خود هستيد، من به سوى شما آمده ام ، به من از عهد و پيمان هايتان ، چيزى بدهيد تا اطمينان پيدا كنم . در غير اين صورت ، اگر از آمدن من اكراه داريد، به جايى بر مى گردم كه به سوى شما آمده ام . همه ساكت شدند و حتى يك كلمه نگفتند. آنگاه امام به مؤ ذن فرمود: اقامه بگو و نماز برپا شد. به حر فرمود: آيا مى خواهى با يارانت ، خودت نماز بخوانى ؟ جواب داد: نه ؛ با شما نماز مى خوانيم . آنگاه امام عليه السلام نماز را اقامه فرمود، سپس وارد خيمه خود شدند و اصحابش به گرد ايشان جمع شدند. حر نيز به مكان خود بازگشت و وارد خيمه اى شد كه برايش برپا كرده بودند؛ و پانصد نفر از يارانش نيز دور او جمع شدند و بقيه به صف خود بازگشتند و هر يك افسار اسب خود را گرفته و در سايه آن نشستند.
وقتى عصر شد، امام حسين عليه السلام فرمود براى رفتن آماده شوند، همه آماده شدند، سپس امر فرمود مؤ ذن اذان عصر را بگويد. امام تشريف آورد و با آن جماعت نماز خواند و سلام كرد و رو به سوى جمعيت نمود و بعد از حمد و ثناى خدا فرمود: اى مردم ! اگر از خدا بترسيد و حق را براى اهلش نيز بشناسيد، خداوند از شما راضى و خشنود است و ما اهل بيت محمد صلى الله عليه و آله به ولايت امر بر شما از اينها شايسته تر هستيم . اينها ادعاى چيزى را مى كنند كه حق آنها نيست و ميان شما با ستم و تجاوز عمل مى كنند. اگر شما از ما كراهت داريد و نسبت به حق ما جاهل هستيد، و اگر راءى و نظر شما اينك غير از آن چيزى است كه نامه هاى شما و فرستادگانتان به سوى من ؛ حكايت از آن دارد، از نزد شما مى روم .

محمد حسین
01-05-2012, 06:28 PM
حر گفت : به خدا سوگند من از اين نامه ها و فرستادگانى كه شما متذكر شديد، خبر ندارم . امام حسين عليه السلام به يكى از اصحابش فرمود: خرجينى را كه در آن نامه هاى آنها قرار دارد، بياور، خرجين را كه مملو از نامه ها بود آورد و مقابل او پراكنده كرد. حر گفت ما جزء اينهايى كه براى شما نامه نوشته اند، نيستيم . به ما دستور داده شده است ، اگر شما را ديديم ، از شما جدا نشويم تا شما را در كوفه پيش عبيد الله زياد ببريم . امام فرمود: مرگ به تو از اين هدف نزديك تر است .
اما طلب يارى كردن امام از پسر سعد لعنت الله عليه ؛ امام حسين عليه السلام كسى را پيش او فرستاد و فرمود مى خواهم با تو صحبت كنم ؛ امشب ميان دو لشگر با هم ملاقات كنيم . پسر سعد - لعنت الله عليه - با بيست نفر آمد. امام حسين عليه السلام نيز همانند ايشان حاضر شدند. وقتى هم را ديدند، امام حسين عليه السلام به اصحابش فرمود كه بجز برادرش عباس و فرزندش على اكبر، بقيه دور شوند، عمر بن سعد نيز به يارانش دستور داد دور شوند و پسرش حفص و غلامش در كنارش باقى ماندند. حسين عليه السلام به او فرمود: واى بر تو اى پسر سعد! آيا از خدايى كه به سويش باز مى گردى ، نمى ترسى ، مى خواهى با من بجنگى در صورتى كه مى دانى من فرزند چه كسى هستم . اين قوم را رها كن و با من باش ، كه اين كار براى تو به رضاى خدا نزديكتر است . عمر بن سعد لعنت الله عليه گفت : مى ترسم خانه ام خراب شود. امام حسين فرمود: من آن را برايت مى سازم . گفت : مى ترسم مزرعه مرا بگيرند. امام حسين فرمود: من بهتر از آن را از مال خودم در حجاز به تو مى دهم . عمر سعد گفت : من زن و بچه دارم نسبت به آنها مى ترسم ، سپس ساكت شد و هيچ جوابى نداد. آنگاه امام حسين عليه السلام از پيش او بازگشت در حالى كه مى فرمود: تو را چه شده است ، خداوند هر چه زودتر تو را بكشد و در روز حشر نيامرزد. به خدا قسم ، اميدوارم كه جز اندكى از گندم عراق نخورى ، عمر سعد به استهزاء گفت : خوردن جو كفايت مى كند از گندم .
بار هفتم ؛ طلب يارى كردن از امام حسين عليه السلام ، بعد از آنكه در كربلا محاصره شد و عده و عده دشمن به 30 هزار نفر رسيد و حايل ميان او و آب شدند. در اين حالت حبيب بن مظاهر خدمت امام حسين عليه السلام رسيد و عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! در اينجا نزديك ما طايفه اى از بنى اسد زندگى مى كنند، آيا اجازه مى فرماييد نزد آنها بروم و آنها را دعوت به يارى شما كنم ؟ شايد خداوند توسط آنها از شما دفاع كند. امام اجازه فرمود و حبيب در دل شب مخفيانه به راه افتاد و نزد آنها رفت . او را شناختند، او از بنى اسد بود. پرسيدند چه حاجتى دارى ؟ حبيب گفت : براى شما حامل خير و خوبى هستم كه هيچ فرستاده اى به سوى قومى مانند آن را نياورده است . آمده ام تا شما را دعوت به يارى فرزند دختر پيامبرتان كنم . او از جماعت مؤ منان است كه يك شخص آنها از هزار شخص برتر است . مبادا او را بى ياور بگذاريد و رهايش كنيد.

محمد حسین
01-05-2012, 06:28 PM
شما قوم و عشيره من هستيد. برايتان اين نصيحت و خيرخواهى را آورده ام ، امروز در نصرت و يارى او حرف مرا بشنويد و اطاعت كنيد كه به واسطه آن ، به شرف دنيا و آخرت نايل مى شويد. من به خدا سوگند ياد مى كنم كه هر كدام از شما در راه خدا به همراه فرزند دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، به شهادت برسيد، در اعلى عليين همراه و رفيق پيامبر صلى الله عليه و آله مى باشيد. مردى از بنى اسد به نام عبدالله بن بشر از ميان برخاست و گفت : من اولين كسى هستم كه به اين دعوت پاسخ مثبت مى دهم و آنگاه شروع به رجزخوانى كرد. بعد افراد ديگرى مبادرت به اين كار كردند تا اينكه تعداد آنها به 90 نفر رسيد و به قصد پيوستن به حسين عليه السلام به راه افتادند. در همان زمان مردى از ميان طايفه بيرون آمد و به طرف عمر سعد لعنت الله عليه حركت كرد تا او را از ماجرا آگاه كند. عمر سعد مردى از ياران خود به نام ازرق را فرا خواند و چهارصد سوار در اختيارش گذاشت و او را به طرف محله بنى اسد راهى كرد. در حالى كه ياران حبيب به طرف خيمه گاه امام حسين عليه السلام در دل شب در حركت بودند، در ساحل فرات با سپاه ابن سعد مواجه شدند. آنها فاصله چندانى با اردوگاه امام حسين عليه السلام نداشتند. با يكديگر درگير شدند و جنگ شديدى نمودند. حبيب بن مظاهر خطاب به ازرق با صداى بلند گفت : واى بر تو، ما با تو كارى نداريم . از ما صرف نظر كن ، بگذار غير از تو بر ما جفا كند ازرق از بازگشت امتناع كرد و بنى اسد دريافتند كه امكان پيروزى براى آنها نسبت به نيروهاى ازرق وجود ندارد. لذا شكست خورده به محله خود بازگشتند و سپس از ترس پسر سعد لعنت الله عليه شبانه كوچ كردند.
حبيب بن مظاهر نزد امام بازگشت و ايشان را از ماجرا باخبر نمود، حسين عليه السلام فرمود: ((لا حول و لا قوة الا بالله ))

محمد حسین
01-05-2012, 06:29 PM
ديگر امام بعد از اين از كسى طلب يارى نكرد و از وجود يار و ياور نااميد شد و مشخص شد كه كسى آن حضرت را يارى نمى كند و آن جهادى كه عبارت باشد از طلب يارى كردن و پيروز شدن بر دشمنان از ايشان ساقط شد و تكليف ايشان به جهاد خاص كه همان جنگيدن تا كشته شدن بود، روشن شد. لذا اصحاب خود را جمع كرد تا به آنها خبر دهد كه يار و ياورى ندارد و تكليف جهاد براى نصرت و احتمال پيروزى مرتفع شده است و ديگر آنها در اين باره تكليفى ندارند. آنگاه برخاست و با قلبى شكسته ، ماءيوس و نااميد به اصحاب فرمود: امرى كه شما خودتان ملاحظه مى كنيد، نازل شده است . دنيا دگرگون شده و معروف آن به منكر تبديل گرديده است . تا اينكه سخنانى به اين مضمون بيان فرمود: من ديگر اميدى به يارى كسى ندارم ، بلكه از نصرت و يارى مردم نااميد شده ام ، همه مرا بى يار و ياور گذاشتند، از جانب من حقى بر شما در مورد تكليف به جهاد به همراه من براى يارى كردن و پيروزى بر دشمنان و احتمال پيروزى نيست . خداوند براى من و كسانى كه به همراه من هستند، شهادت را مقدر فرموده است . هر كس مصمم به اين كار است ، براى كشته شدن با من بيعت كند و هر كس مايل به اين كار نيست همين امشب برود، اين گروه جز من مقصود ديگرى ندارند. آنگاه اصحاب آن حضرت سخنان عجيبى گفتند كه ما آنها را در عنوان شهداء ذكر خواهيم كرد. سپس براى بار دوم با ايشان بيعت نمودند.
ج : لبيك هاى هفتگانه ، در پاسخ به استغاثه هاى هفتگانه آن حضرت مى باشد. امام حسين عليه السلام براى امور خاصى استغاثه كرد، اما كسى در آن امور به داد ايشان نرسيد.
استغاثه اول به منظور سيراب كردن اهل و اصحابش بود. استغاثه دوم امام به منظور سيراب كردن طفل شيرخوار، كودكان و زنان بود. امام خطاب به دشمن فرمود: آنها كه نسبت به شما گناهى مرتكب نشده اند و هرگز با شما نمى جنگند.

محمد حسین
01-05-2012, 06:29 PM
استغاثه سوم : براى سيراب كردن كودك شيرخوار (على اصغر) بود؛ امام فرمود: آيا كسى به خاطر اين طفل ، جرعه آبى به ما مى دهد. سپس قانع به اين شد كه تنها او را سيراب كنند. امام فرمود: اين كودك شيرخوار را سيراب كنيد. استغاثه چهارم براى اهل حرم انجام گرفت . امام حسين عليه السلام خطاب به سپاه دشمن فرمود: اى پيروان ابوسفيان ! به حرم من كارى نداشته باشيد، شما با من طرف هستيد.
استغاثه پنجم نه به اين خاطر بود كه خيمه ها را غارت نكنند، بلكه براى اين كار، ساعتى به اهل حرم فرصت بدهند. امام فرمود: يك ساعت فرصت بدهيد، بعد آنچه من دارم براى شما. استغاثه ششم در حالى انجام شد كه امام بر زمين افتاده بود و از دشمن درخواست نمود، اهل حرمش را به آتش نكشند، چون شنيد كه شمر مى گويد: آتش بياوريد تا خيمه ها را با هر كه در آن است ، بسوزانيم . امام در آن حالت استغاثه نمود و ندا داد: اى پسر ذى الجوشن ! آيا آتش مى خواهى كه اهل بيت مرا بسوزانى ؟ استغاثه هفتم امام در آخرين نفس هاى مباركش انجام گرفت . امام در آن حال قطره اى آب خواست ، اما سر مبارك آن حضرت را در حالى كه اين استغاثه را بر لب داشت ، از بدن جدا كردند.
چون كسى به هيچيك از اين استغاثه هاى هفتگانه امام حسين عليه السلام پاسخ مثبت نداد، مناسب است كه دوستداران آن حضرت به جبران آنها به همان تعداد لبيك گويند تا به ثواب يارى رساندن به امام در آن حالت ها دست يابند.

محمد حسین
01-05-2012, 06:29 PM
د: لبيك هاى هفتگانه ، پاسخ به هفت استغاثه از جانب آن حضرت است كه از ايشان به خاطر اصل حالتشان و بى بهره ماندن از كمك و يارى مردم ، عدم اعتنا به ايشان ، غم و تنهايى شان ، بدون اينكه درخواست چيز خاصى از كسى داشته باشد به وقوع پيوست . و اين همان چيزى است كه آن را ((واعية ))(45) ناميد و هر يك از اين لبيك ها داراى تاءثيرى خاص و هر كدام از اين استغاثه ها نيز محرك خاص و تاءثير ويژه اى دارند و به واسطه آنها انقلاب هاى خاص و تغيير اوضاع مخصوصى ايجاد شده است ؛ و اگر گوش دل به آنها بسپارى متوجه مى شوى كه اينك در گوش محبان و شيعيان آن حضرت طنين انداز است . پس چون فرياد استغاثه آن حضرت بلند شد، از راه رحم و شفقت بر آن امام ، به آن گوش بسپار و آن را بشنو و با گفتن لبيك به دعوت كننده به خدا، پاسخ مثبت بده ، شايد مورد لطف و رحمت واقع شدى :


استغاثه اول از جانب امام حسين عليه السلام هنگامى بود كه دو لشكر با هم رو به رو شدند و خداوند نصرت و يارى را بر حسين عليه السلام نازل كرد، اما آن حضرت لقاى پروردگار را برگزيد. سپس براى اتمام حجت استغاثه فرمود كه اين حالت عزم و همت خاص اصحابش را تحريك كرد و علاوه بر آن تصميم آنها را بر جنگ تقويت نمود، به نحوى كه براى رفتن به ميدان و جان دادن از هم سبقت مى گرفتند. پس شما هم به پيروى آنها لبيك بگوييد و به تاءسى از آنها بگوييد: يا حسين ! اگر آن هنگام كه استغاثه كردى و طلب يارى نمودى پيكر و زبان من چون شهداء لبيك نگفت : اينك قلب من با عشق به عمل آنها و ديدگانم با گريه ، به شما لبيك مى گويد.

محمد حسین
01-05-2012, 06:29 PM
و چون به اين خاطر لبيك گفتى براى شنيدن استغاثه دوم خود را آماده كن . وقتى كار بر آن حضرت سخت شد و اصحاب يكى بعد از ديگرى به شهادت رسيدند و زنان حرم مضطرب و پريشان شدند، فرياد استغاثه حسين عليه السلام بلند شد و فرمود: آيا كسى هست كه از ما دفاع كند؟ اين فرياد استغاثه در زنانى كه همراهشان بود تاءثير گذاشت و همت آنان را تحريك كرد، در نتيجه فرزندان و مردان شان و جان خود را فدا كردند و بعضى از آنان به شهادت رسيدند كه در عنوان مربوط به شهداء خواهد آمد. و چون اين استغاثه همت پيرزنان را تحريك كرد و با بذل عزيزتر از جان خود يعنى جوانان و پاره هاى جگرشان به آن لبيك گفتند، اگر تو هم به زيارت آن حضرت نائل شدى و عزم و همتت تحريك شد و آن شرايط را تصور كردى و به استغاثه اول با گفتن لبيك اول پاسخ مثبت دادى ، اينك بگو لبيك اى دعوت كننده به سوى خدا! اگر جسم و زبانم آن هنگام كه استغاثه نمودى و يارى طلبيدى به شما پاسخ مثبت نداد، اينك قلبم لبيك مى گويد. چون به استغاثه دوم حضرت لبيك گفتى ، اينك گوش دل بسپار به استغاثه سوم ؛ آن هنگام كه همه ياران و فرزندان و برادران به شهادت رسيدند و حضرت يكه و تنها ماند و خارج شد و عازم لقاى پروردگارش گرديد. حسين عليه السلام سوار بر اسب در مقابل قوم قرار گرفت ، نگاه به طرف راست خود انداخت ، كسى را نديد، به طرف چپ نگاه كرد، هيچكس را نديد، به جلو نظر افكند، ملاحظه كرد پيكر اصحاب و اهل بيتش بر زمين افتاده اند. پشت سر نيز عيال و اطفال آن حضرت بى يار و ياور مانده بودند. در چنين حالتى امام فرياد زد: آيا فريادرسى هست كه به خاطر خدا به داد ما برسد، آيا ياورى هست كه به اميد لطف و رحمت خدا به ما كمك كند؟! وقتى زنان حرم اين استغاثه را شنيدند در از دست دادن صبرشان تاءثير گذاشت و به يكباره ، همه شروع به ناله و فرياد كردند تا آنجا كه امام صداى شيون آنها را شنيد و بازگشت و فرمود: آرام بگيريد، ما را به شماتت اين قوم گرفتار نكنيد، گريه بماند براى بعد.

محمد حسین
01-05-2012, 06:30 PM
اين استغاثه ، فرياد و ناله زنان حرم را برآورد، كه اين امر براى آن حضرت دشوار بود، تا جايى كه به سوى آنها بازگشت تا آنها را ساكت كند. اما شما! آيا با ناله و فرياد به آن حضرت لبيك مى گوييد، تا به اين واسطه ايشان خوشحال و قلب شكسته شان جبران شود. پس با ملاحظه اين استغاثه ، با گفتن ((لبيك داعى الله )) به آن حضرت لبيك بگوييد. بعد از اين ، وقتى كار بر امام دشوار شد و مصيبت ها پى در پى بر ايشان وارد گرديد و تا آنجا كه بر زمين افتادند، فرياد استغاثه چهارم آن حضرت بلند شد و در حالت امام سجاد عليه السلام آنچنان تاءثيرى گذاشت كه از بستر بيمارى - با اينكه نمى توانست راه برود و جهاد بر او واجب نبود - برخاست و ويژگى تاءثير اين استغاثه او را به حركت در آورد و عصايى به دست گرفت و بر آن تكيه زد و شمشيرى برداشت كه بر روى زمين كشيده مى شد و از خيمه خارج شد و ام كلثوم در پى او بيرون آمد و فرياد زد: پسرم برگرد. امام سجاد در جواب گفت : عمه ! بگذار در پيشگاه فرزند رسول خدا بجنگم . آنگاه امام حسين عليه السلام خطاب به ام كلثوم فرمود: او را ببر تا زمين از نسل آل محمد صلى الله عليه و آله خالى نماند. سپس ام كلثوم ايشان را برگرداند.
اما تو به اين مصيبت چهارم لبيك بگو و تعجيل كن ، چون مصيبت ها يكى بعد از ديگرى بر آن حضرت وارد مى شد كه نشانه آن استغاثه پنجم امام است . حسين عليه السلام در حالى كه با بدنى خونين بر زمين افتاده بود فرياد استغاثه شان بلند شد. اين استغاثه در كودكان اثر گذاشت و دو تن از كودكان براى كمك به آن حضرت از حرم بيرون آمدند، يكى از آن دو، همان كودكى بود كه در گوش گوشواره داشت ، او با اضطراب و وحشت بيرون آمد به چپ و راست خود مى نگريست و چون كمى از خيمه ها دور شد، هانى بن شبيب - لعنت الله عليه - با شمشير ضربه اى بر سر او وارد كرد و در همانجا او را به شهادت رساند، و اين در حالى بود كه مادرش به او نگاه مى كرد و مانند انسان وحشت زده بود و سخن نمى گفت . دومين كودك ، عبدالله فرزند يازده ساله امام حسن عليه السلام بود. وقتى ديد عمويش بر زمين افتاده و استغاثه مى كند، به او لبيك گفت و به سوى آن حضرت رفت . امام حسين عليه السلام فرياد زد: خواهر! جلوى او را بگير، حضرت زينب عليها السلام خواست جلوى او را بگيرد، اما او گفت : به خدا سوگند من از عمويم جدا نمى شوم . به سوى امام آمد و از او دفاع كرد تا اينكه دستش قطع شد و بعد به شهادت رسيد كه تفصيل آن در عنوان مربوط به اهل بيت خواهد آمد.

