توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فصل چهارم: شناخت مرزهاىگناه
امیرحسین
12-22-2011, 02:23 PM
فصل چهارم: شناخت مرزهاىگناه
شناخت مرزهاى گناه
يكى از مسايل بسيار مهم در راستاى گناهشناسى، شناخت مرزهاى گناه است. به عبارت روشنتر مرز بين بعضى از صفات نيك اخلاقى با صفات بد اخلاقى كه منشا گناه مىشوند، بسيار باريك است و افرادى بر اثر عدم شناخت مرزهاى گناه و ثواب، ناخودآگاه با قصد قربت گناهى را به عنوان كار پسنديده و نيك انجام مىدهند. و يا به عكس كار خوبى را به خيال اينكه كار زشت است ترك مىكنند.
گرچه اين بحث يك بحث نو و مشروح است ولى ما در اينجا به چند عنوان اشاره مىكنيم، تا راهگشايى براى بررسىهاى مفصلتر باشد.
به اين عناوين توجه كنيد كه مرز بين آنها نزديك است:
* ذلت، تواضع.
* تكبر، عزت و وقار.
* حيله و خدعه، سياست.
* بخل، قناعت.
* سكوت، كنترل زبان.
* بىباكى، شجاعت.
* سركوب غرائز، عفت و خويشتن دارى.
* اسراف، سخاوت.
* مساوات، عدالت.
* ترك دنيا، زهد.
* تنبلى، توكل.
* تملق، مدح شايسته.
* رشوه، هديه.
* انظلام، استضعاف.
* غيبت، افشاگرى.
* لجاجت، استقامت.
* حرص، تلاش.
* عجز، صبر.
امیرحسین
12-22-2011, 02:23 PM
بسيار اتفاق مىافتد كه افرادى در اين گونه عناوين بر اثر عدم شناخت مرزها به اشتباه مىافتند، مثلًا به عنوان قناعت كه صفت نيك است، بخل مىورزند. به عنوان سخاوت، اسراف مىنمايند. به عنوان حفظ عزت و وقار، تكبر مىكنند. به عنوان تواضع، تن به ذلت مىدهند. به عنوان كنترل زبان، به گناه سكوت و كتمان حق گرفتار مىشوند. و يا در راستاى مدح مؤمن كه نيك است دستخوش تملق و چاپلوسى مىشوند. و متاسفانه اين گونه خلط و اشتباه در جامعه كم نيست بلكه بسيار است.
در اينجا يكى از عناوين فوق را به طور فشرده مورد بررسى قرار مىدهيم:
امیرحسین
12-22-2011, 02:24 PM
زهد و ترك دنيا
از ديدگاه اسلام زهد و پارسايى، صفت بسيار نيك و شايسته و ترك دنيا مذموم و ناپسند است.
اميرمؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
«طوبى للزّاهدين فى الدّنيا، الرّاغِبين فى الآخرة» «1»
«خوشا به حال زاهدان در دنيا و مشتاقان به آخرت.»
از طرفى در فرهنگ اسلام، ترك دنيا و پشتپازدن به امور دنيا، نه تنها صفت نيك نيست بلكه ناشايست است.
عثمان بن مظعون از اصحاب برجستهى رسول خدا صلى الله عليه و آله بود. روزى همسر او نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و به عنوان شكايت از شوهر عرض كرد:
عثمان روزها روزه مىگيرد و شبها را به عبادت به سر مىبرد.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله در حالى كه آثار خشم در چهرهاش ديده مىشد نزد عثمان رفت و او را در حال نماز ديد، به او فرمود:
«يا عثمان لم يُرسِلُنى اللّه بِالرُّهبانِيّة و لكن بَعَثنى بالحَنِيفيِّة السَّمحَة، اصُوم و اصلّى و المِس اهلى ....» «2»
«اى عثمان! خداوند مرا بر آيين رهبانيت نفرستاده بلكه مرا براى ترويج يكتاپرستى آسان (و طبيعى) فرستاده است. روزه مىگيرم، نماز مىخوانم، با همسرم آميزش مىكنم. پس كسى كه روش مرا دوست دارد حتماً چنين روشى را پيروى مىكند.»
