توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چرا شرح زيارت آل يس؟!
ریحانة النبی
11-19-2010, 09:05 PM
معرفت؛ هدف خلقت
تصور عموم مردم اين است كه خداوند خلقشان كرده است تا از طريق يك زندگي عادي دينداري كنند و انتظار ديگري هم از آنها نيست.
در حالي كه مفسرين در تفسير آيه «ماخَلَقْتُ الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ اِلّا لِيَعْبُدُون» كه ميفرمايد: جن و انس را براي عبادت خلق كرديم.
در تفسير «لِيَعْبُدُون» فرمودهاند: «لِيَعْرِِفُون» يعني براي معرفت.
پس معني آيه عبارت ميشود از اينكه؛ خداوند ميفرمايد: انسان و جن را خلق كرديم تا اهل معرفت شوند.
حال اگر متوجه باشيم كه براي معرفت به حقايق عاليه خلق شدهايم، پس بايد بپذيريم به اندازهاي كه معرفت ما نسبت به حقايق عاليه و ذوات مقدسه پايين است، به همان اندازه از فلسفه خلقتمان دوريم و از نتيجهاي كه بايد از زندگي بگيريم، محروم هستيم.
مثلاً درخت سيبي كه بايد ميوه سيب بدهد، اگر ميوهاي غير از سيب بدهد، عملاً آنچه را اقتضاي درخت سيببودنش است انجام نداده است و ديگر آن درخت را به عنوان درخت سيب نميتوان شناخت.
اگر انسان براي عبادت خلق شده است و عبادت هم بايد با معرفت شروع شود و به معرفت بالاتر ختم شود، پس هركس به اندازه معرفتش به حقايق عاليه، به مقصد حقيقي خلقتش نزديك شده و هركس به اندازهاي كه به مقصد خلقتش نزديك نشده است، هر كار ديگري كرده باشد، كاري كه بايد بكند و از آن طريق به وجود خودش معني بدهد، نكرده و عملاً همه كارهايش پوچ است.
مثل درخت سيب كه هر ميوة ديگري بدهد، اگر ميوه سيب ندهد، عملاً ديگر درخت سيب نيست، حالا شاخه و برگ بدهد ولي سيب ندهد، اين درخت سيب نيست و نميتوان به آن درخت سيب گفت. انساني هم كه زندگياش منجر به معرفت نسبت به حقايق نشود، عملاً معني انسانبودن را از دست داده است.
البته توجه داشته باشيد كه عبادت صحيح منجر به قرب ميشود و قرب يعني اُنس بيشتر با حقايق عاليه و اين خودش منجر به معرفت ميشود، آن هم از بهترين نوع معرفت كه همان معرفت حضوري است...
ياعلي.
ریحانة النبی
11-19-2010, 09:28 PM
عاليترين معرفت، معرفت به امام
از جمله موضوعاتي كه در معارف ديني جايگاه بسيار بلندي دارد، امامشناسي يا معرفت به مقام امام است و درست به همان اندازه كه جايگاه آن بلند است، دستيابي به آن آسان نيست، ولي از آن طرف هم بركات شناخت امام نامحدود است.
عمده آن است كه ما تصور نكنيم شناخت حقايق، كاري آسان و با اندك تأمل بهدستآمدني است. مگر خداشناسي آسان است كه امامشناسي آسان باشد؟!
اين انتظار غلطي است كه بدون تلاش لازم بخواهيم به معارف بلند دست پيدا كنيم. اگر مسئله ساده بود، نميفرمودند: هدف از خلقت جن و انس، به دست آوردن معرفت است.
بسيار كماند كسانيكه خدا را لااقل در آن حدّي كه خداست، بشناسند و بپرستند. بعضيها آنچه ميپرستند در حقيقت خدا نيست.
امامخميني«رحمةاللهعل ه» ميفرمودند: آيتاللهحجّت«رحمةالله عليه» فرموده بودند: «فلاني كافر عادلي است.» از ايشان پرسيده بودند: حاج آقا! اگر كافر است، چگونه عادل است؟ و اگر عادل است، چگونه كافر است؟
فرموده بودند: كافر است، چون خدايي كه او ميپرستد، خداي واقعي نيست، يك چيزي در ذهن خود ساخته است و ميپرستد، امّا عادل است، چون نميخواهد حقّ بقيه را غصب كند.