محمد حسین
01-05-2012, 06:30 PM
چون خطاب به امام لبيك پنجم را گفتى ، تعجيل كن ، زيرا فرياد استغاثه ششم حضرت بلند شد. اين استغاثه هنگامى بود كه امام بر زمين افتاده بود و دشمن آماده شده بود تا ايشان را به شهادت برساند. اين استغاثه ، خواهرش زينب سلام الله عليها را تحت تاءثير قرار داد و در حالى كه فرياد مى زد - گفته شده كه سر و پا برهنه بود - به ميان مقتل آمد. بالاتر از اين حضرت زينب سلام الله عليها آمد و از پسر سعد لعنت الله عليه يارى طلبيد و گفت : پسر سعد! ابا عبدالله دارد كشته مى شود و تو نظاره مى كنى ؟! چنين حالتى پسر سعد را به گريه انداخت تا جايى كه اشك هايش بر صورتش جارش شد، اما روى خود را از زينب برگرداند.
پس تو لبيك ششم را بگو، زيرا كه ديگر امر دشوار شده و شدت مصيبت به نهايت خود رسيده و بالاترين استغاثه كه همان استغاثه هفتم آن حضرت باشد، محقق شده است . آن حضرت صداى خود را به شيوه خاص و با عبارتى خاص و در وقت خاص و حالت خاص وخيمى بلند كرد؛ در نتيجه نه تنها چون استغاثه هاى سابق آن حضرت در اشخاص * خاصى اثر كرد، بلكه در تمام موجودات اثر نمود و جميع مخلوقات را به حركت در آورد و تمام جهانيان و آسمان ها گرفته تا زمين و هر آنچه در آنها است ، به لرزه افتاد و هر موجودى كه در هر كجا استقرار داشت از مقر خود بيرون آمد و هر ساكن در مسكنى و عرش عظيم و آنچه در اطراف آن ، فوق آن و ميان آن است ، به حركت در آمد و اجزاى بهشت و هر آنكه در آن است ، جهنم و هر چه در اوست و همه آنچه ديده و نديده مى شود، نيز به حركت در آمدند. البته تفصيل بيان خصوصيات آن در عنوان شهادت آن حضرت به طور اشاره خواهد آمد، چرا كه براى من سخت و دشوار است كه اين مطلب را به رشته تحرير درآورم و يا بر زبان جارى سازم و يا در دلم تصور كنم . تو هم چون آن را به نحو اجمال ملاحظه نمودى ، به جميع مخلوقات خدا اقتدا كن و اينك لبيك هفتم را بر زبان جارى كن و بگو: لبيك داعى الله ! اگر جسمم به هنگام استغاثه تو، لبيك نگفت ، اينك با قلب و گوش و چشم و بدن و اعضا و جوارحم ، با فرياد و نفس هايم ، با شيون و زاريم ، با گريه و تمام قطعات بدنم ، و انقلاب در احوالم و در جميع آنچه به من تعلق دارد، به تو لبيك مى گويم ؛ پس اينها را در خود محقق كن كه ختامه مسك .

محمد حسین
01-05-2012, 06:30 PM
اگر در پاسخ به استغاثه هاى هفتگانه آن حضرت ، لبيك گفتى و با اين كار و با لحاظ كردن آنچه به آن اشاره شد، فرياد آن حضرت رسيدى ، بدان كه در مقابل پاسخ هر اغاثه و لبيك و اجابت به ايشان ، اغاثه ، لبيك و اجابتى است ؛ زيرا براى تو حالت هاى هفتگانه اى پيش مى آيد كه در طى آن هفت بار استغاثه مى كنى ، ولى در آن حالت ها هيچ فريادرسى نيست و كسى به داد تو نمى رسد، اما اگر دوستدار حسين عليه السلام باشى و آن طور كه شرح داديم به ايشان لبيك گفته باشى ، آن حضرت نيز به فرياد تو مى رسد و به تو پاسخ مثبت مى دهد، بلكه در پاسخ به استغاثه هاى هفتگانه ات ، به تو آنچنان لبيك مى گويد، كه مفيد به حالت باشد و تو را از آن حالت هايى كه باعث مى شود استغاثه كنى ، نجات مى دهد. ولى استغاثه تو، در حالت احتضار است ، يعنى آنگاه كه جان به گلو مى رسد و گفته مى شود چه كسى نجات دهنده است و يقين به جدايى كند و ساق ها در هم پيچيد. يكى از حالت هاى تو در آن هنگام اين است كه استغاثه مى كنى و از فرزندان ، نوادگان ، نزديكان ، عزيزان ، همنشينان ، دوستان و پزشكان كمك مى طلبى ، اما هيچيك از آنها نمى توانند كارى برايت كنند، ولى اگر به استغاثه اين دعوت كننده به سوى خدا لبيك گفته باشى ، شايد بر بالين تو حاضر شود تا به فريادت برسد و نگرانى هاى تو را تسكين دهد و چه بسا به تو لبيك صادقانه بدهد كه نجات بخش ، سريع و مفيد به حالت باشد.
استغاثه دوم آن هنگام است كه از قبرت عريات ، ذليل و در حالى كه گناهان بر پشتت سنگينى مى كنند، بيرون مى آيى و يك بار به طرف راست و بار ديگر به سمت چپ خود مى نگرى و آنگاه كه كسى را ببينى از او طلب يارى مى كنى ، ببينى كه به سوى تو مى آيد، يا اينكه آن حضرت را ببينى كه در پى تو مى گردد، يا اينكه جد آن حضرت روح الامين را ببينى كه احوالت را جويا مى شوند تا دستت را بگيرند؛ در آن هنگام است كه ديگر به راست و چپ خود نگاه نمى كنى .

محمد حسین
01-05-2012, 06:31 PM
استغاثه سوم تو به خاطر عطش اكبر در روزى است كه مقدار آن پنجاه هزار سال است و خورشيد در تمام اين مدت بر بالاى سرها مى تابد و هيچ فريادرسى نيست . در آن هنگام ، اگر تو به ساقى حوض هنگامى كه از عطش استغاثه كرد، لبيك گفته باشى ، حتما هنگامى كه از عطش استغاثه مى كنى ، به تو لبيك مى گويد و با آبى تو را سيراب مى كند كه بعد از آن هرگز تشنه نمى شوى .
استغاثه چهارم تو، هنگامى است كه دشمنان و طلبكاران دور تو را گرفته اند و تو از هر صاحب حقى و از برادر، مادر و پدر كه مهربانترين مردم نسبت به تو هستند، فرار مى كنى و يارى مى طلبى اما نااميد و ماءيوس از همه ، تنها مى مانى و حيرت زده مى شوى . در آن هنگام اگر به استغاثه حسين عليه السلام لبيك گفته باشى ، ممكن است آن حضرت را ملاقات كنى و به فرياد تو برسد و امر تو را با دشمنانت و آنان كه از تو مطالبه حقوق مى كنند و حتى والدينت ، اصلاح كند.
استغاثه پنجم ، وقتى است كه از طرف خداوند دستور صادر مى شود كه اى مجرمان ! امروز از ديگران جدا شويد و هر يك از آنها با علامتى از ديگران متمايز مى شوند. در چنين حالتى ، ممكن است ، نور علامت زائر حسين عليه السلام ، مانع از علامتى باشد كه به هنگام صدور امر از جانب خداوند، ظالمان مجرم به واسطه آن از ديگران متمايز مى شوند.

محمد حسین
01-05-2012, 06:31 PM
استغاثه ششم ، هنگامى است كه از طرف خداوند يكتاى قهار دستور مى رسد كه او را بگيريد و به جهنم ببريد، كه اين خطاب يا به ملائكه صادر مى شود كه او را بگيريد و به جهنم ببريد و يا به خود جهنم كه او را در بر بگير. در چنين حالتى زبان از استغاثه باز مى ماند، اما اگر به استغاثه هاى حسين عليه السلام لبيك گفته باشى ، شايد آن هنگام كه مى خواهى استغاثه كنى ، اما زبانت يارى نمى كند، آن حضرت به تو لبيك بگويد.
استغاثه هفتم ، در صورتى است كه در صحنه محشر هيچ وسيله نجاتى ندارى و اليعاذ بالله به نحوى ، وارد جهنم شده اى ، در آن هنگام گاهى از خازنان آتش ، گاهى از مالك و گاهى از مستكبران كه وارد آتش شده اند، طلب يارى مى كنى ، اما اين يارى طلبيدن هاى پى در پى ، سودى برايت ندارد، بلكه جواب آنها، رنج و عذاب تو را بيشتر هم مى كند؛ امام حسين عليه السلام - بنا بر اينكه وعده فرموده كه به ديدار زائرش مى آيد - در صورتى كه بنا به دلايل و تاءثيراتى كه تغيير و تبديل پذير نيستند، تا آن زمان به ديدار تو نيامده باشد، حتما در آنجا به ديدار تو مى آيد و با ديدار ايشان از تو، شعله هاى برافروخته آتش خاموش و همه عذاب ها از تو برداشته مى شود و تو را به همراه خودش به دار ثواب و جايگاه نيكو مى برد.
پنجم : از خطاب هاى مختص به امام حسين عليه السلام هنگام زيارت آن حضرت ، سلام كردن بر تك تك اعضاى بدنشان است . در ساير زيارت ها سلام بر شخصيت زيارت شونده با ذكر اوصافش وارد شده است و در بعضى از زيارت هاى ديگر هم آمده ((السلام على روحك و بدنك )) سلام بر روح و بدن تو. اما از ويژگى هاى حسين عليه السلام اين است كه به طور خاص بر تمام اعضاى بدن آن حضرت به طور جداگانه سلام خاص داده مى شود. مثلا به طور خاص بر سر آن حضرت سلام داده مى شود و همچنين بر سيما، گونه ، لب ها، دندان ها، محاسن ، خون ، سينه ، پشت ، قلب و كبد آن حضرت هر يك جداگانه و مستقل سلام داده مى شود.

محمد حسین
01-05-2012, 06:31 PM
سلام بر هر جزئى از اجزا و اعضاى پيكر آن حضرت ، به چند وجه آمده است : به هنگام سلام بر سر مبارك ايشان گاهى گفته مى شود: سلام بر آن سرى كه بر دروازه ها نصب شد و گاهى مى گوئيم سلام بر آن سر بريده و يا گفته مى شود، سلام بر آن سرى كه بر تشت نهاده شده و يا گاهى گفته مى شود سلام بر آن سر مصلوب . در سلام بر گلوى آن حضرت نيز اين عبارت ها وارد شده است : سلام بر گلوى بريده ، سلام بر آن گلويى كه در آن خنجر فرو بردند؛ سلام بر آن گلوى مضروب .
در سلام بر پيكر مطهر آن حضرت نيز اين عبارت ها گفته مى شود: سلام بر آن جسد به خون خضاب شده ، سلام بر آن جسد عريان ، سلام بر آن پيكر مجروح بر زمين افتاده ، سلام بر آن پيكر پاره پاره ، سلام بر آن بدنى كه زير سم اسبان در هم كوبيده شد، سلام بر آن پيكرى كه از هم پاشيده شد.
از ويژگى هائى كه در اين باره وجود دارد، اين است كه هر يك از اين سلام ها نيز به خاطر چند وجه است ؛ مثلا آنگاه كه گفته مى شود: سلام بر آن سر مصلوب ، ممكن است منظور مصلوب به درخت و يا مصلوب بر دروازه دمشق و يا بر در خانه يزيد باشد و آنگاه كه گفته مى شود: سلام بر آن سر نهاده شده ، ممكن است منظور نهاده شده در مقابل يزيد و يا ابن زياد - كه لعنت خدا بر هر دوى آنها باد - باشد.
علت اين سلام هاى مخصوص به آن حضرت آن است كه هر يك از اين مصيبت ها بيانگر تسليم خاص آن حضرت در قبال امر الهى بوده است و ضرورتا خداوند رحمان به ازاى آنها، رحمت ويژه اى براى ايشان مقرر فرموده اند. و منظور از سلام بر آن حضرت اين است كه خداوند حسين عليه السلام را براى متوسلان به آن حضرت و كسانى كه به او متمسك مى شوند و از او طلب شفاعت مى كنند و با آن حضرت رابطه و علاقه اى داشته اند، حرم امن قرار مى دهد. زيرا اين مساءله ، يكى از معانى سلام بر پيامبر و ائمه عليهم السلام است و در صورتى كه با اين سلام هاى مخصوص بر اعضاى شريف آن حضرت ، سلام كنيم و بر تك تك آن اعضا گريه نمائيم ، اميد زيادى وجود دارد كه با هر سلامى بر او، شعله هاى برافروخته شده آتش كه زبانه مى كشد تا اعضاى ما را در بر گيرد، خاموش شود. همان شعله هايى كه گناهانى كه ما انجام داده ايم و ما را در بر گرفته و اعضاى ما در آن غرق شده ، آن را برافروخته است .

*****

44- كهف ، آيه 51
45- يكى از معانى اين كلمه ، ناله و فرياد به خاطر از دست رفته مى باشد.

محمد حسین
02-19-2012, 12:14 PM
11- باب يازدهم

اين باب درباره خصوصيات زائران آن حضرت ، قبل و بعد از شهادت ايشان ، تا زمانى است كه بدن آن حضرت دفن گرديد. در اين باره دو مطلب وجود دارد:
مطلب اول ؛ درباره زائران آن حضرت ، قبل از شهادتشان است كه اقسامى دارد، از جمله :
1 - ملائكه ؛ در حديث از امام صادق عليه السلام وارد شده است كه فرمود: آگاه باشيد كه هزار سال قبل از آنكه جدم حسين عليه السلام در كربلا مدفون شوند، ملائكه آنجا را زيارت كرده اند.
2 - پيامبران عليهم السلام ؛ در حديث صحيح است كه هيچ پيامبرى نبوده است مگر اينكه كربلا را زيارت كرده و گفته است كه در تو ماه تابان دفن مى شود.

محمد حسین
02-19-2012, 12:16 PM
3- كشتى نوح و قاليچه سليمان با چرخيدن در آنجا و گوسفند (قربانى ) حضرت اسماعيل و آهويى كه با حضرت عيسى عليه السلام سخن گفت . هر يك از اينها به طريق خاصى آنجا را زيارت كردند كه احاديث آنها در باب مجالس گريه بر آن حضرت ، بيان شد.
4 - شهدايى كه در ركاب آن حضرت به شهادت رسيدند؛ آنها وقتى براى رفتن به ميدان جنگ سواره يا پياده آماده مى شدند، نزد امام حسين عليه السلام مى آمدند و مى گفتند: السلام عليك يا ابا عبدالله ، السلام عليك يابن رسول الله . امام در جواب مى گفت : سلام بر تو و ما پشت سر تو هستيم و منهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا(46) برخى از آنها به عهد و پيمانى كه با خدا بستند كاملا وفا كردند و برخى بر آن عهد ايستادگى نمودند و برخى به انتظار (شهادت ) هستند و هيچ عهد خود را تغيير ندادند.

محمد حسین
02-19-2012, 12:16 PM
علت اهتمام آنها به اين زيارت آن بوده است كه آنها مى خواستند تا زنده اند به فيض زيارت نايل شوند تا به اجر شهادتشان افزوده گردد. حتى زيارت برخى از آن شهدا به نحو مخصوصى بوده است ، از جمله دو برادر به نام هاى عبدالله و عبدالرحمن مى باشند. آن دو به منظور زيارت حضرت آمدند و در مقابل ايشان با كمى فاصله ايستادند و با هم گفتند: السلام عليك يا ابا عبدالله ، حضرت به آنها فرمود: نزديك من بياييد. نزديكتر آمدند و ايستادند و گفتند: يا ابا عبدالله ، سلام بر تو، آمده ايم تا در پيشگاه شما به شهادت برسيم . امام گفت : سلام و رحمت و بركات خداوند بر شما باد، هر دوى آنها به شدت گريه مى كردند. امام عليه السلام فرمود: اى فرزندان برادرم ! چرا گريه مى كنيد، به خدا سوگند اميد آن دارم كه ساعتى بعد چشمان شما روشن شود. گفتند: خداوند جان ما را فداى شما كند. ما براى خودمان گريه نمى كنيم . گريه ما به اين خاطر است كه مى بينيم دشمنان تو را احاطه كرده اند، اما ما نمى توانيم كارى بكنيم . امام فرمود: خداوند به شما جزاى خير بدهد، اى فرزندان برادرم ! همين كه با حزن و اندوه خودتان و مواساتتان ، مرا يارى داديد، خداوند بهترين پاداش متقين را به شما عطا مى كند.

محمد حسین
02-19-2012, 12:16 PM
يكى ديگر از كسانى كه با اين زيارت مخصوص امام را زيارت كرد، على بن الحسين عليهما السلام است . حضرت على اكبر بعد از آنكه مبارزه كرد و جنگيد و در حالى كه بر زمين مى افتاد بر پدرش سلام نمود، و در آن وقت بود كه به قصد زيارت رو به سوى پدرش كرد و گفت : اى پدر از جانب من بر تو سلام باد. علت اينكه اين كار را آن حضرت تا به آن وقت به تاءخير افكند آن بود كه وقتى خواست به ميدان جنگ برود، حسين عليه السلام به سوى او آمد و چند قدمى در پى او راه رفت و امام مستقر نشدند تا على او را مخاطب قرار داده ، سلام كند؛ اما ساير شهدا وقتى مى خواستند به ميدان مبارزه بروند، در حالى كه امام حسين عليه السلام در مقابل خيمه ايستاده بود، به خدمت ايشان مى رسيدند طبق معمول و براى رسيدن به ثواب زيارت آن حضرت ، در حالى كه زنده بودند، به امام سلام مى كردند.
اما علت اينكه ايشان خطاب به پدر بزرگوارشان گفتند: ((عليك السلام )) و نگفتند ((السلام عليك )) اين بود كه ، سلام او سلام متاركه ، وداع و رفتن بود، نه سلام تحيت . امام حسين عليه السلام نيز، به اين سلام پاسخ نداد، زيرا سلام تحيت نبود كه جواب آن واجب باشد، و از سوى ديگر، هنگامى كه امام اين سلام را شنيد، حالتى بر ايشان عارض شد كه تمام نيروهايش را از دست داد و احوالش دگرگون شد و با اين ندا به او پاسخ گفت كه ((پسرم تو را كشتند)) كه تفصيل اين حالت در عنوان شهادت ايشان خواهد آمد. ان شاء الله .