بسيارند كسانى كه در تاريخ اسلام به عنوان پيمودن راه زهد، از دنيا و سياست و امور مادى چشم پوشيده و راه رهبانيت را برگزيدهاند و با تحريف مفهوم واقعى زهد اسلامى، به راهى رفتهاند كه مورد نهى و توبيخ پيامبر صلى الله عليه و آله قرار گرفته است.
ترك دنيايى كه افرادى مانند ابراهيم ادهم و بايزيد بسطامى پيمودهاند، زهد اسلامى نيست، زهد اسلامى را با تمام ابعادش بايد در سيماى اميرمؤمنان على عليه السلام يافت كه در عين آنكه زاهدترين افراد بود، در صحنهى اجتماع و سياست، حضور داشت و يك كشاورز ورزيده و كامل به حساب مىآمد، پارساى شب و شير روز بود.
__________________________________________________
(1). نهج البلاغه، حكمت 104
(2). وسائل الشيعه، ج 14 ص 74
امیرحسین
12-22-2011, 02:25 PM
او دنيا را وسيلهى آخرت قرار داد، و زهد را چنين معنى مىكرد:
«الزّهد كلّه بين كلمتين من القرآن، قال اللّه سبحانه: لِكَيلا تأسَوا على ما فاتَكم و لا تَفرَحوا بِما آتاكُم» «1»
«تمام زهد در دو جمله از قرآن آمده است، خداوند مىفرمايد: بر آنچه از دست دادهايد تأسف نخوريد و نسبت به آنچه به شما داده شده شاد و دلبند نباشيد!»
او با نشان دادن اين ضابطه به ما آموخت كه مرزها را بشناسيم و بين دلبستگى به دنيا كه خلاف زهد است با دنيادارى صحيح كه هيچگونه تضادى با زهد ندارد فرق بگذاريم.
عدم شناخت ضابطهها، گاهى باعث مىشد كه بعضى از زاهدنماها به امام معصوم ايراد مىگرفتند و تهمت دنياپرستى به امام مىزدند.
محمدبن منكدر مىگويد: در يكى از روزهاى گرم تابستان از مدينه خارج شدم. در مزرعهاى امام باقر عليه السلام را ديدم، كه با تلاش خستگى ناپذير مشغول كار كشاورزى بود، با خود گفتم: سبحانالله! يكى از بزرگان قريش در اين ساعت گرم به طلب دنيا پرداخته است، بايد بروم و او را نصحيت كنم. نزد او رفتم و به او سلام كردم. او در حالى كه نفسنفس مىزد، جواب سلام مرا داد. ديدم از شدت كار، عرق از سر و صورتش مىريزد. گفتم:
خدا وضع تو را سامان دهد، آيا درست است كه يكى از بزرگان قريش با اين حال در چنين ساعت گرم اين گونه به طلب دنيا اشتغال يابد؟ اگر در همين لحظه اجل فرا رسد و تو در اين حال باشى، چه مىكنى و جواب خدا را چه مىدهى؟
__________________________________________________
(1). نهج البلاغه، حكمت 439
امیرحسین
12-22-2011, 02:25 PM
در پاسخ فرمود:
اگر مرگ در اين حال به سراغ من آيد در حالى به سراغم آمده كه به اطاعت خدا اشتغال دارم و بوسيله آن خودم و خانوادهام را از نياز به تو و ديگران حفظ كردهام. (زهى سعادت) ولى ترس آن دارم كه مبادا در حالى كه به گناه و معصيت خدا مشغول باشم، مرگم فرا رسد.
محمد بن منكدر مىگويد: گفتم:
«صدقت يرحمك اللّه اردتُ ان اعِظُك فوَعَظتَنى»
درست فرمودى. خدا تو را مشمول رحمتش قرار دهد، خواستم تو را نصحيت كنم، تو مرا نصيحت كردى. «1»
ابوبصير مىگويد از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود:
«انّى لَاعمَل فى بعض ضياعى حتّى اعرَق و انّ لى مَن يَكفيَنى ليَعلَم اللّه عزّوجلّ انّى اطلُبُ الرّزقَ الحَلال» «2»
«من در بعضى از زمينهاى مزروعى خودم چنان كار مىكنم كه از بدنم عرق مىريزد، با اينكه كسانى هستند كه كار مرا به عهده بگيرند، (اين كار را خودم مىكنم) تا خداوند بداند كه روزى حلال را طلب مىنمايم.»