بعضيها خدا را نميپرستند و بهواقع خدا ندارند و در حدّي هم كه ميتوانند خدا را بيابند، فكر نميكنند. اعمال هركس به اندازه معرفتش قبول ميشود، حالا اگر كسي عقلش را به كار نبرد و متوجه حقايق عاليه نشود، بايد حساب خود را خودش در اين دنيا بكند كه چه انتظاري در قبولي و نتيجة اعمالش بايد داشته باشد.
كسي كه در حدّ شناختن صحيح خدا، فرصت براي خود ايجاد نكرد و در آن راستا تفكر ننمود، هنوز به مرز انسانيت نرسيده است. خداشناسي كار ميخواهد، زحمت ميخواهد، فراغت ميطلبد و بلكه واجبترين امر است.
دوستان ميدانيد كه
خداشناسي از نماز، روزه و حج و...، از همه اينها واجبتر و مهمتر است. مسئله اوّل رسالههاي عمليه را مطالعه بفرماييد، ميفرمايند: عقيده مسلمان به اصول دين بايد از روي دليل باشد. لذا است كه روايات ما متذكر ميشوند: اگر كسي اصول دين را قبول نداشته باشد، اصلاً عباداتش باطل است.
البته هركس به مقدار وسعش بايد تلاش كند. اما همه بايد خدا را بشناسند، آن وقت، خداشناسي كه واجبترين واجبهاست، براي روح و ذات و جان انسان بسيار لازم و مفيد است.
به نظر شما آيا كساني كه خدا را قبول ندارند، از آن جهت است كه خيلي متفكرند و لذا متوجه شدهاند خدا نيست، يا در اين رابطه اصلاً فكر نكردهاند؟ اين مسلم است كه هرجا خداشناسي هست، تفكر مطرح است و هر جا بيفكري و لااباليگري هست، بيخدايي در صحنه است.
شما يك نفر را پيدا نميكنيد كه واقعاً از سر تفكر بگويد: به اين دليل خدا نيست.
كساني كه منكر خدا هستند، به اندازه يك آدم معمولي هم فكر نكردهاند؛ كه چون اين مسئله روشن است از آن ميگذريم...
ياعلي.
ریحانة النبی
11-19-2010, 09:40 PM
اهميت شناخت امام
علاوه بر معرفت به توحيد و معاد و نبوت كه بايد نسبت به فهم درست هر كدام از آنها انديشهها را به كار گرفت، مسئله امامشناسي و پيرو آن امامزمانشناسي است.
اگر انتظار داريد بدون تفكر و تعمق و بدون داشتن مباني عقلي، امام را بشناسيد، مطمئن باشيد چنين چيزي ممكن نيست.
امامشناسي يك كار بزرگ عقلي و قلبي است، تا آنجايي كه إنشاءالله بتوان از پرتو مقام معنوي ذوات مقدسه امامان برخوردار شد.
پس اوّلين نكتهاي كه نبايد از آن غفلت نمود، برنامهريزي و آمادگي براي شناخت امام است، در حدّي كه آن را به عنوان يكي از كارهاي اصليِ فعاليتهاي ديني خود قلمداد كنيم.
روايات بسيار موثق و خوبي در مورد وجود امام زمان (عليه السلام) داريم كه آن روايات، نور چشم ماست و عموماً سنّي و شيعه آنها را نقل كردهاند. اين رواياتي كه ميگويد مهدي امّت پيامبر(عليه السلام) از قريش است و يازدهمين فرزند فاطمه زهرا(عليه السلام) و از نسل امام حسين(عليه السلام) است، همه اينها رواياتي است كه در متون ديني شيعه و سني بدان اشاره شده است؛ از جمله حديث جابربنعبداللهانصاري است كه از قول پيامبر اكرم(عليه السلام) نام هر يازده امام را تا حسنبنعلي(عليه السلام) يعني حضرت امام عسگري(عليه السلام) نقل ميكند، بعد حضرت ميفرمايند: «و پس از او فرزندش است كه نام و كنية او با نام و كنية من يكي است، و خداوند او را بر همه جهان حاكم ميسازد و اوست كه از نظر مردم پنهان ميشود و غيبت او طولاني است تا آنجايي كه فقط افرادي كه ايمان آنان استوار و آزموده و عميق است، بر عقيدة خود در مورد امامت او باقي ميمانند».