محمد حسین
02-19-2012, 12:17 PM
مطلب دوم ؛ درباره زائران حسين عليه السلام بعد از شهادت و قبل از دفن ايشان است .
اولين كسى كه بعد از شهادت حسين عليه السلام ، او را زيارت كرد، خداوند على عظيم است ؛ و منظور اين است كه الطاف خاص فراوانى از جانب خداوند متوجه آن حضرت شد. سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله او را زيارت كرد و آن جامى را كه براى او ذخيره شده بود، به ايشان داد، همان جامى كه فرزندش على از آن خبر داد، و از اين معنا فهميده مى شود كه اين جام قبل از شهادت آن حضرت در دستشان بوده و بعد از آن ، بلافاصله از آن سيراب شدند. از آنجا كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله زائر حسين عليه السلام در آن شرايط بودند، قطعا على ، فاطمه و حسن عليهم السلام نيز به همراه آن حضرت بوده اند.
سپس ملائكه اى كه براى يارى امام حسين عليه السلام فرستاده شده بودند، او را زيارت كردند و به آنها دستور رسيد كه در كنار قبر امام بمانند و او را تا روز قيامت زيارت كنند كه تفصيل اين مطلب در عنوان مربوط به ملائكه آمد.
بعد از آن ذوالجناح ، سپس به هنگام روز، پرندگان و در شب ، وحوش ، جن و زنان جن آن حضرت را زيارت كردند و هر كدام از آنها به شيوه مخصوص آن حضرت را زيارت نمودند.

محمد حسین
02-19-2012, 12:17 PM
اما انسان هايى كه امام حسين عليه السلام را بعد از شهادت و قبل از دفن زيارت كردند؛ اولين آنها امام سجاد عليه السلام ، خواهرش زينب سلام الله عليها و ساير اهل بيت آن حضرت بودند. اين زائران گرد هم آمدند و قصد زيارت حسين عليه السلام را نمودند و با تمام آداب زيارت و با همان طريق مخصوصى كه در آداب زيارت آن حضرت آمده است ، به زيارت آمدند. آنها با حالتى غبارآلود، گرسنه ، تشنه ، محزون و با گريه آمدند. بالاتر از اينها، آنها، پابرهنه ، بدون معجر، عريان و حتى تعدادى از آنها در غل و زنجير بودند. بله ؛ آنها فقط يكى از آداب زيارت را نتوانستند به جا آورند كه همان غسل با آب فرات يا وضو به قصد زيارت باشد، اما به جاى اين كار با خاك پاك تيمم كردند و آن را بر چهره ها و دست هاى خود كشيدند؛ كه اين تيمم برتر از غسل با آب فرات شد؛ آنگاه شروع به زيارت نمودند. زيارت آنها به همان نحوى انجام شد كه در زيارت امام وارد شده است و با سلام بر پيامبر، على ، فاطمه و سپس بر حسن و حسين عليهم السلام آغاز شد. اصل زيارت را زينب سلام الله عليها مى خواند و بقيه با او قرائت مى كردند. اما در آن وقت از امام سجاد عليه السلام عبارت يا يكى از انواع سلام ها نقل نشده ، با اينكه آن حضرت نسبت به اين كار اولى تر بودند. البته علت آن است كه آن حضرت با حالتى بيمار، در غل و زنجير بود و به ايشان اجازه پائين آمدن از شترى را كه بر آن سوار بود، ندادند و در آن وقت ، حالتى بر ايشان عارض شد كه نزديك بود، از دنيا بروند و به حالت احتضار درآمده بودند. به همين خاطر امام حسين عليه السلام را با خطاب و سلام ، زيارت نكرد و اين كار را به بقيه اهل بيت اختصاص داد.
اما دشمن به آنها اجازه نداد تا زيارت را تمام كنند و ميان زائران و زيارت شونده جدايى ايجاد كردند، ولى كودكان را نزديك شهدا برده ، از روى پيكرهاى شهدا عبور دادند و بر شتران سوار نمودند و به طرف كوفه حركت دادند.

محمد حسین
02-19-2012, 12:18 PM
12- باب دوازدهم

اين باب درباره زائران حسين عليه السلام ، پس از دفن پيكر مطهر آن حضرت است ، كه چند دسته اند: گروهى كه به طور دايم و مستمر آن حضرت را زيارت مى كنند. اين گروه ملائكه مى باشند كه به طور پيوسته در طول شبانه روز تا روز قيامت آن حضرت را زيارت مى كنند.
كسانى كه در اوقات معين و به طور دايم امام حسين عليه السلام را زيارت مى كنند. آن زائرى كه در وقت معين ، اما هميشه آن حضرت را زيارت مى كند خداوند بلند مرتبه است كه منزه از مكان و آمد و رفت و تغيير احوال است و هر شب جمعه حسين عليه السلام را زيارت مى كند؛ يعنى لطف خاصى بر آن حضرت افاضه مى فرمايد كه از آن به زيارت تعبير شده است .
همچنين در هر شب جمعه تمام پيامبران و اوصياء، آن حضرت را زيارت مى كنند. در شب نيمه شعبان و ليلة القدر هر سال ، تمام پيامبران به زيارت حسين عليه السلام مى آيند. جبرئيل ، ميكائيل و اسرافيل نيز در طول سال در اوقات مخصوصى به زيارت امام مى آيند.

محمد حسین
02-19-2012, 12:19 PM
اما از اهل دنيا اولين كسى كه پس از دفن پيكر مطهر حسين عليه السلام او را زيارت كرد، امام سجاد عليه السلام بود. آن حضرت بعد از 3 روز، وقتى با گروهى از بنى اسد بدن پاك امام را دفن و قبر را مرتب نمود، با سلام خاص و عبارت هاى مخصوصى و در حالى كه دستش را بر قبر گذاشته بود، پدر بزرگوارش را زيارت كرد. بعد از آن ، طوايفى كه در اطراف كربلا بودند، به زيارت امام حسين عليه السلام آمدند. حتى روايت شده كه در طول يك يا دو سال بعد از شهادت امام ، تعداد صد هزار زن ، از كسانى كه با آن حضرت خصومت نداشتند، قبر او را زيارت كردند.
از ديگر كسانى كه چند روز بعد از دفن پيكر امام ، آن حضرت را زيارت كرد، عمرو السهى است . گفته شده است او اولين شاعرى است كه در رثاى امام حسين عليه السلام اشعارى سرود. عمرو آمد و بر بالاى قبر ايستاد و اشعارى به اين معنا سرود: در كربلا بر سر قبر حسين آمدم . اشك فراوانى از چشم هايم براى او جارى شد. همچنان براى او مرثيه خوانى مى كنم و مى گريم . اشك هاى چشمانم و آه و ناله هاى سينه ام مرا در اين كار كمك مى كنند. سلام بر اهل قبور در كربلا، هر كس آنها را زيارت مى كند بگويد سلام من بر آنها باد. سلام بر آنها در هر صبح و شام و ظهر، و اين سلام را باد و غبار به آن قبرها مى رساند، و بوى مشك و عبير آن قبرها از كسانى كه به زيارت قبر آن حضرت نايل شده اند، به مشام مى رسد.
اولين كسى هم كه به قصد زيارت آن حضرت از نقطه اى دور دست آمد، جابر بن عبدالله انصارى بود. زيارت امام توسط جابر كيفيت خاصى دارد كه ما آن را در جاى خود خواهيم آورد.

محمد حسین
02-19-2012, 12:20 PM
سپس خداوند دل و جان مردم را شيفته حسين عليه السلام كرد و شيعيان در زمان بنى اميه - كه لعنت خدا بر آنها باد - به زيارت آن حضرت توجه خاصى نشان مى دادند، اما از اين كار باز داشته مى شدند؛ حتى براى جلوگيرى از اين كار نگهبان گماردند و كمينگاه هايى را ايجاد كردند و دستور كشتن و به صليب كشيدن و بريدن دست و پاى هر كس را كه به زيارت آن حضرت برود، صادر نمودند. اما اين مسائل به تعداد زائران آن حضرت افزود. سپس متوكل از حاكمان بنى عباس - لعنت الله عليه - به خاطر شدت عداوتش ، به ويژه با حضرت زهراء سلام الله عليها و فرزندان ايشان ، به شدت مانع زيارت امام عليه السلام گرديد، اما وقتى ملاحظه كرد، اين كار فايده اى ندارد، دستور داد قبر شريف را تخريب كنند. بعد ديد اين كار هم فايده اى ندارد، لذا دستور داد براى محو آثار قبر امام ، آنجا را شخم بزنند، نبش قبر كنند و آب جارى سازند. اما خداوند تعالى يكى از خصوصيات حسين را اين قرار داد كه همان شخصى كه قبر را تخريب و محل آن را شخم زد و آبيارى نمود، دستور تعمير و ساخت آن را صادر نمود و منادى به دستور او اعلام كرد كه زيارت قبر حسين عليه السلام ، مجاز مى باشد.

محمد حسین
02-19-2012, 12:20 PM
تفصيل اين مطلب آن طور كه در اخبار آمده ، چنين است : متوكل از خلفاى بنى عباس نسبت به اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله دشمنى زياد و بغض شديدى داشت . او بود كه دستور داد بارگاه امام حسين را خراب ، قبر را ويران و آثار آن را محو نمايند و آب رود علقمه را بر آن جارى سازند، به نحوى كه اثرى از آن باقى نماند و احدى نتواند در آنجا بماند و خبرى بگيرد. او مردم را تهديد كرد هر كس به زيارت قبر حسين برود، كشته مى شود. آنگاه از ميان ماءموران خود عده اى را مراقب اين كار كرد و به آنها توصيه نمود، هر كس به قصد زيارت حسين بيايد، او را بكشيد. آنها مى خواستند به اين واسطه نور خدا را خاموش و آثار ذريه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را محو نمايند. خبر به مردى از اهل خير رسيد كه به او زيد مجنون مى گفتند، ولى او انسانى عاقل و داراى نظرى صائب بود؛ اما به اين خاطر به او مجنون مى گفتند كه هر انسان خردمند و اديبى را به سكوت وا مى داشت و دليل و برهان او را رد مى كرد و از جواب باز نمى ايستاد و از سخن گفتن خسته و ملول نمى شد.

محمد حسین
02-19-2012, 12:20 PM
وقتى خبر تخريب بارگاه حسين عليه السلام و شخم زدن محل قبر را شنيد، اين مساءله برايش گران تمام شد و حزن و اندوهش شديد گرديد و مصيبت هاى امام حسين عليه السلام برايش تجديد شد. اين شخص آن زمان در مصر ساكن بود، وقتى به خاطر تخريب قبر امام حزن و اندوه بر او غالب شد، پاى پياده و ديوانه وار از مصر خارج شد، در حالى كه به درگاه الهى شكوه مى كرد. او همچنان اندوهگين و افسرده بود تا به كوفه رسيد. بهلول آن زمان در كوفه بود. زيد مجنون او را ديد و به او سلام كرد. بهلول جواب سلام او را داد و از او پرسيد از كجا مرا مى شناسى ، در حالى كه تو هرگز مرا نديده اى ؟ زيد گفت : اى شخص بدان كه قلوب مؤ منان چون سربازان مجهزى هستند كه نسبت به آنچه شناخت دارند با هم ائتلاف مى كنند. بهلول پرسيد: زيد! چه مساءله اى موجب شده كه تو پاى پياده از وطن و بلاد خودت بيرون بيايى ؟ در جواب گفت : به خدا سوگند تنها شدت حزن و اندوهم مرا وادار به اين كار كرد. به من خبر رسيد كه اين ملعون (متوكل ) دستور داده است ساختمان قبر حسين را خراب و آنجا را شخم بزنند و زائران آن حضرت را بكشند. اين مساءله مرا از وطن آواره كرد، عيشم را منغص ، اشكم را جارى و خواب از چشمانم ربوده است .

محمد حسین
02-19-2012, 12:21 PM
بهلول گفت : به خدا سوگند من هم چنين حالتى دارم . آنگاه به او گفت : برخيز به كربلا برويم تا قبور فرزندان على مرتضى عليهم السلام را ببينيم . دست يكديگر را گرفته راه افتادند تا به قبر حسين عليه السلام رسيدند. اما ديدند كه قبر به حال خود باقى است و تغييرى نكرده ، ساختمان قبر را خراب كرده اند، اما هر چه آب بر آنجا بسته اند، به قدرت خداوند عزيز جبار در زمين فرو رفته و حتى يك قطره آب به قبر حسين عليه السلام نرسيده و هر گاه به طرف قبر شريف مى آيد، زمين قبر به اذن خداوند تعالى مرتفع مى شود. زيد مجنون از ديدن اين صحنه متعجب شد و به بهلول گفت : بهلول نگاه كن ببين ! مى خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش كنند، اما خدا مى خواهد نورش را كامل و تمام كند، هر چند كه مشركان را خوش نيايد. او گفت : متوكل در طول 20 سال به طور مرتب و دايم دستور داد محل قبر حسين عليه السلام را شخم بزنند و زراعت بكارند، اما قبر شريف همچنان به حالت خود باقى است و هيچ تغييرى نكرده و حتى يك قطره آب هم به آن نرسيده است .
وقتى شخصى كه ماءمور بود آن محل را شخم بزند و زراعت كند، با اين قضيه مواجه شد، در فكر فرو رفت و گفت : به خدا و به محمد صلى الله عليه و آله ايمان آوردم . به خدا سوگند اگر شده ديوانه وار سر به بيابان مى گذارم ، اما قبر حسين فرزند دختر رسول خدا را شخم نمى زنم و زراعت نمى كارم .

محمد حسین
02-19-2012, 12:21 PM
مدت بيست سال است كه معجزه الهى را مشاهده و دلايل و برهان هاى اهل بيت پيامبر خدا را مى بينم ، اما عبرت نگرفته ام . آنگاه يوغ را (از گردن گاوها) باز و گاوها را رها كرد و به طرف زيد مجنون رفت و به او گفت : پيرمرد! از كجا آمده اى ؟ گفت : از مصر. پرسيد: براى چه منظورى اينجا آمده اى ، آيا از كشته شدن نمى ترسى ؟ زيد گريه كرد و گفت : به خدا سوگند اطلاع پيدا كردم كه قبر حسين عليه السلام را شخم زده اند. اين مساءله مرا اندوهگين كرد و باعث غم و ناراحتى من شد. آن مرد بر روى پاهاى زيد افتاد و شروع به بوسيدن كرد و گفت : اى پيرمرد! پدر و مادرم به فداى تو باد. از وقتى تو پيش من آمدى رحمت الهى به من روى آورد و قلبم به نور خدا روشن گشت . من به خدا و رسول او ايمان آوردم . مدت 20 سال است كه اين زمين را شخم مى زنم و هر وقت آب به قبر حسين عليه السلام بستم ، فرو رفت و به صورت گرداب در آمد و يك قطره از آن به قبر حسين عليه السلام نرسيد. گويى كه من تا به حال مست بوده ام ، اما اينك به بركت آمدن تو، به هوش آمده ام . آنگاه زيد گريه كرد و ابياتى خواند. آن شخص نيز گريه كرد و گفت : اى زيد! تو مرا از خواب غفلت بيدار كردى . نزد متوكل در سامراء مى روم ، و ماجرا را همان طور كه هست برايش بازگو مى كنم يا مرا مى كشد يا رهايم مى كند. زيد گفت : من هم به همراه تو مى آيم و در اين باره به تو كمك مى كنم .

محمد حسین
02-19-2012, 12:21 PM
وقتى آن شخص وارد بر متوكل شد و مشاهدات خود را درباره قبر حسين عليه السلام به اطلاع او رساند، خشم و غضب تمام وجود متوكل را فرا گرفت و بغض و كينه اش ‍ نسبت به اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله بيشتر شد و دستور قتل آن مرد را صادر نمود؛ همچنين دستور داد ريسمانى به پاى او ببندند و او را با صورت در بازار بكشند و بعد در ميان مردم به دار آويخته شود تا براى آنان كه مى خواهند عبرت بگيرند، درس عبرتى باشد و كسى باقى نماند (جراءت نكند) تا از اهل بيت يارى كند. اما زيد مجنون ؛ حزن و اندوهش بيشتر شد و همچنان گريه مى كرد و صبر كرد تا آن شخص را از چوبه دار پائين آوردند و جسدش را در ميان زباله ها انداختند. آنگاه زيد به سراغ او آمد، جنازه او را برداشت و به طرف دجله برد و در آنجا غسل داد و كفن نمود و بر او نماز خواند و سپس آن را دفن نمود و مدت سه روز تمام در كنار قبر ماند و قرآن تلاوت كرد و از او جدا نشد. يك روز كه در كنار قبر نشسته بود، بناگاه صداى فرياد و نوحه و زارى زنان و مردان بسيارى را شنيد كه با خود جنازه اى حمل مى كردند. كثرت جمعيت به قدرى بود كه راه بند آمده بود، زيد گمان كرد كه متوكل مرده است . به سوى يكى از افراد آن جمعيت رفت و از او پرسيد: اين ميت كيست ؟ گفت : جنازه يكى از كنيزان متوكل است . نام اين كنيز ريحانه و او يك كنيز سياه حبشى بود كه متوكل علاقه شديدى به او داشت . بعد آن جمعيت او را با احترام زياد در قبرى نو دفن كردند و بر روى آن گل و ريحان گستردند و بر آن مشك و عنبر پاشيدند و بعد قبه بلندى بر آن بنا نمودند.

محمد حسین
02-19-2012, 12:21 PM
وقتى زيد آن صحنه را ديد غم و اندوهش بيشتر شد و آتش سينه اش برافروخته گشت و بر سر و صورت خود مى زد و گريبان چاك مى كرد و خاك بر سر مى ريخت و مى گفت : واويلا وااسفا، يا حسين ! تو در سرزمين كربلا عريان ، تنها و غريب ، لب تشنه به شهادت رسيدى ، زنان و دخترانت و اهل و عيالت را به اسارت بردند و كودكانت را كشتند، اما كسى براى تو گريه نمى كند. پيكر مطهر تو را بى غسل و كفن دفن مى كنند و بعد محل قبرت را شخم مى زنند تا نورت را خاموش نمايند، در حالى كه شما فرزند على مرتضى و فاطمه زهراء مى باشى .
اين همه احترام و عظمت براى يك كنيز سياه قايلند، اما كسى براى فرزند محمد مصطفى صلى الله عليه و آله غمگين نيست و گريه نمى كند.
زيد همچنان گريه مى كرد و نوحه سر مى داد تا از هوش رفت و تمام مردم حاضر در آنجا نيز نظاره گر او بودند. برخى از آنها دلشان به حال او سوخت .

محمد حسین
02-19-2012, 12:24 PM
وقتى زيد دوباره به هوش ‍ آمد اين سخنان را بر زبان جارى ساخت : آيا قبر حسين را در كربلا شخم مى زنند، اما قبر فرزند آن زن زناكار را آباد مى كنند. شايد زمانه دوباره عوض شود و دولت حق روى كار آيد. خدا اهل فساد و آنكه را بر اين دنياى فانى ايمان دارد، لعنت كند.
گفته اند كه زيد اين عبارات را در برگه اى نوشت و آن را به يكى از دربانان متوكل داد. وقتى متوكل آن را خواند به شدت خشمگين شد و او را احضار كرد. ميان زيد و او مطالبى از وعظ و توبيخ رد و بدل شد. متوكل براى تحقير شاءن امام على عليه السلام ، از او پرسيد درباره ابوتراب چه نظرى دارى ؟ زيد گفت : به خدا سوگند! تو به فضل ، شرف ، حسب و نسب آن حضرت آگاه هستى و كسى جز كافران بدگمان فضل او را انكار نمى كند و جز منافقان دروغگو كسى با او دشمنى نمى كند. آنگاه شروع به برشمردن فضايل و مناقب حضرت على عليه السلام نمود و تا آنجا ادامه داد كه متوكل به خشم آمد و دستور داد او را زندانى كنند.
چون شب فرا رسيد و متوكل به خواب رفت ، هاتفى نزد او آمد و لگدى به او زد و گفت برخيز و زيد را از زندان بيرون بياور، وگرنه خداوند هر چه سريعتر تو را هلاك مى كند. متوكل خودش برخاست و زيد را از زندان آزاد كرد و خلعت بسيار گرانبهايى به او پوشانيد و گفت : هر خواسته اى دارى ، بگو. زيد گفت : خواسته ام عمارت و ساختن قبر حسين عليه السلام است و اينكه كسى متعرض زائران آن حضرت نشود. متوكل دستور اين كار را صادر كرد و زيد با شادى و سرور از نزد او بيرون آمد و در شهرها مى گرديد و مى گفت : هر كس قصد زيارت قبر حسين را دارد براى هميشه در امان است .