بنابراين: زهد، با دنيادارى صحيح، هيچگونه تضادى ندارد، بلكه براى ايجاد يك زندگى سالم در دنيا و آخرت هم تلاش لازم است و هم زهد.
__________________________________________________
(1). فروع كافى، ج 5 ص 73
(2). وسائل الشيعه، ج 12 ص 23
امیرحسین
12-22-2011, 02:26 PM
ترجيح اهمّ بر مهم
گرچه انجام هر گناهى چه كوچك و چه بزرگ جايز نيست اما گاهى امرى پيش مىآيد كه مصلحت آن از مفسدهى گناه بيشتر است كه در اين موارد به حكم عقل و شرع بايد بخاطر «اهمّ»، «مهمّ» را ترك نمود.
مثلًا سوگند دروغ از گناهان كبيره است، ولى اگر نجات جان مسلمانى از دست ستمگرى، به آن بستگى داشته باشد، چنين سوگندى نه تنها گناه نيست بلكه واجب است.
يا مثلًا دروغگويى حرام است، ولى طبق احاديث در سه مورد جايز مىباشد. امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
«از هر دروغ در روزى (روز قيامت) بازخواست مىشود، جز در سه مورد: فردى كه در جنگ با دشمنان دين نيرنگ (دروغ) زند كه گناهى بر او نيست. و شخصى كه ميان دو نفر سازش دهد، با يكى بگونهاى برخورد كند و سخن بگويد كه با ديگرى به گونهى ديگر ملاقات نمايد، و منظورش اصلاح بين آن دو باشد. و نيز مردى كه به همسرش (يا افراد خانوادهاش) چيزى را وعده دهد كه قصد انجام آن را ندارد.» «1»
غيبت و ذكر عيوب مسلمين در غياب آنها از گناهان كبيره است و در آيات و روايات شديداً از آن نهى شده است.
__________________________________________________
(1). كافى، ج 2 ص 342 (باب الكذب حديث 18)
امیرحسین
12-22-2011, 02:27 PM
امام صادق عليه السلام در تعريف غيبت فرمودند:
«الغَيبة أنْ تَقول فى أخِيك ما سَتَره اللّه عليه» «1»
«غيبت آنست كه دربارهى برادر مسلمانت چيزى را بگويى كه خداوند آن را پنهان داشته است.»
و خداوند در بارهى زشتى غيبت مىفرمايد:
«و لا يَغتَب بعضكم بَعضاً ايُحبّ احدكم ان ياكل لَحمَ اخيه مَيتاً فَكرِهتُموه» «2»
«اى مؤمنان! بعضى از شما بعض ديگر را غيبت نكند، آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مردهى خود را بخورد؟ به يقين همهى شما از اين امر كراهت داريد. (پس از غيبت كردن هم كه مانند خوردن گوشت برادر مردهى خود است كراهت داشته باشيد)»
در زشتى و بزرگى گناه غيبت، به ذكر دو حديث اكتفا مىكنيم:
1- رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«الغيبة اسرع فى دين الرجل المسلم من الاكلة فى جوفه» «3»
«اثر غيبت در (نابودى) دين مسلمان، سريعتر از اثر بيمارى خوره در خوردن درون انسان است.»
2- خداوند به حضرت موسى عليه السلام وحى كرد:
«من مات تائباً من الغيبة فهو آخر من يدخل الجنة و من مات مصرّاً عليها فهو اوّل من يدخل النار» «4»
«كسى كه بميرد در حالى كه از غيبت توبه كرده باشد، آخرين كسى است كه وارد بهشت مىشود و كسى كه در حالى كه اصرار بر غيبت داشته باشد، بميرد، اولين كسى است كه وارد دوزخ مىگردد.»
اما همين غيبت در بعضى از موارد جايز بلكه واجب است.
__________________________________________________
(1). كافى، ج 2 (باب الغيبه حديث 7)
(2). حجرات، 13
(3). كافى، ج 2 ص 356
(4). المحجة البيضاء، ج 5 ص 252
امیرحسین
12-22-2011, 02:27 PM
مرحوم عالم بزرگ استاد اعظم شيخ مرتضى انصارى مىفرمايد:
هرگاه در غيبت كردن مسلمان هدف صحيح و (مهمى) باشد كه بدست آوردن آن هدف بدون غيبت ميسر نيست، غيبت كردن او روا است، بنابراين موارد استثنا به عدد خاصى انحصار ندارد.