بنابراين از جهت متنِ رواياتي كه نسبت به توجه به وجود مقدس امام زمان(عليه السلام)قابل اطمينان باشد هيچ مشكلي نداريم.
آنچه را بايد عنايت داشته باشيد اين است كه اصرار زيادي در متون روايي در «شناخت امام» شده است.
راوي ميفرمايد: «سمعت اباجعفر(عليه السلام) يقول: مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إمامٌ فَمَوْتُهُ مِيْتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ وَ لا يُعْذَرُ النّاسُ حَتّي يَعْرِفُوا اِمامَهُم وَ مَنْ ماتَ وَ هُوَ عارِفٌ لِإمامِهِ، لا يَضُرُّهُ تَقَدُّمُ هذَا الْاَمْرُ أَوْ تَأَخُّرُهُ وَ مَنْ مَاتَ عَارِفًا لإمَامِهِ كانَ كَمَنْ هُوَ مَعَ الْقائِمِ(عليه السلام) في فُسطاطِهِ»
يعني؛ «هركس بميرد و براي او امامي نباشد، به مرگ جاهليت مرده است و هيچ عذري از او در عدم شناخت امام قبول نميشود، و اگر كسي بميرد و امام زمان خود را بشناسد، جلو و عقب افتادن ظهور امام زمان (عليه السلام) به او ضرر نميزند، و اگر كسي توانست امامش را بشناسد ولي مرگش قبل از ظهور حضرت فرا رسيد، مثل كسي است كه در خيمه امام زمان(عليه السلام)نشسته است، و باز در روايت ديگر دارد مثل كسي است كه همراه امام ميجنگد.»
ملاحظه ميفرماييد كه تأكيد حضرت بر روي شناخت امام است و ميفرمايند؛ هيچ عذري در عدم شناخت امام از كسي قبول نميشود. پس اصليترين مسأله را بايد در شناخت امام دانست.
در روايت مشهوري كه سنّي و شيعه بر آن تأكيد دارند هست كه رسول خدا(عليه السلام) ميفرمايند: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيْتَةً جاهِلِيَّةً»
يعني؛ « اگر کسی بميرد و امام زمان خودش را درک نکند به مرگ جاهليت مرده است.»
مسلّم منظور از شناختن امامزمان(عليه السلام) ، شناختن مقام و مرتبه قدسي آن حضرت است و اين نوع شناختن است كه ارزش دارد و تنها انسانهايي به چنين شناختي نائل ميشوند كه ملاك داشته باشند و قواعد حق و باطل را تا اندازهاي بدانند.
كسي كه ملاكهاي توحيدي ندارد، چطور امام زمان را كه متذكر توحيد است ميشناسد؟! در آخر دعاي شريف ندبه در وصف امام زمان(عليه السلام) ميگوييد: «اللَّهُمَّ وَ نَحْنُ عَبِيدُكَ التَّائِقُونَ إِلَي وَلِيِّكَ الْمُذَكِّرِ بِكَ وَ بِنَبِيِّكَ خَلَقْتَهُ لَنَا عِصْمَةً وَ مَلاذا...»
يعني؛«خدايا! ما بندگان كوچك تو، مشتاق وليّ تو هستيم، همان كسي كه متذكر به تو و به پيامبر تو است، و او را خلق كردي تا براي ما وسيله نجات از گناهان و پناه ما باشد...»
بنابراين بايد بدانيم دنبال كسي هستيم كه متذكر خدا و راه و روش پيامبرخدا(عليه السلام)است، وگرنه چگونه ميتوانيم امام زمان(عليه السلام) را تصديق كنيم. پس بايد فكر آن حضرت را شناخت، مقصدش را شناخت، و اين كار آساني نيست، بايد انديشه را به كار انداخت.
آيا كساني كه منكر وجود مقدس حضرتاند، خيلي فكر كردهاند و نيافتهاند؟ يا عقلشان را تعطيل كردهاند و چشمشان را بستهاند و نديدهاند؟! آيا دانشمندان و متفكران و محقّقاني كه وارد اين موضوع شدند و فكر كردند، هر چه جلوتر رفتند،موضوع برايشان روشنتر شد يا هر چه جلو رفتند انكارشان بيشتر شد؟
بعضي از چيزها هست كه هر چه بيشتر تحقيق ميكني، بيشتر به نبودش پي ميبري، مثل «غول» كه هر چه بيشتر تحقيق ميكني ميفهمي، ساختة ذهن است و حقيقت ندارد.