محمد حسین
02-19-2012, 12:26 PM
***عنوان هشتم - خصوصيات امام حسين عليه السلام در قرآن مجيد


عنوان هشتم درباره خصوصيات امام حسين عليه السلام است كه در قرآن مجيد و كلام خداوند عزيز آمده و داراى چندين مقصد است.

1-مقصد اول


حسين عليه السلام كلام الله واقعى و قرآن است ؛ زيرا آن حضرت كلام ناطق حقيقى است كه وجودش ، به نحوى ، وجود كلام الله و مبين كلام الله صامت است و اين دو از هم جدا نمى شوند و دو ثقل مى باشند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آنها را بر جاى گذاشت و در ميان امتش به امانت سپرد؛ اما در اين ميان ، حسين عليه السلام را به امور مخصوصى ، بطور خاص به امت سپرد. آن حضرت ، حسين را با خود به منبر برد و فرمود:
اى مردم ! اين حسين بن على است ، او را بشناسيد و او را بر ديگران ترجيح دهيد. سپس حضرت فرمود: خدايا! من او را به تو و صالح مؤ منان به وديعه سپردم . بنابراين حسين عليه السلام امانت پيامبر خدا نزد امتشان مى باشد، و نه تنها در آن زمان ، بلكه در زمان ما نيز، حسين عليه السلام امانت رسول الله صلى الله عليه و آله مى باشد. بنابراين دقت كنيد ببينيد چگونه از اين امانت حفاظت مى كنيد.

محمد حسین
02-19-2012, 12:38 PM
2- مقصد دوم

اين مقصد در بيان اين مطلب است كه حسين عليه السلام در همه صفات و خصايص و فضايل با قرآن شريك است .
قرآن مردم را به سوى اسلام هدايت مى كند و آيات بيناتى از هدايت و فرقان است . حسين عليه السلام نيز هادى مردم به سوى ايمان است . (كه ما اين مطلب را در جاى خود تبيين كرديم ) همچنين آن حضرت ، هنگامى كه تصميم گرفت با حاكمان ستمگر بجنگد و روزى كه به شهادت رسيد، آيات بيناتى از هدايت و فرقان در ميان اهل حق و باطل است .
شب نزول قرآن ، ليلة القدر است . شب ولادت حسين عليه السلام نيز ملائكه و روح به اذن خدا از هر امرى نازل مى گردانند. اين شب از جانب خداوند با درود و تهنيت به او از زبان جبرئيل ، تا سپيده صبح سلام است و تهنيت
قرآن براى كسانى كه آن را تلاوت كنند و اين كار را تداوم بخشند، شفيع است . حسين عليه السلام نيز شفيع كسانى است كه او را زيارت مى كنند و بر او گريانند.
قرآن با اسلوب خاص و معانى متعالى اش معجزه است . سر حسين عليه السلام ، بدن او، خون آن حضرت و تربت پاكش نيز معجزه است . اين مطلب در كرامت هايى كه در قضاياى متعدد از هر يك از اين اعضا سر زده است ، معلوم مى شود.

محمد حسین
02-19-2012, 12:39 PM
قرآن جديد است و با كثرت تكرار، كهنه و ملال آور نمى شود. مصيبت هاى حسين عليه السلام نيز جديد است و با كثرت يادآورى و تكرار آنها در هر سال ملال آور نيست .
تلاوت قرآن ، شنيدن آيات الهى و نگاه به قرآن عبادت است . رثاى حسين عليه السلام ، شنيدن رثاى او، نشستن براى او تظاهر به گريه كردن براى او، گرياندن براى او و تظاهر به گريه كردن براى او، همه و همه عبادت است .
قرآن داراى احترام خاص است و در اين زمينه احكامى وجود دارد، از جمله اينكه مهجور نماند، غبار بر آن ننشيند و جز انسان هاى پاك و مطهر او را لمس نكنند و مانند كالاهاى دنيايى با چيزى معامله نشود. در احترام نهادن به حسين عليه السلام نيز احكامى و آدابى وجود دارد. اما بادها، خاك را برداشته و بر پيكر مطهر آن حضرت ريختند و خاك آن را احاطه كرد و دشمن با به شهادت رساندن آن حضرت دين خود را به بهاى اندك فروخت .
قرآن كلام الله صامت است ، امام حسين عليه السلام كلام الله ناطق است .
قرآن كريم ، شريف و مجيد است ، حسين عليه السلام نيز، كريم ، شريف ، مجيد و شهيد است . در قرآن سرگذشت ها، حالات ، گرفتارى ها و ماجراهاى پيامبران ذكر شده است . در حالت حسين عليه السلام ، سرگذشت و حالت هر پيامبرى بالعيان آمده است .

محمد حسین
02-19-2012, 12:40 PM
قرآن آياتش آشكار و تعداد آن 6666 است . حسين عليه السلام نيز آياتش در بدنش آشكار است و تعداد آن 1900 است و گفته اند چهار هزار است . اما اگر تعداد زخم بر روى زخم و تعداد ضربت هايى كه بر آن حضرت وارد شده ، شمرده شود، تعداد آن بالغ بر 6666 مى شود.
قرآن داراى 114 بسم الله است . در بدن حسين عليه السلام نيز به مانند بسم الله ، تعداد 114 زخم شمشير است .
قرآن داراى جزء، سوره ، (آيه )، سطر، كلمات ، حروف ، نقطه و اعراب است . بدن حسين عليه السلام نيز از اجتماع سطور شمشيرها و كلمات نيزه ها و نقطه تيرها و اعراب آنها، داراى اجزاء، سوره ها، سطور، كلمات ، حروف ، نقطه ها و اعراب گرديد.
قرآن چهار قسم است : طوال ، مبين ، مثانى و مفصل . حسين عليه السلام نيز داراى چهار قسم است : سرش بر روى نيزه ها در حركت بود، جسدش در كربلا افتاده بود، خونش بر بال هاى پرندگان و بر شيشه خضراء نزد فرشتگان و صغار اعضاى اطراف جسد (دستها و پاها) در هر طرف افتاده بود.
قرآن داراى سى جزء است و هر نصف جزء را به طور جداگانه آورده اند كه در فارسى به آن شصت پاره مى گويند. اما درباره حسين در تطبيق با اين ويژگى قرآن نمى دانم چه بگويم ؟!!

محمد حسین
02-19-2012, 12:40 PM
خداوند قرآن را به نام هايى اسم برده كه تعداد آن به 23 عنوان مى رسد. اين اسامى بر حسين عليه السلام نيز صدق مى كنند. خداوند از قرآن به مبارك نام برده است و فرموده ((هذا ذكر مبارك .))(47) خداوند متعال امام حسين عليه السلام را نيز مبارك نام نهاد و اين مطلب را بدون واسطه در روايت عجيبى كه خبر از فضيلت عجيب آن حضرت مى دهد، بر پيامبرش وحى مى كند، كه از جمله الفاظ آن روايت اين است كه ((بورك من مولود عليه صلواتى و رحمتى )) كه ما اين مطلب را در عنوان مربوط به الطاف خاص الهى نسبت به امام حسين عليه السلام آورده ايم .
قرآن براى مؤ منان شفاء و رحمت است . حسين عليه السلام نيز براى بيمارى هاى باطنى شفاء است و تربت او شفاى بيمارى ظاهرى است . آن حضرت همچنين براى مؤ منان رحمت است و سعادت و رستگارى هر چه بيشتر آنها به واسطه حسين عليه السلام حاصل مى شود. قرآن ، نور است . حسين عليه السلام نيز آن زمان كه جسد پاكش با خاك و خون آغشته شد، نور افشانى كرد.
آن طور كه در آيه شريفه آمده است ، قرآن براى پيامبر صلى الله عليه و آله و مردم روح است . حسين عليه السلام نيز آن طور كه در حديث آمده است ؛ ريحانه رسول خدا و راحت مردم است .

محمد حسین
02-19-2012, 12:41 PM
قرآن ، حكيم است ؛ دل ها را معالجه و آنها را به اطاعت ، هدايت مى كند. حسين عليه السلام نيز حكيمى است كه با هدايت گروهى به اطاعت ، آنها را معالجه و معصيت كاران را با شفاعت معالجه كرد.
قرآن بشارت دهنده و هشدار دهنده است . حسين عليه السلام نيز بشير و نذير است . قرآن كتاب مبين است و حسين ذكر پيامبر صلى الله عليه و آله و ورد آن حضرت در تمام طول عمر شريفشان بوده است .
در قرآن آية الكرسى و آية النور است . در حسين هم كرسى است كه معدن علم الهى است و در حسين آية النور و آيه اى است كه نه با سياهى هاى شب و نه با خاك و خون خاموش ‍ مى شود.
در قرآن آيات شفاء، رجاء و رحمت وجود دارد. در حسين عليه السلام نيز آيات و صفات شفاء و اسباب رجاء وجود دارد و آن حضرت علل تامه رحمت است .
قرآن داراى 14 منزل ، از اول حدوث آن - كما هوالحق - تا استقرار آن در بهشت مى باشد. منزل اول ؛ حدوث و ايجاد آن در لوحى مى باشد كه جسمى خاص يا فرشته اى است . دوم ؛ قلب اسرافيل كه ناظر بر لوح است . سوم ؛ قلب ميكائيل ، وقتى اسرافيل قرآن را برايش تلاوت كرد. چهارم ؛ قلب جبرئيل ، وقتى كه ميكائيل آن را بر او تلاوت كرد. پنجم ؛ نزول قرآن در بيت المعمور در شب قدر. ششم ؛ نزول يك باره قرآن بر قلب پيامبر صلى الله عليه و آله تا آن را فرا بگيرد نه اينكه براى مردم تلاوت كند، كه آن در ماه مبارك رمضان بوده است . هفتم ؛ نزول قرآن بر پيامبر صلى الله عليه و آله در اول مبعث براى اينكه آن را تلاوت كند. هشتم ؛ نزول قرآن در هر شب قدر بر امام عصر كه تهنيت است تا سپيده صبح . نهم ؛ جايگاه قرآن در گوش ها. دهم ؛ جايگاه قرآن در زبان كه همان تلاوت است . يازدهم ؛ جايگاه قرآن در ميان اوراق .

محمد حسین
02-19-2012, 12:42 PM
دوازدهم ؛ منزل قرآن در قلب ها. سيزدهم ؛ منزل قرآن در روز محشر، با هياءتى عجيب . چهاردهم ؛ جايگاه قرآن در بهشت كه داراى درجاتى است و به قارى آن گفته مى شود، تلاوت كن و ارتقاء مقام بگير. همه اين موارد بر اساس روايات گردآورى شده است . و كيفيت اين منازل شرح و تفصيلى دارد كه مقام ديگرى را مى طلبد و نياز به تحقيق بيشتر در اين زمينه دارد كه من پاره اى از حقايق را در ((روضات الجنات )) ذكر كرده ام ؛ از خداوند توفيق طلب مى كنم تا آن را به اتمام برسانم . اما در حال حاضر مقصود آن است كه بگويم ، حسين عليه السلام نيز در فضايل داراى چهارده منزل و جايگاه است و همچنين آن حضرت در مصائب نيز چهارده منزل دارد كه تفصيل آن به اين شرح است :
الف : ابتدا شرح جايگاه و مراتب آن حضرت : اول ، خلق نور آن حضرت ، قبل از خلقت آفرينش است . دوم ؛ منزل امام كه متعلق به عرش است و مشتمل به حالاتى است . سوم ؛ منزل امام در بهشت است ، آن حضرت در بهشت كيفياتى دارد كه از آن جمله اين است كه امام درختى در بهشت و ميوه آن است ، همچنين گوشواره گوش زهراء سلام الله عليها و زينت بهشت و گوشواره آن و زينت اركان بهشت است . چهارم ؛ منزل آن حضرت به صورت نور در صلب هاى شامخ پدران آن حضرت ، پنجم ؛ منزل آن حضرت به صورت نور در رحم هاى مطهر و پاك بويژه زمانى كه حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها به آن حضرت باردار شدند؛ چرا كه حضرت فاطمه فرمود: وقتى به او باردار شدم ، در شب هاى تاريك ، نيازى به چراغ نداشتم . ششم ؛ بر دست لعياء حوريه ، كه به عنوان قابله به همراه حورالعين فرستاده شد. هفتم ؛ بدن مبارك حضرت رسول صلى الله عليه و آله ؛ زمانى كتف شريف آن حضرت ، زمانى دوش مبارك ، گاهى دامن پاك آن حضرت ، گاهى ، سينه معظم و زمانى هم پشت مبارك ايشان جايگاه حسين عليه السلام بود. كه هر يك از اين موارد كيفيت خاصى دارد كه ما آن را در محل خودش يادآور شده ايم .

محمد حسین
02-19-2012, 12:42 PM
همچنين اعضاى مطهر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بر جسم حسين عليه السلام داراى منازل خاصى است . مثلا منزل زبان آن حضرت ، دهان حسين است كه او را شير مى دهد. و منزل انگشت ابهام پيامبر، حلق حسين عليه السلام است ، تا او را تغذيه كند. اما لب هاى مبارك پيامبر، بر جسم حسين عليه السلام داراى منزلگاه هايى است كه يكى از آن منزلگاه ها پيشانى حسين و ديگرى ، گلوى آن حضرت بود. آن حضرت بيش از ساير اعضا، اين دو جا را مى بوسيد، و جاى ديگر بالاى ناف آن حضرت بود كه حضرت رسول مخصوصا آن محل را مى بوسيد. هشتم ؛ سينه حضرت زهراى بتول عليها السلام . نهم ؛ دستان على عليه السلام ، زمانى كه حسين عليه السلام را روى دست گرفت و رسول الله صلى الله عليه و آله او را بوسيد و گريه كرد و چون از علت گريه سؤ ال كرد، ايشان فرمود: جاى شمشيرها را مى بوسم و گريه مى كنم . دهم ؛ كتف و گردن جبرئيل عليه السلام ، جبرئيل بارها از رسول الله صلى الله عليه و آله تقاضا مى كرد و حسين را از ايشان مى گرفت و با خود حمل مى كرد. يازدهم ؛ منبر رسول الله صلى الله عليه و آله ، آن حضرت هيچ كس جز على عليه السلام را بالاى منبر نبرد. در روز غدير پيامبر، على را بالا برد و فرمود: هر كه من مولاى اويم اين على مولاى اوست . ولى حضرت رسول صلى الله عليه و آله ، حسين عليه السلام را با خود بالاى منبر برد و او را در جلو يا بر دامن مباركشان نشاند و فرمود: اى مردم ! اين حسين فرزند على است ؛ او را بشناسيد و ترجيح دهيد، كما اينكه خداوند او را برترى داده است .

محمد حسین
02-19-2012, 12:43 PM
سپس خبر شهادت او را داد و بعد قاتل او و كسانى را كه او را يارى نكردند، نفرين نمود و سپس او را به تمام مؤ منان به امانت سپرد - تا جايى كه آن حضرت را به شما هم سپرده است ، زيرا اين فرمايش پيامبر عموميت دارد كه فرمود: ((خدايا! من او را به تو و صالح مؤ منان به امانت سپردم .)) - آنگاه مردم گريه كردند و حضرت فرمود: آيا گريه مى كنيد ولى او را يارى نمى نماييد؟!)) دوازدهم ؛ قلب پيامبر صلى الله عليه و آله ؛ حسين عليه السلام در قلب پيامبر خدا داراى جايگاه و موقعيت مخصوصى است كه خود آن حضرت اين جايگاه را چنين توصيف كرده كه كسى جاى او را در قلبش نمى گيرد. سيزدهم ؛ سينه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در زمانى مخصوص ؛ آن هنگام كه حضرت در حال احتضار بودند؛ حسين عليه السلام بر روى سينه ايشان قرار داشت . چهاردهم ؛ قلب پيامبر صلى الله عليه و آله در حالت احتضار؛ در حالى كه پيامبر اسلام در حال احتضار بودند براى حسين حسرت مى خوردند و حالات او را يادآور مى شدند و فرمودند: مرا با يزيد چه كار است ؟ خداوند به او بركت ندهد. سپس فرمود: به سوى رفيق اعلى مى روم و روح شريفش از جسد مطهرش جدا شد. پانزدهم ؛ قلوب مؤ منان ؛ در قلب هاى مؤ منان محبتى نسبت به حسين عليه السلام است كه پيامبر صلى الله عليه و آله از آن اين گونه تعبير كرده اند كه اين محبت در باطن آنها نهفته است ، و اگر تو به درون خودت مراجعه كنى صدق فرموده پيامبر خدا را تاءييد مى كنى .

محمد حسین
02-19-2012, 12:44 PM
ب : شرح و مصائب و منزلگاه هايى كه اين مصائب بر آن حضرت روى آورد:
اول ؛ اولين منزل در مدينه بود، هنگامى كه امام از آنجا رانده شد، خيلى براى او سخت آمد و يك بار به درگاه پروردگار دعا كرد و گفت : خدايا! ما عترت پيامبر تو هستيم ، آنها ما را طرد كردند، و بار ديگر به پيامبر صلى الله عليه و آله شكايت كرد و در كنار قبر آن حضرت گفت : من حسين فرزند فاطمه ام ، آنها با من دشمنى كردند و حق ما را ضايع نمودند.
دوم ؛ منزل آن حضرت در جايى كه براى همه ، از انسان گرفته تا حيوان و پرنده و حيوانات وحشى و درختان و گياهان ، امن است ، يعنى مكه مكرمه . اما همين جاى امن براى آن حضرت ناامن شد، زيرا در صدد برآمدند او را در اين محل به شهادت برسانند؛ به همين خاطر آنجا را ترك كرد.
سوم ؛ حد فاصل ميان مكه و كوفه ؛ در طى اين سفر، حضرت در منازل بين راه نسبت به هر كس كه با او ملاقات مى كرد، نگران بود و هر كس را كه ديد، او را يارى نكرد و آن حضرت را تنها گذاشت .
چهارم ؛ كربلاء؛ حسين عليه السلام به قصد اقامت و نيت توطن در آنجا فرود آمد و به شتردارانى كه همراهش بودند، فرمود: شتران را در همين جا بخوابانيد و بارها را پائين آوريد و برويد، كه من هرگز از اين نقطه نخواهم رفت .
پنجم ؛ نقطه اى در ميدان جنگ ؛ امام پس از مدتى جنگيدن ، هر گاه مى خواست استراحت كند، به آن نقطه برمى گشت و مى گفت : لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم

محمد حسین
02-19-2012, 12:45 PM
ششم ؛ آنجا كه امام بر زمين افتاد؛ امام درباره آن نقطه فرمود: ((براى من مصرعى (48 ) انتخاب شده است كه آن را ملاقات مى كنم )) جنازه آن حضرت سه يا چهار روز بر روى زمين باقى ماند و بعد در بطن همان زمين كه همان قبر شريف معظمشان باشد، دفن شد.
هفتم ؛ محل نزول سر مبارك آن حضرت ؛ در شب يازدهم محرم سر مطهر آن حضرت را به خانه خولى فرزند يزيد بردند. در حديث است كه بر آن پوشش قرار دادند، اما مشهور بر زبان ها اين است كه آن نور در تنور فرود آمد.
هشتم ؛ منزل ابن زياد، سر مطهر امام حسين عليه السلام را در طبقى جلوى آن ملعون گذاشتند و او از اينكه سر حسين عليه السلام را برايش آورده بودند، خوشحال بود. بزرگترين مصيبت آن است كه وقتى سر مبارك را پيشش گذاشتند لبخند زد و شايد اين تبسم گران تر از آن خيزران و ضرباتى بود كه بر لب و چشم آن حضرت وارد شد.
نهم ؛ منزل آن حضرت در كوفه ، آنگاه كه سر آن حضرت را بر درختى آويختند.
دهم ؛ منزلگاه هاى ميان كوفه تا شام است . در اين فاصله گاهى سر آن حضرت بر نيزه ها و گاهى در صندوقچه اى بود. تعداد اين منزل ها در مناطق مختلف فراوان است و از هر منزلى تا كنون علامت و نشانى باقى مانده است .
يازدهم ؛ دير راهب ؛ در اين منزل از سوى ميزبان ، سر امام مورد احترام و اكرام واقع شد، به بوى خوش و طيب آغشته گرديد و در پارچه لطيف و پاك نهاده شد و به او تحيت و سلام داده شد و ايشان جواب سلام او را دادند. شرح اين مطلب در جاى خودش خواهد آمد. ان شاء الله .