سپس مواردى را كه غيبت كردن روا است بر مىشمرد، مانند:
1- غيبت از متجاهر به فسق (آن كس كه آشكارا، گناه مىكند) در همان مورد گناهان آشكارش.
2- غيبت از ظالم و اظهار بدىهاى او چنانكه در قرآن مىخوانيم؛
«لا يحبّ اللّه الجَهر بالسُّوء مِن القَول الّا مَن ظُلِم»
«خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود بدىها را اظهار كند، مگر آن كسى كه مورد ستم واقع شده باشد.»
3- غيبت كردن در مشورت.
4- در صورتى كه قصد جلوگيرى غيبت شونده را از گناه داشته باشد.
5- آنجا كه غيبت موجب قطع فسادى مهم شود. «1»
بنابراين گناهان در بعضى از موارد بر اساس قانون «ترجيح اهم بر مهم» استثناءاتى دارند، و شناخت اين موارد لازم است تا كار نيكى به عنوان گناه و يا گناهى به قصد كار نيك انجام نشود. يادم نمىرود كه در زمان رژيم سابق، شخصى مىگفت: مگر غيبت حرام نيست، پس چرا شاه را غيبت مىكنيد؟ اين گونه اعتراضها بر اثر عدم شناختِ ضوابط و استثناها است.
__________________________________________________
(1). مكاسب شيخ انصارى، ص 45 و 46
امیرحسین
12-22-2011, 02:28 PM
توجه به همهى ارزشها
يكى از تذكرات لازم در راستاى گناهشناسى اين است كه گاهى گناهانى به خاطر ارزشهاى بزرگتر و بسيار مهم، تحت الشعاع قرار گرفته و از آنها غفلت مىگردد، يك مسلمان گناهشناس بايد در همهى شرايط متوجه باشد كه از هيچ منفذى، گناه به سوى او نيايد، در اين زمينه به دو داستان زير توجه كنيد:
1- در جنگ احد كه در سال سوم هجرت در دامنه كوه احد نزديك مدينه واقع شد، دو فرزند يكى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله به شهادت رسيد. مادر او كنار پيكر به خون طپيده شهيدش آمد، خاك از چهره او پاك كرد و گفت: پسرم! بهشت بر تو گوارا باد.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله به آن مادر فرمود:
چه مىدانى؟ كه بهشت بر او گوارا خواهد بود،
«فلعله تكلم فيما لايعنيه او بخل بما لا ينقصه»
شايد سخنان بىفايدهاى گفته يا در مورد چيزى كه باعث كمبودش نمىشد، بخل ورزيده است. «1»
2- داستانى كه در مورد مادر سعدبن معاذ پيش آمد، سعد در جنگ احد مجروح شد و ماهها در بستر خوابيد و به درمان پرداخت. سرانجام زخم بدنش موجب شهادت وى گرديد.
پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمين تجليل فراوان از جنازهى وى به عمل آوردند، و فرمود: سوگند به خدا هفتاد هزار فرشته جنازه سعد را تشييع مىكنند، كه تاكنون اين فرشتگان به زمين نيامدهاند.
__________________________________________________
(1). محجة البيضاء، ج 5 ص 200
امیرحسین
12-22-2011, 02:28 PM
پس از آنكه پيكر سعد را به خاك سپردند مادرش در كنار قبر او گفت:
«هَنيئاً لك الجَنّة»
«بهشت بر تو گوارا باد.»
پيامبر صلى الله عليه و آله به مادر سعد فرمود: خاموش باش، از خدا چه توقع دارى؟
قبر فشار سختى به سعد داد.
حاضران پرسيدند: با اينكه شما آن همه از سعد تجليل و احترام كرديد، چرا فشار قبر او را آزرد؟
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«نعم انه كان فى خلقه مع اهله سوء»
«آرى قبر او را فشار داد، زيرا او با خانوادهاش بد اخلاقى مىنمود.» «1»
__________________________________________________
(1). بحار، چاپ قديم، ج 6 ص 696. قاموس الرجال، ج 4 ص 341
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.