در مقابل، بعضي از چيزها هست كه حقيقتش بالاتر از آن است كه به راحتي بتوان به آن دست يافت، ولي هر چه بيشتر تحقيق كني، بيشتر به حقيقت آن نزديك ميشوي. مسئله امامزمان(عليه السلام)اين خصوصيت را دارد كه هر چه بيشتر تحقيق كني نه تنها بيشتر ميپذيري، بلكه شيداي اين مقام هم ميشوي.
نهايتش اين است كه گاهي مطلب به قدري بزرگ است كه آدم درميماند چگونه ميتوان اين حقيقت بزرگ را براي مردم روشن كرد، و لذا ميگويد:
خدايا! خودت مسئله را حل كن كه ملّت متوجه چنين مقامي بشوند...
ياعلي.
ریحانة النبی
11-23-2010, 01:23 PM
چگونگي شناخت امام
پس از اينكه متوجه اهميت شناخت امام شديم، مسأله ديگري كه پيش ميآيد اين استكه امام را چگونه بشناسيم؟ قبلاً راجع به مقام امام و نحوه حضور امام بحث كردهايم، اينجا به ذكر يك نكته و دو مثال اكتفا ميكنم.
طبق يك قاعدة بديهي، «هرچيزي بايد به اصل خودش برگردد.»
مثلاً هر چيز شيريني بايد به شكر كه اصل شيريني و عين شيريني است، برگردد، همانطور كه هر تري به عين تري برميگردد، كه آب است.
با توجه به اين قاعده است كه ميگوييم همه ما انسانيم، اما هيچ كدام انسان كامل نيستيم. پس بايد انسانيت ما به انسان كامل يا عين انسان برگردد.
بنابراين عين انسان هميشه در عالم هست كه ما ميتوانيم از جهت انسانيت از او نور بگيريم و در راستاي انسانيت رشد كنيم، و عنايت داشته باشيد حقيقت انسان يا انسان كامل، حقيقتي است فوق جسم و مكان و زمان.
زنها و مردها همه انساناند، ولي قطب جان همه انسانها امام زمان (عليه السلام) است. امام عين انسانيت است، پس هر اندازه بخواهي در انسانيت كامل شوي، فقط در گرو ارتباط و بهرهگيري از امامزمان(عليه السلام) به دست ميآيد.
چون شما اگر انسان بشويد، كامل ميشويد، همچنانكه درخت سيب اگر سيب بزرگِ آب دار بدهد درخت سيب كامل است، اگر فقط برگ بدهد، درخت سيب كامل نيست.
انسان اگر انسانيتش شديد شود، به مقصد رسيده است، مقصد هر انساني، انسان كامل است.
در اواخر دعاي عزيز ندبه خطاب به آن حضرت عرضه ميداري: «بِنَفْسي اَنْتَ اُمْنِيَّةُ شائِقٍ يَتَمَنّي، مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ذَكَرَا فَحَنّا» يعني؛ به جانم سوگند تو آن آرمان بلند وشور آفريني هستي كه مورد آرزو و توجّه همه ميباشي، هر زن و مرد مؤمني تو را ياد ميكند و از دوري تو مينالد.
اين كه ميفرمايد حضرت آرزوي همه انسانها هستند، حرف خيلي دقيق و عميقي است. يعني آن انسان كاملي كه امام و جلوه نهايي هر كسي است، آرزوي ماست، چون ما انسانيم، اما انسان كامل نيستيم، ولي سير به سوي انسان كامل مقصد و آرمان و آرزوي ما است.
جان همة انسانها و مقصد و مقصود همه انسانها و محل و جايگاه نموّ همه انسانها، يعني آن جايي كه همه ابعاد كمالي خودشان را مييابند، و آن مقام مقدس امام زمان(عليه السلام) است. شما فقط و فقط در راستاي ارتباط با امام زمان(عليه السلام) و در راستاي برخورداري از انوار آن حضرت، همه وجودتان را در حال كمال مييابيد.
البته بحث دربارة اين موضوع آنقدر لطيف، ظريف، دقيق و عميق است كه بزرگان ميفرمايند: با رعايت بسياري از دقايق و ظرائف إنشاءالله به مسيري كه بايد برسيم، ميتوان رسيد.