محمد حسین
02-19-2012, 12:45 PM
دوازدهم ؛ نزول سر آن حضرت در شام ، مجلس يزيد - لعنت الله عليه - بود. سر مبارك آن حضرت را در تشتى از طلا گذاشتند و پيش يزيد آوردند. در اين منزل بنا بر جهاتى - كه تعداد آن از بيست مورد بيشتر است - مصيبت ها بر آن حضرت فراهم آمدند.
سيزدهم ؛ نزول سر آن حضرت آن زمان كه به در خانه يزيد آويخته شد؛ اما همسر يزيد نتوانست اين صحنه را تحمل كند و سر برهنه بيرون آمد و نزد يزيد رفت و فرياد زد: آيا اين سر حسين پسر فاطمه است كه به در خانه ما آويخته شده است ؟ يزيد برخاست و او را پوشاند و به حرمش باز گرداند و دستور داد سر مبارك را پائين بياورند. و به او گفت : هند! برو و براى پسر رسول خدا و فريادرس قريش گريه و زارى كن .
چهاردهم ؛ دروازه شهر دمشق بود كه سر امام را در آنجا آويختند و اين جا بود كه امام سجاد عليه السلام هم نتوانست آن را تحمل كند و صبرشان به سر آمد و با اينكه سخن گفتن برايش دشوار بود، شروع به صحبت نمودند. وقتى سر امام را نهادند و با خيزران بر او جسارت كردند، امام سجاد عليه السلام سخن نگفت ، اما وقتى ملاحظه كرد كه سر مبارك حسين عليه السلام بر دروازه شهر آويخته شده است ، فرياد زد و گفت : اى يزيد! آيا از اين كه سر فرزند فاطمه بر دروازه شهر شما آويخته شده است ، حيا نمى كنى . او امانت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است .
بعد از اين منازل ، آن حضرت مانند قرآن ، داراى منازل خاصى در محل دفن و محشرش به هياءت خاصى است . پايان منازلش ، محل خاص آن حضرت در بهشت ، در درجاتى است كه جدش به او فرمود: تو درجاتى دارى كه جز با شهادت به آنها نايل نشوى . عالى ترين آن درجات ، اين است كه در حديث آمده است ؛ خداوند آن حضرت را در منزلت و درجه ، به پيامبرش ملحق گردانيد.

*****

46- احزاب ، آيه 23
47- انبياء، آيه 50
48- مصرع : مكان سقوط و افتادن

محمد حسین
02-19-2012, 12:47 PM
3- مقصد سوم


اين مقصد درباره آياتى از قرآن است كه در رثاى آن حضرت مى باشد.
اول ؛ در بيان حامله شدن به ايشان و ولادت آن حضرت است كه خداوند فرمود: و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصله ثلاثون شهرا حتى اذا بلغ اءشده و بلغ اربعين سنة قال رب اوزعنى ان اشكر نعمتك التى انعمت على و على والدى و ان اعمل صالحا ترضاه و اصلح لى فى ذريتى انى تبت اليك و انى من المسلمين .(49) و ما انسان را به احسان در حق پدر و مادر سفارش كرديم كه مادر با رنج بار حمل كشيد و باز با مشقت وضع حمل نمود و سى ماه تمام مدت حمل و شيرخوارى بود تا وقتى كه طفل به حد رشد رسيد و چهل ساله گشت ، گفت : پروردگار من ! به من توفيق بده شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم داده اى به جا بياورم و عمل شايسته اى را كه تو از آن راضى مى شوى انجام دهم و فرزندان مرا صالح گردان . من به درگاه تو باز آمده ام و از تسليمان فرمان تو شده ام .
در كتاب الكامل و بحارالانوار به اسناد معتبر وارد شده است كه وقتى حضرت فاطمه سلام الله عليها به امام حسين عليه السلام باردار شدند، جبرئيل عليه السلام نازل شد و گفت : يا محمد! خداوند به تو سلام مى فرستد و تو را به مولودى بشارت مى دهد كه از فاطمه متولد مى شود و امت تو او را بعد از تو به شهادت مى رسانند.

محمد حسین
02-19-2012, 12:48 PM
حضرت رسول فرمود: سلام من بر پروردگارم باد. من به فرزندى كه از فاطمه به دنيا آيد و امتم او را به شهادت برسانند، احتياجى ندارم . جبرئيل عروج كرد و دوباره نازل شد و همان عبارت هاى قبل را تكرار كرد. پيامبر نيز همان جواب را داد. جبرئيل مجددا عروج كرد و سپس براى بار سوم نازل شد و عرض كرد: خداوند به تو بشارت مى دهد كه امامت ، ولايت و وصايت را در فرزندان او قرار دادم . پيامبر گفت : راضى شدم . سپس حضرت رسول ، حضرت فاطمه را از آنچه جبرئيل عليه السلام در مرتبه اول آورده بود، باخبر كرد. حضرت فاطمه سلام الله عليها گفت : من به فرزندى كه امت تو او را بعد از تو به شهادت برسانند، احتياج ندارم . سپس پيامبر به فاطمه مژده اى را داد كه جبرئيل به او داده بود. آنگاه حضرت زهراء گفت : راضى شدم . سپس حضرت زهراء با رنج و غم بار حمل او را كشيد، چون مى دانست حسين عليه السلام شهيد مى شود و همچنين به همان حالت ، وضع آن حضرت نيز با رنج و مشقت بود. دوران حمل و شيرخوارى آن حضرت 30 ماه بود تا اينكه به حد رشد رسيد و چهل ساله شد و به درگاه خدا عرض كرد: خداى من ! به من توفيق بده كه شكر نعمتى را كه بر من و پدر و مادرم داده اى به جا آورم و عمل شايسته اى انجام دهم كه تو را خشنود كند و فرزندانم را صالح بگردان . امامان عليه السلام همه از فرزندان امام حسين عليه السلام مى باشند. حسين عليه السلام نه از مادرش فاطمه و نه از زن ديگرى شير خورد، بلكه او را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله مى بردند و آن حضرت انگشت ابهامش را در دهان حسين مى گذاشت ، و طفل آن را مى مكيد به طورى كه تا دو يا سه روز او را كفايت مى كرد.

محمد حسین
02-19-2012, 12:49 PM
بنابراين گوشت حسين عليه السلام از گوشت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روئيد و خون او از خون پيامبر است و هيچ كودكى جز حسين عليه السلام و يحيى فرزند زكريا عليهما السلام ، شش ماهه به دنيا نيامد.
بدان كه معناى كره همراه با حزن و تاءسف بر آن حضرت اين است كه دوران باردارى بر او، به دنيا آمدن او، شيرخوارگى اش ، تربيتش ، بازى با او در دوران كودكى اش ، شاد كردن او از طرف جد، پدر و مادرش ، همه و همه با حزن و غم و اندوه بود. حتى روزى كه جد بزرگوارش مى خواست از دنيا برود و همچنين روز وفات مادر و پدرش ، آنها بر حسين عليه السلام تاءسف مى خوردند و اندوهگين بودند، كما اينكه هنگام رحلت ، اين مساءله را بر زبان مى آوردند. خواهرش نيز در مقتل از او با سختى و غم و اندوه فراوان جدا شد و او را رها كرد. چه غم و اندوه و تاءسف جانكاهى و چه فرياد و شيونى !!
آيه دوم ؛ در بيان خروج آن حضرت از مدينه است و آن اين است كه خداوند فرمود: اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدير الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق الا ان يقولوا ربنا الله .(50) رخصت (جنگ ) به (مؤ منان ) كه (ديگران ) با آنها مى جنگند، داده شد، زيرا آنها از دشمن ستم كشيدند و خدا بر يارى آنها قادر است . آن مؤ منانى كه بناحق از خانه هايشان آواره شدند (و) جز آن كه مى گفتند پروردگار ما خداى يكتا است (جرمى نداشتند).

محمد حسین
02-19-2012, 12:49 PM
از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه اين آيه درباره حضرت على ، جعفر و حمزه عليهم السلام نازل گرديده است . آنها از خانه هايشان آواره شدند و به شهادت رسيدند، در حالى كه گناهى نداشتند و هيچ كس حقى بر آنها نداشت و جرم آنها فقط اين بود كه مى گفتند: پروردگار ما خداى يكتا است و بر اين گفته خود ثابت قدم ايستادند. اما درباره امام حسين عليه السلام جريان خاصى پيش آمد، زيرا آن حضرت از خانه اش و همچنين از هر مقر ديگرى نيز آواره شد و هيچ جاى امن و مفرى براى آن حضرت باقى نگذاشتند تا جايى كه فرمود: ((اگر در لانه حشره اى از حشرات زمين هم بروم ، مرا بيرون مى آورند و به شهادت مى رسانند.))
سپس آن حضرت را به نحو خاصى به شهادت رساندند و به او و فرزندان و كودكانش ظلم خاصى روا داشتند. و امام حسين همان كسى است كه قدرت خدا براى نصرتش ‍ ظهور كرد.
آيه سوم ؛ درباره اندك بودن ياران آن حضرت است كه خداوند فرموده است : الم تر الى الذين قيل لهم كفوا ايديكم و اقيموا الصلوة و اتوا الزكاة فلما كتب عليهم القتال اذا فريق منهم يخشون الناس كخشية الله او اشد خشية و قالوا ربنا لم كتبت علينا القتال لولا اخرتنا الى اجل قريب .(51) آيا نمى نگرى و عجب ندارى از حال آن مردمى كه مى گفتند به ما اجازه جنگ بده و به آنها گفته شد اكنون از جنگ خوددارى كرده و به وظيفه نماز و زكات قيام كنيد، ديدى آنگاه كه بر آنها حكم جهاد آمد، در آن هنگام بيش از آن اندازه كه بايد از خدا بترسند از مردم ترسيدند و گفتند: اى خدا! چرا بر ما حكم جنگ را فرض كردى كه عمر ما را تا به هنگام اجل مهلت ندهى .

محمد حسین
02-19-2012, 12:50 PM
از حسن بن زياد عطار نقل شده كه گفت : در مورد اين آيه از امام صادق عليه السلام سؤ ال كردم . ايشان فرمود: اين آيه درباره حسن بن على عليهما السلام نازل شده است . ((خداوند دستور داد كه از جنگ خوددارى كند.)) پرسيدم : پس چرا جنگ بر آنها واجب شد: امام فرمود: اين امر درباره حسين بن على عليهما السلام نازل شد. خداوند بر او و اهل زمين واجب كرد كه در ركاب او بجنگند.
على بن اسباط گفته است ، يكى از اصحاب ما از امام باقر عليه السلام نقل كرده كه آن حضرت فرمود: اگر تمام اهل زمين در ركاب او مى جنگيدند كشته مى شدند.
در تفسير عياشى از ادريس ، غلام عبدالله بن جعفر از امام صادق عليه السلام در تفسير آيه (فوق ) آمده است : ((آيا نديدى كسانى را كه به آنها گفته شد كه با حسن عليه السلام از جنگ خوددارى كنيد و نماز به پا داريد و آنگاه كه جنگ به همراه حسين بر آنها واجب شد گفتند خدايا! چرا جنگ را بر ما واجب نمودى و عمر ما را تا به هنگام ظهور حضرت قائم (عجل الله فرجه ) به تاءخير نيندازى ؟ چرا كه پيروزى و نصرت با اوست . خداوند تعالى فرمود: به آنها بگو كه متاع اين دنيا اندك است و آخرت براى تقواپيشگان بهتر مى باشد.
آيه چهارم ؛ آيه چهارم درباره شهادت ، مكان شهادت و حالات امام حسين عليه السلام است ؛ كه خداوند تعالى فرمود: ((كهيعص ))(52) كما اينكه اين مساءله در حكايت زكريا - آنگاه كه قضيه كربلا و كشته شدن عترت پاك حسين توسط يزيد، عطش و صبر آنها به حضرت زكريا وحى شد - آمده است ، و ما آن را در عنوان مربوط به مجالس ‍ رثاى حسين عليه السلام آورده ايم .
آيه پنجم ؛ درباره ندايى است كه از جانب پروردگار به هنگام شهادت حسين عليه السلام ، خطاب به آن حضرت آمد و آن اين آيات شريفه است يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى .(53) اى نفس مطمئن (به ياد خدا) باز آى به سوى خدايت كه خشنود و خشنود شده اى ، در صف بندگان من در آى و در بهشت من داخل شو.

محمد حسین
02-19-2012, 12:50 PM
از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: منظور حسين عليه السلام است ، زيرا آن حضرت صاحب نفس مطمئنه و راضية و مرضية است .
در اينجا بايد بگويم كه هر كس خدا را بشناسد و او را بزرگ بدارد، عاشق خدا مى شود و هر كس به او عشق بورزد، به هر آنچه از جانب خدا باشد، راضى و خشنود است و هر چه از جانب پروردگارش بر او وارد شود، دچار تزلزل و غم و اندوه نمى شود، بلكه به هنگام سخت ترين مصيبت ها و گرفتارى ها آرامش و اطمينان خاطر و رضايتمندى اش ‍ بيشتر مى شود و مصداق اين قضيه عملا در حسين عليه السلام ظهور پيدا كرد.
آيه ششم ؛ در بيان خونخواهى آن حضرت است و آن اين فرمايش خداوند تعالى در قرآن است كه فرمود: و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا فلا يسرف فى القتل انه كان منصورا.(54) كسى كه خون مظلومى را به ناحق بريزد، ما به ولى او حكومت و تسلط بر قاتل داديم ، پس در مقام قتل و خونريزى اسراف نكند كه او از جانب ما مؤ يد و منصور خواهد بود. از امام باقر عليه السلام روايت شده كه منظور از ((قتل مظلوما)) حسين عليه السلام است كه مظلومانه به شهادت رسيد و ((فقد جعلنا لوليه سلطانا)) ما به ولى او حكومت و تسلط داديم ؛ ولى حسين عليه السلام ، حضرت قائم (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) است . ((فلا يسرف فى القتل ))، يعنى درباره قاتلش اسراف نمى كند. و ((انه كان منصورا)) يعنى حسين عليه السلام مؤ يد و منصور مى باشد. همچنين در بعضى از روايت ها آمده است كه فاعل فعل ((يسرف )) همان ولى است و مرجع ضمير ((ه )) در ((انه )) نيز همان كلمه ولى مى باشد و منظور اين است كه در قتل به غير از قاتل آن حضرت اسراف نمى كند، نه اينكه از جهت كثرت باشد.

محمد حسین
02-19-2012, 12:50 PM
اما من معتقدم كه معناى ظاهرى آيه ، حكمى عام است كه بر همه مردم صدق مى كند و آن اين است كه هر كس مظلومانه به قتل برسد، ولى او حق قصاص قاتل را دارد و در كشتن غير از قاتل نبايد اسراف كند.
بنابراين معنا، ولى حسين عليه السلام بايد قاتل آن حضرت را قصاص كند و اگر بخواهيم قاتل او را معين كنيم و بگوييم چه كسى قاتل او است : آيا قاتل امام ، يزيد يا ابن زياد، يا ابن سعد، يا شمر، يا سنان يا ديگران ، از جمله ، صالح بن وهب است كه آن حضرت را با تير زد و ايشان از روى اسب به زمين افتاد يا صاحب آن تير سه شعبه اى است كه بر قلب امام زد و يا ديگران هستند؟! واقعيت اين است كه اين شهيد صد هزار قاتل دارد؛ البته نه به معناى مشتركا بلكه هر يك در اين امر مستقل هستند و اگر قاتلان آن حضرت به طور منفرد در نظر گرفته شوند، واقعا آن حضرت صد هزار قاتل مستقل دارد كه عبارت هستند از: يزيد، (و لذا در اخبار پيامبران آمده كه قاتل حسين عليه السلام يزيد است .) ابن زياد (از اين رو يزيد گفت او را پسر مرجانه كشت .) ابن سعد (به همين خاطر اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى پسر سعد را كه كودكى بيش نبود، مى ديدند، مى گفتند او قاتل حسين است )، شمر، سنان ، خولى و پرتاب كننده تير سه شعبه ، و آخر كلام اينكه ، قاتل آن حضرت ، تشنگى ، غيرت و اشك چشم است . اما حقيقت امر همان است كه خود آن حضرت فرمود: من با غم و اندوه كشته شدم ، يعنى غم و اندوه مرا كشت ، يعنى غم و اندوه قلب مرا كشت . از اين رو صاحب كربلا ناميده شد و لفظ كربلا اشاره به سبب قتل آن حضرت دارد.

