تأثير حضور امام رضا ـ عليه السّلام ـ در گسترش تشيّع در ايران
امام رضا ـ عليه السّلام ـ هشتمين امام شيعيان اثني عشري بنا به درخواست و اجبار مأمون، خليفه عباسي مدّتي را در ايران (مرو) حضور يافتند و در اين مدّت عنوان ولايتعهدي مأمون را علي رغم ميل باطني خويش قبول كردند.[1]و اين مدّت مهمترين فصل تاريخي زندگي آن امام همام ميباشد.
با توجّه به اينكه تشيّع و محبت به اهل بيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از همان آغاز ورود اسلام و سپس در دوره اموي نفوذ چشمگيري در ايران و بالاخصّ در خراسان داشته ولي به خاطر خفقان موجود شيعيان نميتوانستند فعّاليت علني انجام دهند و اين روند تا حضور امام رضا ـ عليه السّلام ـ در ايران ادامه داشت. حضور امام رضا(ع) در ايران بدين ترتيب سبب رواج تشيع گرديد:
1. با اينكه مأمون مسير حركت امام از مدينه به مرو را طوري تعيين كرده بود كه امام رضا ـ عليه السّلام ـ از مناطق شيعهنشين عبور نكند ولي با اين وجود امام رضا ـ عليه السّلام ـ در بين راه از آباديهاي كه گذر ميكردند به ابراز احساسات مردم پاسخ ميدادند و پاسخ مسائلشان را با سعه صدر بيان ميكردند به طوري كه رجاء بن ضحاك ميگويد: در هيچ شهري از شهرها فرود نميآمديم، مگر آنكه مردم به سراغ او ميآمدند و از او در مورد مسائلشان استفتاء ميكردند و معالم دينيشان را ميپرسيدند و او نيز احاديث زيادي از طريق آباء طاهرينش براي آنها نقل ميكرد.[2]
معروفترين رويداد در اين مسير حركت، خطبه حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ در جمع مردم نيشابور بوده كه در آن جمع حضرت با بيان حديث سلسله الذهب به حقّانيت خويش و آباء و اجدادش تصريح ميكنند و تعداد انبوهي از علماء و طلاّب آن را ثبت كرده و دهان به دهان پخش ميكنند.[3]
عملكرد امام در طول مسير طوري بوده كه ميخواستند مردم را نسبت به اجداد خويش و همچنين ارتباطش را با پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مكرر بيان كنند و اين را ما در رواياتي كه حضرت نقل ميكنند كه اغلب از اجداد طاهرينش ميباشد، مشاهده ميكنيم و لذا مردمي كه با امام آشنا ميشدند و با رفتار حاكمان عباسي و اموي و سران قبايل عرب مقايسه ميكردند، شيفته امام شده به تشيّع ميگرويدند. و اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ بيشتر شناخته ميشدند.
2. مقام علمي امام يكي از مهمترين عوامل گسترش تشيّع به حساب ميآيد و همچنين خنثي كننده تمام نقشههاي شوم مأمون. چرا كه مأمون با دعوت از دانشمندان و نخبگان ميخواست كه امام در جلسات مناظره شركت كرده و به سؤالاتي كه از طرف علماي اديان و مذاهب طرح ميشد پاسخ دهد، البته انگيزه مأمون شكست دادن امام و كاستن از مقام علمي و جايگاه معنوي آن حضرت نزد شيعيان و سايرين بود ولي امام با شايستگي و برتري و سعه صدر به تمام مباحثي كه مطرح ميشد با دلايل متّقن و محكم پاسخ ميدادند و مباحثي نظير مباحث امامت را پيش مي كشيدند و راه و روش اسلام را درباره حاكميت بيان ميكردند.[4]