پس گفتيم كه امام، انسان كامل است و لذا قبله همه انسانيت ما، امام است. هر درجه از انسانيت را كه بخواهيم بايد از طريق ارتباط با امام و از راه جلبِ نظر مبارك آن حضرت بهدست آوريم، به همين جهت در دعاي ندبه عرضه ميداري: «وَامْنُنْ عَلَيْنا بِرِضاهُ» يعني؛ خدايا! با ايجاد رضايت قلب مبارك امام زمان(عليه السلام) بر ما منت بگذار.
تقاضا ميكني خدايا! تو كمك كن تا قلب امام زمان(عليه السلام) از ما راضي باشد.
اين فراز از دعا نكته دقيقي است و از شعور ديني بلندي ريشه گرفته است، معنياش اين است كه شما وقتي كامل ميشويد كه انسان كامل به شما توجه كند و چون آن حضرت در آن مقام تماماً قلب است، ميخواهي قلب امام زمان (عليه السلام) از شما راضي باشد، چون قلب امامزمان قلب كلّ است، سلطان قلبها است.
هر قلبي به اندازهاي كه به قلب كل نزديك است، قلب است، و از گوهر انسانيت بهرهمند است، وگرنه اصلاً قلب نيست، وَهم و خيال است...
ياعلي.
ریحانة النبی
11-23-2010, 01:28 PM
امام، اصل عالم و آدم
امام(عليه السلام) يك دُرّ قيمتي است و براي يافتن اين دُرّ بايد تلاش اساسي بكنيم، همه حقيقت هر انساني در رابطه با امام(عليه السلام) محقق ميشود.
ارتباط من ِ شما با تن شما چگونه است؟ ميگوييد: من با چشمم ميبينم، من با گوشم ميشنوم، پس آن بيننده و شنوندة اصلي «منِ» شما است، چشم و گوش به نور منِ شما، شنوايي و بينايي دارند. اعضاء تن شما، خود شما نيستند، تن شما در موقع خواب، در رختخواب است، ولي خودتان كه همان من شما است، خواب ميبينيد، پس معلوم است كه خودتان غير از تنتان هستيد.
ولي تن شما در قبضة من شما است و آن "مَنْ" همه جاي بدن شما هست و به جهت تواناييهاي آن مَن است كه شما با چشم ميبينيد و با گوش ميشنويد، دست شما را «مَنِ» شما تكان ميدهد. مَنِ شما همه جاي تن شما هست و اصل و اساس همه شعور و ادراك شما «مَن» شما است نه تن شما، چون همه ادراكات به آن برميگردد.
همچنانكه همه انسانيتِ شما به آن انسان كامل برميگردد و نحوه حضور آن حضرت در عالَم انساني، مثل نحوه حضور «مَن» شما در تن شما است، و همانطور كه چشم و گوش بدون حضور «مَن» كالبد بيجاني بيش نيستند، عدم حضور انسانيت در جان انسانها، در واقع موجب ميشود كه ما كالبدي انساني باشيم، بدون داشتن حقيقت انسانيت، مثل كالبد چشم، بدون نور رؤيت.
از طرفي همه حقيقت عالم، جهت انسانيت انسان به وجود آمده است، پس انسان كامل كه حقيقت انسانيت و بنياد انسانيت هر انساني است، اصل عالم و قطب دايرة عالم امكان است، و لذا هر حقيقتي پيش امام زمان(عليه السلام) است؛ هركس به اندازهاي كه به امام زمان(عليه السلام) نزديك است، از حقيقت بهرهمند است، و گرنه گرفتار وَهم و خيال است.
اگر تأمل بفرماييد، موضوع فوقالعاده دقيق و روشني است و لذا تصديق خواهيد كرد كه زيارات ما عبادت است، به واسطه همان توجهي كه بايد به مقام انسان كامل انداخت. اگر كمي آماده باشيم، پس از توجه قلب به آن مقام، حقيقت آن حضرت را به راحتي تصديق ميكنيم و به لطف الهي قلب به رؤيت آن مقام مفتخر ميگردد.
...اميدواريم با چنين موضع و اميدي زيارت "آلياسين" را دنبال بفرماييد تا به واقع براي ما زيارت باشد...
التماس دعا..
ياعلي.
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.