محمد حسین
02-19-2012, 12:50 PM
همچنان بايد گفت : عبارت ((قتل مظلوما)) معانى ديگرى دارد كه همه آنها منطبق با حال حسين عليه السلام است و آن حضرت حقيقت اين معنا است كه در اينجا برخى از آن معانى را يادآور مى شويم :
الف : قتل مظلوما، يعنى در حالت مظلوميت به شهادت رسيد. امام حسين در حالتى به شهادت رسيد و بر او تعدى كردند كه همه چيز او را، - ملك ، مال ، اصحاب ، برادران ، فرزندان ، اعضا و جوارح ظاهرى و باطنى اش را - گرفتند و زخم شمشيرها و نيزه ها همه اعضاى او، حتى گلوى شريفشان را تغيير داد، دشمن بر مال ، عيال و فرزندان آن حضرت مسلط شد، در حالى كه غريب و تنها و آواره بود. حضرت با چنين شرايط و حالتى به شهادت رسيد. پس تنها كسى كه به نسبت همه چيز مظلومانه به شهادت رسيد، حسين عليه السلام است و چون اين كليت فقط درباره آن حضرت صدق مى كند، از اين رو كلمه مظلوم با الف و لام به صورت ((المظلوم )) به عنوان اسم معرفه و صفت براى آن حضرت آورده شده است و آن حضرت را ((المظلوم )) مى نامند. لذا در دعا وارد شده است كه تو را به خون مظلوم سوگند مى دهم و در حديث هم آمده كه زيارت مظلوم را ترك نكن . راوى نيز پرسيده است مظلوم كيست ؟ در جواب به او گفته شده است : آيا نمى دانى كه او، همان حسين عليه السلام ، صاحب كربلا، است ؟!
ب : ((من قتل مظلوما)) در اصل اشاره به شهادت آن حضرت است ، يعنى بى آنكه مستحق قصاص يا حدى باشد و يا فسادى را مرتكب شده باشد. به عبارت ديگر معنى عبارت اين است : كسى كه بدون هيچ جرمى كشته شود كه بارزترين آن معنى حسين عليه السلام است . كما اينكه خود آن حضرت فرمود: واى بر شما! آيا از من خون كسى را كه كشته ام يا مالى را كه صاحب شده ام مطالبه مى كنيد، يا مى خواهيد مرا به خاطر زخمى كه بر كسى وارد كرده ام يا تغييرى در دين ايجاد نموده ام ، قصاص كنيد؟!

محمد حسین
02-19-2012, 12:51 PM
ج : ((من قتل مظلوما)) درباره كيفيت قتل آن مظلوم است . خداوند در همه ابعاد به احسان و نيكى دستور داده است ، حتى درباره ذبح حيوانات ؛ مثلا در قربانى كردن حيوان ، سفارش شده است كه كارد، تيز و تند باشد و كشته حيوان ديگرى از نوع خودش به قربانى نشان داده نشود. كارد را به حيوان نشان ندهند، حيوان به شدت به بند كشيده نشود و به هنگام قربانى سيرابش كنند و...
در مورد انسان نيز چه بسا مظلوم كشته شود در حالى كه به او در نحوه كشته شدنش يا حالش احسان شود، اما ممكن است كسى كشته شود، ولى نسبت به اين امور هم مظلوم واقع شود؛ يعنى هيچ احسانى به او نشود. مانند حسين عليه السلام كه از روى ظلم و مظلومانه به شهادت رسيد، زيرا هيچ گونه احسانى به آن حضرت نشد.
د: ((و من قتل مظلوما)) منظور اين باشد كه وقتى آن حضرت را به شهادت رساندند، به وجوه مختلف ، بر ايشان تعدى نمودند. و اين امر منحصر در يك مقتول است كه همان شهيد مظلوم (حسين عليه السلام ) مى باشد.
ه : ((و من قتل مظلوما)) منظور بعد از قتل آن حضرت است كه لباس از تن حضرت بيرون آوردند، اعضاى بدنش را بريدند، جسمش را پايمال سم اسبان نمودند و بدون كفن و دفن در بيابان رها كردند. چنين معنايى فقط در مورد حسين مظلوم صدق مى كند. حتى پيراهن كهنه ى پاره اى را كه ارزشى نداشت ، از تن او بيرون آوردند.
آيه هفتم ؛ اين آيه درباره انتقامى است كه روز قيامت به خاطر او گرفته مى شود؛ كه اين فرمايش خداوند تعالى است : و اذا الموئودة سئلت باى ذنب قتلت .(55) آنگاه كه از دختران زنده به گور شده سؤ ال شود، به كدامين گناه كشته شدند. از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه اين آيه درباره حسين عليه السلام نازل شده است .

محمد حسین
02-19-2012, 12:52 PM
از آنجا كه اين آيه شريفه پس از ذكر وقايع بزرگى چون تاريك شدن خورشيد، تيره شدن ستارگان و به حركت درآمدن كوه ها آمده است ، مى بايست مساءله اى كه پس از اين وقايع عظيم يادآورى شود، از نظر عظمت و دگرگونى احوال اهل محشر در آن ، داراى ويژگى خاصى باشد، به نحوى كه تمام مردم را شامل شود و به واسطه آن دچار ترس و وحشت شوند.
هر چند سؤ ال درباره زنده به گورشدگان است و اينكه آنها بدون هيچ جرم و تقصيرى زنده به گور شدند، و هر چند اين كار امر عظيمى است ، اما سؤ ال از كسى كه گرفتار و مورد ظلم و ستم واقع شد و از هر طرف در تنگنا بود؛ يعنى حسين عليه السلام ، فرزندان و عيال او، و اينكه آنها به چه گناهى كشته شدند، سؤ ال مهم تر و بزرگترى است . و شايد به همين خاطر باشد كه امام فرمود اين آيه درباره حسين بن على عليهما السلام نازل شده است . حقيقت مطلب آن است كه زنده به گورشدگان واقعى حسين عليه السلام ، فرزندان و عيال آن حضرت در روز عاشورا، قبل از اينكه به شهادت برسند، مى باشند. زيرا تعدادى از آنها از شدت تشنگى ، محاصره و گرفتارى ها و وارد شدن مصيبت ها دچار خفقان شده و جانشان به لب رسيده بود.
آيه هشتم ؛ ((و فديناه بذبح عظيم ))(56) و بر او ذبح بزرگى را فدا ساختيم . در روايت آمده كه ذبح بزرگ ، همان حسين عليه السلام مى باشد. لازم نيست مرتبه كسى كه فداى او مى شوند، برتر باشد، بلكه معنا اين است كه آنچه را فداى او ساختيم به سبب ذبح عظيمى است كه از صلب او خارج مى شود، يا به اين معناست كه فدا شدن او (اسماعيل عليه السلام ) به خاطر پروردگارش ، تبديل به فدايى بزرگتر ديگرى شد و اين مرتبه عظمى از آنجا حاصل شد كه حسين عليه السلام جان خود را در راه خدا فدا نمود.

*****

49- احقاف ، آيه 15
50- حج ، آيه 39
51- نساء، آيه 77
52- مريم ، آيه 1
53- الفجر، آيات 27 تا 30
54- اسراء، آيه 33
55- تكوير، آيات 8 و 9
56- صافات ، آيه 107

محمد حسین
02-19-2012, 12:56 PM
4- مقصد چهارم - اين مقوصد درباره خصصيات سوره حمد و بويژه بسم الله است كه درباره حسين عليه السلام نيز به ثبوت رسيده است.

سوره حمد، فاتحة الكتاب است ، حسين عليه السلام هم فاتح مصحف شهادت است .
سوره حمد، ام الكتاب است ، حسين عليه السلام نيز ابوالائمه است .
سوره حمد، گنج اطاعت است ، حسين عليه السلام هم گنج اسباب شفاعت است .
سوره حمد، وافى است و حسين عليه السلام وافى به اسباب مغفرت است .
سوره حمد، شفادهنده است در حالى كه تربت آن حضرت شفاست (كما اينكه در قضيه دختر يهودى آمده است .) و اشكى كه به خاطر او ريخته مى شود شفايى است كه آتش هاى درون و برون را خاموش مى كند، و - آن طور كه در حديث آمده - اگر يك قطره از آن در جهنم افتد، حرارت آن را خاموش مى گرداند.
سوره حمد، كافى است ، محبت حسين عليه السلام هم كافى است .
سوره حمد، معادل قرآن است ، حسين عليه السلام نيز شريك قرآن و عدل آن در امانتى است كه پيامبر او را به امت سپرد.

محمد حسین
02-19-2012, 12:57 PM
سوره حمد، سبع المثانى است ، زيرا دو بار نازل شده است ، و حسين عليه السلام نيز اين خصوصيت را دارد كه دوبار از آسمان نازل شد و دو بار عروج كرد. روح آن حضرت مانند ساير ائمه و انبياء عليهم السلام ، هنگام ولادت و وفات نازل شد، يك بار هم ، جسم آن حضرت را بالا بردند و سپس به پائين آوردند، كه اين از ويژگى هاى آن حضرت است . اين مطلب در روايت آمده كه وقتى حسين عليه السلام به شهادت رسيد و سر آن حضرت را بالاى نيزه ها كردند، ملائكه پايين آمدند و جسد آن حضرت را گرفتند و به همان حالت به آسمان پنجم بردند و آن را در كنار صورت به خون آغشته على عليه السلام قرار دادند و به آن حضرت در حالى كه آغشته به خون بود، نگاه كردند و قاتلش را لعنت نمودند و سپس او را به محل دفنش در كربلا پايين آوردند و در اين امور حكمت پنهانى است كه نمى توان به كنهش رسيد و خداوند عالم به آن است .
در حديث آمده كه ، هر كس سوره حمد را تلاوت كند و به ظاهر و باطن آن ايمان داشته باشد، خداوند به ازاى هر حرف آن ، به او حسنه اى مى دهد كه از دنيا و هر آنچه در آن است ، برتر است . هر كس هم كه حسين عليه السلام را ياد كند و بر او گريه نمايد، خداوند به ازاى هر قطره اشكى ، حسنه اى به او مى دهد كه از دنيا و هر آنچه در آن است برتر مى باشد و هر كس آن حضرت را زيارت كند، خداوند در مقابل هر حرف ، حسنه اى به او عطا مى كند كه از دنيا و هر آنچه در آن است برتر است . تفصيل اين مطالب قبلا آمده است .
بسم الله عنوان سوره ها و در صدر آنها است ، حسين عليه السلام نيز عنوان شهداء و سرور آنان است . بسم الله 114 تاست كه از اجزاى قرآن است و حسين عليه السلام هم به 114 سبب موجب غفران است . هنگام ذبح حيوانات و نحر شتران گفتن بسم الله تكليف است . مؤ منان نيز به هنگام هر ذبح و نحر و كشتارى ، از آنجا كه شهادت و نحر آن حضرت از هر قتل و نحرى سخت تر بود، آن حضرت را به خاطر مى آورند. كما اينكه اين مطلب در حديث نبوى آمده است .

محمد حسین
02-19-2012, 12:58 PM
5- مقصد پنجم

اين مقصد، مقصد لطيفى است كه در آن موارد متعلق به آن حضرت كه منطبق با آيات و كلماتى است كه در قرآن آمده و اشاره به آن حضرت دارد، گردآورى شده است . در قرآن آياتى وجود دارد كه حاوى اسامى ، صفات و خواص ويژه اى است ، مانند آيه نور، آيه تطهير، آية الكرسى و آياتى كه خواص مخصوصى دارند و آيات شفاء و آيات سجده . در حسين عليه السلام نيز كرسى رفيعى است كه علم آن آسمان ها و زمين را فرا گرفته است . همچنين در حسين دو آيه نور وجود دارد، يك آيه نور براى سر آن حضرت و ديگرى براى پيكر پاكش . آيه اول براى بسيارى از كسانى كه در راه شام بودند، متجلى شد؛ مثلا براى زيد بن ارقم ، هنگامى كه با سر حسين عليه السلام از كنار خانه او گذشتند، اين آيه متجلى شد، او شعاع نور را ديد كه از پنجره اى كه به طرف راه بود، وارد اتاقش شد، تعجب كرد و نگاه كرد، ديد نور از سرى است كه بر نيزه است و از آنجا برده مى شود، همچنين او شنيد كه اين سر در حال تلاوت آيات سوره كهف است . آيه دوم را آن زارع از قبيله بنى اسد كه شبانه آمده بود تا كشته ها را ببيند، ملاحظه كرد. او گفت : در آنجا جسدى را ديدم كه در شب چون خورشيد تابان نور افشانى مى كرد و شيرى آمده در كنار آن نشسته بود. در محبت به حسين عليه السلام آيات شفا براى امراض معنوى و در تربت آن حضرت آيات شفا براى بيمارى هاى ظاهرى وجود دارد.

محمد حسین
02-19-2012, 12:58 PM
در پيكر مطهر حسين عليه السلام چهار آيه مانند آيات چهارگانه سجده وجود دارد كه لازم است محبان آن حضرت هنگام ملاحظه آنها بر زمين افتاده و سجده نمايند، همان طور كه لازم است هنگام تلاوت آيات چهارگانه سجده كرد. يكى از آيات ، اثر تير بر قلب آن حضرت است كه بر قلب او وارد شد و از پشت آن حضرت بيرون آمد. آيه ديگر اثر نيزه اى است كه صالح بن وهب زناكار بر پهلوى امام عليه السلام زد و موجب شد امام از روى اسب بر زمين افتد. آيه سوم ، اثر ضربه شمشيرى است كه مالك بن يسر بر سر مبارك امام حسين عليه السلام وارد كرد و در اثر آن عمامه و شب كلاه از سر حضرت افتاد و سر امام برهنه گرديد. آيه چهارم ، اثر شمشير بر گلوى بريده آن حضرت است كه در اثر آن سر از بدن جدا گرديد، اما بر قفا اثر گذاشت . اين آيات چهارگانه همان آياتى است كه بر جسد شريف امام نقش بست و لازم است محبان آن حضرت هنگام تصور آنها يا شنيدن آنها سجده كنند.
اما آيات مخصوص كه داراى خواص ويژه هستند: در حسين عليه السلام آيات ، سبب ها و مسائلى موجود است كه به واسطه آنها مى توان به خواسته هاى دنيا و آخرت دست يافت.

محمد حسین
02-19-2012, 12:59 PM
6- مقصد ششم


اين مقصد، مقصد ظريف ، لطيف و جديدى است كه عنوان سوره ها را از اول قرآن تا آخر آن از فاتحة الكتاب تا سوره ناس متذكر مى شويم و آنچه از آنها متعلق به حسين عليه السلام است ، به اشاره ، يا به مناسبت تشريح مى كنيم .
درباره سوره فاتحة الكتاب به طور مستقل در مقصد قبلى سخن به ميان آمد.
اما در سوره بقره ؛ در اين سوره اولين مرثيه حسين عليه السلام آمده است ؛ آنجا كه خداوند فرمود: قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء.(57) گفتند: پروردگارا مى خواهى كسانى را بگمارى كه فساد كنند در زمين و خون ها بريزند. در حديث آمده است كه ملائكه شهادت حسين و يارانش را در كربلا ملاحظه كردند و به آن واسطه به اين آگاهى رسيدند كه آنها را نسبت به آن موضوع دلالت كرد.
سوره آل عمران ؛ امام حسين عليه السلام ، وقتى فرزندش على عازم ميدان جنگ شد، اين آيات از سوره آل عمران را تلاوت كرد؛ ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم .(58) خداوند آدم و نوح و خانواده ابراهيم و خانواده عمران را بر جهانيان برگزيد. فرزندانى هستند برخى از نسل برخى ديگر و خدا به گفته ها و احوال همه شنوا و دانا است .

محمد حسین
02-19-2012, 01:00 PM
سوره نساء، در اين سوره دومين آيه از آيات رثاى آن حضرت وجود دارد: المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان لا يستطيعون حيلة و لا يهتدون سبيلا.(59) آن گروه از مردان و زنان و كودكان كه ناتوان بودند كه گريز و چاره اى برايشان نبود و راهى به نجات خود نمى يافتند. بارزترين افراد اين گروه همان كسانى هستند كه به همراه آن حضرت بودند. پس چه شده است شما را كه در راه آنها نمى جنگيد.
سوره مائده ؛ براى آن حضرت مائده اى است كه منطبق بر مائده طعام مى باشد و آن عبارت است از مائده اى از شراب كوثر كه براى او يارانش به منظور رفع عطش شان نازل شد، در حالى كه اصحاب امام به او نگفتند كه از خدا بخواه از آسمان مائده اى براى ما نازل كند(60) تا براى ما عيد باشد. بلكه آنها به نهايت تشنگى ، گرسنگى ، زخمى شدن و شهادت راضى بودند و اين امر براى آنها از هر طعام و شرابى گواراتر بود.
سوره اعراف ؛ بنا بر بعضى از معانى وارده درباره اين سوره ، حسين عليه السلام از اعراف است . او معرفت خاصى به سيماى زائر خود دارد، چرا كه زائر آن حضرت در روز قيامت داراى سيماى مخصوصى است كه ما آن را در عنوان مربوط به خواص زيارت امام حسين عليه السلام آورده ايم .
سوره انفال ؛ انفال حق آن حضرت و حق 9 نفر از فرزندان ايشان است كه از آن منع شدند و حقشان در اين باره غصب شد، اما علاوه بر اينها، امام حسين عليه السلام از حقى كه ميان او و همه مردم ، بلكه تمام موجودات ذى روح مشترك است ، يعنى آب ، باز داشته شد؛ آبى كه نه تنها از انفال نيست ، بلكه هر كس كه روح دارد، حتى كفار و حيوانات ، حق نوشيدن آن را دارند.

محمد حسین
02-19-2012, 01:00 PM
سوره برائت ؛ تمام آيات جهادى كه در اين سوره آمده است ، به طور حقيقى با جهاد اصحاب آن حضرت مطابقت دارد. در اين سوره آيه اى است كه اشاره به خريدن جان هاى مؤ منان توسط خدا دارد و آن آيه اين است ان الله اشترى من المؤ منين اءنفسهم و اموالهم باءن لهم الجنة يقاتلون فى سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعدا عليه حقا فى التوراة و الانجيل و القرآن و من اوفى بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذى بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم .(61)
خداوند جان و مال اهل ايمان را به بهشت خريدارى كرده ، آنها در راه خدا جهاد مى كنند كه دشمنان را به قتل برسانند و يا خود كشته شوند. اين وعده قطعى است بر خدا و عهدى است كه در تورات و انجيل و قرآن ياد فرموده و از خدا باوفاتر به عهد كيست ؟ اى اهل ايمان ! شما به خود در اين معامله بشارت دهيد كه اين معاهده با خدا به حقيقت سعادت و پيروزى بزرگى است .
در بازار اين معامله تمام بندگان خدا به نوعى معامله كرده اند، اما حسين عليه السلام در اين رابطه داراى معامله مخصوصى است . آن حضرت كالاى خويش را به نحو مخصوصى تسليم نمود و بهاى آن را به نحو خاصى دريافت كرد و آن طور كه از جميع خصايص آن حضرت با تدبر در آنها به دست مى آيد، نقل متاع و پيمانه و وزن كردن آن و همچنين حفظ و سرانجام بذل آن ، به نحو خاصى انجام گرفت .

محمد حسین
02-19-2012, 01:00 PM
سوره هود؛ امام حسين عليه السلام وقتى در ميدان رو در روى آن قوم ايستاد و براى آنها سخنرانى كرد، اين آيات از سوره هود را تلاوت كرد: انى اءشهد الله و اشهدوا انى برى ء مما تشركون من دونه فكيدونى جميعا ثم لا تنظرون انى توكلت على الله ربى و ربكم ما من دابة الا هو آخذ بناصيتها ان ربى على صراط مستقيم .(62) خدا را گواه مى گيرم و شما هم گواهى دهيد كه من از خدايانى كه غير از خداى يكتا مى پرستيد، بيزارم . شما هر فكر و تدبيرى در كار من داريد، بى هيچ مهلت انجام دهيد. من بر خدا كه پروردگار من و شماست توكل كرده ام كه زمام اختيار هر جنبنده به دست مشيت اوست و البته پروردگار من به راه راست خواهد بود.
سوره يوسف ؛ در روايات عامه آمده است كه اين سوره به پيامبر نازل شد، به خاطر اينكه آن حضرت را نسبت به ماجرايى كه براى فرزندش حسين عليه السلام پيش مى آيد، دلدارى دهد. در اين سوره تطبيقات ديگرى نيز وجود دارد.
سوره رعد؛ خداوند در اين سوره فرموده است ((و يسبح الرعد بحمده .))(63) رعد به تسبيح و ستايش او مشغول است . در حديث است ((هيچ ابرى حركت نمى كند و رعد و برق نمى زند مگر اينكه به قاتل حسين عليه السلام لعنت مى فرستد.))

