جلوی مادر با ادب می نشست و می گفت:
- من رو بیشتر دوست داری یا خدا رو؟
مادر: خب معلومه! خدا رو
- امام حسین علیه السلام رو بیشتر دوست داری یا خدا رو ؟
مادر: امام حسین علیه السلام رو هم برای خدا می خوام
- پس راضی هستی که من شهید بشم. فدای امام حسین علیه السلام بشم؟! اینجوری مادرش رو راضی کرد و رفت ... رفت و فدای امام حسین علیه السلام شد.