محمد حسین
02-19-2012, 01:01 PM
سوره ابراهيم ؛ در اين سوره حكايت شده است كه حضرت ابراهيم عليه السلام ذريه خود را در صحراى غير قابل زراعت ساكن كرد. اين قضيه با نحوه ساكن كردن ذريه حسين عليه السلام توسط آن حضرت در كربلا و وداع او با آنها مطابقت دارد. همچنين گفتگوى ابراهيم عليه السلام با خانواده اش هنگامى كه آنها را در آن سرزمين اسكان داد، با گفتگوى حسين عليه السلام هنگامى كه خانواده اش را به سوى كربلا حركت داد، تطبيق مى كند.
سوره اسراء؛ حسين عليه السلام داراى معراج خاصى از سرزمين كربلا است كه در معراج قرار گرفتن آن سرزمين براى ملائكه و سير دادن خاص جدش صلى الله عليه و آله اثر گذاشت ؛ تا جايى كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: مرا به جايى كه به آن كربلا گفته مى شود سير دادند و در آنجا قتلگاه فرزندم حسين و يارانش را به من نشان دادند.
سوره كهف ؛ هنگامى كه سر مطهر آن حضرت بر نيزه بود، آياتى از سوره كهف را تلاوت نمود و زيد بن ارقم در كوفه شنيد كه سر حسين عليه السلام اين آيه را تلاوت مى كند ام حسبت ان اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا.(64) آيا گمان كردى كه قصه اصحاب كهف و رقيم در مقابل اين همه آيات و قدرت و عجايب حكمت هاى ما واقعه عجيبى است ؟ ديگران هم در شام شنيدند كه سر مطهر امام اين آيه را تلاوت مى كند انهم فتية آمنوا بربهم و زدناهم هدى .(65) آنها جوانمردانى بودند كه به خداى خود ايمان آوردند و ما بر مقام ايمان و هدايتشان افزوديم .

محمد حسین
02-19-2012, 01:01 PM
البته تلاوت اصل سوره كهف حكمت خاصى دارد، اما تلاوت آيه اول كه در كوفه قرائت شد و آيه دوم كه در شام تلاوت گرديد، هر يك داراى حكمت مخصوصى هستند.
سوره مريم ؛ در حديث زكريا عليه السلام آمده است كه ((كهيعص ))(66) اشاره به كربلا و هلاك شدن عترت پيامبر توسط يزيد در حالت عطش همراه با صبر و تحمل آنها دارد كه قبلا آن را آورده ايم .
در كتاب التهذيب به نقل از بحارالانوار از امام سجاد عليه السلام درباره اين گفته خداوند تعالى در قرآن كه فرمود: ((فحملته فانتبذت به مكانا قصيا))(67) پس مريم عليها السلام به آن پسر بار برداشت و به جايى دور خلوت گزيد، آمده است : از دمشق بيرون آمد تا به كربلا رسيد و او را در محل قبر حسين عليه السلام به دنيا آورد، سپس در همان شب مراجعت كرد.
سوره طه ؛ در اين سوره مناسبت هايى براى آن حضرت وجود دارد. در حكايت موسى عليه السلام آمده است اذ راءى نارا فقال لاهله امكثوا انى ءانست نار لعلى ءاتيكم منها بقبس او اجد على النار هدى .(68) آنگاه كه موسى آتشى مشاهده كرد، به اهل بيت خود گفت كمى مكث كنيد كه از دور آتشى مى بينم شايد كه پاره اى آتش بر شما بياورم يا از آن به جايى راه يابم .
حسين عليه السلام نيز آنگاه كه در مدينه بود، نورى از طرف كربلا ديد، سپس به اهل بيت خود گفت كه همراه من بياييد، و همچنين وقتى در مكه در اين باره از آن حضرت سؤ ال شد، در جواب فرمود: خداوند خواسته است كه آنها را در اسارت ببيند.

محمد حسین
02-19-2012, 01:01 PM
در سوره هاى بعد از طه نيز براى آن حضرت مناسبت هاى خاصى وجود دارد؛ به همين خاطر آن حضرت هنگام خروج از مدينه آياتى از سوره قصص و هنگام ورود به مكه نيز آياتى را تلاوت فرمود، كه ما آنها را در عنوان هجرت شرح خواهيم داد. يكى از اصحاب آن حضرت به هنگام مبارزه آياتى از سوره مؤ من را تلاوت كرد كه در عنوان مربوط به شهدا خواهد آمد.
آنچه بيان شد، به منظور ارائه نمونه هايى از مطابقت ها بود، لذا به همين مقدار بسنده مى كنيم و پس از اين ، برخى از مناسبت هاى كلى سوره ها را يادآور مى شويم :
سوره هايى كه با حروف مقطعه آغاز مى شوند، از جمله : حم ، يس ، ص ، المر، الم ، ق ، ن ، صورت هاى اين حروف در نقش ، تاثيراتى دارند و در آنها بنا به نسبت تعداد حروفشان اشاراتى وجود دارد و حروف آنها داراى تاءثيراتى است و همچنين اشاراتى به اسامى خداوند دارند و آنها رموزى هستند كه جز آنكه مخاطب به آنها بوده ، كسى به آن پى نمى برد.
در پيكر پاك حسين عليه السلام نيز در اثر ضربه شمشيرها حروف مقطعه ايى به وجود آمد كه براى هر يك از اين آثار، چه آثارى كه در اثر يك ضربه ، دو ضربه ، سه ضربه ، چهار ضربه ، پنج ضربه به وجود آمد، هياءت و شكل خاصى ايجاد شد؛ كه هر يك از آنها در عالم تسليم و رضا، رمزها و نشانه هايى است كه آنكه به رموز حروف مقطعه در اوايل قرآن راه يافته بود به آن رموز هم راه پيدا كرده بود؛ از اين رو بعضى از نقاط بدن حسين عليه السلام را به طور مخصوصى مى بوسيد و گاهى به على عليه السلام مى فرمود كه او را نگه دار و على او را نگه مى داشت و پيامبر صلى الله عليه و آله تمام بدن و جميع جاهاى حروف مقطعه را مى بوسيد و گريه مى كرد.
اوايل سوره هاى مسبحات (سوره هايى كه با سبح لله شروع شده است ) از جمله تناسب هاى صفات الهى است كه خداوند به عنوان نمونه به آن حضرت عطا كرده است ؛ ما اين مطلب را در عنوان مربوط به احترامات الهى تشريح كرديم .

محمد حسین
02-19-2012, 01:02 PM
سوره مدثر، باطن اين سوره به امام حسين عليه السلام تعلق دارد، كما اينكه اين مساءله از معناى ظاهرى آن خارج نيست ، چرا كه مدثر، پيامبر صلى الله عليه و آله است و حسين از آن حضرت مى باشد.
سوره مزمل ؛ آن حضرت مخاطب به آن است ؛ زيرا مخاطب به آن ، از اوست ، آن حضرت است كه به خون خود آغشته شد و در شب تاريك قيام كرد و تاريكى را زدود و نور حق را جلوه گر ساخت و اصحاب به خون غلطيده آن حضرت مانند اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله هستند كه پيامبر در حق آنها در روز جنگ احد فرمود كه آنها را در لباس هاى به خون آغشته شان بپيچيد كه من گواه بر آنها هستم . با اين تفاوت كه براى اصحاب حسين عليه السلام لباس و پيراهنى باقى نمانده بود، بلكه آنها را در خونشان پيچيدند.
سوره هايى كه با سوگند آغاز مى شوند؛ اين سوره ها هر يك باطنى دارند كه با حالت هاى حسين ، شهادت آن حضرت ، سيماى او، روح ، جسد، قلب و اصحاب او و حالت هاى آنها، منطبق است .
پس گوش دل به آياتى از اين سوره ها بسپار كه بر تو تلاوت مى شود، كه از جمله آنها اين آيات است : و الصافات صفا فالزاجرات زجرا فالتاليات ذكرا.(69) سوگند به صف زدگان كه صف آرايى كرده اند، قسم به منع و زجر كنندگان ، سوگند به تلاوت كنندگان قرآن . باطن اين آيات با حسين عليه السلام و سپاهيان آن حضرت در صف بندى شان در جنگ به منظور حمايت از آن حضرت ، صف بندى شان براى نماز، صف پيكرهاى به زمين افتاده آنها و صف سرهاى بريده شان و صف آنها در دفن در يك قبر واحد، منطبق است .
- والفجر و ليال عشر و الشفع و الوتر و الليل اذا يسر.(70) قسم به صبحگاه و قسم به ده شب ، قسم به جفت و به فرد و قسم به شب آنگاه كه (به روشنى ) حركت كند.

محمد حسین
02-19-2012, 01:03 PM
حسين عليه السلام با نور هدايتش فجر است و شب هاى مصيبتش ده شب است . او و برادرش شفع (جفت ) هستند و آنگاه كه تنها و بى ياور ماند، فرد است ؛ فردى كه ياران و حاميانش به شهادت رسيدند. همچنين روح شريف آن حضرت وقتى به سوى پروردگارش بازگشت - آن طور كه در روايت ها آمده - همان نفس مطمئنه مى باشد كه در آخرين اين سوره آمده است .
والطور و كتاب مسطور فى رق منشور و البيت المعمور و السقف المرفوع و البحر المسجور.(71) قسم به كتاب نوشته شده در صحيفه گشوده فرقان ، قسم به بيت المعمور، قسم به طاق بلند و قسم به درياى آتش فروزان .
آن طور كه در حديث آمده است ، طور بنا به دو معناى ظاهرى و معنوى ، محل شهادت امام حسين عليه السلام است و كتاب مسطور، بدن شريف آن حضرت و بيت المعمور سر ايشان و بحر مسجور، ميدان كربلا در روزى است كه جنگ واقع شد.
- ((والنجم اذا هوى .))(72) قسم به ستاره چون فرود آيد. نحوه افتادن آن حضرت به زمين را بيان مى كند.
((والضحى ))(73) قسم به ((نور افشانى )) خورشيد. نور سيماى حسين عليه السلام يا نور اظهار ايمان به آن حضرت است .
- ((والسماء ذات البروج .))(74) قسم به آسمان كه داراى كاخ ‌هاى باعظمت است . در واقع اين آسمان ، حسين عليه السلام است ، زيرا آن حضرت آسمانى است كه داراى 9 برج ، بلكه 13 برج است .
- والسماء و الطارق و ما ادريك ما الطارق النجم الثاقب .(75) قسم به آسمان و كوبنده (شب ) چه مى دانى طارق چيست ، ستاره درخشان است .
الثاقب ((ستاره ))ايست كه نورش از آسمان تلاءلوء مى كند و حسين عليه السلام ستاره درخشانى است كه نورش تاريكى هاى زمين را هم درخشندگى مى دهد.

محمد حسین
02-19-2012, 01:03 PM
- والشمس و ضحيها و القمر اذا تلاها و النهار اذا جلها.(76) قسم به آفتاب و تابش آن و به ماه كه به دنبال آفتاب آيد و به روز هنگامى كه زمين را روشن كند.
خورشيد همان سيماى نورانى حسين عليه السلام است ، خورشيد واقعى وجود مبارك آن حضرت مى باشد، زيرا اشعه خورشيد با يك تكه ابر از بين مى رود، در صورتى كه چهره حسين عليه السلام آغشته به خاك و خون گرديد، اما ذره اى از نور و درخشش آن كم نشد، بلكه پيكر مطهر آن حضرت در آن سه شب كه در بيابان افتاده بود چون خورشيد نورافشانى مى كرد.
- ((والمرسلات ))(77) قسم به رسولانى كه فرستاده شدند. مرسلات ، ملائكه اى هستند كه به منظور امور مربوط به حسين عليه السلام فرستاده شدند.
- آيه ((و النازعات غرقا))(78) و آيات بعد از آن ، ارواح مطهر حسين عليه السلام و اصحاب آن حضرت است .
- ((و الذاريات ذروا فالحاملات وقرا))(79) قسم به يك نوع پراكنده سازان ، قسم به حمل كنندگان سنگينى . در بعضى از تفسيرها مطالبى درباره اين دو آيه آمده است كه منطبق با اصحاب امام حسين عليه السلام و جهاد آنها در روز عاشورا مى باشد.
- ((والتين و الزيتون ))(80) قسم به انجير و زيتون ، در حديث آمده است كه زيتون همان حسين عليه السلام است .(81)
- ((والعاديات ))(82) سوگند به اسبان تندرو، اشاره به اسب هاى آنها در حالت دويدن دارد.

محمد حسین
02-19-2012, 01:04 PM
- تمام سوره قيامت منطبق با قيامت اهل بيت است كه روز عاشورا برپا شد، كه همان واقعه عظيم ، الحاقه ، الصاخه حقيقى و طامة الكبراى واقعى مى باشد، زيرا كه آن واقعه و مصيبت از هر مصيبتى سنگين تر است و اين واقعه همان ((القارعة )) است كه دل هاى نيكان و فاجران را در هم كوبيد و همان واقعه اى است كه زمين را به لرزه انداخت و همان الغاشية است كه درباره آن فرموده است ((هل اتيك حديث الغاشية .))(83) آيا حديث فرا گيرنده به تو رسيده است . آيا حديث آن به شما رسيده است و اين همان مطلبى است كه درباره آن تحقق پيدا كرد.
- ((اذا السماء انشقت .))(84) هنگامى كه آسمان شكافته شود، و ((اذا السماء انفطرت .))(85) هنگامى كه آسمان شكافته شود. و آن هنگامى است كه بر سر مبارك حسين عليه السلام ضربت وارد شد.
- و اذا الشمس كورت و اذا النجوم انكدرت .(86) هنگامى كه آفتاب تابان تاريك شود و ستارگان تيره شوند. اين معنا منطبق بر روز عاشورا است كه خورشيد ظاهرى و خورشيد باطنى ، چه به صورت ظاهر و چه به صورت باطن دچار تاريكى شدند.

محمد حسین
02-19-2012, 01:04 PM
هر يك از اين مطالب شرح و تفصيلى دارد كه من آن را در كتاب روضات الجنات در بحث مربوط به موعظه هاى قرآن آورده ام . از خداوند مسئلت دارم كه بر من منت بگذارد و توان بدهد كه آن را به اتمام برسانم .
- سوره قدر، فضايل شب قدر براى امام حسين عليه السلام ثابت شده است ، كه اين مطلب در عنوان مربوط به خصايص امام حسين عليه السلام در باب مربوط به اوقات شريف مخصوص زيارت ايشان خواهد آمد.
- سوره اخلاص و توحيد، حسين عليه السلام از خود، توحيد حقيقى را كه همان پيراستن علايق قلبى از هر آنچه غير خدا است ، بروز داد و اين نوع توحيد فقط مخصوص آن حضرت عليه السلام است ، او در اين زمينه همتايى ندارد.
- سوره الكافرون ؛ حسين عليه السلام دين كافران ، اهل نفاق و خلاف را انكار نمود و از آنها بيزارى جست و گفت ((لكم دينكم و لى دين ))(87) دين شما براى شما و دين من براى من .
- سوره الناس و الفلق نيز همان طور كه در روايت خاصه و عامه آمده ، هر دو به آن حضرت و برادرش عليهما السلام تعلق دارد.

*****

57- بقره ، آيه 30
58- آل عمران آيات 33 و 34
59- نساء، آيه 98
60- اشاره به گفته حواريون (ياران حضرت عيسى دارد) كه از آن حضرت خواستند كه از خدا بخواهد از آسمان مائده اى بر آنها نازل كند.
61- برائت (توبه )، آيه 111
62- هود، آيات 54، 55، 56
63- رعد، آيه 13
64- كهف ، آيه 9
65- كهف ، آيه 13
66- مريم ، آيه 1
67- مريم ، آيه 22
68- طه ، آيه 10
69- صافات ، آيات 1، 2، 3
70- والفجر، آيات 1 و 4
71- الطور، آيات 1 تا 6
72- النجم ، آيه 1
73- الضحى ، آيه 1
74- البروج ، آيه 1
75- الطارق ، آيات 1 تا 3
76- الشمس ، آيات 1 تا 3
77- المرسلات ، آيه 1
78- النازعات ، آيه 1
79- الذاريات ، آيه 1 و 2
80- التين ، آيه 1
81- بحارالانوار، جلد 43، صفحه 291
82- العاديات ، آيه 1
83- الغاشيه ، آيه 1
84- انشقاق ، آيه 1
85- انفطار، آيه 1
86- التكوير، آيات 1 و 2
87- الكافرون ، آيه 6

محمد حسین
02-19-2012, 01:07 PM
***عنوان نهم - خصوصيات حسين عليه السلام در آنچه به بيت الله مربوط مى شود.


اين عنوان درباره خصوصيات حسين عليه السلام در رابطه با خانه خدا است كه شامل چندين مطلب است .

1-مطلب اول

حسين عليه السلام بيت الله حقيقى است . بايد دانست كه خداوند منزه از مكان و زمان و فرود آمدن و مسكن گزيدن است ، اما انتساب بعضى از مكان ها به خاطر شرافت خاصى است كه براى آن مكان قائل شده اند. مثلا ممكن است آن مكان محل عبادت خدا قرار داده شده باشد، يا اينكه در آنجا عبادت بيشترى انجام مى شود و يا خداوند دستور داده باشد كه به هنگام عبادت رو به سوى آن كنند، يا به خاطر نزول فيض خاصى باشد و يا به خاطر دشوارى منازل است كه موجب خالص شدن قصد به سوى خدا مى شود. كما اينكه همه اين معانى درباره مكه معظمه و بعضى از اين موارد درباره مساجد و درباره ((خانه هايى كه خداوند، اجازه داده كه رفعت يابند و در آن ذكر خدا شود))(88) صادق است .
همه اينها بيت الله ظاهرى هستند، اما حقيقت بيت الله آن چيزى است كه در حديث قدسى آمده است ، خداوند فرمود ((زمين من و آسمان من ، هيچكدام گنجايش مرا ندارد، اما قلب بنده مؤ من به من ، گنجايش مرا دارد.))
همچنين خداوند به داود عليه السلام وحى فرمود: ((خانه اى را خالى كن كه در آن ساكن شوم . داود عرض كرد: اى خدا! تو بزرگتر از آن هستى كه در جايى ساكن شوى ، آنگاه خطاب به او وحى شد كه قلبت را براى من خالى كن .))

محمد حسین
02-19-2012, 01:07 PM
بنابراين هر قلبى كه فقط محبت خدا در آن باشد خانه واقعى خداست و قلب مؤ من كامل ، حقيقتا بيت الله است ، زيرا چنين قلبى از تعلق به غير خدا خالى است و در آن هيچ فكر، ذكر و همى جز خدا نيست و سرانجام كار به آنجا ختم مى شود كه او جز خدا نمى بيند و جز خدا نمى شنود، و اين يكى از معانى فرمايش خداوند در آن حديث قدسى است كه فرمود: ((حتى من گوش او مى شوم كه با او مى شنود و چشم او كه با او مى بيند.)) در صورتى كه اين مسائل تحقق يابد و تو خوب تاءمل و انديشه كنى ، برايت آشكار مى شود كه بيت الله واقعى و بزرگتر، همان قلب حسين عليه السلام است ؛ چرا كه آن حضرت قلب خود را حقيقتا براى خدا خالى كرد، تا جايى كه در آن جز علاقه به خدا باقى نماند و حتى از علايقى كه با علاقه به خدا منافاتى ندارد نيز خالى شد.
از جانب ديگر قطع علاقه به شى ء به خاطر خدا بويژه با شدت علقه به آن ، دليل بر شديدتر بودن علقه به خدا است و قطع علاقه از همه چيز به خاطر خدا دليل بر انحصار قلب به علاقه به خداست و شرايع مبتنى بر همين مسائل است و تدين به دين ، به مقدار قطع علاقه از غير خدا به خاطر خدا است و درجات مختلف نيز بستگى به شدت و ضعف علايق و ميزان ترك آن از نظر زمان و كيفيت اطاعت از امر خدا دارد.

محمد حسین
02-19-2012, 01:07 PM
پس بدان كه ، وقتى در صحيفه الهى اين خطاب متوجه حسين عليه السلام شد كه جان خود را به خدا بفروش ؛ از همان ابتداى هجرتش از مدينه به مكه و سپس به كربلا، قصدش ‍ امتثال اين امر الهى بود، با اين نيت كه آنچه بر او واقع مى شود - قبل از وقوع آنها - قربة الى الله است . از اين رو آنچه براى آن حضرت مقدر شده بود، حتى قطعه قطعه شدن اجزاى بدنش را پذيرفت و بر خود هموار ساخت و در حالى كه هنوز در مكه بود تمام مصيبت ها و ذبح اولاد و اصحابش را پذيرفت و تحمل كرد. حتى صورت واقعه و محل وقوع آن را به ام سلمه نشان داد. آن حضرت قلب خود را از تعلق به وطن و جميع ديار و مسكن هاى روى زمين و از تعلق به اموال ، حتى لباس و سلطنت ، راحتى و رياست ، از تعلق به عيال ، اطفال ، فرزندان ، برادران ، عشيره و اصحاب خالى كرد و آنها را تقديم كرد تا در مقابلش ذبح شوند و يا به اسارت درآيند. حتى حسين عليه السلام قلب مبارك خود را از جميع آنچه در دنيا وجود دارد، حتى آب و قطره اى از آن براى محتضر و از تعلق به بدن و اجزاى بدن ، استخوان و گوشت و پوست و خون آن و به هم پيوستن آنها، باقى ماندن آنها به همان صورت و تركيب و هياءتشان ، خالى كرد. حتى علاقه قلب خود را با قلب ظاهرى كه در سينه هاست و با مهجه قلب كه همان خون قلب باشد، قطع كرد؛ لذا تير مسموم سه شعبه اى قلب آن حضرت را شكافت و خون آن را به بيرون جارى ساخت و حضرت آن خون را با دست مباركش گرفت و سر و محاسن خود را با آن خضاب نمود، كما اينكه در زيارت آن حضرت آمده است كه ((خون قلب خود را در راه تو بخشيد.))

محمد حسین
02-19-2012, 01:08 PM
بنابراين وقتى حسين عليه السلام قلب ظاهرى و خون قلب خود را در راه خدا بذل كرد، و قلب معنوى آن حضرت براى خدا خالص گرديد و از غير خدا خالى و از جميع ما سوى الله فارغ شد، بيت الله حقيقى و واقعى گرديد كه جز خدا در آن نيست . پس و لله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا(89) و بر مردم حج و زيارت آن خانه واجب است ، بر هر كسى كه توانايى يافته و بر آن راه يابد.
از اينجا معناى اين فرمايش مشخص مى شود كه ((هر كس حسين را زيارت كند مانند كسى است كه خدا را در عرش زيارت كرده باشد.))

*****

88- ترجمه آيه 36 سوره نور
89- آل عمران ، آيه 97

محمد حسین
02-19-2012, 01:09 PM
2- مطلب دوم


حسين عليه السلام اين خانه واقعى خداوند، براى كعبه احترام ويژه اى قايل شد، از اين رو خداوند خصايص كعبه را به آن حضرت اختصاص داد؛ كه شرح مطلب چنين است : امام حسين عليه السلام روز جمعه سه روز گذشته از ماه شعبان وارد مكه شد و در آنجا تا موسم حج باقى ماند و براى حج يا عمره تمتع بنا بر اختلاف روايات ، محرم شد، و چون به آن حضرت خبر رسيد كه يزيد سه نفر از شياطين بنى اميه را فرستاده تا او را ترور كنند و لشكرى را با عمر بن سعيد بن عاص براى دستگيرى اش روانه كرده است ، احرام خود را به عمره مفرده بدل كرد و روز ترويه يا روز عرفه تصميم به خروج از مكه گرفت . در آن شب محمد بن حنفيه نزد امام آمد و به او گفت : اى برادر! تو از بى وفايى اهل كوفه به پدر و برادرت آگاه هستى ، من خوف آن دارم كه با تو هم ، مانند آنها رفتار كنند، پس اگر صلاح مى دانى كه بمانى ، عزيزترين شخصيت در حرم هستى . امام حسين عليه السلام با گفته او مخالفت كرد و فرمود: برادر! نگران آن هستم كه يزيد بن معاويه مرا در حرم ترور كند و من كسى باشم كه حرمت اين خانه به واسطه من مباح شود. محمد حنفيه گفت : اگر خوف آن را دارى به يمن يا يكى از نواحى صحرا برو، در اين صورت در دسترس يزيد نيستى و كسى نمى تواند به تو دست يابد.

محمد حسین
02-19-2012, 01:10 PM
امام حسين در جواب فرمود: درباره گفته هاى تو فكرى مى كنم . چون هنگام سحر شد، امام عازم سفر شد، خبر به محمد حنفيه رسيد، نزد امام آمد و زمام مركبى را كه امام بر آن سوار بود، گرفت و گفت : برادر! مگر وعده ندادى تا درباره پيشنهاد من فكر كنى ؟ امام حسين فرمود: چرا؟ محمد پرسيد: پس چه چيزى تو را به خروج سريع از مكه واداشت ؟ فرمود: بعد از آنكه از تو جدا شدم ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله تشريف آوردند و فرمودند: خارج شو كه خداوند خواسته است تو را كشته ببيند. محمد حنفيه گفت : ((انا لله و انا اليه راجعون )) بردن اين زنان با خود چه مفهومى دارد، در حالى كه تو با اين شرايط عازم هستى ؟ امام فرمود: خداوند خواسته است آنها را اسير ببيند. همچنين به برادرش محمد گفت : اى برادر! اگر در لانه حشره اى از حشرات زمين باشم ، مرا از آن بيرون مى آورند تا به شهادت برسانند.
سپس عبدالله بن زبير و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر آمدند و امام را از اين كار بازداشتند. امام به پسر زبير جواب داد: من مايل نيستم حرمت خانه خدا توسط من هتك شود و به پسر عمر سخنانى فرمود كه در طى آن پستى دنيا و كشته شدن يحياى پيامبر عليه السلام و كشته شدن روزانه هفتاد پيامبر توسط بنى اسرائيل در ميان طلوع فجر تا طلوع خورشيد را متذكر شد؛ و به ابن عباس نيز فرمود كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من دستورى داده است كه من در صدد اجراى آن هستم .

محمد حسین
02-19-2012, 01:10 PM
هر يك از اين سه تسليم شدند و با او خداحافظى كردند و گريستند و عبدالله عمر به امام گفت : جايى را كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى بوسيد به من نشان بده ، امام عليه السلام پيراهن خود را بالا زد و او پايين قلب مبارك امام را بوسيد و گريه كرد و با او خداحافظى نمود. آنگاه امام حسين عليه السلام به قصد عراق از مكه خارج شد.
اى انسان عارف بصير! در اقدام اين امام جليل القدر و اين فرموده او كه ((مى ترسم حرمت خانه خدا به واسطه من شكسته شود))، بنگر كه چگونه جلال پروردگارش را پاس داشت و از خود ادب نشان داد، تا جايى كه راضى شد آن مصيبت ها بر خودش وارد شود، اما راضى نشد در كنار بيتى كه خداوند آن را عظيم داشته و او را محترم قرار داده ، اين مسائل رخ بدهد تا مبادا احترام خانه خدا در انظار از بين برود، با اينكه آن حضرت از بيت عظيم تر، شريف تر و بالاتر است .
از اين رو خداوند تعالى در روز عرفه ، قبل از اينكه به اهل عرفات بنگرد، به زائران آن حضرت مى نگرد و به خاطر اين احترام و تعظيم به خانه خدا، خداوند تمام فضايل و خصايصى را كه به كعبه اختصاص داده است ، به حسين عليه السلام نيز عطا كرده است كه ما در اينجا به پنجاه خصلت اشاره مى كنيم و سپس موازنه و مطابقت ميان اين دو را به يارى خداوند توضيح مى دهيم :
- كعبه اولين خانه اى است كه براى مردم وضع شد و از آنجا كه حسين عليه السلام از پيامبر است و پيامبر از اوست ، اولين خانه اى است كه براى مردم وضع شد، زيرا اولين مخلوق نور پيامبر صلى الله عليه و آله مى باشد و حسين عليه السلام با نور جد، پدر، مادر و برادرش مخلوق بوده است ، قبل از آنكه آسمان ها و زمين خلق شوند، پس او اولين خانه اى است كه براى مردم ، ملائكه و همه مخلوقات وضع شده است .

محمد حسین
02-19-2012, 01:11 PM
- خانه خدا در بكه كه شريفترين مكان ها است ، قرار دارد؛ حسين عليه السلام نيز از نظر نسب و مدفن داراى شريفترين مواضع و مكان ها است و از اين حديث كه فرمود؛ كعبه از كربلا است ، علو رتبه اين مكان مشخص مى شود.
- خداوند به ابراهيم خليل عليه السلام دستور داد كه خانه كعبه را بسازد، حسين عليه السلام نيز، گوشت و خونش از گوشت و خون محمد، حبيب الله است ، و رتبه حبيب (حضرت محمد صلى الله عليه و آله ) از رتبه خليل (حضرت ابراهيم عليه السلام ) برتر است .
- خداوند كعبه را براى زائران و مجاوران آن مبارك گردانيد، حسين عليه السلام نيز از جهت فيوضات وارده به مردم به سبب آن حضرت ، صاحب بركت الهى است ، زيرا تعدادى با شهادت در ركاب آن حضرت ، گروهى با گريه بر او، تعدادى با برپا كردن عزاى آن حضرت ، برخى با گرياندن ديگران براى آن حضرت ، عده اى هم با تظاهر بر گريه بر او و بعضى هم با به ياد آوردن امام هنگام نوشيدن آب ، عده اى هم با زيارت آن حضرت ، تعدادى هم با كمك به زائران آن حضرت و... وارد بهشت شدند. علاوه بر اين ، آن حضرت به وجوه مختلف موجب بركت براى مردم در رزق و روزى ها و موجب فيوضات وارده بر كسانى است كه به خاطر مجاورت با آن حضرت و عزادارى براى ايشان و حضور در مجلس آن حضرت و مواردى از اين قبيل ، نسبتى با ايشان پيدا مى كنند.
- آن طور كه در آيه شريفه آمده است ، خداوند كعبه را مايه هدايت جهانيان قرار داد، حسين عليه السلام نيز براى جهانيان هدايت و سبب هدايت آنها است ، چرا كه آن حضرت جان خود را فداى دين جدش كرد و به خاطر شهادت او مذهب شيعه ظهور يافت . از اين رو در زيارت اربعين به روايت از امام صادق عليه السلام در حق آن حضرت وارد شده است كه : ((حسين خون قلب خود را در راه تو بخشيد تا بندگانت را از جهالت و حيرت گمراهى نجات دهد.))

محمد حسین
02-19-2012, 01:11 PM
- خداوند اطراف كعبه را حريم قرار داده و صيد كردن در آنجا و قطع شاخه درختان آنجا و... را حرام نموده است . همچنين خداوند براى مدفن حسين عليه السلام نيز حريم قايل شده است و تربت آن را محترم شمرده و خوردن مقدارى از آن را براى شفاء حلال نموده و حرم او را يك فرسخ و در روايت ديگرى چهار فرسخ و در روايت ديگرى پنج فرسخ از اطراف قبر شريف قرار داده است .
- خداوند كعبه را محل امن قرار داده و هر كس به آن پناه ببرد، ريختن خونش حرام است . هر كس هم به حسين عليه السلام پناهنده شود ريختن خونش حلال نيست ، اما از آنجا كه بنى اميه حرمت خانه خدا را شكستند، حرمت كسانى را هم كه به آن حضرت پناه آورده بودند، شكستند. آنها حتى حرمت آن دو كودك خردسال را هم نگه نداشتند و آن يكى را كه بر روى دستان حسين پناه آورده بود و از عطش پرپر مى زد با تير نشانه گرفتند و كودك ديگر را كه به سينه آن حضرت پناه برده بود، در حالى كه از عمويش كمك مى خواست ، دستش را قطع كردند و با تير بر روى سينه آن حضرت به شهادت رساندند. آنها حتى پرندگان اين حرم را كه براى نوحه سرايى گرد حرم مى چرخيدند، از آنجا طرد كردند. سكينه را نيز زدند و او را كشيدند و از جسد پدر دور كردند. اهل بيت آن حضرت را هم از اين حرم بيرون كردند و آنها را به زنجير كشيدند و سوار بر جهاز شتران نمودند.

محمد حسین
02-19-2012, 01:11 PM
- خداوند كعبه را قبله حبيبش به هنگام نماز كه شريف ترين حالات و افضل عبادات آن حضرت بود، قرار داد و خطاب به آن حضرت وحى آمد ((فول وجهك شطر المسجد الحرام .))(90) به طرف مسجدالحرام رو كن . بنابراين كعبه قبله سيماى پيامبر صلى الله عليه و آله است ، اما حسين عليه السلام ، آن طور كه پيامبر خودش او را توصيف كرده ، خون قلب پيامبر، ميوه دل و ريحانه اوست ، بلكه حسين نفس پيامبر است . كما اينكه آن حضرت فرمود: ((حسين از من است و من از او هستم .))
با اين وصف ، حسين عليه السلام قبله سيماى قلب پيامبر است و هر گاه حسين نزد پيامبر مى رفت ، پيامبر رو به سوى او مى كرد و به او چه در حال خطبه و چه در حال نماز توجه مى كرد و به هنگام نماز بر پشت پيامبر سوار مى شد.
- خداوند طواف خانه خدا را ركنى از اركان اسلام قرار داد و فرمود و لله على الناس حج البيت .(91) بر مردم حج و زيارت آن خانه واجب است . و هر كس اين كار را انجام ندهد (در صورت واجد بودن شرايط) ركنى از اركان اسلام را تقليل داده است . زيارت حسين عليه السلام نيز ركنى از اركان ايمان است . در حديث آمده كه تارك زيارت آن حضرت ايمانش ناقص است و قاطع حرمت پيامبر خدا و رحم او است و عاق پيامبر صلى الله عليه و آله مى باشد. و در روايت ديگرى آمده كه تارك زيارت آن حضرت ، شيعه نيست . در روايت ديگرى نيز آمده كه اگر آن شخص از اهل بهشت باشد، از مهمانان آن است ؛ و در روايت ديگر آمده كه چنين شخصى تارك حقى از حقوق خدا است ، اگر چه هزار حج به جا آورده باشد و در روايت ديگرى وارد شده كه او از خير محروم است . در روايت ديگرى آمده كه يكى از معصومين عليه السلام شنيد كه گروهى از شيعيان هستند كه يك سال يا دو سال مى گذرد، اما به زيارت حسين عليه السلام نمى آيند، آن حضرت فرمود كه آنها در حظ و بهره شان به خطا رفتند و از ثواب خداوند و جوار محمد صلى الله عليه و آله دور شدند.
- خداوند كعبه را مغناطيس دل ها قرار داده و دل ها به سوى او از نقاط دوردست جذب مى شوند. و قلب ها مشتاق زيارت خانه خدا و اهل آن ديار است . چنان كه در قرآن آمده است فاجعل افئدة من الناس تهوى اليهم ))(92) خدايا تو دل هاى مردم را به سوى آنها مايل گردان .

محمد حسین
02-19-2012, 01:11 PM
حسين عليه السلام نيز مغناطيس قلوب شيعيان است ؛ از اين رو ملاحظه مى شود كه دل آنها ميل مخصوصى به آن حضرت دارد، ميلى كه از محبت به ائمه ديگر متمايز است و اين يك امر وجدانى است و من به روايتى دست يافتم كه علت آن را آشكار مى سازد. در بحارالانوار و كتب ديگر از مقداد بن اسود كندى روايت شده است كه ((پيامبر صلى الله عليه و آله در پى حسن و حسين عليهما السلام خارج شد، آن دو از خانه بيرون رفته بودند، من به همراه پيامبر بودم . مار بزرگى را ديديم . وقتى صداى پاى پيامبر را شنيد ايستاد و نگاه كرد. بزرگ و ضخيم بود، از دهانش آتش بيرون مى آمد؛ مرا دچار وحشت كرد. وقتى پيامبر خدا را ديد به باريكى نخى شد، آنگاه به حضرت رسول نگاه كرد. پيامبر فرمود: مى دانى چه مى گويد؟ گفتم خدا و پيامبرش آگاه تر هستند. پيامبر فرمود: مى گويد حمد و سپاس خداى را كه مرا نكشت تا اينكه نگهبان فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داد. آنگاه در رمل فرو رفت . بعد درختى را ديدم كه قبلا آن را نديده بودم و بعد از آن روز هم آن را نديدم ؛ اين درخت بر آن دو سايه افكنده بود. پيامبر ميان حسنين نشست ، ابتدا از حسن عليه السلام شروع كرد، سر او را بر زانو گذاشت ، سپس سر حسين را بر زانوى چپ نهاد و بعد به آرامى زبان خود را در دهان حسين قرار داد. حسين بيدار شد و گفت : پدر! و دوباره به خواب رفت . حسن بيدار شد و گفت پدر! او هم به خواب رفت . گفتم : مثل اينكه حسن بزرگتر است ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: ((در باطن مؤ منان آنچنان معرفتى نسبت به حسين نهفته است كه در اين باره از امتش سؤ ال كن . و چون آن دو بيدار شدند، پيامبر آنها را بر دوش خود گرفت و با خود برد.)) البته حديث طولانى است .

رضا وحيديان
03-13-2012, 11:14 PM
بسم الله الرحمن الرحيم عالي بود

رضا وحيديان
03-13-2012, 11:20 PM
تنها بر سر راه آنها كمين مى‏كنم بلكه «از پيش رو، و از پشت سر، و از طرف راست، و از طرف چپ (از چهار طرف) به سراغ آنها مى‏روم، و اكثر آنها را شكرگزار نخواهى يافت» (ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ).

در روايتى كه از امام باقر عليه السّلام نقل شده، تفسير عميقى براى اين چهار جهت ديده مى‏شود، آنجا كه مى‏فرمايد: «منظور از آمدن شيطان به سراغ انسان از «پيش رو» اين است كه آخرت و جهانى را كه در پيش دارد در نظر او سبك و ساده جلوه مى‏دهد، و منظور از «پشت سر» اين است كه آنها را به گردآورى اموال و تجمع ثروت و بخل از پرداخت حقوق واجب به خاطر فرزندان و وارثان دعوت مى‏كند، و منظور از «طرف راست» اين است كه امور معنوى را به وسيله شبهات و ايجاد شك و ترديد، ضايع مى‏سازد، و منظور از «طرف چپ» اين است كه لذات مادى و شهوات را در نظر آنها جلوه مى‏دهد.